مسلم ایران نژاد که با دوچرخه به شش کشور ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان، روسیه و مغولستان سفر کرده به ما درباره این کشور‌ها و مردمانش می‌گوید.

جهانگردی با دوچرخهبه گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سرعت دوچرخه بر خلاف خودرو و موتور زیاد نیست بنابراین با آن می‌توان متر به متر جابه‌جا شد و فرصت کافی به شما می‌دهد برای دیدن همه چیز، تامل در آن‌ها، سنجیدن و کنار آمدن با شرایط. در واقع هر رکابی که می‌زنید، چشم‌انداز پیش‌رویتان عوض می‌شود. در کنار این، بعضی‌ها تصور می‌کنند که سفر به کشور‌های آسیای میانه از جذابیت آن‌چنانی مانند گردش در بعضی کشور‌های پیشرفته دنیا برخوردار نیست، اما افرادی هستند که عاشق چالش‌اند و همین ذوق آن‌ها را به سوی سرزمین‌هایی کمتر شناخته شده و به قولی بکر، می‌کشاند. «مسلم ایران‌نژاد»، جوان ایرانی یکی از این افراد است که مقصد و هدف خودش را نه بر پایه مدرن بودن کشور‌ها بلکه بر پایه بکر و خاص بودن آن‌ها بنا کرده و با رکاب زدن از ایران به شش کشور ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان، روسیه و مغولستان در فواصل زمانی مختلف سفر کرده است. او درباره این سفرها، ویژگی‌های خاص‌شان و قسمت‌هایی از سبک‌زندگی مردم این کشور‌ها که توجه‌اش را جلب کرده شنیدنی‌هایی دارد که در ادامه آن‌ها را برای ما تعریف خواهد کرد..

جهانگردی با دوچرخه

از دیپلم نقشه‌کشی تا سفر با دوچرخه
ایران‌نژاد، درسال ۱۳۵۸ در یکی از روستا‌های مرزی و کوهستانی اردبیل با چشم‌اندازی بی‌نظیر از سبلان و طبیعت به دنیا آمده است. او دیپلم نقشه‌کشی ساختمان دارد و ۱۵ سال نقشه‌کشی ساختمان را انجام می‌داده، اما عشق به سفر او را کشانده است سمت جاده‌ها. دوچرخه‌اش تنها همدم اوست. او سفر‌های این چنینی‌اش را از سال ۹۴ با دوچرخه‌اش و به تنهایی شروع کرده و قصد دارد در آینده نزدیک آن را ادامه دهد و شهر‌های و کشور‌های بیشتری را با دوچرخه‌اش بگردد. ایران نژاد درباره این‌که چرا برای سفر، کشور‌های آسیای میانه را انتخاب کرده، می‌گوید: «من سفر‌های چالش برانگیز را دوست دارم. در اروپا با چنین چالشی برخورد نمی‌کنیم. همچنین من کلا به آسیای میانه علاقه داشتم، مخصوصا مغولستان برایم جالب بود، چون طبیعت بکری داشت. مثلا جاده‌هایی دارد که کسی در آن تردد نمی‌کند و من روز‌ها در جاده تنهای تنها بودم و این‌ها برایم جذاب بود.» او در پاسخ به سوال دیگری درباره این‌که چرا با دوچرخه سفر می‌کنید؟ و آیا سخت نیست؟ می‌گوید: «با خودرو که سفر می‌کنید به خاطر سرعت زیاد، نمی‌توانید اتفاقاتی را که پیرامون‌تان می‌افتد، به درستی ببینید و درک کنید. پیاده سفر کردن هم بسیار سخت و طاقت‌فرساست و به شخصه سفر با موتورسیکلت را هم نمی‌پسندم، زیرا باز هم احساس می‌کنم سرعتش بالاست، اما دوچرخه این‌طور نیست. چون با آن می‌توان متر به متر جابه‌جا شد پس فرصت کافی برای دیدن همه چیز، سنجیدن و کنار آمدن با شرایط هست. در واقع هر رکابی که می‌زنید، چشم‌انداز پیش‌رویتان عوض می‌شود. دوچرخه با فعالیت شخصی و بدنی انسان حرکت می‌کند، اما در خودرو و موتور انسان دخیل نیست. درباره این که سخت است یا نه، باید بگویم چیزی که سختی و راحتی را تعیین می‌کند، میزان علاقه ما به یک موضوع است. در سفر با دوچرخه من این سختی را زیاد متوجه نشدم، زیرا این نوع سفر به جز آمادگی جسمانی و توانایی انجام کار استقامتی، توان ذهنی و فکری می‌خواهد. در انجام کار‌های استقامتی، خستگی و منزجر شدن اتفاق می‌افتد، اما زمانی که پای علاقه به میان می‌آید، همه چیز عوض خواهد شد و انسان با شوق و انرژی مثبت آن کار را ادامه خواهد داد. درباره هزینه سفرهایم هم بدانید که تا قبل از سال ۹۴، کار‌های طراحی صنعتی می‌کردم و با درآمدم از پروژه‌ها، سفر می‌کردم، اما از سال ۹۴، اسپانسر دارم».

چای خوردن مغولستانی‌ها با نمک و ازبک‌های ایران‌دوست
خاطراتی جالب از سفر به ۶ کشور و سبک‌زندگی مردم‌شان که «ایران‌نژاد» از نزدیک تجربه کرده است
«دوچرخه‌سواران، چون بیشتر سر و کارشان با طبیعت است، کمتر با مردم مراوده دارند و اگر برخوردی هم داشته باشند، این برخورد کوتاه، اما عمیق است. من به صورت خطی و گذرا از این کشور‌ها عبور کردم و نمی‌توانم درباره آداب و رسوم و فرهنگ‌شان نظر کارشناسی داشته باشم، اما همین ارتباط عمیق گاهی باعث شده که مهمان خانه مردم محلی شوم، باب دوستی باز شود و در قلب آداب و رسوم و فرهنگ مردم‌شان قرار بگیرم». این جهانگرد با این مقدمه می‌افزاید که «در ادامه درباره هرکدام از این کشور‌ها از دیده‌ها و تجربه‌های شخصی‌ام خواهم گفت.»

مغولستان| فقط صبحانه می‌خورند و شام!
در مغولستان ارتباط با آدم‌ها از این حیث که زبان مشترک نداشتیم یعنی نه آن‌ها انگلیسی می‌دانستند و نه من مغولی، سخت بود و هیچ وقت فرصتی برای تبادل نظر برایمان پیش نیامد که درباره تاریخ کشورهایمان گپ بزنیم. به طور مثال، می‌دانم که تصورات ما از چنگیزخان با تصوری که آن‌ها از این شخص دارند، زمین تا آسمان متفاوت است. با یک نگاه به این کشور و مردمش می‌توان فهمید که آن‌ها عاشق چنگیز هستند به حدی که بعضی‌هایشان می‌گویند آسمان باز شده و چنگیزخان برای نجات قوم مغول فرستاده شده است! در این کشور روی هیچ فرشی عکس چنگیز را نمی‌بینید مگر تابلوفرشی که روی دیوار و بالاتر از همه اشیا نصب شده! او قهرمان ملی آن‌هاست. این کشور در حد شگفت‌انگیزی فرهنگ دست نخورده دارد. آن‌ها امکانات رفاهی کمی هم دارند مثلا من به خانه‌هایی رفتم که حتی اسکاچ ظرف شویی نداشتند. یک چوب را برداشته بودند و سر آن را آن قدر ساییده بودند که ریش ریش شده بود و با آن ظرف‌هایشان را می‌شستند! آن‌ها بسیار ابتدایی زندگی می‌کنند، بیشترشان کوچ نشینند و کمتر زندگی اجتماعی دارند، شاید به خاطر این‌که آب‌ها در این کشور پراکنده است و جمعیت هم پراکنده زندگی می‌کنند. مغولستان از هر نظر جذاب‌ترین کشور برایم بین شش کشوری بود که سفر کردم. فرهنگ خاص و بکر، جمعیت کم و پهناوری کشور، دلایل این ادعایم است. نکته جالبی که در خاطرم مانده این است که در مغولستان، موقع مصرف چای نمک می‌ریختند! من وقتی اولین بار نوشیدم، توی ذوقم خورد و میزبان از حالت چهره‌ام متوجه شد به مذاقم خوشم نیامده است. وقتی علت ریختن نمک را پرسیدم، گفتند، چون ما از آب آشامیدنی و موادغذایی املاح کافی دریافت نمی‌کنیم در چایی کمی نمک می‌ریزیم. یک چای دیگر هم چای مخصوص مغولی بود که آن را با شیر و نمک دم می‌کردند و گاهی وقت‌ها هم گوشت داخل آن می‌انداختند و آن را در کاسه‌های بزرگ می‌ریختند! در ضمن، وعده‌های غذایی در مغولستان دو وعده بود، صبحانه چای شیر و نان بود که مختصر بود و برای شام شب هم گوشت بار می‌گذاشتند. در یکی از اتاق‌ها، انبار گوشت داشتند، چون هوا سرد بود، گوشت سالم می‌ماند. وقتی از کار برمی‌گشتند، دور هم از این گوشت می‌بریدند و می‌خوردند. وقتی داشتند گوشت می‌بریدند، نوک تیزی چاقو نباید به سمت طرف مقابل می‌بود، این را بد می‌دانستند و باید خیلی حواس‌شان می‌بود که دلخوری پیش نیاید».

ازبکستان| ایران‌دوست و ایران‌شناس
ازبک‌ها ایران را با مشاهیرش می‌شناسند یعنی آن‌ها نه وجه تاریخی بلکه نسبت به وجه ادبی کشورمان شناخت کاملی داشتند. در حالی که در کشور‌های دیگر این‌طور نبود و گاهی ما را با عراق و سوریه اشتباه می‌گرفتند! ازبک‌ها ایران و ایرانی را دوست داشتند و به نوعی ایران را سرزمین مادری‌شان می‌دانستند که این کشور از آن جدا شده است. البته شاید این‌ها نظرات شخصی مردمی باشد که من با آن‌ها مراوده داشته‌ام و شاید نتوان آن را به همه تعمیم داد، اما چیزی که حداقل من متوجه شدم، این بود. همچنین بعضی از مردم این کشور با این‌که ازبک هستند، فارسی صحبت می‌کنند مخصوصا قدیمی‌هایشان. همچنین سنت جالبی درباره چای داشتند. آن‌ها چای سبز مصرف می‌کنند و آن را در پیاله می‌ریزند، اما آن را نیمه پر می‌کنند. من به عنوان کسی که چای زیاد می‌خورم، راضی نمی‌شدم! وقتی پرسیدم چرا این کار را می‌کنید، گفتند تا قوری تمام شود، ما می‌توانیم با هم صحبت کنیم! این چای بهانه‌ای است برای صحبت کردن و اگر پیاله را پُر بریزیم، زود تمام می‌شود و بهانه‌ای برای بیشتر گپ زدن نداریم یعنی خود چای بهانه‌ای است برای مراوده و گفتگو. جالب است یک مَثُل ترکی هم می‌گوید: «همان طور که آسمان بدون ماه لطفی ندارد، صحبت کردن هم بدون چای لطفی ندارد».

جهانگردی با دوچرخه

تاجیکستان| هم‌زبانان سعدی دوست
تاجیکستان طبیعت بی‌نظیری داشت که بسیار لذت بردم و اتفاق خوب دوم هم‌زبانی من با آن‌ها بود. تاجیک‌ها که فارسی حرف می‌زنند، بیشتر از ما ادبیات فارسی را می‌فهمند یعنی خیلی بیشتر از ایرانی‌ها در صحبت‌هایشان از اشعار حافظ، مولانا و سعدی به خصوص سعدی استفاده می‌کنند که این باعث شگفتی من شد!

روسیه| مردمانی خونگرم در سرمای استخوان‌سوز
شنیده بودم روسیه مردم خشک و جدی دارد و روس‌ها غیر خودی‌ها را دوست ندارند، اما مشاهداتم نشان داد این‌طور نیست. مردم آن‌جا مخصوصا شرق روسیه بسیار مهمان‌نواز بودند که باعث شگفتی می‌شد. نکته بعد سرمای وحشتناک آن‌جا بود. من تجهیزاتی در حد آمادگی قله هیمالیا همراهم بود و نزدیک ۸۵ کیلو بار داشتم! چادر، کیسه خواب و لباس تخصصی سرما همراهم بود که البته آن قدر گرم نمی‌کرد، اما با آن‌ها می‌توانستم در سرمای استخوان‌سوز روسیه زنده بمانم! کمترین درجه‌ای که در آن‌جا تجربه کردم، دمای منفی ۴۸ درجه بود که شاید برای شما باورکردنی نباشد.

جهانگردی با دوچرخه

قرقیزستان و قزاقستان| کشور‌هایی دارای طبیعت زیبا
قرقیزستان جزو یکی از کشور‌هایی است با طبیعت بسیار زیبا که اگر فرصت کنم، حتما مجدد به آن‌جا سفر خواهم کرد. مردم آن‌جا اشتراکاتی با زبان ترکی ما دارند و من، چون ترکی بلدم، توانستم با آن‌ها به خوبی ارتباط برقرار کنم. البته من ۴۵ روز فقط در طبیعت آن‌جا بودم و کمتر وقتی را در شهر و با مردم گذراندم بنابراین خاطره‌ای از سبک زندگی شان ندارم. درباره قزاقستان هم باید بگویم که این کشور به من روادید ۱۵ روزه داد و در این مدت بسیار کم اصلا نتوانستم شناخت زیادی از مردم و فرهنگ‌شان به دست آورم، اما باید اعتراف کنم که آن‌ها را مردمی مهربان و با فرهنگ دیدم. به گفته یکی از آن‌ها، قزاق‌ها ۱۴۲ فرقه دینی دارند که همه‌شان با صلح و دوستی در کنار هم زندگی می‌کنند و به قول خودشان در کمترین جای جهان چنین ترکیبی از افکار با فرهنگ‌ها و اعتقاد‌های مختلف دیده می‌شود که به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کنند. در ضمن، طبیعت این ۲ کشور هم بی‌نهایت بکر و دوست‌داشتنی بود.

جهانگردی با دوچرخه


سفر به شناخت بهتر خود و اطراف منجر می‌شود
ایران‌نژاد درباره بهترین اتفاقی که در طول سفر برایش افتاده، می‌گوید: «در ابتدا به جای واژه بهترین، عمیق‌ترین را انتخاب می‌کنم و آن اتفاقی بود که در درونم افتاد و ارتباطی بود که به واسطه این سفرها، در وهله اول با خودم و بعد با اطرافم برقرار کردم. شاید بشود اسمش را گذاشت سیر درونی. به هر حال وقتی اتفاق خوشایندی در انسان می‌افتد، او خودش را بهتر می‌شناسد، بیشتر دوست خواهد داشت و به خودش بیشتر اعتماد می‌کند. دومین اتفاق که می‌توان به آن اتفاق خوب لقب داد، شناخت فرهنگ‌های مختلف است. مثلا من ممکن است پیشینه‌ای منفی یا مثبت در باره یک کشور، مردمش و آن فرهنگ داشته باشم، اما هنگامی که با آن روبه‌رو می‌شوم، باید تمام باورهایم را دور بریزم و از نو بسازم. مثل سفرم در مغولستان که با باور‌های نقش بسته در ذهنم از مغول‌ها جور نبود. آن‌جا هر کسی را می‌دیدم به اصرار زیاد من را به خانه‌اش دعوت می‌کرد. آن‌ها در خصوص مسافر و مهمان احساس مسئولیت زیادی می‌کردند مثلا سوالات زیادی می‌کردند از قبیل این‌که اهل کجایی و به کجا سفر می‌کنی؟ شب را می‌خواهی کجا بمانی؟ چطور می‌خواهی بروی؟ یا هشدار می‌دادند این اطراف گرگ دارد، مواظب باش. مثلا روی یک تکه کاغذ یا اگر نبود روی برف برایم نقشه راه می‌کشیدند و من را راهنمایی می‌کردند. من هیچ خشونت و اتفاق بدی را در این سفر‌ها مشاهده نکردم. نکته بعدی طبیعت‌های مختلف است که از کشوری تا کشور دیگر متفاوت و بسیار جالب است.»



جهانگردی با دوچرخه

تصادف در روسیه بدترین خاطره‌ام است
«یک بار در شمال روسیه تصادف کردم و پرت شدم کنار جاده و آسیب دیدم»؛ ایران‌نژاد با این مقدمه از لحظاتی می‌گوید که در این سفر‌ها ترسیده یا بدترین خاطره‌هایش رقم خورده است: «در روسیه تصادف کردم. جاده کم ترددی بود و کسی برای کمک به من نگه نمی‌داشت. آن‌جا کمی ترس یا همان نگرانی را تجربه کردم. هرچند بالاخره یک نفر برایم نگه داشت و به بیمارستان منتقل شدم. من بعضی از ترس‌ها را دوست دارم و اگر موارد دیگری هم بوده به یاد نمی‌آورم. درباره غذا و اسکان در چنین سفر‌هایی هم باید بگویم که در این سفر‌ها از غذای همان مردم محلی می‌خوردم. تا الان از غذایی بدم نیامده. برای کم کردن هزینه‌ها از غذا‌های نیمه‌آماده استفاده می‌کنم یا مواد اولیه می‌گیرم و خودم غذا درست می‌کنم. عمده اسکان من نیز در چادر است، مگر این‌که نزدیک شهر‌ها باشم و امکان کمپ نباشد که در این مواقع یا کسی من را دعوت می‌کند یا از هتل‌های ارزان استفاده می‌کنم. در ضمن، دوچرخه‌سواران از کشور‌های مختلف نیز وب‌سایتی را طراحی کرده‌اند که به یکدیگر امکانات اقامتی می‌دهند.»

منبع: خراسان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۳۰ ۲۳ اسفند ۱۳۹۸
سلام خوبی میشناسی