در سال‌های دفاع مقدس اسرای زیادی توسط بعثی‌ها شکنجه شده‌اند؛ اما این ماجرا حکایتی از عنایت خداوند به رزمنده‌ای بوده که از زیر شکنجه فرار کنند.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  در چهلمین سالگرد دفاع مقدس، سراغ بخشی از خاطرات رزمندگان رفته‌ایم تا با انتشار آن یاد و نام آن‌ها را گرامی بداریم و بتوانیم بخشی از سختی‌ها و مشکلات این عزیزان را برای نسل آینده نقل کنیم.

یک روز صبح من و یکی دیگر از برادران که اهل نجف‌آباد بود، داشتیم باهم قدم می‌زدیم که یکی از سربازان عراقی ما را صدا زد و وقتی به طرفش رفتیم، ما را به طرف مقرّ فرماندهی راهنمایی کرد. به آنجا که رسیدیم، گفت: این محوّطه را باید تمیز کنید.

در همین اثنا چشم‌مان به خودکار‌هایی افتاد که روی میزی قرار داشت. با خود فکر کردیم هرچقدر از ما کار بکشند، می‌ارزد؛ به شرط اینکه بتوانیم از این خودکار‌ها برای بچه‌ها به ارمغان ببریم (در آنجا از خودکار استفاده‌های زیادی می‌شد، نظیر نوشتن دعا، تکثیر آیات قرآن، انجام تکالیف درسی و...) پس، بی‌درنگ شروع کردیم به نظافت.

از ساعت ۸ صبح تا ظهر مشغول کار بودیم و در این بین من یک خودکار برداشتم و در جوراب پای چپم گذاشتم، غافل از اینکه یکی از سربازان عراقی مرا زیر نظر داشته است.

به هر حال، وقتی نظافت تمام شد، ما خوشحال بودیم از اینکه هرکدام توانسته‌ایم خدمتی هرچند ناچیز به بچه‌ها کنیم. اما ناگهان سه سرباز بعثی که در کنار محوطه ایستاده بودند، به من اشاره کردند به نزدشان بروم. در مقابل‌شان که قرار گرفتم، پرسیدند: خودکار کجاست؟


بیشتر بخوانید

گفتم: کدام خودکار؟

سربازی که برداشتن خودکار را دیده بود، به پای من اشاره کرد. در آن لحظه دنیا پیش چشمم تیره و تار شد، زیرا که از صبح تا ظهر کار کرده و خسته شده بودیم برای هیچ. از طرف دیگر، اگر خودکار را پیدا می‌کردند، شکنجه و زندان از تبعات حتمی آن بود. پس با توکل به حضرت حقّ با حالتی که وصف نشدنی نیست، فقط توانستم آیه‌ی کریمه‌ی" وَ جَعَلْنا مِنْ بین اَیدیهِمْ سداً و منْ خَلْفِهِمْ سَداً فَاَغْشَیْناهُمْ فَهُم لایُبصِرون " را از مقابل دیدگانم بگذرانم، آن هم با حالتی که در عمرم فقط یک بار آن حالت به من دست داد. در همین بین یکی از سربازان عراقی خم شد و در جورابم شروع به جستجو کرد، ولی چیزی نیافت، در حالی که خودم از بالا خودکار را می‌دیدم. سرباز عراقی گفت: نیست.

سرباز اولی گفت: لابد در آن یکی جوراب است.

آن جوراب را هم تفتیش کرد، ولی خودکاری پیدا نکرد.

خود را به در مقّرّ رساندم و از آنجا خارج شدم. سپس خم شدم و خودکار را برداشتم و دوان دوان خودم را به آسایشگاه رساندم و آن را پنهان کردم.

منبع:مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
قریشی
۲۲:۳۶ ۰۱ اسفند ۱۳۹۹
من از بچگی به این آیه بسیار اعتقاد دارم حتی موقع تقلب کردن برای بدور ماندن از شر مراقبین سر جلسه امتحان هم این آیه رو میخوندم . ولی بارها در مواقع نگرانی از بروز مشکل، برای من از جانب خدای رحمان دفع شر شده یا با کمترین عواقب مشکل رو پشت سر گذاشتم و من از بزرگی همین آیه میدونم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۲:۰۶ ۰۱ اسفند ۱۳۹۹
واقعاً جالب بود
انشا الله خداوند شر همه ظالمان و مستکبران عالم را از زمین بردارد
Iran (Islamic Republic of)
حمید
۱۲:۵۴ ۳۰ بهمن ۱۳۹۹
ظلمی که عراقیها در حق من کردن رو فراموش نمیکنم ۵سال اسیر بودم. ۷۵ کیلو رفتم ۴۱ کیلو اومدم . خودتون قضاوت کنید.
Iran (Islamic Republic of)
شریعتی
۱۲:۲۰ ۲۹ بهمن ۱۳۹۹
سبحان الله والحمدالله و الله اکبر
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
ناشناس
۱۱:۱۶ ۲۹ بهمن ۱۳۹۹
الله اکبر
Iran (Islamic Republic of)
عقل
۱۴:۲۵ ۲۹ بهمن ۱۳۹۹
این ها که منفی دادن با بزرگی خدا هم مشکل دارند!!!