به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، پس از برافراشته شدن خیمه ها، حسین علیه السلام در حالیکه در گوشهای نشسته بود و شمشیر ستم سوز خود را برای دفاع از حق اصلاح میکرد و آماده میساخت، به زمزمه این سروده پرداخت که: یا دهر اف لک من خلیلکم لک بالاشراثق و الاصیلمن طالب و صاحب قتیلو الدهر لا یقنع بالبدیلو کل حی سالک سبیلما أقرب الوعد الی الرحیلوان ما الامر الی الجلیلهانای روزگار! اف بر تو باد، اف! هانای دنیا! اف بر دوستی تو! راستی تو چقدر بی وفایی! که بامدادان و عصرگاهان چه بسیار از دوستان و خواهندگانت را به قربانگاه میفرستی و به کشتن میدهی و به نظیر و همانند و عوض بسنده نمیورزی؛ و به اندک قناعت نمیکنی و با کم نمیسازی! و هر جاندار و زنده ای، ناگزیر پویندهی این راه است، و سرانجام با پدیدهی مرگ دیدار خواهد کرد و راهی که من میروم، هر زندهای خواهد رفت؛ و راستی چقدر هنگامهی تحقق آن وعده نزدیک است؛ و کارها تنها به دست خدای بزرگ و تواناست و زندگی و مرگ به خواست اوست.
کتاب ترجمه لهوف در ادامه مینویسد: دخت فرزانهی فاطمه علیهاالسلام زینب زمزمهی برادر را شنید، و رو به آن حضرت آوردکه: «یا اخی هذا کلام من أیقن بالقتل.» هانای جان برادر! این سروده و این سخن از آن کسی است که از این جهان دست شسته و به کشته شدن خویش اطمینان یافته است؛ آیا درست دریافته ام؟
آن حضرت فرمود: آری چنین است خواهر ارجمندم زینب! من در شرایطی قرار دارم که بر شهادت خویش یقین دارم. زینب از ژرفای جان سوخت که: «و آثکلاه! ینعی الی الحسین نفسه!»ای وای بر من! چه سوگ سهمگینی! برادرم حسین علیه السلام از زندگی دل بر گفته و از شهادت جگر سوزش به من خبر میدهد!
در این جا بود که همهی بانوان حرم به ناگاه به گریه آمدند و از فشار اندوه بر چهرههای خود نواختند، خواهر دیگر حسین علیه السلام «ام کلثوم» فریاد بر آورد که: «وا محمداه! و اعلیاه! و اماه، واحسیناه، وا ضیعتاه بعدک یا أباعبدالله.» هانای محمد!ای پیامبر خدا! هانای علی مرتضی! هانای فاطمهی عزیز!ای محبوبهی بارگاه خدا! هانای حسن مجتبی! هان ایسین عزیز!ای داد از سوگ سهمگین و ضایعه جبران ناپذیر تو!ای وای از درماندگی و گرفتاری وصف ناپذیری که پس از شهادت تو گریبان امت را خواهد گرفتای پدر توحیدگرایان عالم! منظرهی جانسوزی بود، حسین علیه السلام به منظور آرامش خاطر بخشیدن به بانوان حرم، نخست رو به خواهرش زینب نمود که: «یا اختاه! تعزی بعزاءالله، ان سکان السماوات یفنون، و أهل الارض کلهم یموتون، و جمیع البریه یهلکون.»
جان خواهر! دریای توفان زده دل را به یاد خدا و آراسته ساختن جان به ادب و اخلاق او، آرامش بخش و به شکیبایی و بردباری آراسته اش ساز؛ چرا که همهی آسمانیان و زمینیان میمیرند، و همگی آفریدهها در کران تا کران هستی به پایان زندگی میرسند، و جز ذات بی همتای خدا باقی نمیماند.
آن گاه رو به بانوان اندیشمند و بزرگمنش خاندان خویش کرد و فرمود: «یا اختاه! یا ام کلثوم! و انت یا زینب! و أنت یا فاطمه! و انت یا رباب! انظرن اذا أنا قتلت فلا تشققن علی جیبا، و لا تخمشن علی وجها، و لا تقلن هجرا.» هانای خواهر ارجمندم ام کلثوم!؛ و توای خواهر گرانقدرم زینب!. با تو هستم دخت فرزانه ام فاطمه!؛ و با تو هانای رباب!؛ و با شما هستمای بانوان و دختران حرم پیامبر! مراقب باشید مباد پس از شهادت من گریبان پاره کنید! مباد چهرههای خود را بخراشید! و مباد که سخن بیهوده و ناسپاسگزارانه بر زبان آورید.
این رویداد در روایتی دیگر این گونه آمده است:دخت ارجمند فاطمه علیهاالسلام – زینب – در نقطهای دورتر
حسین عزیز!ای داد از سوگ سهمگین و ضایعه جبران ناپذیر تو!ای وای از درماندگی و گرفتاری وصف ناپذیری که پس از شهادت تو گریبان امت را خواهد گرفتای پدر توحیدگرایان عالم! منظرهی جانسوزی بود، حسین علیه السلام به منظور آرامش خاطر بخشیدن به بانوان حرم، نخست رو به خواهرش زینب نمود که: «یا اختاه! تعزی بعزاءالله، ان سکان السماوات یفنون، و أهل الارض کلهم یموتون، و جمیع البریه یهلکون.» جان خواهر! دریای توفان زده دل را به یاد خدا و آراسته ساختن جان به ادب و اخلاق او، آرامش بخش و به شکیبایی و بردباری آراسته اش ساز؛ چرا که همهی آسمانیان و زمینیان میمیرند، و همگی آفریدهها در کران تا کران هستی به پایان زندگی میرسند، و جز ذات بی همتای خدا باقی نمیماند. آن گاه رو به بانوان اندیشمند و بزرگمنش خاندان خویش کرد و فرمود: «یا اختاه! یا ام کلثوم! و انت یا زینب! و أنت یا فاطمه! و انت یا رباب! انظرن اذا أنا قتلت فلا تشققن علی جیبا، و لا تخمشن علی وجها، و لا تقلن هجرا.» هانای خواهر ارجمندم ام کلثوم!؛ و توای خواهر گرانقدرم زینب!. با تو هستم دخت فرزانه ام فاطمه!؛ و با تو هانای رباب! و با شما هستمای بانوان و دختران حرم پیامبر! مراقب باشید مباد پس از شهادت من گریبان پاره کنید! مباد چهرههای خود را بخراشید! و مباد که سخن بیهوده و ناسپاسگزارانه بر زبان آورید.
این رویداد در روایتی دیگر این گونه آمده است:دخت ارجمند فاطمه علیهاالسلام – زینب – در نقطهای دورتر از پیشوای آزادی در کنار بانوان و دختران حرم پیامبر نشسته بود و از آنجا زمزمهی برادر و اشعاری را که میخواند، شنید؛ و با شنیدن آن، عنان شکیبایی از کف داد، و از جای خود برخاست، و در حالی که دامان لباس خود را میکشید، به سوی برادر آمد و گفت: جان برادر! یادگار گرانمایهی پدر و مادر! حسین جان! این سرورده و این سخنان از آن کسی است که به شهادت خویش یقین پیدا کرده است. آه از این مصیبت و درد!ای وای!ای داد!ای وداع از داغ عزیزان!ای آه از فراق و جدایی یاران!ای کاش مرگ فرا رسیده و زندگی ام را به پایان رسانده بود و چنین روزی را نمیدیدم! گویی امروز است که مادرم، فاطمه جهان را با شهادت خویش بدرود گفته است! گویی هم اینک در سوگ جانسوز پدرم، امیرمؤمنان و برادر ارجمندم، حسن عزیز نشسته ام! هانای حسین عزیز!ای محبوب دل خواهر!ای سالار من! هانای جانشین شایستهی نیاکان پرافتخار!ای یادگار لایق بزرگمردان گذشته!ای پناه و پناهگاه بازماندگان!ای آموزگار راستین عدالتخواهان!ای بزرگ پرچمدار اصلاحگران!ای سمبل درخشان آزادمنشان!ای مایهی مباهات فرزندان ارزشخواه و کمال جوی انسان!ای رمز جاودانگی دین و دفتر! حسین عزیز! کاش من مرده بودم و چنین روز غمباری را در زندگی نمیدیدم! «فقالت: هذا کلام من أیقن بالقتل، واثکلاه! لیت الموت اعدمنی الحیاه، الیوم ماتت امی فاطمه الزهراء، و أبی علی المرتضی، و أخی الحسن الزکی، یا خلیفه الماضین، و ثمال الباقین…»
حسین علیه السلام نظری پیام رسان به خواهر ارجمندش افکند، و برای آرامش خاطر بخشیدن به او، در راه انگیزش بیشتر او به شکیبایی وپایداری در مبارزه، و روشنگری راه برای دیگر بانوان و دختران فرمود: «یا اختاه! لا یذهبن بحلمک الشیطان!» هانای خواهر ارجمندم! مباد شیطان شکیبایی و بردباریت را ببرد و در این پیکار سرنوشت ساز فکری و اجتماعی به آفت ناشکیبایی گرفتار آیی، خواهرم! راه صبر و شکیبایی را پرتو امید بستن به بارگاه خدا پیشه ساز.
زینب گفت: «بابی انت و امی استقتل؟ نفسی لک الفداء» پدر و مادرم به قربانت، آیا به همین زودی در این بیابان به شهادت خواهی رسید؟ جان خواهر به فدایت! و اینجا بود که جام دیدگان حسین علیه السلام غرق دراشک گردید و در حالی که میکوشید تا اندوه خویشتن را نهان دارد، سیلاب اشک از دیدگان فرو بارید و آن مثال مشهور در ادبیات عرب را به زبان آورد که: اگر آن پرندهی زیبا و خوشخوان را به حال خود مینهادند، دراوج آرامش و آسایش به خواب میرفت و ترک وطن و یار و دیار را بر نمیگزید؛ «فترقرقت عیناه بالدموع، ثم قال: لو ترک القطا لیلا لنام.»
بیشتر بخوانید
دخت فرزانهی فاطمه با شنیدن این سخن از برادر فریاد برآورد که: «یا ویلتاه، أفتعتصب نفسک اغتصابا، فذلک أقرح لقلبی و اشد علی نفسی، ثم اهوت الی جیبها فشقته…»ای وای بر من! آیا تو این گونه در محاصرهی بیداد گرفتار آمده ای؟ این درد، همان درد جانگاهی است که قلب مرا میخراشد و سخت توانم را میگیرد. آن گاه از فشار درد و اندوه در حالی که از هوش رفته بود نقش بر زمین گردید. حسین علیه السلام از جای برخاست و بر چهره خواهر آب افشاند
تا آن حضرت به هوش آمد. سپس با تلاش بسیار به او آرامش خاطر بخشید، و در این راه، سوگ سهمگین شهادت پدر و رحلت جگر سوز نیای گرانقدرش را – که درود خدای بر همگی آنان باید – به او یادآور شد، تا شاید بدین وسیله او را به شکیبایی و پایدرای بیشتری برانگیزد، و دل توفان زده او را آرام ساخته، و او را برای به دوش کشیدن پرچم پیام رسانی و اسارت آزادی بخش آمادهتر سازد.
به نظر میرسد از عوامل و انگیزههای که پیشوای آزادی را بر آن داشت تا خاندان و دختران پیامبر را در کاروانی به همراه خویش برد، این بود که اگر آنان در مدینه میگذاشت، استبداد سیاه روی اموی بر آنان پروندههای سنگین سیاسی و اجتماعی میساخت، و به بند اسارتشان میکشید، و زیر شکنجههای وحشیانه قرار میداد تا بدین وسیله حسین علیه السلام را به سکوت وادارد، و از جهاد و مبارزه برای اصلاح جامعه و آن گاه سعادت جاودانه و شهادت بیدارگر و الهام بخش و پاداش پرشکوه آن باز دارد، و جامعهی در بند و دنیای تیره وتار و نسلهای آینده را نیز از روشنگری این مشعل فرا راه بی بهره سازد.
منبع: شفقنا
انتهای پیام/