به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،در ماه گذشته فدرال رزرو بسیار خبر ساز بوده است. این بانک مرکزی در بیانیهای اعلام کرد محدوده ۰.۲۵ درصد برای نرخ بهره تا زمانی که شرایط بازار کار به حد مطلوبی برسد حفظ خواهد شد.
سیاست کاهش آمار بیکاری در جای تمرکز بر هدفگذاری تورمی جروم پاول، رئیس فدرال رزرو، که دقیقاً یک ماه پیش ۷ شهریور اعلام شد، از تغییراتی جدید در روند سیاستهای اقتصادی بانک مرکزی آمریکا خبر داد. وی اعلام کرد که دیگر برای جلوگری از عبور نرخ تورم از ۲ درصد به بالا نگهداشتن نرخ بهره تمرکز نمیکند که نتیجه آن افزایش نرخ بیکاری است. درنتیجه این سیاست فدرال رزرو اجازه میدهد تورم کمی بالاتر و آزادتر حرکت کند.
این تغییرات یعنی تاکید بروی کاهش آمار بیکاری به جای تمرکز بر هدفگذاری تورمی درحالی است که طبق نوشته والاستریت جورنال سیاست فدرال رزرو در ۳۰ سال گذشته بالا نگه داشتن نرخ بهره جهت نگه داشتن تورم زیر ۲ درصد بوده است.
او در این سخنرانی از اهمیت بازار کار قویتر و نگرانی کمتر از تورم در چشمانداز سیاستهای پولی فدرال رزرو خبر داد. این سیاستها میتواند به ازدیاد و ارزان شدن وامها و در نتیجه به تقاضا و بازارهای شغلی قویتر منجر شود. در ادامه پاول گفت: بیانیه اصلاح شده ما تأکید میکند که حداکثر اشتغال، یک هدف گسترده و فراگیر است. این تغییر بیانگر ارزیابی ما از مزایای یک بازار کار قوی، به ویژه برای اقشاری با درآمد کم و متوسط است.
ترامپ نزدیک دو سال بود که بهطور مداوم به پاول حمله میکرد که چرا نرخ بهره نرخ بهره را به حد کافی کاهش نمیدهد، سال گذشته پس از سخنرانی پاول در جکسونهول وی بارها توسط ترامپ متهم به بالا نگهداشتن نرخ بهره شد. در آن سال ترامپ با اشاره به رهبر چین افزود: «تنها سؤال من این است که رئیسکل پاول دشمن بزرگتر ما است رئیسجمهور شی؟»
از طرفی دیگر، پاول تاکید کرد که باتوجه به دادههای بیکاری و تورم چند سال اخیر، دیدگاه فدرال رزرو این است که بهبود وضعیت بازار کار بدون بالا بردن نرخ بهره و ایجاد تورم هم ممکن است. این دیدگاه جدید فدرال رزرو در کنار نیاز حاد به کاهش نرخ بیکاری که در ماههای اخیر به دلیل شیوع کرونا افزایش یافته، میتواند انگیزه اعلام سیاست اقتصادی جدید را بیان کند.
مدل هیدرولیک ویلیام فیلیپس که تحت نام منحنی فیلیپس شناخته میشود، به عنوان «مهمترین رابطه اقتصاد کلان» توصیف شده است. این درحالی است که این مدل به عنوان «غیر دقیقترین» کار علمی که او تاکنون انجام داده است نیز شناختهمیشود. استحکام و شکل منحنی فیلیپس در ۶۰ سال گذشته بارها مانند دوره پس از بحران مالی جهانی۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹، مورد سوال قرار گرفته است.
با این حال، منطق کلی منحنی فیلیپس هنوز هم راهنمای بانکهای مرکزی است. هنگامی که تجارت پر رونق و بیکاری پایین است، بانکداران مرکزی نگران این هستند که کارگران افزایش دستمزد را به مقداری بیش از تورم و بهره وریشان درخواست کنند. در این صورت، اگر بنگاههابا این درخواست موافقت کنند، کالاها یا خدمات با قیمت بیشتری تولید میشوند و نرخ تورم افزایش خواهد یافت. اگر بانکداران مرکزی مایل به جلوگیری از این افزایش باشند، نرخ بهره وامهای خود را بالا میبرند، اقتصاد را کند و فشار دستمزد را مهار می کنند.
طبق منحی فیلیپس، برعکس این قاعده هم صادق است، اگر بیکاری افزایش یابد نرخ تورم رو به کاهش میرود. به عبارت دیگر بیکاری زیاد، دستمزدها و هزینهها را تنزل و نرخ تورم را پایین میآورد. برای مقابله با این، سیاستگذاران به طور معمول نرخ بهره را کاهش میدهند.
بانکداران مرکزی سعی میکنند که خود را در جایی در وسط این دو حد قرار دهند: یعنی تورم در جایی که میخواهند قرار داده و نرخ بیکاری نیز در حدی قرار گیرد که مشکلی برای نرخ تورم مورد نظر ایجاد نکند. در این شرایط متعادل، آنها میتوانند نرخ بهره “خنثی” را تعیین کنند که نرخ تورم را همانجایی که هست نگه دارد.
بیشتر بانکهای مرکزی اقتصادهای توسعه یافته جهان نرخ تورم حدود ۲ درصد را مورد هدف قرار میدهند. چنین رویکردی متعادلی باعث کاهش آرام دستمزدها نسبت به قیمتها میشود، برنامهریزی مالی را سادهتر میکند و اعتبار پول را حفظ میکند.
اما پس از بحران مالی ۲۰۰۷-۲۰۰۹ با بهبود اوضاع اقتصادی، در شرایطی که نرخ تورم در آمریکا بسیار پایین بود، بیکاری در آمریکا، منطقه یورو و ژاپن به طور غیر عادی پایین رفت. این اتفاق، یعنی پایین ماندن هر دو شاخص، اقتصاددانان را وادار کرده است که منحنی فیلیپس را مجداداً بررسی کنند.
در دهه ۱۹۶۰ برخی از شکاکان به درستی منحنی فیلیپس، که شاید برجستهترین آنها، میلتون فریدمن بود، خاطرنشان کردند که رابطه بین بیکاری و تورم تا جایی درست است که ازانتظارات نشات بگیرد. به عنوان مثال اگر پیش بینی میشود تورم ۲ درصد باشد، کارگرانی که در نتیجه بیکاری پایین تحت فشار بیکاری قرار نگرفتهاند ممکن است خواستار افزایش دستمزد ۳ یا ۴ درصدی شوند حالاگر انتظار تورمی ۱۰ درصد باشد، کارگران ممکن است بازهم ۱۱ درصد تقاضای افزایش دستمزد کنند. این نکته در دهه ۱۹۷۰ مشاهده شد. در این دهه علی رغم بیکاری زیاد، تورم نیز بالا بود، زیرا تورم انتظاری کارگران افزایش یافته بود.
بر این اساس، اقتصاددانان اصلاح و تقویت منحنی فیلیپس را مورد توجه قرار دادند، به طوری که در کنار نرخ بیکاری، انتظارات تورم نیز بهعنوان متغییرهای مؤثر بر تورم مورد توجه قرار گیرد.
یکی دیگر از مشکلات منحنی فیلیپس رابطه آن با واردات است. بیکاری در داخل کشور تأثیر چندانی به دستمزدهای خارج از کشور ندارد. قیمت اقلامی که مصرف کنندگان از سایر نقاط جهان خریداری میکنند توسط محرکهای دیگر خاص آن کشور تعیین میشود. به همین دلیل، برخی اقتصاددانان سعی میکنند شاخص قیمت کالاهای وارداتی را به منحنی فیلیپس اضافه کنند.
با این حال، هیچ یک از این اصلاحات نمیتواند تناقضات سالهای اخیر را یعنی رشد منفی بیکاری در عین کاهش نرخ تورم، از هدف تعیین شده را توضیح دهد. واردات کشورهایی مانند چین ممکن است قیمت برخی محصولات مانند لوازم برقی را کاهش داده باشد. اما این نمیتواند دلیلی موجهی برای کاهش قیمتها به طور کلی باشد.
اگر چین قیمت بخشی از سبد خرید را پایین نگه دارد، بانک مرکزی میتواند سایر کالاهارا به سمت افزایش قیمت هدایت کند. در این صورت، تورم ۲ درصدی میتواند با کاهش قیمت شدید برخی اقلام ثابت بماند تا انجایی که برخی از اقلام دیگر به همام اندازه بالا رفته باشند.
انتظارات نیروی کار نیز طبق نظریه فریدمن نیز میتواند بخش کوچکی دیگری از تناقض محنی فیلیپس را توجیه کند. زیرا در کشورهای توسعه یافته تورم برای دههها پایین مانده است. طبق گفته بانک فدرال رزرو کلیولند، در آمریکا ۲۰ سال است تورم زیر ۳ درصد باقی مانده است. پایین آمدن انتظارات نیروی کار منحنی فیلیپس را به سمت پایین جابجا نموده است، به طوری که نرخ بیکاری معینی با نرخ پایینتر از تورم همراه است.
اما در سالهای اخیر اتفاق متفاوتی برای منحنی روی داده است. این اتفاق بیشتر شبیه چرخش است تا یک شیفت یا جابجایی به سمت بالا یا پایین. ظاهراً بهنظر میرسد تورم حساسیتش را نسبت به بیکاری از دست دادهاست و منحنی را به طرز عجیبی مسطح کردهاست.
این اتفاق ممکن است به این دلیل باشد که نرخ بیکاری، میزان ظرفیت اضافی یا “مازد” در اقتصاد را نادرست بیان میکند. تا سال ۲۰۱۹ بیکاری در آمریکا، اروپا و ژاپن به طرز شگفت انگیزی به پایین سقوط کرده بود، که باعثشد برخی از افراد حاشیه نیروی کار دوباره به کار بازگردند. در حقیقت، شرکتهای ژاپنی با استخدام بسیاری از زنان و افراد مسن که شامل آمار بیکاری نبوده اند، فرصت شغلی ایجاد کرد.
علاوه براین، به همان دلیلی که در شرایط افزایش نرخ بیکاری ممکن است به آهستگی شاهد کاهش نرخ تورم باشیم، در شرایط رشد اشتغال نیز ممکن است تورم به کندی افزایش یابد. در واقع در شرایط تنزل اقتصاد، بنگاهها ممکن است نمایلی به کاهش دستمزدها نداشته باشند، زیرا کاهش دستمزدها ممکن است به روحیه نیرویکارشان لطمه وارد کند. از آنجا که آنها از کاهش دستمزدها در مواقع نزولی خودداری میکنند، به همین دلیل ممکن است در شرایط رشد اشتغال نیز افزایش دستمزدها را به تعویق بیندازند. بر این اساس، دستمزدها و به دنبال آن تورم افزایش مییابد که البته این نیاز به گذشت زمان دارد.
همچنین ممکن است زمان بیشتری طول بکشد تا دستمزد بالاتر به قیمتهای بیشتر تبدیل شود. در بازارهای شلوغ میوه و تره بار، غرفهها قیمتهای خود را با گچ نشان میدهند و به راحتی میتوان آنها را پاک و تجدید نظر کرد. اما برای بسیاری دیگر از قیمت ها، تغییر قیمت هزینه بر است. وقتی تورم پایین است، ممکن است قیمتها به ندرت تغییر کند: به عنوان مثال برای تغییر ۲ درصدی قیمت، چاپ یک منوی جدید ارزش ندارد. با این حال، این سکون به این معناست که بنگاهها به ندرت این فرصت را دارند که کالاهای خود را مجدداً قیمت گذاری کنند. قبل از اینکه قیمت بتوانند تغییر کند، اقتصاد باید خیلی حرکت کرده باشد.
با اینکه منحنی تخت فیلیپس، بانکهای مرکزی را به همراه دیگران گیج میکند، اما ممکن است بانکهای مرکزی تا حدی مسئول تختی منحنی باشند. هنگامی که قرار است منحنی به سمت پایین شیب یابد (یعنی نرخ تورم یا بیکاری زیاد و دیگری کم باشد)، بانکهای مرکزی به طور معمول مواضع خود را سختتر میکنند. به عنوان مثال، هنگامی که تورم رو به افزایش است آنها با اقدامات خود کمی بیکاری ایجاد میکنند و هنگامی نرخ تورم رو در خطر سقوط است، آنها برعکس عمل میکنند. نتیجه این است که بیکاری قبل از شروع افزایش تورم افزایش مییابد و قبل از سقوط تورم کاهش مییابد. به عبارتی دیگر نرخ بیکاری حرکت میکند تا نرخ تورم حرکت نکند.
در مصاحبه «چه کسی منحنی فیلیپس را کشت؟» از جیم بولارد، یک بانکدار مرکزی آمریکایی، در کنفرانس هم رتبهگان خود در سال ۲۰۱۸ این سوال را پرسیدند: و در جواب بولار گفت “مظنونان در این اتاق هستند. ”، اما چه اتفاقی میافتد وقتی مهمات قاتلان تمام شود؟ برای نگه داشتن منحنی فیلیپس، بانکهای مرکزی باید بتوانند نرخ بهره را هر زمان که تورم در خطر سقوط است، کاهش دهند. با این حال، آنها میتوانند برای انجام این کار فضای کمتری داشته باشند. آنها نمیتوانند نرخهای بهره را خیلی زیر صفر پایین آورند، زیرا مردم پول خود را از بانکها خارج میکنند و به جای آن پول نقد نگه میدارند.
براساس این دیدگاه، رابطه بین بازار کار و تورم هنوز وجود دارد و بانکهای مرکزی هنوز هم میتوانند از آن استفاده کنند. اما دقیقاً بهدلیل استفاده آنها از این قاعده، رفتار دادهها آن را به خوبی نشان نمیدهد.
در ماه جولای نرخ بیکاری ۱۰.۲ درصد اعلام شد درحالی که به نقل از فوربز و براساس آنچه اقتصاد نیوز پیشتر منتشر کرده است، این آمار باید ۱۸.۸ درصد باشد. «برخی از تحلیلگران اعتقاد دارند که این تفاوت ارقام ناشی از خطای محاسباتی غیر عمد دربخش بیمه کاری است. به این طریق که برخی از افراد پس از اخراج، دوباره بازخوانی شده و سپس دوباره اخراج شدهاند. اما به اعتقاد تحلیلگران رسانه فوربز این تفاوت فاحش نمیتواند ناشی از چنین خطاهای محاسباتی سادهای باشد. زیرا بیکاران کسانی هستند که بیمه بیکاری میگیرند و شمار آنها ۳۰ میلیون نفر است. اگر این مقدار را بر جمعیت نیروی کار یعنی ۱۵۹.۹ میلیون نفر تقسیم کنیم نرخ بیکاری حقیقی برابر با ۱۸.۸ درصد خواهد شد.»
طبق این تحلیل فوربز اگر نرخ واقعی بیکاری درحال افزایش به جای کاهش است، شاید تناقضات اخیر تورم و بیکاری، حداقل در ماهای گذشته بیاساس بوده است. این خطا جدای از بحث علمی حدود کارآمدی منحنی فیلیپس، میتواند بر تصمیم اخیر فدرال رزرو مبنی بر نگه داشتن نرخ بهره نزدیک به صفر بدون افزایش بیش از حد تورم، هم موثر بوده باشد. آمار بیکاری ماه اوت و سپتامبر که جمعه ۹ مهر منتشر شد، نیز کاهشی بیش از انتظارات داشت. با این حال جواب این سوال که قاتل منحنی فیلیپس کیست شاید با تغییر دولت پس از انتخابات ماه آینده ریاست جمهوری پیدا شود و شاید هم به تاریخ اقتصاد موکول شود.
منبع: اقتصاد نیوز
انتهای پیام/