امیر محمودی منش کارشناس غرب آسیا در گفت و گو با خبرنگار حوزه سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، در پاسخ به این سوال که سابقه حضور نیروهای ایالات متحده آمریکا در غرب آسیا چگونه است، گفت: ابتدا باید در چارچوب دکترینهای امنیت ملی آمریکا این مسئله را بیان کنم که در فرهنگ آمریکایی یک رویکرد معطوف به هدف وجود دارد.
او افزود: در این راستا دولتهای آمریکا هرکدام به فراخور زمان به اجرای این دکترینها پرداخته اند؛ بنابراین در مجموع میتوان هشت دکترین اصلی را نام برد که نخستین آن سخنرانی خداحافظی واشنگتن در سال ۱۷۹۶ بود که معماری جنگهای استقلال طلبانه را بر عهده داشت. دومین دکترین مونروئه که بنابرآن آمریکا مخالف هرگونه دخالت اروپاییان در امور کشورهای تازه استقلال یافته قاره آمریکا بود. سوم هم دکترین سرنوشت محتوم بود که پایان بخش جنگهای داخلی شد.
محمودی منش ادامه داد: سه دکترین مورد اشاره تاثیر گذاری زیادی بر کل قاره و اقیانوس اطلس، حتی اقیانوس آرام ایجاد کرد؛ چهارم دکترین رهنامه درهای باز بود که اقتصاد آمریکا را وارد یک تجارت آزاد با جهان نمود که این دکترین و این نقطه را میتوان نقطه عطف ظهور ایالات متحده به عنوان یک کنش گر جهانی در نظر گرفت و پایه گذار رقابتهای آمریکا در خاور دور و شرق آسیا شد. اما پنجمین دکترین که توسط ویلسون ارائه شد تحت عنوان متوازن کننده ماورای بحار به دنبال کنترل اوراسیا بود چرا که دولتمردان آمریکایی رفته رفته آنچه تهدیدات علیه امنیت ملی خود میخواندند را دریافت کرده بودند.
این کارشناس مسائل غرب آسیا در ادامه با اشاره به سایر دکترینهای امنیت ملی آمریکا اضافه کرد: دکترین ششم که جورج الف. کنان به طرح آن پرداخت پایه یک مقابله را چید که هدف آن محدود کردن اتحاد جماهیر شوروی در شمال ایران و مناطقی در مدیترانه بود که در طرح مارشال و پیمان آتلانتیک شمالی ظهور کرد.
او با بیان اینکه من در ادامه به مسئله ناتو و استنکاف آمریکا برای خروج از منطقه هم اشاره خواهم کرد، اظهار کرد: دکترین هفتم آزادسازی نام گرفت و میدان دار و مجری آن رونالد ریگان رئیس جمهور وقت ایالات متحده بود که به دلیل عدم انسجام کافی ظهور و بروز پیدا نکرد، اما مسئله مهم دکترین هشتم یعنی دکترین پیشدستی است.
محمودی منش با اشاره به دکترین هشتم اظهار کرد: من دکترین هشتم را که توسط بوش پسر و پس از وقایع یازده سپتامبر پایه گزاری شد، در عین اینکه وقیحانه میدانم بسیار خطرناک هم ارزیابی میکنم و نمونه خطر آن همین مسئله اخیر یعنی ترور سردار حاج قاسم سلیمانی است که در چارچوب دکترین پیشدستی انجام گرفت.
این کارشناس مسائل خاورمیانه ادامه داد: در حقیقت بعد از وقایع یازده سپتامبر دولت آمریکا در اقدامی مشکوک به منطقه خاورمیانه یورش آورد، افغانستان و عراق را اشغال کرد و حضور خود را در منطقه گسترش داد. من لازم می دانم تاکید کنم که تاریخچه حضور آمریکا در خاورمیانه به یازده سپتامبر محدود نیست بلکه بسیار پیش از آن هم حضور داشته و در طول همه این سالها با دستاویز هایی، چون جنگ، مبارزه با تروریسم، مذاکره، صلح، مبارزه با سلاحهای میکروبی و کشتار جمعی، برپایی مردم سالاری در کشورهای دچار به دیکتاتوری و.... حضور خود در منطقه را گسترش داد.
او با اشاره به حضور گسترده آمریکا در خاورمیانه پس از یازدهم سپتامبر تصریح کرد: جنس حضور آمریکا بعد از حوادث مشکوک یازده سپتامبر در غرب آسیا که به دنبال آن جنگ و خونریزی در افغانستان و عراق را به همراه داشت و سپس به بهانه مبارزه با داعش در خاک سوریه ادامه پیدا کرد تفاوت داشت.
محمودی منش با اشاره به جنگ خلیج فارس اظهار کرد: جنگ خلیج فارس نمونه دیگری از دخالتهای آمریکا در امور منطقه است. سال ۱۳۶۹ و پس از قبول شکست توسط رژیم بعث از ایران، عراق در حملهای سریع خاک کویت را به اشغال خود در آورد، هرچند این یورش مورد قبول ایران هم نبود، اما دخالت آمریکا و حمله او به عراق سبب شد اوضاع داخلی این کشور متشنج شود و نزاع میان اقوام کرد با شیعیان و اهل سنت سبب شد تا صدام حسین با بی رحمی هرچه تمامتر مردم خود را به خاک و خون بکشد و نتیجه حمله آمریکا در خاک عراق چیزی جز کشتار مردم این کشور توسط دیکتاتور عراق را نبود.
این کارشناس مسائل غرب آسیا ادامه داد: البته این جنگ تبدیل به یک جنگ تمام عیار نشد، اما اکتبر سال ۲۰۰۱ به بهانه حملات مشکوک یازده سپتامبر که بوش آن را بر عهده القاعده انداخت به افغانستان زخمی از جنگهای داخلی و خارجی حمله برد و در پایان بیش از دهها هزار کشته و صدها هزار مجروح و میلیونها آواره بر افغانستان تحمیل کرد.
او عنوان کرد: البته این پایان ماجراجوییهای جنایتکارانه آمریکا نبود چرا که در چارچوب همان دکترین پیشدستی مارس ۲۰۰۳ به بهانه مقابله با سلاحهای کشتار جمعی صدام حسین مجددا به خاک عراق حمله کرد و این بار شرایط خطرناکی را در منطقه به وجود آورد. فروپاشی امنیت منطقه منجر به تولد نوزاد نحس شد و داعش که خلافتی خود خوانده داشت در عراق و سوریه رشد کرد و آمریکا این بار به بهانه مبارزه با دستپخت خودش به سوریه رفت و در آن جا مستقر شد تا به ظاهر با داعش بجنگد، اما به شهادت معادلات میدانی حضور او و اعتلاف تحت پرچم او هیچ سودی به همراه نداشت بلکه در مواقعی به تقویت گروههای تروریستی مستقر در سوریه و عراق منجر شد و این گروههای مقاومت و بسیج مردمی بودند که حکومت داعش را شکست دادند. خب نتیجه کاملا واضح است داعش که بهانه حضور آمریکا در سوریه بود اکنون دیگر به مرحله نابودی رسیده بنابراین طبیعی است که آمریکا بهانه اشغالگری خود را از دست داده و باید خاک سوریه را ترک کند.
محمودی منش ادامه داد: از طرفی پس از جنایت دولت تروریست آمریکا در به شهادت رساندن سپهبد حاج قاسم سلیمانی پارلمان عراق در تصمیمی قاطع و بی سابقه دستور به اخراج نیروهای بیگانه میدهد و در ضرب العجلی خواهان خروج آمریکا از عراق میشود؛ این تصمیم در گروههای ذی نفوذ عراق مانند جریان مقتدی صدر منعکس میشود و آقای صدر به آمریکا هشدار میدهد چنانچه از عراق خارج نشوند آنان را اشغالگر معرفی خواهد کرد.
این کارشناس مسائل غرب آسیا اضافه کرد: مردم عراق از این تصمیم پارلمان و جریانهای تاثیرگزار حمایت میکنند لازم میدانم تاکید کنم مردم عراق زخم خورده از تجاوز گریهای آمریکایی هستند من از نزدیک شاهد بوده ام زمانی که کاروان نظامی آمریکایی در جادههای عراق وارد میشدند، هر مانعی را از سر راه خود نابود میکردند و اگر ماشینی کنار نمیرفت از رو آن رد میشدند اینها در دل مردم عراق مانده و تبدیل به کینه گشته و اکنون بهترین زمان به وجود آمده تا دخالتهای امریکا در امور داخلی خود را این چنین قاطع پاسخ دهند و آنان را از خاک خود خارج کنند.
او در پایان تاکید کرد: اکنون که دولت عراق دعوت خود را پس گرفته آمریکا موظف است خاک این کشور را ترک کند و بعید میدانم حضور او بی بها باشد. گروههای مقاومت و بسیج مردمی عراق زمین بازی را فراخ میکنند و در این صحنه آمریکا به بتلاق کشیده خواهد شد. گرچه امروز زمزمههایی به گوش میرسد که آمریکا قصد دارد در پوشش ناتو به اشغالگری خود ادامه بدهد و این موضوع در اجلاسیه بهمن ماه ناتو مورد تاکید قرار گرفت، اما بیداری و موقع شناسی مردم عراق اجازه نخواهد داد تا مسئولان بغداد جای آمریکا را با ناتوی آمریکایی عوض کنند.
انتهای پیام/