به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هنوز منطقه و جهان از شوک انفجار بیروت خارج نشده بود که بخش دیگری از پازل نظام سلطه رونمایی شد، طرح به اصطلاح سازش تاریخی و عادی سازی روابط بین امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی به یکباره درصدر اخبار منطقهای و بین المللی قرار گرفت. البته چنین رویدادی جای شگفتی نداشت چرا که سالها قبل اتفاق افتاده بود و فقط رسمیتی نمادین به آن داده شد.
۲۳ مرداد ۱۳۹۹ در حالی که اخبار انفجار بیروت در صدر خبرهای رسانهای جهان قرار داشت، به یکباره دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا در کنفرانسی مطبوعاتی خبر از باصطلاح سازش تاریخی امارات و رژیم صهیونیستی داد. (شایان ذکر است که کشور امارات در هیچ جنگی علیه اسرائیل شرکت نکرده است و حتی یک سرباز در آن جنگها نداشته است حال صلح را در برابر چه تهاجم و دشمنی میخواهد؟) مگر میشود چنین اتفاقی بدون دلیل و برنامه ریزی قبلی صورت پذیرد مگر آنکه در راستای تکمیل پازل نظام سلطه در فشار حداکثری به جریان مقاومت به ویژه ایران تعریف شود. هر اتفافی در جهان و خاصه در منطقه خاورمیانه بیفتد مستقیم یا غیر مستقیم به رژیم صهیونیستی مرتبط و در راستای حیات و بقا و حفظ امنیت این رژیم آپارتاید است.
بیشتربخوانید
این مساله بر همگان روشن است که امارات بعد از استقلال از بریتانیا در سال ۱۹۷۱ سعی کرد به ظاهر خود را حامی فلسطین نشان دهد در حالی که در طول ۲۰ سال گذشته به صورت پنهانی با هدف ایجاد منافع مشترک و جدی با رژیم صهیونیستی روابطش را آغاز کرده بود
چرا باید در سالگرد پایان جنگ ۳۳ روزه لبنان (روز مقاومت اسلامی) از چنین اتفاقی رونمایی شود؟ چرا باید در آستانه سخنرانی مهم سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان در سالگرد جنگ ۳۳ روزه خبر عادی سازی منعکس شود؟ چرا باید در فاصله کمی از انفجار بیروت و در آستانه ایجاد خلاء سیاسی و استعفای نخست وزیر و شروع ناآرامیهای لبنان چنین پیوندی ایجاد شود؟ چرا باید زمانی که صحبت جدی از انتخابات چهارم و شکست کابینه نتانیاهو – گانتز، میشود چنین خبری منتشر شود؟
چرا زمانی که ناکارآمدی نتانیاهو در مدیریت داخلی و خارجی اعم از مشکلات اقتصادی، سیاسی و امنیتی مسجل میشود چنین مسألهای مطرح شود؟ چرا باید زمانی که ارتش اسرائیل در سردرگمی و آشفتگی دچار خودزنی و اشتباهات پیاپی محاسباتی در زدن پهپاد خودی، شلیک به شهرک اسرائیلی و جنگ با سایه حزب الله است باید چنین اتفاقی بیفتد؟ چرا زمانی که رئیس گروه اقدام علیه ایران «برایان هوک» در راستای شکست فشار حداکثری بر جریان مقاومت به ویژه تحریمهای ظالمانه اقتصادی ایران جابجا میشود باید چنین اتفاقی بیفتد؟ چرا چنین اتفاقی در آستانه شکست آمریکا در تصویب قطعنامه تمدید تسلیحاتی ایران در شورای امنیت سازمان ملل اتفاق میافتد؟
در پاسخ به این پرسشها قطعاً میتوان گفت نیاز مبرم و اساسی آمریکا و اسرائیل در ایجاد یک موفقیت ساختگی در این شرایط امری بدیهی است که تلاش کنند از ظرفیتهای موجود در منطقه و جهان جهت پیشبرد اهداف و به دست آوردن برگ برندهای برای تأمین نیازهای داخلی خود استفاده کنند.
در آمریکا ترامپ کمتر از ۱۰۰ روز دیگر انتخابات ریاست جمهوری را در پیش دارد و با کوله باری از بحران و مشکلات به این رویداد نزدیک میشود: شکست در وعدههای انتخاباتی، انزوای بیشتر ایالات متحده در جهان، قانون شکنی و خروج از سازمانهای بین المللی، هزینه کرد ۷ تریلیون دلار علی رغم نرسیدن به اهداف مورد نظر در خاورمیانه، خروج تدریجی از افغانستان، عراق، سوریه و به طور کلی خاورمیانه به جهت افزایش هزینهها و فشارهای داخلی و خارجی، بحران عدالت اجتماعی و تبعیض نژادی، بحران کرونا و تبعات اقتصادی و اجتماعی آن، افزایش بدهیهای آمریکا و شکست طرح به اصطلاح سازش معامله قرن که با پروپاگاندای وسیع توسط ترامپ مطرح شد و قرار بود به حل مساله فلسطین و اسرائیل بینجامد.
در اسرائیل نتانیاهو با وجود رسیدن به توافق نیم بند با گانتز از ائتلاف آبی- سفید توانست در تشکیل کابینه و اداره دورهای آن در قدرت باقی بماند و به رغم داشتن چندین پرونده فساد، محاکمه نشود و به زندان نرود. اما هرچه زمان گذشت نشان داد که این توافق و ریاست کابینه هم نتوانست مشکلی از مشکلات ریشهای رئیس حزب تندرو لیکود را حل کند؛ بنابراین اعتراضات گسترده مردمی در شهرهای قدس، تل آویو و قیساریه به دلیل وضع بد اقتصادی در سایه کرونا و فساد گسترده و ناتوانی کابینه در حل مشکلات علی رغم مشکلات امنیتی و موجودیتی این رژیم به جهت فشار به کابینه کنونی جهت استعفای نتانیاهو کلید میخورد. در این حال صحبت از ساقط شدن کابینه و برگزاری انتخابات چهارم مطرح میشود. حتی وعدههای نتانیاهو در الحاق کرانه باختری نیز نتوانست مشکلات نتانیاهو را کاهش دهد.
در این میان نیاز به یک قربانی بود بنابراین طرحی با وساطت و صحنه گردانی آمریکا طراحی و اجرا شد. این مساله بر همگان روشن است که امارات بعد از استقلال از بریتانیا در سال ۱۹۷۱ سعی کرد به ظاهر خود را حامی فلسطین نشان دهد در حالی که در طول ۲۰ سال گذشته به صورت پنهانی با هدف ایجاد منافع مشترک و جدی با رژیم صهیونیستی روابطش را آغاز کرده بود.
در همین راستا در جنگ ۳۳ روزه علیه ملت لبنان به گفته خود مقامات صهیونیستی همراه با عربستان سعودی هزینههای این جنگ را پرداخت کردند و حتی مشوق اسرائیلیها در این جنگ بودند و یا بسیاری از شخصیتهای مقاوم فلسطینی با همکاری اطلاعاتی و امنیتی رژیمهای عربی مرتجع از جمله امارات، توسط عوامل موساد ترور شده اند. ترور «محمود المبحوح» در هتلی در امارات نمونه این ادعا است.
اماراتی که در ابتدا با بلند پروازی به دنبال آن بود تا ۷ شیخ نشین کوچک (ابوظبی، دبی، شارجه، رأس الخیمه، عجمان، فجیره، ام القوین) را در یک هاب اقتصادی در منطقه خاورمیانه ایجاد کند تا بتواند بر اهمیت و جایگاه امارات در سایه عربستان بیفزاید، اکنون یکباره خود را در میان بحرانها و مشکلاتی جدی یافت که توان حل و خروج از آن را نداشت: همراهی و درگیر شدن در جنگ ناعادلانه یمن، همراهی با دیگر کشورهای عربی مرتجع در جنگ سوریه و حمایت از جریانهای تروریستی داعش و جبهه النصره، تنش با جریان اخوان المسملین در منطقه، تنش، درگیری و دشمنی با قطر، ورود به بحران خلاء قدرت در لیبی، تنش با ترکیه چه در لیبی و چه در بحث مخالفت با اخوان المسلمین، تنش با ایران چه در ابراز مالکیت بر جزایر سه گانه ایرانی، تا استفاده از نام جعلی برای خلیج فارس و … بنابراین در راستای حل و خلاصی از این مشکلات سعی کرد بتواند به گونهای با سرسپردگی به نظام سلطه و رژیم جعلی صهیونیستی حیاتش را به آنها گره بزند.
این در حالی است که تجربه تلخ گذشته نشان داده است که اعتماد و همراهی با اسرائیل نه تنها فایدهای نداشته است بلکه ترکشها و ضررهایش به مراتب بیشتر است. تجربه مصر در پیمان صلح کمپ دیوید در سال ۱۹۷۸، اردن در قرارداد صلح وادی عربه ۱۹۹۴ و فلسطینیان از پیمان صلح اسلو ۱۹۹۳ تا به امروز درستی این ادعا را ثابت میکند؛ بنابراین زمانی که آمریکا و اسرائیل در شرایط متزلزل سیاسی، اقتصادی، امنیتی و انزوای بین المللی هستند چگونه میتوانند به صلح و امنیت و رشد اقتصادی امارات کمک کنند.
به نظر میرسد در آینده نزدیک شاهد پشیمانی و انزوای بیشتر کشور امارات در جهان اسلام و جامعه عربی باشیم علی رغم بالارفتن هزینههای امنیتی و ریسک اقتصادی تا جایی که باید منتظر تبعات جدی و خشم جهان اسلام و ملتهای عربی باشیم. اما امارات بدون توجه به این واکنشها و مطالعه سرنوشت تاریخی شاه ایران، صدام، حسنی مبارک، قذافی و علی عبدالله صالح دقیقاً همان راهی را میرود که عربستان در سرسپردگی و دوشیده شدن طی میکند، چرا که در این وابستگی صرفاً باید هزینه برنامهها و اهداف خصمانه نظام سلطه غربی - عبری در منطقه خاورمیانه را تأمین کند و نهایتاً دورنمای خیانت قرن در حق ملت مظلوم فلسطین، سرابی بیش نیست.
* کارشناس فلسطین و روابط بین الملل
منبع: مهر
انتهای پیام/