فاطمه بهبودی نویسنده کتاب «پاییز پنجاه سالگی»، در گفت و گو با خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، در خصوص محتوای جدیدترین کتاب چاپ شده خود گفت: روایت این کتاب، خطی نیست و داستان آن از ماجرای خواستگاری شهید جمالی دوست و همرزم سردار سلیمانی شروع میشود. راوی اثر را همسر شهید انتخاب کردم و به صورت اول شخص روایت شده است.
او افزود: سوژه کتاب «پاییز پنجاه سالگی» به سفارشِ سردار قاسم سلیمانی به کنگره شعر سرداران شهید کرمان سپرده شد. آقای مرتضی سرهنگی مسئول بخش انتشارات کنگره، من را برای نوشتن این کتاب معرفی کردند. من با سوژه همراه شدم و داستان را نوشتم. نتیجه گفتوگوی ۱۴ ساعته من با همسر شهید جمالی، کتاب «پاییز پنجاه سالگی» شد.
بهبودی در خصوص میزان استقبال از این کتاب اظهار داشت: استقبال مردم از این کتاب خوب بود؛ تا حدی که در کمتر از سه ماه به چاپ دوم رسید.
او در پاسخ به سؤال خبرنگار ما مبنی بر میزان پرداخت به شخصیت حاج قاسم در این کتاب، گفت: حاج قاسم در جنگ به عنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله خدمت میکرد و با شهید جمالی در ارتباط بود. شهید جمالی در سیرجان هم تحت فرماندهی سردار سلیمانی بود تا اینکه سردار پیشنهاد رفتن به سوریه را به او داد. همه این مطالب به نوعی در کتاب «پاییز پنجاه سالگی» آمده است.
نویسنده کتاب «پاییز پنجاه سالگی» مهمترین ویژگی شهید جمالی را اهل رزم بودن و شجاعت او دانست و در خصوص زندگی او بیان کرد: شهید جمالی تحصیل در دوره دبیرستان را نیمه کاره رها کرد و به جبهه رفت. بعد از جنگ سالها در سیرجان خدمت کرد و در حالی که پس از سالها بازنشسته شد و زندگی اش روی روال افتاد و میتوانست زمان بیشتری را با خانواده به تفریح بگذراند، برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه رفت.
گفتنی است انتشارات خط مقدم، «پاییز پنجاه سالگی» را در ده فصل و ۱۶۷ صفحه چاپ کرده است. در بخشی از این کتاب که روایت همسر شهید جمالی از چگونگی رفتن او به سوریه است، آمده:
«دهه فاطمیه؛ فروردین ۱۳۹۲/ بنا بر روال همه سالهای بعد از جنگ، محمد به مجلس عزاداری در خانه سردار سلیمانی رفت. رسم حاج قاسم بود که دم در بایستد و خودش به مهمانها خوشامد بگوید. شب که به خانه آمد، گفتم: چه خبر شده که توی پوست خودت نمیگنجی؟
محمد گفت: «حاج قاسم پرسید چه کار میکنی و من گفتم بیکارم؛ بعد گفت میخوای بری سوریه و من گفتم از خدامه».
(تازه آن روز فهمیدم در سوریه جنگ است) گفتم: محمد تو وظیفه ات را انجام دادی؛ کجا می خوای بری هشت سال جنگ کم بود و مبارزه با اشرار؛ حالا پاشی بری سوریه؟!».
انتهای پیام/
دلم عجیب برات تنگ شده سردار...ماراهم شفاعت کن