به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، دفاع مقدس به عنوان دوره و مقطعی درخشان در تاریخ کشورمان و انقلاب اسلامی میدرخشد. این دوره و شهدایی که درآن برای دفاع از وطن به جنگ دشمنان رفتند همانند ستارگان درخشانی هستند که نور آنها هیچ گاه خاموش نخواهد شد و یادشان تا ابد در دلها باقی خواهد ماند.
امیر سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی یکی از این ستارگان درخشان آسمان دفاع مقدس است.
۱۴ آذرماه سال ۱۳۲۹ عباس در خانوادهای مذهبی در شهر قزوین پا به این جهان گذاشت. دوران ابتدایی را در دبستان «دهخدا» و دوران متوسطه را در دبیرستان «ناظم وفا» گذراند. سال ۱۳۴۸ دیپلم را که گرفت، در رشته پزشکی پذیرفته شد. اما به دلیل علاقه به رشته خلبانی وارد دانشکده خلبانی شد تا در این رشته ادامه تحصیل دهد. وی در آزمون این دانشکده پذیرفته شده و یکسال بعد در سال ۱۳۴۹ جهت ادامه تحصیلات خلبانی خود به آمریکا رفت.
در آن روزها که مبارزه علیه نظام شاهنشاهی آغاز شده بود او هم به عنوان یکی از افراد انقلابی وارد میدان مبارزه شد. این خصوصیت مسلمانی و انقلابیگری او در آمریکا هم همراهش بود و نقل است هنگامی که برای ملاقات با یکی از فرماندهان آمریکایی خود در اتاق این فرمانده منتظر بود، متوجه شد که زمان نماز فرارسیده و مشغول نماز شد.
او خاطره این نماز را بدین گونه تعریف میکند؛ به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم.
در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم.
ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه میکردی؟ گفتم: عبادت میکردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعتهای معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت که همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همینطور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پایبندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است. با چهرهای بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و پروندهام را امضا کرد.
سپس با حالتی احترامآمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گف که به شما تبریک میگویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم».
او در دوران تحصیل خود در آمریکا دوره های مخصوص خلبانی جنگنده اف - ۵ را گذراند و پس از فارغ التحصیلی گواهینامه آن را از شرکت نورثروپ آمریکا دریافت کرد و به کشور بازگشت. بازگشت او به وطن با ورود جنگندههای پیشرفته اف - ۱۴ به کشورمان مصادف شده بود. پس به دلیل مهارت بالای خلبانی و تیزهوشی فراوان به همراه تعدادی از همکارانش به برای پرواز با این جنگنده انتخاب و به پایگاه شکاری اصفهان منتقل شد.
شهید بابایی در واپسین سالهای عمر رژیم طاغوتی به طور جدیتر وارد میدان مبارزه با رژیم ستمشاهی شد و با پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان مسئول انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان انتخاب شد تا موجب اعتلای بیشتر اسلام و قرآن شود. او با فعالیتهای خود در این مسئولیت چنان درخشید که در سال ۱۳۶۰ با ارتقاء به درجه سرهنگ دومی به عنوان فرمانده پایگاه هشتم شکاری انتخاب شد. دو سال بعد در نهم آذرماه سال ۱۳۶۲ با ارتقاء به درجه سرهنگ تمامی از سوی فرمانده کل ارتش به عنوان معاون عملیات نیرو انتخاب و از اصفهان به تهران آمد.
او در دوران فعالیت چهار ساله خود در معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش بارها در جبهههای حق علیه باطل حضور داشت. هشتمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۶ بود که به دلیل ابتکار در طراحی عملیاتهای مختلف و مهم به درجه سرتیپی ارتقاء پیداکرد.
شهید بابایی در مدت فعالیت به عنوان معاونت عملیات نیروی هوایی ارتش، با روحیه شهادت طلبی که داشت، بیشتر ساعات عمر خود را در جبهههای نبرد حق علیه باطل گذراند و در دوران دفاع مقدس با انجام بیش از ۳ هزار ساعت پرواز با انواع جنگندهها نقش مهمی در مقابله با تهاجم رژیم بعثی عراق داشت. شهید بابایی از سال ۱۳۶۴ تا هنگام شهادت در سال ۱۳۶۶ یعنی فقط به مدت دو سال توانست با انجام بیش از ۶۰ عملیات موفق هوایی به یکی از تیزپروازان نیروی هوایی ارتش کابوس خلبانان بعثی بود.
امیر سرتیپ خلبان عزیز نصیرزاده فرمانده نیروی هوایی ارتش درباره ابتکارهای شهید بابایی در دوران دفاع مقدس میگوید که ایشان به عنوان معاون عملیات نیروی هوایی نقش رهبری و فرماندهی خلبانان را بر عهده داشت و اقدامات او باعث ایجاد انگیزه برای دیگران میشد. شهید بابایی با شَم بالای اطلاعاتی که داشت، دریافته بود خلبانان عراقی در پروازهای شبانه ضعیف هستند، ولی در مقابل، خلبانان ایرانی توانایی خوبی در این زمینه دارند لذا برای اسکورت نفت کشها و کشتی ها، پرواز شبانه را طراحی و اجرا کرد.
تدابیر شهید بابایی در استفاده از جنگندههای اف - ۱۴ که هنوز هم از هواپیماهای برتر در سطح دنیاست، این هواپیما را یک نسل بالاتر بُرد.
همکاری دونخبه برتر نیروی هوایی ارتش یعنی شهیدان عباس بابایی و منصور ستاری در دفاع مقدس باعث شده بود ما در زمینه آفند و پدافند بسیار خوب عمل کنیم و با وجود حمایت همه جانبه قدرتهای بزرگ از عراق همواره برتری هوایی خود را حفظ کنیم.
همرزمان شهید بابایی همواره از روحیه شهادت طلبی او تعریف می کنند و می گویند که پیوسته به دنبال شهادت بود. همین خلوص نیت او باعث شد تا در پانزدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۶ یعنی فقط یک هفته پس از دریافت درجه سرتیپی و در روز عید قربان هنگامی که در حال بازگشت از یک ماموریت برون مرزی بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نحوه شهادت او به این شکل روایت شده است که او به همراه سرهنگ نادری و با یک فرونده جنگنده اف ۵ به قصد انجام یک پرواز شناسایی از پایگاه دوم شکاری تبریز پرواز کرده و بعد از ورود به آسمان عراق و انجام موفقیت آمیز عملیات خود به قصد بازگشت به وطن به سوی ایران پرواز میکند. اما در حین بازگشت از ماموریت در آسمان نوار مرزی ایران و عراق به اشتباه مورد اصابت گلوله پدافند قرار گرفت و بر اثر اصابت گلوله تیربار ضد هوایی به ناحیه سر به فیض رفیع شهادت نائل آمد.
شهید بابایی چهارم شهریور ۱۳۵۳ با خانم ملیحه حکمت دختر دایی خود ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای سلما، محمد و حسین است. متاسفانه همسر گرانقدر این شهید آسمانی سوم خرداد ۱۳۹۵ بر اثر عارضه قلبی درگذشت.
از زندگانی شهید بابایی مجموعه تلویزیونی شوق پرواز نیز به کارگردانی یدالله صمدی ساخته شد و در آن گوشهای از رشادتها و فعالیتهای شهید بابایی به نمایش درآمده است.
از شهید بابایی دو وصیتنامه به یادگار مانده است. وصیتنامه نخست را خطاب به همسرش و دومین وصیتنامه را برای همه مردم مردم نوشته است.
وصیتنامه اول
بسم الله الرحمن الرحیم
همسرم! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد... ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است. اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت میشود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش است..... ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران - امامان استفاده کن و کمک بگیر- نترس هر چه میخواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن. هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست میشه، ولی من میخواهم که همیشه خوب فکر کنی. مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی میزند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه. البته بوسیله ایمانی که به خدا داری.
ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد. اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن. تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که میشناسی و یا نمیشناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه.
هر کسی که به تو بدی میکند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو.
ملیحه جان در این دنیا فقط پاکی، صداقت، ایمان، محبت به مردم، جان دادن در راه وطن، عبادت باقی میماند. تا میتونی به مردم کمک کن. حجاب، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن. اگه شده نان خشک بخور، ولی دوستت، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر...... ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم، ولی میگویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد. هرگز اشتباه فکر نکند. همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند. چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد.
ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی. همیشه با ایمان باشی. همیشه به مردم کمک کنی. به همه محبت کنی. در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست...... اگه میخواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی. ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون. درس بخون درس بخون. خوب فکر کن. به مردم کمک کن. کمک کن خوب قضاوت کن. همیشه از خدا کمک بخواه. حتما نماز بخون. راه خدا را هرگز فراموش نکن...... همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود...
ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن.
وصیتنامه دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
خدایا، خدایا، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار. به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت میکشم وصیت نامه بنویسم. حال سخنانم را برای خدا در چند جمله انشاالله خلاصه میکنم.
خدایا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده.
خدایا، همسر و فرزندانم را به تو میسپارم.
خدایا، در این دنیا چیزی ندارم، هرچه هست از آن توست.
پدر و مادر عزیزم، ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم.
عباس بابایی
۲۲/۴/۶۱
۲۱ ماه مبارک رمضان
عباس بابایی سر بیتالمال با کسی شوخی نداشت. این را نه یک نفر، دو نفر که همه درباره عباس میگویند: با اینکه میتوانست خیلی داشته باشد، اما اصلا دلخوش به مادیات و دنیا نبود. وسایل خانهشان را به نیازمندان میداد، خانهافسری را به خانوادههای عیالوارتر از خودش میبخشید و خودش در خانه درجهدارها زندگی میکرد، خودروی هدیهداده شده از طرف مقامات را قبول نمیکرد در حالی که خودش یک رنوی داغان داشت. آخر چه کسی این کارها را میکند که او میکرد؟ یادم است یکبار سوار بر خودروی سازمان بودیم که تصادف کردیم. عباس پیاده شد و رفت و من ماندم و تصادفی که خودم مقصرش بودم. یادم است آن موقع ۱۷۰ هزار تومان بابت خسارت آن تصادف از جیب خودم پرداخت کردم، چون عباس نمیگذاشت از سازمان بگیرم.
دوست عباس بابایی هستی که باش؛ در بحث کار هیچ فرقی با باقی اطرافیان عباس نداری. این یک قانون نانوشته برای شهید بابایی بوده است: بروید و از هرکسی که میخواهید در نیروی هوایی بپرسید که از عباس بابایی به حسن روشن چه چیزی رسیده است؟ اگر یک نفر بگوید یک خودکار قرمز به من داده است، نمیگوید؛ دیگر وام و اینجور مزایا که جای خودش را داشت. همیشه هم به عباس میگفتم که امامزاده تو کور میکند که شفا نمیدهد. اصلا خصلتش همین بود. برای کسانی که نزدیکی زیادی به او داشتند، کاری نمیکرد تا مبادا حقی بر گردنش بماند؛ البته همه خوبیهای دنیا از عباس به من رسید.
انتهای پیام/
روحتون شاد افتخارات ایران زمین
تاابد در ذهن مردم ایران ماندگارین
بزرگ جوانمرد
بزرگ مرد
بهشت پاداش این بزرگان است
.
.
مکن تهدیدم از کشتن که من تشنهزارم به خون خویشتن//
گر چه ریزد خون من آن دوست روپای کوبان جان برافشانم بر او/
رقص و جولان بر سر میدان کنند//
رقص اندر خون خود مردان کنند//
چون رهند از دست خود دستی زنند//
چون جهند از نقص خود رقصی کنند//
یادش بخیر.............. چقدر جات خالیه حاجی ، ما رو هم ببر
دعا کنید ما هم شهید بشیم
انشااله که شفیع ما در قیامت باشند
و یادش همیشه گرامی باد