به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، روزهایشان سخت میگذرد؛ با پوشش ایزوله و ماسکی که نفسشان را تنگ میکند، در هوای گرم میدان جنگ؛ تمام وقت خود را بر بالین بیمار میگذرانند، گاهی اشک میریزند برای بیمارانی که جلوی چشمشان از دنیا میروند گاهی هم از برگشتن یک بیمار به زندگی، غرق در اشک شوق میشوند.
حالا کرونا آرام آرام همه جا را گرفته؛ کوچک و جوان و پیر. بعضی از مردم از ترس کرونا، از همه دوری میکنند، اما پزشکان جانشان را کف دستشان گذاشتهاند و در تمام لحظهها دغدغه نگهداشتن جان آدمها را دارند. شرایط این روزها، آدم را یاد روزهای جنگ میاندازد؛ روزهایی که کادر درمان مانند این روزها جانشان را بر کف دست میگذاشتند و راهی جبههها میشدند تا از مجروحان و بیماران پرستاری کنند.
فداکاریهای این روزها من را به یاد آن دوران میاندازد و خاطرات جهاد و افتخار آفرینی پزشکان در آن دوران سخت را برایم تداعی میکند، هفته دفاع مقدس بهانهای میشود تا فداکاریهای پزشکان آن دوران را مرور کنیم، از انجام جراحیهای بدون بیهوشی تا تامین داروها در شرایط سخت و دشوار تحریم و جنگ!
*رکورد ۱۱ هزار عمل جراحی
بیمارستان هوایی دزفول در ساعات خاموشی، داستانهای ناگفتنی زیادی دارد. پزشکها و پرستارهای بیمارستان کاری سخت و بغرنج در شرایطی هراسناک داشتند. در واقع کار زمانی شروع میشد که همه در سنگر قرار میگرفتند و تنها بیمارستان و کارکنان آن بودند که در فضایی آکنده از ترس و اضطراب باید به کار ادامه میدادند. در یکی از حملات بعثیها به بیمارستان وقتی بلندگو اعلام کرد کارکنان بیمارستان به سنگر گروهی بروند دکتر تابش و دستیارانش به سنگر نرفتند و کارشان را ادامه دادند، زیرا رها کردن بیمار در آن وضع غیرممکن بود.
دکتر «ناصر تابش» در دوران دفاع مقدس لحظات حساس و موقعیتهای خطرناکی را تجربه کرد. او در کنار درمان بدون وقفه مجروحان، یک بمب عمل نکرده خوشهای که بر تن یکی از رزمندگان فرورفته بود را خارج کرد. عملی سخت که هیچ پزشکی حاضر به انجامش نبود و هر لحظه خطر انفجار جان جراح را تهدید میکرد. دکتر تابش با انجام این جراحی یکی از سختترین و پیچیدهترین کارهای پزشکی در طول دوران دفاع مقدس را انجام داد. وقتی سالها بعد فیلم این جراحی به کشورهای خارجی رسید آنها از شجاعت و تبحر پزشک شگفتزده شده بودند. دکتر تابش در زمان جنگ رکوردهای جالبی را به نام خود زد. رکورد اعمال جراحی این دکتر شجاع و قهرمان در طول جنگ تحمیلی که در دفاتر اتاق عمل به ثبت رسیده، در حدود ۱۸ هزار و رکورد متوسط اعمال جراحی روزانه او شش عمل سنگین است.
از سوی دیگر طولانیترین جراحی وی یک مورد ۱۱ ساعته برای خارج کردن ترکش از پریکارد قلب یک مجروح بود که در طول این عمل، سهبار کارکنان اتاق عمل عوض شدند در حالیکه او همچنان به جراحی ادامه میداد. به گفته همکاران وی، شاید هیچ جراحی در طول تاریخ چنین رکورد بالایی برای جراحیهای مجروحان جنگی نداشته است.
*روایت ۱۰ شب بیخوابی!
اوایل جنگ بیمارستانها زیر چادر و نه به شکل بیمارستانهای صحرایی امروز، بلکه شبیه به شکل سوله بودند. هرچه دشمن قدرت حمله بیشتری پیدا میکرد، رزمندگان نیز بیشتر قدرت دفاعی پیدا میکردند.
اینها بخشی از صحبتهای یکی از پزشکان فعال دوران جنگ است، دکتر «کلانتر معتمدی» روزهای جنگ رئیس بیمارستان شهدای تجریش بود و امکانات را از بیمارستانهای مجهز شهرها به بیمارستانهای صحرایی انتقال داده بود، خاطره جالبی هم از یک جراحی نادر در بیمارستان صحرایی تعریف کرده است: «یادم میآید یک روز رزمندهای را آوردند که ترکش به قاعده شریان آئورتش اصابت کرده بود. من انگشتم را روی پارگی آئورت او گذاشتم و جلوی خونریزی را گرفتم. امکانات نبود و قطعهای از «پریکارد» یا نرم شامه قلب را برداشتم و روی سوراخ گذاشتم و دور تا دور آن را به آئورت دوختم و این رزمنده که در شرایط بسیار بدی بود، زنده ماند.
وی درباره یکی دیگر از خاطراتش از جنگ گفت: به یاد میآورم در عملیات کربلای ۴، طی ۱۰ شب نتوانستم خواب کافی داشته باشم. دچار ورم پای شدیدی بودم که تا دو سانت انگشتم در پا فرو میرفت. در این وضعیت، رزمندهای را باید عمل میکردم، جلوی در اتاق عمل متوجه شدم که عکس از ریه ندارد و فرستادم تا عکس بگیرند، در همین فاصلهای که بیمار را بردند من روی تخت کنار اتاق عمل دراز کشیدم و خوابم برد، بیست دقیقه بعد آماده جراحی بودم و خدارا شکر عمل موفقی هم بود. گاهی هشت جراحی را همزمان مدیریت میکردم. کار سخت بود، اما آنقدر انگیزه بالا و هدف مقدس بود که همه سختیها را تحمل میکردیم و برای ادامه کار خود، همواره کم و کاستیها را به نیروهای سپاه مطرح میکردیم تا برطرف شود؛ به هرحال دوران دفاع مقدس، بهترین و مقدسترین دوران زندگی من بود.
*جراحی دکتر «چمران» بدون بیهوشی
گویا داستان شگفتی آفرینیهای پزشکان دوران دفاع مقدس تمامی ندارد؛ جنگ هشت ساله ایران، قهرمانان بسیاری را به خود دید که برای دفاع از کیان خود رهسپار میادین نبرد شدند؛ از جمله آنان چهره ممتازی نظیر دکتر «منوچهر دوایی»؛ در این خصوص گفت: در آن زمان دکتر چمران بدون اینکه خود را معرفی کند مدام ما را به درمان سایر مجروحین معطوف میکرد تا اینکه او را شناختیم و متوجه شدیم ران چپش به شدت مجروح شده است و خونریزی دارد؛ از آنجا که زخمهای جنگی به دلیل آلودگیهای محیطی از جمله ترکش، خاک، شیشه و… بسیار آلوده و مستعد عفونت هستند تا قبل از انتقال به اتاق عمل از طریق شست و شو و داروهای آرامبخش وضعیت خونریزی او را بهبود بخشیدیم تا درد کمتری را تحمل کند. دستگاه بیهوشی نبود و عمل هم باید انجام میشد.
حین عمل مدام مراقب وضعیت ایشان بودیم وقتی از ایشان میپرسیدیم: «آقای دکتر چطورید؟» با همان لحن خاصی که داشتند پاسخ میداد:شما کار خودتان را بکنید؛ من هم کار خودم را، وقتی دقت کردیم متوجه شدیم برای اینکه احساس درد نکند زیر لب قرآن و دعا میخواند. پس از چند روز بهبودی حاصل شد و ایشان مجدد به صحنه نبرد برگشت؛ اما بار دوم مجروحیت او منجر به شهادت و عروج این انسان فرهیخته شد.
بیشتر بخوانید
*با خون خود مجروحی را نجات دادم
دوران پر رمز و راز دفاع مقدس هر روزش برگی از دفتر هزار برگ خاطرات رزمندگان است خاطراتی که حتی تصور برخی از آنها حیرت انگیز است؛ دکتر «محمدرضا ظفرقندی» از دیگر جراحان دوران جنگ از خاطرات آن دوران گفت: در یکی از عملیاتها بود که در یک ماشین وانت تعداد زیادی از شهدا و مجروحین را آوردند و به تیم ما گفتند که هر چه زودتر آنهایی که مجروح هستند را به داخل درمانگاه صحرایی ببرید.
در همان موقع من با یک چراغ قوه رفتم بالای ماشین تا ببینم کدام یک از این افراد مجروح شده اند تا برای مداوا به درمانگاه ببرم در همان لحظه مجروحی را دیدم و اظهار داشتند که شهید شده، ولی من با چراغ قوهای که در دست داشتم به صورت او انداختم دیدم چشمهایش بسته، ولی به محض اینکه خواستم پیاده شوم دیدم او تکان خورد و به سرعت آن رزمنده را به درمانگاه برای مداوا انتقال دادیم و هر کاری که از دست تیم پزشکی بر میآمد برای آن مجروح انجام شد.
خوشبختانه به لطف خدا و دوستان پزشک زندگی این رزمنده را نجات دادیم که این خاطرات برای من بسیار با ارزش و مهم هستند. یکی دیگر از خاطرات من این است که مجروحی را آورده بودن که خون زیادی ازش رفته بود و متاسفانه در آن زمان که گروه خونی این مجروح O منفی بود در آن لحظه کسی با این گروه خونی نبود به غیر از خودم که با دادن خون توانستم جان این رزمنده را نجات بدهم که این باعث افتخارمن است که با هدیه دادن خونم توانستم جان انسانی را نجات بدهم.
*مجروحان دشمن را هم مداوا کردیم
دکتر «کرامت یوسفی» فوق تخصص جراحی ترمیمی از دیگر پزشکان دوران جنگ است؛ خاطرات تلخ و شیرین زیادی از آن روزها دارد، اما خودش میگوید مداوای مجروحان عراقی بر حسب تکلیف پزشکی از خاطرات آن دوران است و توضیح میدهد: یک روز یک مجروح عراقی آوردند. مردی حدوداً ۴۰ ساله که از ناحیه کتف و سر شانه آسیب دیده بود. ما او را مرتب درمان میکردیم و، چون عرب بود توسط بعضی از نگهبانها که عربی بلد بودند با او صحبت میکردیم و احوالش را میپرسیدیم. این عراقی در اتاقی روبروی ایستگاه پرستاری بستری بود. روز یازدهم بعد از درمان او را به اتاقی که سه تخت در آن بود منتقل کردیم. آن شب ساعت ۲ بعد از نیمه شب یک مجروح جنگی که سرباز بود آوردند. ترکش به شکمش خورده بود و پارگی روده داشت او را عمل و ترمیم کردیم ساعت ۵ صبح عمل تمام و وی مداوا شد.
*جراحی خمپاره در قلب بیمار
۴۰ سال از آن روزها میگذرد؛ روزهای موشک و دود، اشک و آه و خون، درگیری در مجنون و... آن روزها با همه آلامی که برای ملت ما بر جای گذاشت، مملو از صحنههای زیبا و شگفتی بود شگفتیهایی که بخشی از آنها را مدیون زحمات پزشکان همچون دکتر «سید ضیاءا... حقی» هستیم؛ این پزشک، به خاطره ماندگار خود در دوران دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: سال ۶۰ یا ۶۱ بود که در بحبوحه جنگ قرار داشتیم و در بیمارستان قائن من با رزیدنت و انترم، بیماران را از صبح تا شب ویزیت و درمان میکردیم؛ یک بیمار مجروح جنگی را آوردند که من در رادیوگرافی قفسه سینه او یک چیزی شبیه گلابی مشاهده کردم که نظرم را به خود جلب کرد؛ این در حالی بود که من در این مدتی که توفیق خدمت رسانی به بیماران مجروح جنگی را داشتم انواع ترکشهای تفنگ و خمپاره را دیده بودم و مداوا کرده بودم، اما این بار شیئی سفید شبیه گلابی برایم جای سوال بود که چه میتواند باشد.
در آنجا کمیته حمایت از مجروحین جنگی وجود داشت و وقتی که شیء را دیدند گفتند این یک ماسوره خمپاره عمل نشده در پشت قلب مریض است و هر آن امکان انفجار آن وجود دارد و خیلی زود باید اورژانسی به اتاق عمل برود و شما و دیگر پزشکان هم باید با جلیقه ضد گلوله بیمار را جراحی کنید چرا که هر آن ممکن است در بدن بیمار منفجر شود؛ ما با توکل برخدا جلیقهها را به تن کردیم، اما همه میدانند که جلیقه سر و گردن و دست و پاها را نمیتواند بپوشاند بنابراین یک عمل جراحی بسیار سخت میبایست صورت میگرفت که علاوه بر جان بیمار جان پزشک و دستیاران هم در خطر بود.
در آن لحظه یکی از من پرسید آقای دکتر نمیترسید که این ماسوره حین بیرون آوردن منفجر شود و من هم در جواب گفتم مگر خون من از این رزمنده عزیز بسیجی رنگینتر است، این برادر بسیجی جان بر کف رفته که از شرف و دین و ناموس و وطن میهن دفاع کند و ایجاب میکند من هم در این لباس اینگونه از وطنم و دینم دفاع میکنم؛ من با توکل بر خدا سینه قفسه بیمار را باز کردم و دقیقا ماسوره پشت قلب بیمار بود و با کمک بچههای رزمنده بسیجی و مخلص سپاه محتویات داخل آن را تخلیه و از بدن بیمار خارج کردیم و آن زمان خبر این عمل موفقیت آمیز در روزنامهها منتشر شد و این جالبترین خاطره دوران دفاع مقدس برای من بود.
منبع: فارس
انتهای پیام/
خدا این پزشک زیاد کنه
اجر شان با خدا
قربون شون
پیام من را نشان ندهید