به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، جنگ جهانی دوم یکی از قدیمیترین جنگهایی است که کهنه سربازان شرکت کرده در آن هنوز زنده هستند. در طول ۷۰ سال گذشته بازیهای ویدیویی، فیلم ها، سریالها و حتی بازیهای تختهای بسیاری با الهام از این جنگ و نبردهای آن ساخته شده است. کسانی که در بیش از نیم قرن گذشته نگاهی به کتابهای تاریخ و برنامههای مستند زده باشند دستکم از کلیات جنگ جهانی دوم مطلع شده و شاید حتی با کسانی صحبت کرده باشند که خود این جنگ خانمانسوز را از نزدیک تجربه کرده اند. اما در جنگی که ۶ سال به طول میانجامد و بیش از صدها ملت متفاوت با بیشتر از ۳۰۰ میلیون سرباز در آن شرکت دارند، هیچ کمبودی در مورد اطلاعاتی که شاید نادیده گرفته شده یا از آنها بی اطلاع باشید وجود ندارد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ واقعیت جالب، اما کمتر شنیده شده در مورد جنگ جهانی دوم آشنا کنیم.
در سال ۱۹۳۵ و به عنوان اولین کشوری که جنگ را در اروپا آغاز کرد، ایتالیا به اتیوپی لشکرکشی کرد. در جریان حملاتی که ناقض کنوانسیون ژنو بود، از جمله بمباران هوایی و استفاده از گاز خردل علیه غیرنظامیان اتیوپیایی به منظور شکستن مقاومت آن ها، ایتالیا در نهایت موفق به تسخیر این کشور شد. به یاد داشته باشید که این دومین تلاش ایتالیاییها برای تصرف اتیوپی بود و در سال ۱۸۹۶ اولین تلاش آنها برای فتح این کشور آفریقایی ناکام مانده بود. امپراطور هایلی سیلاسی پس از فرار از پایتخت، آدیس آبابا، به جامعه ملل آن زمان که بعدها به سازمان ملل متحد تغییر نام داد شکایت برد.
اما این شکایت به خوبی ناکارآمدی جامعه ملل را نشان داد. این سازمان بین المللی که بدنبال جنگ جهانی اول تشکیل شده بود از گروهی معدود از کشورها تشکیل شده بود که تنها انگشت اتهام را به سمت یکدیگر نشانه میرفتند. بریتانیا به عنوان یکی از موسسان این سازمان، میتوانست تنها با بستن کانال سوئز بر روی نیروهای ایتالیایی که برای تامین نیازهای ارتشش در حمله به اتیوپی به آن نیاز داشت مانع از حمله این کشور به قلمرو این کشور آفریقایی شده و از سقوط آن جلوگیری نماید. اما بریتانیا طرف ایتالیا را گرفت، زیرا این کشور را یک متحد بالقوه برای جنگی که قریب الوقوع به نظر میرسید میدید و در نهایت تنها با تحریمهای تجاری علیه ایتالیا موافقت کرد.
در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم در اسپانیا یک انقلاب فاشیستی خونین رخ داد. آلمان و ایتالیا به امید یافتن یک متحد جدید از انقلابیون فاشیست در اسپانیا به رهبری فرانسیسکو فرانکو حمایت تسلیحاتی-تجهیزاتی گسترده کرده و در نهایت حتی نیروهای نظامی به کمک او نیز فرستادند. دول متحد آینده، سرزمین اسپانیا و جنگ داخلی این کشور را یک آزمایشگاه فوق العاده برای آزمایش سلاحها و تاکتیکهای نظامی جدید خود میدانستند. آنها در نهایت به دلیل وجود رشته کوههای ایبریان دریافتند که حمله همه جانبه و گسترده با تانک به شکست خواهد انجامید و بمباران هوایی نیز در مقابله با نیروهای پراکنده شده اسپانیایی که در شیب درهها سنگر گرفته بودند کارآمد نیست.
با این وجود، اسکادران آلمانی کندور، واحد ویژه حملات هوایی و زمینی دریافت که اگر روی مناطق صاف پرواز کنید میتوانید بمبهای متعددی را به صورت یکجا در یک خط روی سر نیروهای دشمن ریخت. این تاکتیک بسیار موثر بود و نیروهای هوایی آلمانی دریافتند که با موفقیت روی شهر کوچک گورنیکا آزمایش شد. در یک روز بمباران اسکادران کندور بیش از ۲۰۰ غیرنظامی کشته شدند و صدها نفر نیز زخمی شدند. نیروهای آلمانی این تاکتیک را که به نام بمباران فرشی شناخته میشود در مقیاسی بزرگتر روی شهر بارسلونا آزمایش کرده که به مرگ بیش از ۱۳۰۰ اسپانیایی و زخمی شدن هزاران نفر تنها در عرض سه روز انجامید. این تاکتیک در جنگ جهانی دوم توسط تمامی طرفین به کار گرفته شد.
فنلاند که تنها در سال ۱۹۱۹ و پس از پایان جنگ جهانی اول به عنوان یک جمهوری دارای رییس جمهور به استقلال دست یافته بود در موقعیت پیچیدهای گرفتار شده بود؛ بین جامعه ملل و اتحاد جماهیر شوروی. وقتی آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی معاهده صلح مولوتوف-ریبنتراپ را در سال ۱۹۳۹ امضا کردند، توافق شد که فنلاند در آینده به خاک شوروی ضمیمه شود. این موضوع منطقی به نظر میرسید، زیرا این کشور تا زمان استقلال در سال ۱۹۱۹ بخشی از خاک روسیه به شمار میآمد. وقتی فنلاند به شوروی اجازه نداد پایگاههای نظامی در خاک این کشور بسازد، روسها به سرعت به فنلاند حمله کردند.
تاریخ نگاران بسیاری این جنگ را جنگی جدا از جنگ جهانی دوم میدانستند و به طور عمومی از نام «جنگ زمستان» برای آن یاد میکردند. فنلاند برای عقب راندن روسها از بریتانیا و سوئد درخواست کمک کرد، اما با پاسخ منفی آنها مواجه شد. از این رو فنلاندیها پس از حمله هیتلر به شوروی با او متحد شدند. حمله دوباره روسها به فنلاند با حمله متفقین به نورماندی در سال ۱۹۴۴ همراه بود که فنلاند را وادار به عقد آتش بس با شوروی کرد، قراردادی که بر اساس آن فنلاند وادار شد در جنگی موسوم به «جنگ لاپلند» نیروهای آلمانی را از خاک خود بیرون کند. بدین ترتیب در دوران جنگ جهانی دوم فنلاند بارها جبهه عوض کرده و گاهی با متفقین و گاهی با متحدین میجنگید.
کشور آفریقایی گامبیا کوچکترین کشور در قاره آفریقا به شمار میآید که تقریباً به طور کامل در احاطه کشور سنگال قرار دارد. در طول جنگ جهانی دوم، این کشور مستعمره بریتانیا و خانه یک پایگاه دریایی کوچک متعلق به این کشور به نام بثرست بود. نیروهای گامبیایی در حمله متفقین به برمه از سال ۱۹۴۱ تا پایان جنگ جهانی دوم در خدمت ارتش بریتانیا بودند. در سال ۱۹۴۳ کنفرانس کازابلانکا برگزار شد که در آن رهبران متفقین در مورد فاز بعدی جنگ و به پایان رساندن آن با تسلیم بدون قید و شرط متحدین تصمیم گیری کردند. این نشست در هتل کازابلانکا در مراکش به میزبانی سلطان این کشور برگزار شده و علاوه بر وینستون چرچیل، شارل دو گل و هنری گیرار دو ژنرال فرانسوی نیز در آن شرکت داشتند. همچنین فرانکلین دی روزولت رییس جمهور وقت ایالات متحده نیز در مسیر پرواز خود به مراکش به پایگاه دریایی بثرست رفت. این اولین باری در تاریخ بود که یک رییس جمهور ایالات متحده قدم در یکی از ۴۶ کشور صحرای آفریقا میگذاشت. این اتفاق برای بار دوم پس از پایان جنگ و توسط جیمی کارتر تکرار شد که در سال ۱۹۷۸ از نیجریه دیدن کرد.
بعد از حمله آلمان به دانمارک در سال ۱۹۴۰، بریتانیا از این بیم داشت که آلمان کنترل کشور کوچک جزیرهای ایسلند را نیز به دست گرفته و از خاک این کشور به عنوان پایگاهی برای حمله به بریتانیا استفاده کند. این بدان دلیل بود که ایسلند در آن دوران در واقع یک ملت دارای قدرت کافی دولتی نبوده و منطقهای آزاد به شمار میرفت که توسط پادشاهی دانمارک اداره میشد. بدین ترتیب یک روز پس از حمله آلمانیها به دانمارک، نیروهای بریتانیایی نیز به ایسلند یورش بردند. نیروهای نظامی ایسلند از این حمله ناراضی بودند، اما مقاومت نکرده و علیرغم میلشان از خواستههای متفقین تمکین کردند بدنبال تصرف ایسلند، نیروهای بریتانیایی از خاک این کشور به عنوان پایگاهی برای عملیاتهای خود علیه آلمان استفاده کرده و زمانی فرا رسید که نیروهای نظامی بیشتری از نصف جمعیت پایتخت ایسلند، ریکیاویک، در این کشور داشتند.
در جولای ۱۹۴۱، قبل از ورود رسمی ایالات متحده به جنگ جهانی دوم، بریتانیا کنترل ایسلند را به دست آمریکاییها داد تا منابع نظامی خود را در جاهای دیگر استفاده کرده و همچنان این کشور را از دسترس آلمان دور نگه دارد. علاوه بر این، اگر آلمانیها میخواستند ایسلند را تصرف کنند، در این شرایط باید به ایالات متحده اعلان جنگ میدادند. البته تصرف ایسلند برای ایسلندیها چندان هم بد نشد، زیرا به این کشور اجازه داد بی طرف باقی مانده و با حمایت ایالات متحده به یک کشور دارای دولت مستقل از دانمارک تبدیل شود. همچنین پس از ورود نیروهای متفقین به ایسلند، این کشور شکوفایی اقتصادی و کاهش شدید بیکاری را تجربه کرد.
در اوایل جنگ جهانی دوم، ایالات متحده بی طرفی خود را اعلام کرد اگر چه این بی طرفی را خیلی خوب رعایت نکردند. کمک مالی و تسلیحاتی به متفقین و اعزام نیروهای شبه نظامی به چین برای کمک به آنها در نبرد با ژاپن شباهتی به بی طرفی نداشت. در آن زمان نیروی دریایی ایالات متحده در پرل هاربر تحت فرماندهی دریادار جیمز او ریچاردسون بود که بهترین گزینه برای مدیریت نیروی دریایی در اقیانوس آرام به شمار میرفت، زیرا وی در دانشکده نیروی دریایی در مورد تاکتیکهای جنگ ژاپنیها مطالعات بسیار کرده و به طراحی سیستمهای دفاعی علیه حمله احتمالی ژاپنیها در این منطقه کمک زیادی کرده بود.
بدین ترتیب جای تعجب نداشت که به ناوگان اقیانوس اطلس دستور داده شد از پایگاه سنتی خود در سن دیگو، کالیفرنیا به بندر پرل هاربر در هاوایی منتقل شود، دستوری که دریادار ریچاردسون با آن مخالفت کرد. وی بر این باور بود که انتقال این ناوگان به پرل هاربر آنها را در برابر حمله ژاپن آسیب پذیر خواهد ساخت. بسیاری بر این باور بودند که رییس جمهور روزولت برای ساکت کردن این ژنرال سرشناس او را به مقام فرماندهی ارشد عملیاتهای دریایی منصوب خواهد کرد. در حرکتی غیرمنتظره، اما وی ژنرال ریچاردسون را وادار به استعفا و بازنشستگی اجباری کرد. ۱۰ ماه بعد ژاپنیها به بندر پرل هاربر حمله کرده و ایالات متحده را وارد جنگ جهانی دوم کردند، همان اتفاقی که دریادار ریچاردسون آن را پیش بینی کرده بود.
ایرلند یکی از کشورهایی بود که در طول جنگ جهانی دوم به شکلی واقعی بی طرف ماند و به خاطر شرایط ایرلند شمالی و دیگر مسائل از لحاظ سیاسی از بریتانیا فاصله گرفته بود. در مجلس این کشور قانونی به تصویب رسیده بود که به دولت این کشور قدرت فراوانی در کنترل مردمش میبخشید از جمله قدرت سانسور، کنترل شدید اقتصاد و همچنین دستگیری و زندانی کردن ساده شهروندان تحت نام «قدرتهای شرایط اضطراری». بدین منظور ایرلند تقریباً به طور مساوی با هر دو طرف جنگ کار میکرد و البته علیه شان. برای مثال از ابزارهای پیش بینی هوای ایرلند در خلیج بلک سود در کورک برای پیش بینی دقیق آب و هوا به منظور حمله متفقین به نورماندی در سال ۱۹۴۴ استفاده شد.
همزمان هر ملوان یا خلبان بریتانیایی که در سواحل ایرلند دستگیر میشد به کمپ زندانیان جنگی برده میشد در حالی که ملوانان و خلبانهای متحدین در آنسوی کمپ نگهداری میشدند. نیروهای آلمانی و بریتانیایی نیز بارها به گفته خودشان به شکل «تصادفی» به قلمرو و کشتیهای ایرلندی حمله میکردند. وینستون چرچیل در سال ۱۹۴۰ حتی به برنارد مونتگومری، ژنرال ارشد نیروهای نظامی بریتانیا، دستور داد تا نقشهای دقیق برای حمله به ایرلند با هدف به کنترل درآوردن بندرهای کورک و کوبه تهیه کند، حملهای که هیچگاه رخ نداد.
وقتی صحبت از قدرت و اعتبار کشورها در جنگ جهانی دوم میشود کمتر کسی به کشور آفریقایی کنیا فکر میکند. در دوران جنگ جهانی دوم کنیا یکی از مستعمرات بریتانیا بوده و بریتانیا مردم این کشور را مشمول قانون خدمت اجباری به نیروهای زمینی پادشاه کرده بود. در جریان جنگ، شهروندان کنیایی به خدمت ارتش بریتانیا درآمده و در جنگهای این کشور در آفریقا، برمه و ماداگاسکار حضور یافتند. این نیروها که با عنوان تفنگداران آفریقایی پادشاه شناخته میشدند، همانند دیگر نیروهای نظامی بریتانیا در خارج از خاک اصلی خود، از میان مردم محلی مستعمرات کوچک در شرق آفریقا سربازگیری شده و فرماندهی آنها را افسران بریتانیایی و افسران غیررسمی محلی فرماندهی میشدند. کنیاییها تنها در اوایل جنگ جهانی دوم و پس از تصرف اتیوپی توسط ایتالیا، از نزدیک جنگ را تجربه کردخ، اما سهم زیادی در نبردهای بعدی در آفریقا و دور از مرزهای خود داشتند.
در طی جنگ جهانی دوم نزدیک به یکصد هزار کنیایی در قالب نیروهای تحت فرماندهی افسران بریتانیایی سربازگیری شدند که بیش از ۳۰ درصد از گردانهای آفریقایی تحت فرماندهی بریتانیا در شرق آفریقا را تشکیل میدادند. از جمله کنیاییهای مشهوری که در این نبردها حضور داشتند میتوان به رولد دال نویسنده کتاب Charlie and the Chocolate Factory، عیدی امین رهبر دیوانه آینده اوگاندا و حسین اونیانگو اوباما، پدربزرگ باراک اوباما اشاره کرد.
شاید کمتر کسی در نگاه اول فکر کند که کشور آفریقایی و کوچک لیبریا ارزش استراتژیکی در طرح کلی جنگ جهانی دوم داشته باشد. اما در بخش جنوبی غرب آفریقا یک کشور ساحلی کوچک وجود داشت که در دهه ۳۰ اولین کشور آفریقایی بود که به جمهوریت دست یافته و یکی از معدود کشورهای منطقه بود که از استعمارگری اروپاییها موسوم به «سقوط آفریقا» نجات یافته و یکی از موسسان جامعه ملل نیز به شمار میرفت. این کشور که بیشتر سالهای جنگ را بی طرف ماند، تنها در سال ۱۹۴۴ پذیرفت که علیه آلمان اعلان جنگ کند. بی طرف ماندن به این کشور امکان داد که با کمک برنامه لیزینگ ایالات متحده به شکوفایی اقتصادی دست یابد؛ و بعد از تصرف مناطق تولید کائوچو در جنوب شرق آسیا توسط ژاپن، مدرنیزاسیون لیبریا به بخشی از اهداف متفقین تبدیل شد، کشوری که در دوران جنگ جهانی دوم نقش اصلی تولید کائوچو برای متفقین را بر عهده داشت. در نهایت لیبریا به پاس خدماتش به متفقین توانست یکی از اعضای موسس سازمان تازه تاسیس ملل متحد باشد. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، به لطف سرمایه گذاریهای دوران جنگ متفقین در زیرساختهای این کشور، لیبریا دومین رشد اقتصادی بالا در میان کشورهای آفریقایی را داشت.
در آغاز جنگ جهانی دوم کشور بلژیک در شرایط خوبی قرار نداشت. دولت فرانسه سعی داشت این کشور را ترغیب کند که خط دفاعی مستحکم موسوم به ماژینو لاین را در مرز خود با آلمان ادامه دهد، اما بلژیکیها این کار را هدر دادن منابع دانسته و فکر میکردند آلمان با حمله به هلند میتواند این خط دفاعی را به سادگی دور بزند. علاوه بر این، فرانسه و بلژیک در آن دوران رابطه دیپلماتیک چندان خوبی نداشتند. در نهایت آلمان به بلژیک حمله کرده و نیروهای متفقین به کمک این کشور آمدند. البته این حمله تنها یک فریب بوده و آلمانیها حمله دوم خود به فرانسه را آغاز کردند که با محاصره نیروهای متفقین و وادار کردن آنها به خروج از منطقه و تصرف اروپای مرکزی همراه شد.
اما در طول این حمله نیروهای بلژیکی مقاومت بی نظیری از خود نشان دادند. یک واحد از نیروهای بلژیکی گردانی با نام «شکارچیان آردن» بود که بخشی از آن با تنها ۴۰ سرباز در مقابل نیروهای عظیم در حال پیشروی آلمانی از جمله واحد هفتم زرهی پانزر که تحت فرماندهی ژنرال اروین رومل بود مقاومت کرد. آنها توانستند چندین تانک آلمانی را ساقط کرده و در نهایت این گروه نیروهای پیاده نظام سبک ارتش بلژیک پس از ۱۸ روز مقاومت در برابر آلمانیها تسلیم شدند و تنها دلیل تسلیم شدنشان نیز به پایان رسیدن مهماتشان بود.
منبع: روزیاتو
انتهای پیام/
یه متن نوشتن ک من و شما یه خورده در مورد گذشته اطلاعات داشته باشیم