در این مطلب به داستان ۷ نفر از افرادی که دوباره با هم ازدواج کرده‌اند خواهیم پرداخت.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بیشتر افرادی که طلاق می‌گیرند تا آخر عمر خود تنها می‌مانند. اما در این بین بعضی از زوجین خوشبخت وجود دارند که به یکدیگر یک شانس دوباره می‌دهند تا بتوانند در کنار هم زندگی کنند. در این پروسه آن‌ها موارد جدیدی را در مورد خودشان یاد می‌گیرند و می‌آموزند که چگونه یک رابطه پایدار با کسی داشته باشند. داستان افرادی که دوباره ازدواج کرده‌اند می‌تواند جالب و آموزنده باشد و در این مطلب به داستان ۷ نفر از افرادی که دوباره با هم ازدواج کرده‌اند خواهیم پرداخت. پس با ما همراه باشید.


بیشتر بخوانید


۱- مرغ همسایه غاز است
من و همسرم ۱۷ سال بود که با یکدیکر ازدواج کرده بودیم و در سن ۴۰ سالگی به این نتیجه رسیدیم که نمی‌دانیم می‌خواهیم در آینده چه کار کنیم. من درخواست طلاق دادم. ۳ سال بعد همسرم زنگ زد و گفت حیوانی که در هنگام طلاق آن را بین خودمان تقسیم کرده‌ایم در حال مردن است. به دیدن او رفتم و متوجه شدیم که نقاط مشترک و مثبت زیادی داریم که دیگران آن را ندارند. ما به صورت آهسته دوباره رابطه‌مان را با هم آغاز کردیم و هم اکنون بیش از پیش خوشحال هستیم.

۲- روی بلوغ عاطفی خود کار کنید

ما اوایل مشکلات مختلفی داشتیم. از پول گرفته تا بیماری. ما از یکدیگر متنفر شده بودیم و طلاق توافقی گرفتیم. برای ۳ سال ما به طور پراکنده در مورد  عید سال نو و یا روز تولد صحبت می‌کردیم، اما این صحبت‌هایمان همیشه به بحث و جدل کشیده می‌شد. در نهایت ما ارتباط با یکدیگر را کنار گذاشتیم. چند سال بعد همسر سابقم در مورد یکی از دوستان مشترکمان یک پیام به من داد و ما توافق کردیم تا یکدیگر را ببینیم. همه چیز عالی پیش رفت، ما همدیگر را بیشتر و بیشتر دیدم و رابطه جدیدی بین ما آغاز شد. ما درباره مشکلات قدیمی‌مان صحبت کردیم و هر دو فهمیدیم که به بالغ‌تر شده‌‎ایم. ما دوباره با یکدیگر ازدواج کردیم.

۳- لازم نیست به صورت ۲۴ ساعته در کنار یکدیگر باشید
پدر و مادر خوانده‌ام از یکدیگر طلاق گرفتند و چند سالی از یکدیگر جدا بودند. سپس برادرم به دانشگاه رفت و پدرم به تعمیرات ساختمان پرداخت که مادرم نمی‌توانست آن‌ها را انجام دهد. آن‌ها به یکباره تصمیم گرفتند به صرف شام با یکدیگر بیرون بروند. سپس آن‌ها بیشتر از قبل شروع به معاشرت با یکدیگر کردند. بعد از آن خواهرم به دانشگاه رفت و پدرم سعی کرد بیشتر نزد مادر خوانده‌ام بماند. پس آن‌ها تصمیم گرفتند دیگر بصورت جداگانه از یکدیگر زندگی نکنند و برای خودشان یک خانه خریدند. آن‌ها برای خودشان دو اتاق خواب دارند که در صورت مشاجره می‌توانند هر کدام به اتاق خود بروند و در آنجا بخوابند.

۴- این کار ارزش تلاش اضافی‌اش را دارد

همسر من وقتی ۴ سال بود که با یکدیگر درخواست طلاق کرد دلیل او هم عدم توجه، درک و موارد دیگر بود. او دارای مشکلاتی در زمینه اعتماد به نفس و افسردگی بود که ریشه مشکلاتش به کودکی‌اش باز می‌گشت. من یک دانشجوی دکتری تمام وقت با دو کار نیمه وقت بودم. پس از یک سال بود که او به من گفت می‌خواهد ما دوباره در کنار همدیگر قرار بگیریم. او به روانپزشک مراجعه کرد تا بتواند درمان مناسب خود را پیدا کند. من هم در این زمان سعی کردم تا وقت بیشتری را برای او بگذارم. سعی کردم کمتر به کار اهمیت دهم و بیشتر با او قرار بگذارم. همه چیز به خوبی پیشرفت من الان آن زن را از زندگی‌ام بیشتر دوست دارم.

۵- هیچوقت دیر نیست
پدربزرگ من همیشه برای کار در خانه ارزش قائل بود، او توانست ۵ بچه‌اش را به خوبی بزرگ کند، اما در انتها او و همسرش از یکدیگر طلاق گرفتند. وقتی او بازنشسته شد آن‌ها کنار یکدیگر بازگشتند و دوباره عاشق یکدیگر شدند. فکر می‌کنید آن در چه سنی دوباره ازدواج کردند؟ ۸۶ و ۸۹ سالگی!

۶- به یکدیگر فضا بدهید

پدر و مادر من وقتی جوان بودند و ۲ فرزند داشتند از یکدیگر جدا شدند. این طلاق، طلاق بسیار سختی بود به خصوص برای ما بچه‌ها. آن‌ها ۳ سال از یکدیگر جدا بودند. پس از آن بود که هر دوی آن‌ها کار‌های مطمئنی پیدا کردند و آن‌ها کم و بیش یکدیگر را می‌دیدند. این دیدار‌ها بیشتر شد و به جایی رسید که وقتی من ۹ سالم شد آن‌ها تصمیم گرفتند تا یک خانه را با یکدیگر اجاره کنند. سال بعد آن‌ها دوباره با هم ازدواج کردند و مادرم خواهر کوچک‌ترم را باردار شد. این داستان برای ۲۱ سال پیش است و هم اکنون این زوج یکی از خوشبخت‌ترین زوج‌هایی هستند که من کنار همدیگر دیده‌ام. بعضی اوقات به یکدیگر فضا بدهید تا بتوانید روی انجام کار‌ها تمرکز کنید.

۷- اگر عشق شما خاص است، هیچ چیز دیگری مهم نیست
همسرم و من پس از دانشگاه و وقتی بسیار جوان بودیم با یکدیگر ازدواج کردیم. ما در کل با یکدیگر خوشحال بودیم، اما متوجه شدیم که زندگی هر کداممان به یک سمت می‌رود. ما از هم جدا شدیم و با افراد دیگر قرار گذاشتیم. پس از یک دهه گذشتن از این کارمان ما به سراغ یکدیگر رفتیم و به زندگی برگشتیم. پس از این بود که متوجه شدیم از همه اوقات دیگر خوشحال‌تریم. اکنون ما تجربه بیشتری در زندگی داریم و می‌دانیم چیزی که در کنار یکدیگر داریم بسیار خاص است. موارد کوچکی که آن زمان برای ما مشکل‌ساز بود اکنون برای ما مهم نیستند و ما اکنون به سادگی می‌توانیم مشکلات را با کمک یکدیگر حل کنیم.

منبع: روزیاتو 

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.