به گزارش خبرنگار احزاب و تشکلهای گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، ساعت نزدیک ۳۰: ۷ صبح بود؛ جمعیت بسیاری در میدان ژاله و خیابانهای منتهی به آن حضور داشته و میخواستند نارضایتی شان را به وضعیت کشور اعلام کنند، یکی از فرماندهان نظامی با بلندگو به مردم اخطار کرد که حکومت نظامی است، چرا تجمع کردهاید؟ یکی از روحانیون مردم را به نشستن دعوت کرد. جمعیت روی زمین نشست، ولی انگار نیروهای فرمانداری نظامی قصد متفرق کردن مردم را نداشتند؛ حالا میدان پر از افسرهای نظامی بود که روبه روی مردم قرار گرفته بودند و هلیکوپترهایی که در آسمان مانور میدادند کاملاً صحنه را در کنترل خود داشتند.
عمید زنجانی کارشناس تاریخی درباره اتفاق آن روز گفته است: «بر تعداد جمعیتی که قبلاً اطلاع یافته بودند مرتب افزوده میشد، در میدان جا نبود و خیابانهای منتهی به میدان، بالاخص خیابان مجاهدین اسلام فعلی از انبوه جمعیت متراکم شده بودند. میدانید آن زمان مردم هم چندان ترس و واهمهای از نیروهای مسلح که وابسته به رژیم مانده بودند نداشتند. اول اخطارهایی صورت گرفت، سپس مردم را به گلوله بستند و مردم ناگزیر فراری شدند. در حین فرار بود که تعداد زیادی که راه گریز نداشتند به کوچههای بنبست پناه بردند، چون قبلاً پیشبینی نشده بود.»
عباس ملکی، عکاس حاضر در صحنه ۱۷ شهریور ۵۷ هم میگوید: «در بیسیم صدایی آمد که همه را محاصره کنید، تیراندازی شروع شد. من در بین نیروهای نظامی ایستاده بودم. بین مردم هم میرفتم، اما آن لحظه وسط نیروهای نظامی بودم. مردم پا به فرار گذاشتند. نیروهای نظامی تیر هوایی میزدند. مردم وحشتزده بودند و هر جا کوچهای یا گذری میدیدند فرار میکردند. من دیدم که شش نفر روی هم ریخته بودند تا یک نفر فرار کند. مردم تا آن روز در تهران چنین اتفاقی را ندیده بودند. تیراندازی چند دقیقه بیشتر طول نکشید اما دیدم که دیگر هیچکس اطراف میدان نیست. یک نفر یکی از جنازهها را میکشید و یک نفر هم، جنازه دیگری را در آغوش گرفته بود. شهدا بر روی زمین بودند. مردم همه وسایلشان مثل دوچرخه را رها و فرار می کردند.
آمبولانسها اطراف میدان نمیآمدند و مردم جنازه یا زخمیها را روی شانهها میبردند، زیرا اگر ارتشیها جنازه را میبردند، خانوادهها را اذیت میکردند.... عکسها را برای ظهور به همکارانم دادم. من در شرایطی بدی بودم و ترسیده بودم. همکارانم کار لابراتوار بلد بودند و در آن موقعیت همه کمک میکردند. آقای پرتوی، عکسها را در قطع ۴۰×۳۰ ظاهر کرد. عکسها را روی زمین اتاق عکس پخش کردند؛ همه گریه میکردند و هیچکس باور نمیکرد در تهران چنین اتفاقی افتاده باشد. عکس از مردم قم، اصفهان، همدان و… گرفته بودیم، اما این عکسها جور دیگری بود.»
پس از وقوع حادثه ۱۷ شهریور، فرمانداری نظامی در اطلاعیه شماره ۴ خود ضمن متهم کردن مردم، اعلام کرد در واقعه ۱۷ شهریور ۵۸ نفر کشته و ۲۰۵ نفر مجروح شدهاند. دو روز بعد دادگستری اعلام کرد تعداد کشتهشدگان به ۹۵ نفر رسید. با این حال بعضی عقیده داشتند باید بررسی کرد که آیا ادعاهای اخیر صحت دارد یا نه. برخی معتقد بودند که در این روز بیش از ۴هزار نفر کشته شدهاند و تعداد کسانی که تنها در میدان ژاله به شهادت رسیدهاند ۵۰۰ نفر است.
میشل فوکو فیلسوف فرانسوی که برای پوشش دادن وقایع انقلاب در یک روزنامه ایتالیایی به محل حوادث رفته بود، مدعی شد که ۴۰۰۰ تن در این روز هدف گلوله قرار گرفتهاند.
پارسونز سفیر وقت انگلیس در تهران تعداد کشتهها را «صدها نفر» ذکر کرد.
سولیوان سفیر آمریکا نیز گزارش میکند که در میدان ژاله «بیش از دویست نفر از تظاهرکنندگان کشته شده بودند.» جان دی. استمپل از مسئولین رده بالای سفارت ایالات متحده آمریکا در ایران نیز بعدها کتابی منتشر کرد و درباره واقعه ۱۷ شهریور نوشته بود: «بلادرنگ پس از آغاز برخورد در میدان ژاله، مجروحان حادثه به سه بیمارستان واقع در ناحیه روانه شدند. منابع پزشکی کشتهشدگان را بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر برآورد کردند. در ابتدا دولت مدعی شد که مقتولان ۵۸ نفر بودهاند، اما در عرض یک هفته این رقم به ۱۲۲ نفر افزایش یافت که به این رقم بین ۲هزار تا ۳هزار زخمی نیز افزوده گردید. در نیم روز ۸ سپتامبر (۱۷ شهریور ۵۷) رقم مقتولان اعلام شده از طرف مخالفین ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر بود، اما طی ۲۴ ساعت تا حدود هزار نفر بالا رفت… قبرستان بهشت زهرا تنها محل رسمی دفن مردگان در تهران به کنترل مخالفین درآمد و نیز تحریکات قابل توجهی درباره ثبت ارقام قبور مقتولان از هر دو طرف به عمل آمد، پزشکانی که مدت ۳۶ ساعت کار کرده بودند عقیده داشتند که رقم ۳۰۰ تا ۴۰۰ کشته و ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ مجروح که در بیمارستانها و مراکز درمانی درمان سرپایی شدهاند برآوردی منطقی است.»
با وجود این روایتهای مختلف سالها بعد عمادالدین باقی نویسنده و پژوهشگر تاریخ، طی تحقیقی با توجه به دسترسیاش به آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی و منابع دیگر، تعداد شهدای ۱۷ شهریور را ۸۸ نفر ذکر کرده و گفت که از این تعداد ۶۴ نفر آنها در میدان ژاله هدف قرار گرفته شدند. بر اساس گزارش های ساواک از ۱۷ شهریور ۵۷، تظاهرات از میدان ژاله به خیابانهای دیگری در قسمت شرق تهران کشیده شد، سپس تظاهرات به جنوب تهران، خیابانهای مولوی، میدان خراسان، میدان شوش و میدان راهآهن سرایت کرد و در مدت کوتاهی خیابانهای فردوسی، منوچهری، سعدی شمالی، نظامآباد، فرحآباد، منطقه نارمک، میدان سپه، خیابان لالهزار، به صحنه درگیری تبدیل شد. تظاهرات و درگیری تا نیمه شب ادامه داشت. روزنامهها در فردای آن روز بدون پرداختن به چگونگی درگیری اعلام کردند: «۱۰۰ آتشسوزی در تهران روی داد، شعب چند بانک، یک فروشگاه بزرگ، یک فروشگاه شهر و روستا در آتش سوخت.»
پس از این روز روزنامه های رژیم صهیونیستی فاش کردند که مقامات دفاعی این رژیم در اوج تظاهرات ملت ایران، برای سرکوبی راه پیمایی ها، اسلحه و تفنگ های گازی در اختیار شاه گذاشته بودند تا با مردم مقابله کند. تفنگهای پخش کننده گاز به گونه ای بود که افراد را دچار نوعی سستی و رِخوت می کرد و هر گونه قدرت حرکت و واکنش عصبی را فلج می ساخت. هم چنین دولت اسرائیل یک گروه کماندوی ورزیده به وسیله هواپیماهای شرکت «اِل.آل» به تهران اعزام کرد که تابع اداره اطلاعات ارتش اسرائیل بوده و همه افراد آن، یونیفورم نظامی ارتش ایران را پوشیده بودند.
به تعبیر بسیاری از مردم این حادثه پایههای حکومت پهلوی را بیش از پیش متزلزل کرد، موضوعی که بسیاری هم به آن اذعان کردند؛ برای مثال ویلیام شوکراس در کتاب خود به نام آخرین سفر شاه در مورد تأثیر واقعه جمعه سیاه بر روحیه شاه، مینویسد: «واقعه اخیر (جمعه سیاه) تأثیر مصیبت باری بر روحیه شاه گذاشت.
همچنین وقتی پس از این واقعه کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا به محمدرضا پهلوی تلفن زد، شاه طوری با او صحبت کرد که گویی در اثر یک توطئه شیطانی دچار وحشت و اضطراب شده است. کسانی که در آن روزها شاه را دیدند میگویند مثل این بود که او آب رفته و هرگونه اعتماد به نفس را از دست داده بود. روزنامه تایمز نیز پس از این واقعه نوشت: « [محمدرضا]شاه، کسی که سالیان متمادی ـ در مقایسه با هر حکمران در دنیا ـ در کنترل کشورش قدرتمند ظاهر گردیده بود، اینک اقتدار خود را از هم گسسته میبیند.»
حالا بسیاری از سران کشورها معتقد بودند که عمر رژیم شاه کوتاهتر از قبل شده است؛ مثلا سایروس ونس، وزیر خارجه سابق آمریکا، بعد از واقعه ۱۷ شهریور ۵۷ چنین گفت: به نظر میآمد که ناآرامی و آشوبِ رو به گسترش در ایران، محصول تلاش شوروی با کمونیستهای محلی نیست؛ بلکه مجموعهای از عوامل اقتصادی، سیاسی، مذهبی و اجتماعی، نیروی محرّکه آن است.
زبیگنیو برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا هم دربارهٔ این رویداد گفت: «واقعه میدان ژاله چنان خونین و مرگبار بود که کشمکشهای گذشته میان دولت و مخالفان را از یاد برد. این واقعه، پایان شورشهای پراکنده و مقطعی و آغاز انقلاب واقعی بود.»
در پایان میتوان گفت شاه به گمان خود در تلاش بود تا با کشتار ۱۷ شهریور سکوتی طولانی بر اعتراضات ایران حکم فرما شود؛ امّا جریان انقلاب، بر خلاف تفکّر طراحان حادثه ۱۷ شهریور پیش رفت و مردم نه تنها ساکت نشدند، بلکه این کشتار دسته جمعی، مردم را به استقامت و انتقام تشویق کرد؛ زیرا بعد از واقعه ۱۷ شهریور، حوادث انقلاب و شکل گیری اعتراضات مردمی و راه پیماییهای بزرگ در سراسر ایران، شتاب گرفت و به مقدمهای برای یک انقلاب بزرگ بدل شد.
بیشتر بخوانید
فاطمه تورانلو
انتهای پیام/