رفتار زوج جوان از همان زمانی که وارد دادگاه خانواده شدند، عجیب بود، گویی زن جوان تمایلی به ایستادن کنار مردی که ۶ ماه پیش باهم زندگی مستقلی را آغاز کرده بودند، ندارد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،در دقایقی که منتظر رسیدگی به پرونده‌شان بودند ظاهر امر نشان می‌داد که مهران ۲۷ ساله تلاش می‌کند تا با نازنین همسر ۲۱ ساله‌اش به توافقی برسد، اما با گفتن فقط چند کلمه نازنین از جایش بلند شد و از همسرش فاصله گرفت تا اینکه منشی دادگاه این زوج جوان را به داخل شعبه هدایت کرد.


بیشتر بخوانید:


نازنین و مهران وارد شعبه شدند و در ابتدا چند دقیقه‌ای سکوت کردند. انگار نمی‌دانستند چه بگویند که قاضی پرسید ماجرا چیست؟

نازنین گفت: سال آخر دانشگاه با مهران که همکلاسی‌ام بود، آشنا شدم. اوایل به عنوان یک همکلاسی با او حرف می‌زدم، اما چند ماه بعد او به من پیشنهاد دوستی داد. با اینکه از تیپ و ظاهرش خوشم نمی‌آمد و خیلی خوب صحبت نمی‌کرد، اما فکر کردم شاید به‌خاطر من تغییر کند. ارتباطات ما در کلاس باعث شده بود که تاحدی به او عادت کنم. به همین دلیل پیشنهادش را پذیرفتم. ۳ ماه گذشت و همه چیز خیلی خوب پیش می‌رفت و تقریباً مهران داشت مطابق میل من تغییر می‌کرد. حتی اگر راجع به موضوعی هم از او انتقاد می‌کردم می‌پذیرفت و می‌گفت، چون دوستم دارد هر کاری برای رضایتم می‌کند. بعد از ۳ ماه به خواستگاری‌ام آمد و با وجودی که پدرم بار‌ها به من گفت که مهران فرد ایده‌آلی نیست و با فرهنگ خانواده‌مان سنخیتی ندارد، اما من به خاطر علاقه‌ای که به او پیدا کرده بودم در مقابل پدرم مقاومت کردم و در یک کلام گفتم که یا مهران یا هیچ‌کس!

قاضی گفت: تا اینجا که همه چیز خوب پیش رفته و شما هم ازدواج کردید. اما از تاریخ ازدواج‌تان ۶ ماه نگذشته. چرا پای شما باید به دادگاه باز شود؟

نازنین پاسخ داد: اتفاقاً جناب قاضی اشکال کار ما دقیقاً بعد از ازدواج‌مان نمایان شد. مهران روی دیگرش را به من نشان داد و گفت که نه می‌خواهد تغییر کند و نه قصد این کار را دارد.

در این میان مهران حرف‌های نازنین را قطع کرد و گفت: جناب قاضی من عروسک خیمه‌شب‌بازی نیستم که بخواهم مطابق میل او لباس بپوشم و آن‌طوری حرف بزنم که او دوست دارد و میهمانی‌هایی بروم که او می‌رود. من همین شخصی هستم که بودم. قرار نیست مثل خمیر بازی تغییر کنم.

نازنین که برافروخته شده بود گفت: اگر نمی‌توانستی تغییر کنی چرا از روز اول نگفتی؟ چرا وقتی پیشنهاد ازدواج دادی و من شرایطم را گفتم پذیرفتی و گفتی هرطوری که تو بخواهی زندگی می‌کنم و هرجوری که تو دوست داشته باشی لباس می‌پوشم، اما حالا که به مقصودت رسیده‌ای فراموش کرده‌ای که چه حرف‌هایی می‌زدی.

مهران گفت: شاید من آن موقع چنین حرف‌هایی می‌زدم، اما حالا که فکر می‌کنم می‌بینم من شخصیت مستقلی دارم و نمی‌توانم ملعبه دست تو یا خانواده و دوستانت قرار بگیرم. اگر بد لباس می‌پوشم و آن‌طوری حرف می‌زنم که تو و خانواده‌ات دوست ندارید مشکل شماست. من این‌طوری بزرگ شدم و دیگر قابل تغییر نیستم.

قاضی رو به نازنین کرد و پرسید: شما که از ابتدا همسرتان را همین شکلی دیده بودید چرا وقتی با شکل و شمایل و حتی فرهنگ گفتاری و کرداری ایشان مشکلی داشتید روابط تان را ادامه دادید و گذاشتید که کار به ازدواج برسد؟

نازنین گفت: کاش به حرف پدرم گوش کرده بودم و فریب حرف‌هایش را نمی‌خوردم. جناب قاضی او از ابتدا با من صادق نبود. اگر از ابتدا این‌گونه رفتار می‌کرد هرگز با او ازدواج نمی‌کردم. حالا هم درخواست می‌کنم که حکم طلاق ما را صادر کنید تا همسرم آنطور که می‌خواهد زندگی کند و من هم از این وضعیت خلاص شوم. قاضی لحظه‌ای تأمل کرد و گفت: مشکل شما ممکن است از طریق مشاوره حل شود. دو ماه به جلسات مشاوره می‌روید و بعد اگر مشکل حل نشد شاید حکم طلاق را صادر کنیم.

امیرحسین صفدری کارشناس حوزه خانواده
متأسفانه این روز‌ها زوج‌های جوان به شرط تغییر، ازدواج می‌کنند که این مسأله خیلی زود منجر به مشکلات بزرگ و در نتیجه طلاق می‌شود. زوج‌های جوان و به‌خصوص این زوج باید طرف مقابل‌شان را همان‌طور که هست بپذیرند و به دنبال تغییر شخصیت واقعی و حقیقی یکدیگر نباشند. تغییر خوب است، اما تغییر درست و معقول. در این پرونده می‌بینید که زوجه به دنبال از بین بردن شخصیت واقعی زوج است که این یک کار کاملاً بیهوده و غیرممکن است.

منبع: ایران

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.