به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، همین تازگیها بود که سریال «احضار» شبکه یک بعد از مدتها پای دنیای ماورایی که خیلی هم از ما دور نیست را به تلویزیون باز کرد. مجموعهای به نویسندگی و کارگردانی علیرضا افخمی که با «او یک فرشته بود» به شکلی پایهگذار حضور شیطان در خیلی از سریالها شد و هنوز که هنوز است تا اسم او میآید خیلیها منتظر دیدن قصهای اینچنینی هستند.
بیشتربخوانید
داستان احضار هم با انعکاس ماجرای دعوت از یک روح که در ادامه شیطان از آب درمیآید، علاوه بر شبهای ماه رمضان تا همین چند وقت پیش ادامه داشت؛ مجموعهای که توانست عنوان پربینندهترین سریال این مقطع را به خود اختصاص دهد، اما در کنار اینها بهخصوص پایانبندی آن با نقد و نظرهای زیادی هم همراه بود. جریانی که باعث شد تا ما در جامجم یک روز میزبان احضاریها باشیم و از کم و کیف این صحبتها و ابهاماتی که درباره این کار وجود دارد، بپرسیم و بشنویم. علیرضا افخمی، محمودرضا تخشید (تهیهکننده)، رضا توکلی، مینو آذرمگین، غزال نظر و آدرینا صادقی که نقشهای اصلی این قصه را بهعهده داشتند، در این دورهمی صحبتهایی را مطرح کردند که در ادامه آن را میخوانید.
سریال احضار با وجود آنکه قبلتر هم شیطان را در قالبهای مختلف دیده بودیم، عنوان پرمخاطبترین مجموعه این روزها را بهخود اختصاص داده. با چه نگاهی سراغ خلق چنین فضایی رفتید تا با کلیشه و تکرار کمتری روبهرو شویم؟
علیرضا افخمی: دوری از کلیشهها یا تلاش برای مشابهت نداشتن خیلی آگاهانه صورت نمیگیرد و آنچه اهمیت دارد این است که تماشاگر از ابتدا حدس نزند یا مطمئن نشود که این شخصیت واقعا روح کامرانی نیست. من فکر میکنم در طول نوشتن، اصلیترین هدفم همین بود و سعی داشتم بیننده تا حداکثر زمان متوجه نشود که این روح کامرانی نیست و فکر کند که او روح سرگردانی است که بهدلیل وابستگی به دنیا و کارهای ناتمامش در دنیا مانده است؛ و فکر میکنید چقدر موفق بودید؟
این جریان تا حد زیاد اتفاق افتاد و من هم بهدنبال آن بودم که بیننده مدام درگیر باشد و او همان کامرانی است که شاید تبدیل به روح خبیثی شده است. در سومین مقطع هم باید روشن میشد که او شیطان است. همچنین در «او یک فرشته بود» ما زنی را در کالبد شیطان داشتیم که موجود بیگانهای بود و ناگهان در یک جاده پیدا میشد، اما اینجا شیطان در قالب مردی بود که هویت خودش را داشت و این سریال تفاوتهای اینچنینی داشت که بهنظرم همین برای آنکه مشابهتهایی پیدا نشود، کافی بود.
اما از ابتدا هم تردیدهایی بود که باعث میشد مخاطب نگاه مثبتی به ماجرا نداشته باشد، مثل اینکه شخصیتهای مثبت قصه با این احضار موافق نبودند و میشود گفت بیننده از ابتدا حدس میزند که اتفاق خوبی در حال رخ دادن نیست. یا طیف قرمزی که در فضا استفاده شده بود و انعکاس آن را میدیدیم.
ما اصلا هاله قرمزی دور روح کامرانی نداشتیم و آن نور محیط بود. در او یک فرشته بود از ابتدا تصمیم گرفتیم که شیطان را با این نور مشخص کنیم، اما اینجا اینطور نبود بلکه تنها شاید در موقعیتهایی بهدلیل فضا، او در جایی میایستاد که انعکاس نور روی صورتش بیشتر بود، اما چنین طراحی برای این موضوع وجود نداشته است.
فکر میکنید که این تعلیق ادامه داشت؟
مخاطب ما خیلی هوشمند است و از سوی دیگر تا اسم من بهعنوان کارگردان میآید، بیننده حدس میزند که قرار است با شیطان سر و کار داشته باشد، همه اینها کار من را سختتر میکند. با این حال همه تلاشم را کردم و باز هم ممکن است از اول قصه عدهای با دیدن اسم و شنیدن بحث احضار بگویند که قرار است شیطان را ببینیم، ولی هیچکدام از اینها نمیتواند باعث شود که ما بهدلیل آنکه عدهای چنین حدس و یقینی را دارند، از چنین سوژه جذابی بگذریم، چون به نظرم اکثریت مخاطبان نمیتوانستند در رسیدن به این یقین از ابتدا موفق باشند.
مائده در داستان دو روی متفاوت دارد، یکی چهره مهربان و آرام اوست و دیگری هم وجهی است که در مواقع عصبانیت از او میبینیم. این تجربه بهعنوان اولین کار تصویری برای خودت چطور بود؟
آدرینا صادقی: شخصیت مائده خیلی از آدرینا دور است و زمانی که بار اول آقای افخمی این شخصیت را برای من توضیح دادند، من کمی از آن ترسیدم و، چون خیلی از آن دور بودم، ابتدا درکش نمیکردم حتی وقتی در شمال بودیم هم این قضیه ادامه داشت و میگفتم خوب تو داری که داری، چه لزومی دارد آن را در چشم بقیه فروکنی، اما وقتی که برگشتیم و لوکیشن خانه مائده و دیگر خبری از دوستانش نبود، باعث شد تا بیشتر با مائده زندگی کنم. زندگی با مائده باعث شد خیلی از ویژگیهای شخصیتی او را درک کنم، مثلا او با پدرخواندهاش حرف میزند و خیلی هم دوستش دارد، اما دائم به او یادآوری میشود که تو فرزندخوانده منی و این خلأ همیشه در مائده هست. به همین دلیل این گرایش را به کامرانی و فرهاد دارد، یعنی دلبستگیای که سریع پیدا میکند و برای مخاطب هم میزان آن عجیب و سوال است، به همین خلأ برمیگردد. از سوی دیگر او برادری دارد که خیلی از خودش کوچکتر بوده و اینجا هم انگار او محبت مادرش را به برادرش داده است. در این بین تنها چیزی که برای مائده میماند، زهره است که میخواهد او را همیشه داشته باشد.
برای همین شاهد چنین ارتباطی بین او و زهره هستیم؟
بله، برای همین است که وجه دیگر مائده که از آن گفتید و میبینیم مدام حالت التماس طوری نسبت به زهره دارد، به این دلیل است که تنها دارایی او زهره است. از طرفی هم مائده فرد خشمگینی نیست بلکه میخواهد توجهی را داشته باشد که یا با پولش به دست میآورد و اگر نتیجه نگیرد با زور میخواهد به دست بیاورد، برای همین است که او گاهی عصبی و گاهی مهربان است.
پس نزدیکشدن به این شخصیت برایت سخت بود و زمان برد.
درست است، در ابتدا همان طور که گفتم نسبت به مائده و شخصیتی که دارد، گارد داشتم، اما در ادامه وقتی بیشتر او را شناختم، باعث شد که دوستش داشته باشم و بعد از این علاقه توانستم درکش کنم و واقعا وقتی مائده حتی کار غلطی انجام میداد و مثلا در مقابل ناپدریاش میایستاد من ایرادی از او نمیگرفتم که مائده چرا این کار را میکنی، چون او عشق واقعی به کامرانی داشت و هر کس دیگری هم جایش بود، وقتی آن همه حرف را که بخشی از آن درست از آب درآمد از کامرانی میشنید، آنها را باور میکرد.
رضا توکلی: در واقع در این داستان شیطان از خلأ کمبود محبت استفاده میکند و درست دست روی نقاطی که گرفتار این خلا است میگذارد.
بازخوردهایی که خودت از این نقش گرفتی چطور بود؛ چه از نظر باورپذیر بودن و چه از لحاظ شیوه بازی که داشتی؟
صادقی: به نظرم مائده در این داستان خیلی شخصیت واقعی دارد تا حدی که هر آدم معمولی در جامعه میتواند چنین ویژگیهایی را داشته باشد. حتی بازخوردهایی که گرفتیم هم نشان از این جریان داشت با وجود آن که ابتدا فکر میکردیم ممکن است منفی باشد، اما همه مائده را برخلاف چیزی که حتی تصور خودمان بود، خیلی دوست داشتند، چون او به خیلی از کسانی که دور و اطراف ما هستند نزدیکتر است.
شما سالهاست که در حوزه تهیهکنندگی فضاهای مختلفی را تجربه کردهاید، اما ژانر ماورا مثل احضار همیشه قضاوتها و جنجال خودش را دارد. برای این مجموعه چقدر به این موارد برخورد کردید و اذیتکننده نبود یا مانع کارتان نشد؟
محمودرضا تخشید: در این فضا میشود از دو نوع کار گفت؛ بعضی مجموعهها از جنس داستانهای معمولی است که خیلی واکنشزا نیست، مواردی که زیاد هم است مثل ملودرامهای خانوادگی و...، اما بعضی از کارها که تولید میشود با خودشان واکنش هم میآورند مثل سرزمین کهن که حتی جلوی پخش آن گرفته شد. به نظر من کارهایی که پر از بازخورد چه مثبت و چه منفی است، تاثیر بیشتری هم روی مخاطب میگذارد، چون آن آثاری که واکنش ندارد، ممکن است آنقدر داستان معمولی داشته باشد که یکسال یا حتی چند ماه بعد فراموش شود.
در این بین معمولا کارهایی که در ژانر ماورایی شکل میگیرند و چند مورد آن را در کنار آقای افخمی داشتیم و تعداد دیگری هم با گروههای مختلف در شبکههای دیگر کار شد، معمولا یکی از آن ژانرهای واکنشزاست. چرا اصلا این نگاه و اتفاق به این ژانر وجود دارد؟
چون این دست قصهها در کنار فضایی که دارند، از طرفی به مسائل دینی پهلو میزنند. در این مجموعه کمتر، ولی در تجربههای دیگری که در این قالب داشتیم خیلی وقتها شما شاهد بودید که از فضاهای مختلف مدام اعتراضات و نقدهایی به آن وارد میشود. همین طرحی که آقای افخمی داشتند هم قبلا به اسم دعوت نحس بود و زمانی که آن را به شورای طرح و برنامهریزی بردیم، یکی از واکنشهای اصلی روی بعد مذهبی کار بود، البته اینکه شما از قضاوتهای مثبت و منفی پرسیدید باید بگویم گاهی این صحبتها دقیق هستند و میشود به آن جواب داد، اما وقتهایی از جنسی هستند که انگار آن طرف کار را به دقت ندیده است یا فقط از روی چند قسمت میخواهد قضاوت کند. من این اتفاق را در مورد یکی از منتقدان معروف هم دیدم که انگار برای بیان آن حرفها تنها چند قسمت را دیده و عجولانه در مورد سریال صحبت میکند؛
و این شما را اذیت میکند؟
به هر حال دیدن و شنیدن این دست نقد و حرفها آدم را ناراحت میکند چرا که شمای نوعی که میخواهید نقد کنید حداقل کار را با دقت ببینید و ابعاد مختلف آن را دریابید و بعد هم نقدتان را انجام دهید. این بعد است که مقداری اذیتکن میشود و فشارهایی را به همراه دارد.
در احضار چقدر با آن روبهرو شدید؟
زیاد، چون گفتم منتقدان مطرحی که اسم نمیبرم واقعا ندیده کار را نقد کردند، مثلا بعد از قسمتی که دیگر همه میدانستند که آن شیطان است نه روح کامرانی، یکی نوشته بود که اگر او روح است پس چرا اینطور است، یعنی کاملا معلوم بود که با سریال جلو نیامده یا سوزنش در چند قسمت اول گیر کرده است. در نتیجه مقدار زیادی از آفاتی که کار را گرفتار میکند، همینها هستند. از سوی دیگر پیشداوریها هم مساله دیگری است که بهشدت وجود دارد. بهعنوان مثال طرف با دیدن یک آنونس یا آرم مثبت ۱۴ انتظار دیدن مجموعه ترسناکی را دارد و بعد مدام میگوید پس چرا این کار ترسناک نیست؟ ما بارها توضیح دادیم که بخش مثبت چهاردهی که میزنیم صرفا بهدلیل ترسناک بودن نیست بلکه، چون در آن سکانس بحثهایی است که گروهی از مخاطبان دوست ندارند فرزندشان به آن وارد شود مثل جن، روح و...، این اطلاعرسانی را میکنیم و حتی توضیح میدهیم که در برخی مجموعههای غربی یا ایرانی ممکن است صحنهای مربوط به مواد مخدر باشد و در آن از همین شیوه اطلاعرسانی استفاده میکنند. اتفاقی که باز هم همان سؤال را از طرف خیلیها به همراه دارد که چرا نترسیدیم!
یکی از شخصیتهایی که قصهاش در سریال ارتباطی با قصه اصلی نداشت و از جایی به بعد رها میشود، حامد است. در قسمت آخر فقط یک سکانس از او میبینیم. این شائبه ایجاد میشود که شاید شما محدودیتی در مورد نشان دادن خانواده تکفرزند داشتید و میخواستید حتما علیاکبر بیش از یک بچه داشته باشد؟
افخمی: اینگونه نیست. میخواستم بگویم در خانوادههای مذهبی و معتقد هم بچههایی پیدا میشوند که از مدار خارج میشوند و اشتباه میکنند. یکی از دوستان تعریف میکرد هر فیلمنامهای را برای تصویب میبرده، میگفتند خانواده معیار در این قصه کدام است؟ او هم پاسخ داده است میان پیامبران، یک خانواده معیار نشان بده تا من هم در سریالم داشته باشم. شما زندگی حضرت نوح، حضرت لوط و... را نگاه کنید!
علیاکبر هم جزو آن شخصیتهایی است که در قصه شما خوب مطلق نشان داده شد و همین موضوع باعث میشود مخاطب خیلی زود تکلیفش با این شخصیت روشن شود و شاید نتواند ارتباط عمیقی به عنوان یک آدم بینقص برقرار کند. چرا او را اینگونه تصویر کردید؟
افخمی: این مقاومت که در مقابل شخصیت مطلقا خوب وجود دارد، برای من عجیب است و فکر میکنم مربوط به جامعه و فرهنگ بینندگان ماست. یک مثال میزنم؛ در فیلم بر باد رفته که خیلیها آن را دیدند، شخصیتی به اسم ملانی وجود دارد که نماد خوبی است و دائما دارد مهربانی و ازخودگذشتگی میکند. هیچکس نمیگوید ملانی باورپذیر نیست. همه او را میپذیرند، اما به فیلمهای ما که میرسد میگویند غیرقابل باور است.
این به دلیل ویژگیهای تکرارشونده و کلیشهای است که اغلب در ظاهر و اخلاق شخصیتهای مثبت سریالهای ایرانی دیده میشود و مخاطبان را زده میکند.
افخمی: ممکن است اینطور باشد، ولی این موضوع همچنان برای من سوال است چرا هیجکس این اشکال را به آثار خارجی نمیگیرد، اما به ما که میرسد آسمان میتپد! مثلا شخصیت زهره مطلقا خوب نیست و همانطور که خانم آذرمگین گفتند هزارتا ایراد دارد، ولی در مورد شخصیت زهره هم برخی میگویند او کاملا مثبت نشان دادهشدهاست!
توکلی: جالب است هر کس که من را میدید، میگفت یک کم ما را نصیحت کن (میخندد)! میگفتم من خودم نیاز به نصیحت دارم. چون این آثار را از من دیده بودند، برداشتشان از شخصیتم این بود.
شخصیتی که ما از مرادی میبینیم این تردید را به مخاطب منتقل میکند که او ممکن است خطاکار باشد، مثل سکانس خیریه و موارد دیگر. این چقدر تعمدی بوده و میخواستید چنین بازیای وجود داشته باشد؟
توکلی: این موضوعی است که آقای افخمی باید بگویند، اما در حیطه بازی، هدایتهای او باعث شکل دادن این فضا شد. در ابتدا من اصلا نمیدانستم قرار است چطور این نقش را بازی کنم و با راهنماییهای او به آن رسیدم. حتی در ادامه هنوز نمیدانستم چرا باید این بازی را انجام دهم، اما با اشاره شما بیشتر متوجه میشوم که این فرم بازی چقدر درست نشسته است.
افخمی: واقعیت این است که چنین فضایی مدنظر من نبود و مکثها و حالاتی که از آن گفتید، فرم بازی رضا است که خیلی وقتها بازی او را زنده میکند و گاهی هم من با آن مشکل داشتم و میگفتم که طولانی است و دوباره بگیریم. تلاش من همیشه این بود که مرادی فرد صاف و ساده و سلامتی باشد. در سکانسی که او پیش از مجلس خواستگاری با مائده حرف میزند، کاملا نگاه پدرانهاش را میرساند. همچنین اصرارش برای عدم دریافت وکالت هم با این هدف بود تا درنهایت وقتی مورد هجوم شیطان و مائده قرار میگیرد، بیننده دلش برای او بتپد و اگر این تردید در اصل قصه وجود داشت، تاثیر همه صحنههایی که او مورد اتهام قرار میگیرد، کم میشد و من اصلا دنبال چنین چیزی نبودم.
توکلی: در نقش من فرمی بازی کردم که بله، گاهی این شک را ایجاد میکند؛ البته آقای افخمی مخالف بود و همانطور که گفته شد در مواردی جلویم را میگرفت، اما این اتفاق در بازیام هست. با همه اینها من جلوی دوربین آقای افخمی مثل یک موم هستم که با هدایت او بازیام را شکل میدهم.
افخمی: گاهی من سر صحنه از آنجا که در شرایط سخت زمانی بودیم، اعتراض میکنم که چرا این مکث زیاد شده و این موارد و او جواب جالبی میدهد....
توکلی: بله، میگویم من الان از دسته ۳ به دسته یک آمدم و همراهی با این تغییر گروه با وجود بیشتر از ۴۰ سال کاری که کردهام زمان میبرد. (با خنده)
آقای توکلی، شما پیش از این هم بازی در چنین ژانری را تجربه کردهاید و در «او یک فرشته بود» هم نقشی کاملا مثبت داشتید. بازخوردهایی که از ایفای این نقش گرفتید چه بود؟
توکلی: بازخوردها بهشدت مثبت بود. برخی سوالاتی داشتند که من آنها را به آقای افخمی منتقل میکردم. چند سالی بود با ایشان کار نمیکردم و به دسته ۳ رفته بودم. با احضار دوباره برگشتم دسته یک.
خاطرمان هست یکبار گفته بودید قصد دارید اثری در همین فضا کارگردانی کنید. به کجا رسید؟
یک کار در ژانر وحشت ساختم، اما زیاد ترسناک نشد. بیشتر کمدی از آب درآمد! خواستم از روی دست آقای افخمی تقلب کنم که نشد. هر که فیلم را دید، خندید. کار متعلق به یکی از شهرستانها بود. دیگر آن را پنهان کردم که کسی نبیند (میخندد).
نمادهایی که در اتاق احضار این سریال هم به کار گرفته شد، توجه زیادی را به خود جلب کرد، اما پرداخت خاصی به آنها نشد و در انتها فقط بیان شد که اینها نمادی از شیطان هستند. از جریان انتخاب این فضا بگویید.
افخمی: اصلیترین نمادی که در طول کار روی آن تاکید شد، چشم جهانبین بود که به چشم شیطان هم معروف است. بقیه نمادها هم در ادامه با آقای شریفی و من با جست و جو در اینترنت و مطالعه درباره آنها انتخاب شدند. خیلی از آنها نماد فرقههای جادوگری و برخی فرقههای دیگر مثل فراماسونری هستند. البته من قصدم این نبود که بگویم در چنین فضاهایی صرفا از این نمادها استفاده میشود اتفاقا اوایل حتی آیه قرآن هم گذاشتم، چون میخواستم بگویم آدمهایی که سراغ این جریانها میروند تنها افراد لامذهب و بیاعتقاد نیستند. به همین دلیل در همان قسمتهای اول مینو با بیان اینکه حاج خانم دارد میآید از منشیاش میخواهد که دکور را با آیه قرآن تغییر دهد. با همه اینها عموم نمادها مربوط به فرقههای مختلف است.
شخصیتی که ما از رها در طول قصه دیدیم، با اتفاقی که در قسمت آخر برایش میافتد، خیلی دور است. او ابتدا افسرده و وابسته است، اما در قسمت آخر به بالاترین حد انتقام میرسد. چقدر این روند تغییر رفتار برای شما توجیهپذیر و قابل باور است؟
غزال نظر: رها جزو شخصیتهایی بود که من تمام واکنشهایش را باور کردم، زمانی که قرار بود اتفاق قسمت پایانی رخ دهد، ما مدام با آقای افخمی دربارهاش صحبت میکردیم و اگر برای من بخشی از آن جای سؤال بود، از آن میپرسیدم. آقای افخمی خودشان خالق این شخصیتها بودند و زمانی که از آن توضیح میدادند من را به حسی که باید در شخصیت وجود داشته باشد، میرساندند، اینکه چه اتفاقی در ذهن این شخصیت میافتد که او را به اینجا میرساند. من فکر میکنم در زندگی واقعی هم ما نمیتوانیم حدس بزنیم هر آدمی در موقعیتهای مختلف ممکن است چه بکند و همه در موقعیت است که واکنشهای مختلفی دارند.
رها هم یک شخصیت واقعی است و برای من بهعنوان بازیگر، تمام دیالوگها و واکنشهایش چیزی بود که از صمیم قلبم باورش داشتم. شما ابتدا از این شخصیت شناسههایی را میگیرید و در ادامه خلوت و تردیدش را میبینید، اینکه پول برایش مهم نیست و این دستاویزی است که با آن انتقام بگیرد و مدام با خودش در چالش است. در لحظه انتقام هم ابتدا میخواهد خودش را هم بکشد و حال تزلزل روحی کسی که باز به مواد برگشته را دارد، به همین دلیل به نظرم آن انتقام هم کاملا از او برمیآمد، یعنی من بهعنوان بازیگر آن نقش به آن حال رسیدم و همه چیز برایم قابل درک بود.
باور ندارید اینکه زندگی رها آنقدر وابسته به حضور یک مرد باشد و درنهایت حرف دوستش درست از آب دربیاید و با رفتن فرهاد از زندگیاش دوباره به اعتیاد برگردد، یکجورهایی نشان دادن ضعف زنان در تشکیل زندگی مستقل است و حتی بدآموزی دارد؟
نظر: خیلی جالب است در طول کار کامنتهایی که در اینستاگرام میگرفتم، اغلب از خانمهایی بود که میگفتند این قصه من است. ما در اجتماع آدمهای زیادی مثل رها داریم. اتفاقا به نظرم نهتنها بدآموزی ندارد، بلکه تلنگری است برای خانمها و آقایان. زمانی که جهان ذهنی یک زن را بعد از این جدایی ناگهانی نشان میدهی، خیلی از مردان متوجه میشوند وقتی با یک زن این کار را میکنند چه اتفاقی برای او که تمام زندگیاش را روی این رابطه بنا کردهاست، میافتد. برای دختران هم تلنگری است که اینگونه نباشند و همه زندگیشان را روی یک رابطه نگذارند، چون با رفتن آن مرد شاید دیگر نتوانند زندگی کنند.
مجازاتی که برای فرهاد درنظر گرفته شد در حد شخصیتی که ما از او دیدیم نیست، چون او باوجود همه خطاهایش آنقدر منفی نشان داده نشد و عشق واقعی به مائده داشت. شما چه نگاهی به این شخصیت دارید؟
افخمی: اشتباهی که همیشه صورت میگیرد و من با آن مشکل دارم این است که بینندهها بهعنوان دانای کل در نهایت قضاوت میکنند، این قضاوت دانای کل غلط است و اگر بینندهها هم مثل من که جای رها نشستم و از نقطه نظر او به ماجرا نگاه کردم، مینشستند؛ مطمئنا قضاوتشان این که شما میگویید نبود. در اینجا فرهاد واقعا عاشق مائده است و اگر دروغ گفته برای عشقش بوده، عشقی که میتواند تا حدی فرهاد را تبرئه کند البته نه صددرصد، چون جنایتهای احساسی که در مورد رها کرده، همچنان پابرجاست، اما اصل قضیه این است که تماشاچیها بلد نیستند جای کاراکترها بنشینند و قضاوت کنند. من فکر میکنم اگر کسی بتواند از زاویه نگاه رها ببیند، کاملا به او حق میدهد که چنین رفتاری کند. از همین رو همه مواردی که میگوید این مجازات حق فرهاد نبود، از زاویه دید همان دانای کل است نه با اطلاعات و حسی که رها دارد.
زهره یا همان دختر خوب قصه هم در این سریال نقشی با یک وجهه ثابت داشت که در مواقعی آن را کنار میگذاشت. شما چطور به این شخصیت نزدیک شدید تا بتوانید آن را طوری که باید منعکس کنید؟
مینو آذرمگین: ما قبل از اینکه کار را شروع کنیم، در پیشتولید خیلی با آقای افخمی درباره کار و شخصیتهای قصه صحبت میکردیم، گفتوگویی که از ریزترین مواردی که درباره شخصیتمان میخواستیم بدانیم تا رفع اشکال درباره درست و غلطبودن شیوه اجرای آن را شامل میشد. در واقع ما با یک آمادگی وارد تصویربرداری و فاز تولید شدیم. زهره شخصیت مثبتی دارد، اما بر خلاف نظراتی که گاهی مردم به صورت تندی درباره او مطرح کردند، شاید خیلی آدم غیرواقعی نباشد، چون او هم اشتباه میکند، عاشق میشود، عشقش را بروز میدهد و نمیتواند جلوی ابراز عواطفش را بگیرد. او حتی به دلیل همان عشقی که دارد کاری که پدرش به او میگوید حرام و گناه است را انجام میدهد، به نظرم این اتفاق بدی نیست؛
و در مورد کلیشه بودن این ظاهر چطور، خودت چه نظری داری؟
شاید چادر و نوع پوشش او در لحظه اول به واسطه شخصیتی که دارد از نظر کلیشه بودن دافعه داشته باشد، اما فکر میکنم اگر مردم به قول آقای تخشید کمی دقیقتر نگاه میکردند، اشتباهات زهره را هم میدیدند. او به خانوادهاش دروغ میگوید یا بهتر بگویم پنهانکاری میکند.
اما با این وجود باز هم راستش را میگوید و همان شخصیت تمام مثبت میشود.
به هر حال این شخصیت مثل هر کسی گناه و اشتباه میکند، اما برمیگردد، مائده هم که آن ظاهر را ندارد همین روند را طی میکند؛ یعنی گناه میکند، به ناپدریاش توهین میکند و موارد مختلف دیگر که در نهایت از آن برمیگردد. هر آدمی در هر جایگاهی و باهر عقیدهای میتواند برود و برگردد. به نظر من زهره واقعا خیلی غیرواقعی نبود.
وجه ارشاد و نصیحت کردن هم در شخصیت زهره خیلی پررنگ است.
در این باره که بیشتر در مورد مائده آن را میبینیم فکر میکنم بخشی از آن احساس مسوولیتی است که نسبت به مائده دارد، چون این شخصیت تنها از زهره حرفشنوی دارد و مادر او هرجا که دیگر کاری از دستش برنمیآید به زهره زنگ میزند. شما هم اگر ببینید مثلا روی خواهرزاده یا هر آشنایی بیشتر از مادرش نفوذ داری، وقتی آن شخص گیر میافتد هر کاری که از دستت برمیآید را برایش انجام میدهی. همچنین شخصیت زهره تفاوتهایی در رفتارش دارد که این برای من خیلی دوستداشتنی است. او فقط با مائده اینطوری است، یعنی وقتی با شیده است یکدفعه آدم شوخی میشود که دائم میخندد، زمانی که با پدرش است مثل موم در دست اوست و اصلا ابراز نظرهایی که زمانی با مائده است آن را مطرح میکند؛ امکان ندارد جلوی پدرش بگوید. به همین دلیل به نظرم این قشنگ است که او چنین احساس مسوولیتی را به دخترعمهاش دارد.
بازخوردهایی که از این شخصیت گرفتید چطور بود؟
اوایل بخش زیادی از آن خوب نبود و جدا از گیرهایی که در مورد ظاهر و موارد شخصی که مهم هم نیست، وجود داشت، بخش زیادی از آن این بود که چرا این رفتار را با مائده داری او گناه دارد. با همه اینها از وقتی شیده وارد داستان شد همه چیز درباره زهره تغییر کرد، چون او به خاطر مائده با تعقیب فرهاد کاری را میکند که اصلا درست نیست. در ادامه حدود ۹۰ درصد نظرات مثبت و خوب بود و شاید ۱۰ درصد نگاه دیگری داشتند.
درباره یک مساله ماورایی معمولا نظرات متفاوتی وجود دارد و به همین دلیل پس از روی آنتن رفتن کار، با موافقان و مخالفانی مواجه میشود. شما برای رسیدن به این فضا و پرداخت آن سراغ چه منابعی رفتید؟
افخمی: سوال خوبی مطرح کردید و مهم است که درباره آن گفته شود. بیشتر مطالعات من در این زمینه، آثار علامه طباطبایی به ویژه تفسیر المیزان و همچنین آثار آقای جوادی آملی به ویژه تفسیر موضوعی و تفسیر تسنیم ایشان بود. این دو محور در کنار، منابع دیگر مراجع من برای این کار بودند.
اساسا هدفتان برای محور قرار دادن چنین موضوعاتی در آثارتان چیست؟
مباحث دینی خصوصیت و استعداد عجیبی برای آلوده شدن به خرافات دارد. متاسفانه در جامعه ما خیلی این اتفاق افتاده است. اینکه مسؤولیتش چه کسانی هستند، بماند، ولی به هر حال در ایران و به خصوص در سالهای گذشته، بیش از پیش آلوده به خرافات شده است. آن چیزی که قضیه را خطرناک میکند این است که بسیاری از مباحث جدی دینی هم ذیل اینکه خرافه را ترویج نکنیم، مسکوت مانده است. یعنی راجع به جن و شیطان که به صورت صریح در قرآن صحبت شده است، حرف نزنیم، چون میترسیم به خرافه آلوده نشود! من دوست دارم این مباحث را که به شدت در فیلمهای غربی و عالم مسیحیت دربارهاش صحبت میشود، در اینجا مطرح کنم. در جمهوری اسلامی که داعیه اتکای بر فرهنگ اسلام را داریم، به همین دلایل که عرض کردم متاسفانه به چنین موضوعاتی نزدیک نمیشویم. همه این چالشهایی که درباره ساخت این دست آثار میگویید برای من به وجود آمده است. زمان «او یک فرشته بود» با آقای میرباقری و برازش به قم رفتیم و به پرسش تعداد زیادی روحانی که گوش تا گوش یک سالن همایش نشسته بودند، پاسخ دادیم.
الان هم منتظرم جواب دهم و با این قضیه مشکل ندارم، چون مطمئنم چیزی که میگویم خرافه نیست و میتوانم از آن دفاع کنم. مثلا در قرآن آمده است ساحت دیگری از زندگی انسانی به نام زندگی اجنه وجود دارد. خوب است که اینها به مخاطبان مسلمان گفته شود و البته هشدار بدهیم مراقب باشید این باورها با خرافه آلوده نشود. در جامعه امروز برای ترس از خرافه، کلا صورت مساله را پاک کردند و در آثار فرهنگی ما نشانی از این موارد نیست. من دقیقا دارم با چنین چیزی مقابله میکنم.
یعنی در کار بعدیتان هم سراغ چنین فضایی میروید؟
ممکن است به دلیل ایجاد تنوع ذهنی برای خودم در کار بعدی سراغ فضای ماورایی نروم. یادم هست بعد از «او یک فرشته بود» آقای پورحسین و بقیه اصرار داشتند فصل ۲ آن را بسازم. بهروز هم گفتای بابا انقدر اصرار میکنند، بساز دیگر. همه جای دنیا وقتی کاری موفق میشود سری بعدی آن هم را میسازند. گفتم من نمیسازم اگر میخواهی خودت بساز. بعدش سریال کمدی زیرزمین را ساختم نه به این خاطر که از پاسخگویی، فضای ماورایی و قضاوتهایی که دربارهاش میشود فرار کنم، بلکه خواستم به ذهنم استراحت دهم. بعد از آن «اغما» و «روز حسرت» را نوشتم و ادامه دادم.
در این سریال چهرههای جدید میبینیم و نکته قابل توجه این است که دو نفر از آنان، نقشهای اصلی را بر عهده دارند. این اتفاق را کمتر در آثار دیگر میبنیم. مدتهاست بازیگر تازه در این سن و سال وارد نشده است. چه شد که به انتخاب این افراد رسیدید؟
افخمی: فقدان بازیگر جوان باعث میشود بازیگر ۴۰ ساله نقش یک دختر ۲۰ ساله را بازی کند و این فاجعهبار است. در کارهای قبلیام هم سعی کردم آدمهای جدید و کم سن و سال وارد کنم تا هم کمکی به سینما و تلویزیون شود و هم جوانانی مثل آدرینا و مینو امکان ورود و بروز استعدادشان را پیدا کنند. البته خیلی کار سختی است. اولین مانعی که با آن مواجه میشوی، برخی مدیران هستند. وقتی میخواهی بازیگر تازه بیاوری فکر میکنند میخواهی پول خرج نکنی. در این کار هم چنین شد. آقای تخشید هم من را به سمت بازیگران چهره سوق میداد. با چند بازیگر شناخته شده سیوچندساله گفتگو کردم، اما به نتیجه نرسیدم. بعد از این، مدیران و آقای تخشید هم دیدند راهی نیست و رضایت دادند. از خیلیها تست گرفتم شاید در یکماه هر روز از ۵-۴ نفر تست میگرفتم و از میان آن انبوه، این چهار نفر انتخاب شدند. یادم هست ابتدای کار به آدرینا و مینو میگفتم اندازه مکثها و سکوتهایتان را نگهدارید. این را برایشان میخواندم «اندازه نگهدار که اندازه نکوست» و میگفتم حسی بازی کنید تا خود نقش به شما بگوید چطور جلو بروید. اواخر کار واقعا به این نقطه نزدیک شدند و حسی بازی میکردند. خانم نظر، اما از همان ابتدا حسی بود و حتی چند جایی برای نقش گریست.
اگر به گذشته برگردید همین انتخابها را خواهید داشت؟
افخمی: اتفاقا دو روز پیش خانم آذرمگین پرسید اگر به عقب برگردید باز ما را انتخاب میکنید؟ گفتم با کله (میخندد). همین انتخابها را با همین جایگاهها داشتم.
آقای تخشید، تهیهکنندگان معمولا جزو اولین کسانی هستند که به دلیل دیده شدن اثر نسبت به حضور چهرههای تازه مقاومت میکنند. چه شد که پذیرفتید؟
تخشید: من چه در زمان مدیریتم و چه در کارهای قبلیام از چهرههای جدید استفاده کردم. مثلا نقش اصلی وارش درست است که در کارهای دیگر حضور کمرنگی داشت، اما هنوز یک چهره ناشناخته به حساب میآمد. همیشه این اعتقاد را دارم که سریالسازی در تلویزیون باید معرفی چهرههای جدید داشته باشد، چون در سینما به فکر فروش هستی و یک قسمت روی پرده میرود. سریال ظرفیت بیشتری دارد و اگر قصه خوب باشد مخاطب را با خود میکشد.
در این سریال نقشهای اصلی، مائده و زهره و دوستانشان در قسمتهای ابتدایی سریال باید مخاطب را جذب میکردند. میلاد میرزایی، ایفاگر نقش کامرانی هم گرچه بازیگر بود، اما آنچنان چهره به شمار نمیآمد و ترکیب این گروه در قستهای اول من را نگران میکرد. میگفتم اگر قرار است چهره جدید بیاوریم یکجورهایی ترکیبی باشد وگرنه با نفس حضور چهرههای تازه موافقم. زمان پخش قسمتهای ابتدایی هم عدهای واکنش نشان دادند و میگفتند چرا نباید یک چهره را جای این افراد ببینیم؟ لابد تهیهکننده نمیخواسته خرج کند و .... یعنی نگرانی من واقعی بود، ولی با پیشرفتن کار، جواب داد. در این کار تا هفته آخر برای انتخاب بازیگران جوان در بیم و امید بودیم تا بالاخره به این چند نفر رسیدیم. مثل معجزه بود و الان از این ریسکی که کردیم راضی هستم.
افخمی: آقای تخشید گفت پنج قسمت اول این سریال هیچ بازیگر مطرحی ندارد و اگر دیده شود بیسابقه است.
توکلی: چهرههای تازه، ستونهای آینده هنری کشور هستند و افتخارم این است در این کار، کنار این جوانان بودم. این بیستمین کاری است که مقابل دوربین آقای افخمی بودم. یک روحی در کارهای آقای افخمی هست که فضای انسانی و بامعرفتی را ایجاد میکند.
یکی از نگرانیهایی که اخیرا نسبت به حضور چهرههای تازه بیشتر شده، حاشیههایی است که گاه این افراد بعد از روبهرویی با حجم زیادی توجه و دیدن شدن ایجاد میکنند. تا جایی که ممکن است حتی به ضرر اثر تمام شود. البته مقصودمان بازیگران این مجموعه نیست، اما از این دست اتفاقات را پیشتر در شبکههای اجتماعی و ... شاهد بودیم. شما از این بابت نگرانی نداشتید؟
افخمی: اگر بگویم نه، دروغ گفتم. ابتدا این نگرانی را داشتیم، ولی الان خیر. شناختی که از این چهار دختر پیدا کردم به من میگوید افراد با درک و شعوری هستند که بیشتر از سن خود میفهمند. در واقع آدمهایی انتخاب شدند که کاملا ظرفیت دیدهشدن را دارند.
تخشید: در روزهای اول طی جلساتی که با بازیگران جدید داشتیم، درصد زیادی این اطمینان برایم حاصل شد از آن طیفی نیستند که مساله ایجاد کنند. تحقیقاتی پیرامونشان انجام شد و مسائلی را بررسی کردیم و دیدیم مثلا در صفحه اینستاگرامشان شلوغبازیهای الکی ندارند. این نشانهها به ما میگفت مشکلی نیست و انشاءا... در ادامه هم نخواهد بود.
در آخر کار ما خرده داستانهایی را میبینیم که رها میشوند؛ مثل دوستهای مائده که حس کردیم قرار است به او ضربه بزنند.
افخمی: بله، ادامه قصه ما همین بود و اصلا قصه شکیبا به این دلیل آورده شد، چون محبوبه که به یکی از جلسات احضار رفت قرار بود اصل اتفاق را به خانواده کامرانی بگوید، خواهر کامرانی هم با مائده برخورد کند و در نهایت شیطان، چون مائده فکر میکند فقط او و زهره در جریان این ماجرا هستند، زهره را باعث و بانی این جریان جلوه دهد تا میانه این دو را به هم بزند. همه این داستانها که بخشهای دیگری هم داشت به دلیل کمبود زمان رها شدند.
مثلا پسر شیده، هادی دیباجی قرار بود در ادامه با زهره و علیاکبر، رها را پیدا کند و، چون زمان نداشتیم مجبور شدیم در قصه از طریق مجازی در کمترین زمان او را پیدا کنیم، اما قرار اول ما این نبود. من حتی گفتم میشود برای بخش ماه رمضان پایانی را بگذاریم و در ادامه در فصل دوم در حدود ۱۴ قسمت قصه را تمام کنیم، ولی دیدیم این اتفاق عملی نیست از سرناچاری به این شکلی که دیدید، رسیدیم. در این بین تنها راه ممکن این بود که قصههای فرعی را جمع و حذف کرده و حتی مواردی مثل دوستان مائده را به کل رها کنیم. شاید علت وجودی برخی از این قصهها این بود که من از ابتدا تصور کردم شاید قصه رها و از آن طرف ماجرای کامرانی نتواند ۳۰ قسمت کار را پوشش دهد. این ترس باعث دستپاچگیام شد و قصههای فرعی درست کردم و همانها روی دستم ماند. البته آنها هم جذابیتهای خود را داشت که به خاطر زمان نشد کاملا گفته شود.
یعنی دیگر قرار نیست احضار ۲ را ببینیم؟
افخمی: خیر؛ من قرار نیست چنین ادامهای را بسازم، چون در کل اهل دوسازی مجموعهها نیستم البته سوژه برای تلویزیون است و شاید با کارگردان و گروه دیگری بخواهد آن را ادامه دهد، اما من این کار را نمیکنم.
پس چرا آقای توکلی استوری درباره ادامه این ماجرا را منتشر کرد؟
توکلی: من نوشته بودم پایان احضار و دستم خورده بود یک عدد ۱ هم به آن اضافه شد. (باخنده).
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/
متاسفانه این فیلم نه بازیگران جالبی داشت
نه بودجه زیادی داشت
و صدا ها و تصاویر ترسناک هم بهش اضافه نشد (به علت اینکه افراد بیمار قلبی و کودکان زیادی مخاطب بودند)
و از طرف دیگه نصف بازیگران بی تجربه و بیخود بودند
آقای افخمی با این همه مشکل چطور انتظار داری یه اثر عالی دیگه مثل او یک فرشته بود رو درست کنه
فقط یه ذره مطالعه میخواد
سریال ماورایی باید اینطور باشه که یکی همینطوری داره میره
بعد یکی دیگه بیاد با تبر از وسط نصفش کنه دل رودهاش بپره تو دوربین
این ژانر وحشته
واقعا متاسفم
احضار دیگه تمام شد
دوست ندارم شاهد فصل دومش باشم
اصلا شما فضل دو این سریال رو نبین
مگه از اول هم مجبور بودی ببینی؟