به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،حتما تاکنون فیلمها و سریالهای وطنی و غیروطنی بسیاری را دیدهاید که در آن یک نفر یا عدهای به دنبال گنج و زیرخاکی بوده و برای بهدست آوردنش چه اتفاقات و ماجراهایی را پشت سر گذاشتهاند. علیرضا بذرافشان که در مجموعه «نابردهرنج» هم گریزی به این موضوع داشت، اینبار در مجموعهای با عنوان «خودخواسته» سراغ داستانی با چنین مضمونی رفته که در فضای کمدی روایت میشود؛ البته تفاوتهای بسیاری از هر نظر با مجموعه قبلیاش دارد. با این حال چند ماه است همراه گروهش سخت مشغول ساخت این مجموعه هستند که احتمالا پاییز روی آنتن شبکه یک برود. به همین دلیل جامجم در یک روز گرم خردادی به پشتصحنه این مجموعه رفته و گزارشی تهیهکرده و با کارگردان، تهیهکننده و تعدادی از بازیگران آن هم گفتگو کرده است. اگر دوست دارید بدانید ماجرا از چه قرار است، میتوانید در این گزارش همراه ما باشید.
لطفا ماسک بزن! دمتگرم
یکی از ساختمانهای واقع در کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، لوکیشن اصلی مجموعه «خودخواسته» است که گروه مدتی است در آنجا مستقر است. با هماهنگیهای انجامشده با مدیر برنامهریز سریال و همچنین حراست ورودی کانون وارد لوکیشن میشویم. از پلهها که پایین میرویم، نگاهمان به اتاقهایی میافتد که روی هر کدام نوشتهشده متعلق به چه بخشی از سریال هستند؛ از اتاق گریم و لباس گرفته تا گروه برنامهریز و صحنه و فیلمبردار و بازیگران و...
روی یکی دو تا از ستونها نیز یک اعلامیه نصبشده که نظرمان را جلب میکند. روی آن نوشته شده: «رفقا، همکاران عزیز، خانواده پروژه خودخواسته لطفا، خواهشا، ماسک بزن! دمتگرم» در ادامه هم متن بلند بالایی دارد مبنی بر اینکه اگر ماسک نزنی حتما جریمه نقدی میشوی یا از حقوقت کسر میشود و از همه مهمتر اینکه اگر موقع فیلمبرداری گوشی کسی زنگ بخورد باید طبق سنت دیرینه همه را به بستنی مهمان کند. سمت چپ، راهرویی قرار دارد که به سمت محل فیلمبرداری منتهی میشود؛ جایی که به گفته عوامل در سال ۱۳۲۰ زندان بوده و حالا به یک پژوهشکده تحقیقاتی تبدیل شده و گروهی قصد دارند گنجی را که در این مکان قرار دارد بهدست آورند.
پیش از اینکه وارد این محل شویم، ریلهای تراولینگ نظرمان را جلب میکند که تعدادشان زیاد است و روی هم چیده شدهاند. در این قسمت دو دالان تاریکی هست که اطرافش اتاقهای بسیاری است که مربوط به سلولهای زندان است. مقابل هر کدام از آنها یک پرده گلدار رنگی کشیدهشده و داخلشان هم یک تخت دو طبقه و یک پنجره کوچک هست و تعدادی پوستر فوتبالیستها که روی دیوار نصب شده است. روی دیوار اتاقها هم نوشتههایی وجود دارد. ازجمله نقاشی یک تفنگ که زیر آن نوشته شده: bang ban. روی دیوار پوستر رونالدو نصب شده است. انتهای دالانها درست مثل زندانهایی که در اغلب فیلمها و سریالها دیدهایم، دو هواکش خاموش است و دو طبقه به واسطه رابیتس از هم جدا شدهاند. رابیتس هم یکسری رشتههای مفتولی است که بهعنوان سقف در این لوکیشن استفاده شده است. در فاصله بین دو پلان، سری به طبقه پایین میزنیم و چراغهای روشن یک کتابفروشی که نظر هر کسی را به خود جلب میکند. بقیه چراغها و اتاقها و غرفهها خاموش است، اما در این غرفه آقای کتابفروش در کمال خونسردی و آرامش پشت میزش نشسته و گوشیاش را چک میکند.
هیاهوی بچهها در پژوهشکده
طبق گفتههای برنامهریز سریال، علیرضا آرا و محمد نادری و محمد صدیقمهر بازیگرانی هستند که در این سکانس حضور دارند. آنها در یکی از اتاقها در حال بازی و گفتن دیالوگهایشان هستند و به خاطر کمبودن فضا برای کار، کارگردان و صدابردار و منشی صحنه با فاصله کمی در یکی از دالانها مستقر شدهاند و به تعداد دوربینهایی که در اتاق قرار دارد، نمایشگر مقابل کارگردان هست و یک بیسیم که به وسیله آن با بازیگران و فیلمبردارها صحبت میکند. افرادی هم که در اتاق در رفتوآمد هستند با پاپوش هستند یا کفشهایشان را درمیآورند و وارد میشوند. کارگردان کات میدهد و محمد نادری با موهای فرفری و زنجیر در گردنش که از ظواهر امر پیداست چه نقشی را در این سریال بازی میکند از آنجا خارج میشود و به سمت کارگردان میآید. بذرافشان نکاتی را به او و بازیگران دیگر یادآور میشود.
جای دوربینها تغییر میکند و اینبار آرا پشت میزی مینشیند که روی آن مقداری کمپوت و آبمیوه هست و نادری و صدیقمهر مقابلش میایستند و دیالوگهایشان را میگویند. اینجا از کولر خبری نیست و سکوت همهجا را فراگرفته غافل از اینکه تا چند دقیقه دیگر این سکوت خواهد شکست. از قضا اتاق بازی کودک در طبقه پایین این ساختمان قرار دارد که یکباره کودکان بسیاری به همراه مربیشان با هیجان و سروصدا خود را به اتاق میرسانند. یکی دو نفر از بچهها هم در حال دوچرخه سواری در طبقه پایین هستند. یکی از عوامل خود را سریع به طبقه پایین میرساند و از مربی و بچهها میخواهد در سکوت حرکت کنند. یکی دو نفر از پسربچهها که سعی میکنند آرام و با احتیاط قدم بردارند، باعث میشوند لبخند روی لب عوامل بنشیند. یکی دو نفر از آنها هم از سر کنجکاوی به طبقه بالا میآیند تا از نزدیک شاهد ضبط این سکانس باشند.
در کمال خونسردی
کارگردان پیشنهاد میکند سری بزنیم به حیاط، محوطه بیرونی و دکورهایی که زدهاند. به همراه برنامهریز سری میزنیم به محوطه بیرون که حیاط آسایشگاه است و دیوارهای پیش ساختهای که با فاصله چند سانتیمتری از دیوار اصلی نصب شدهاند. روی دیوارها هم جملات یادگاری نوشته شده. او توضیح میدهد تمام دیوارهای آجری را گروه ساخته و همچنین درهای کشویی سلولهای زندان. یک توپ جنگی هم که مربوط به دهههای گذشته است در مرکز حیاط قرار دارد. به گفته او چند روز دیگر گروه برای فیلمبرداری در این مکان مستقر میشوند. به داخل ساختمان برمیگردیم و شاهد تغییراتی در یکی از اتاقهای زندان هستیم که صحنه برای فیلمبرداری سکانس بعد چیده میشود. در همین بین عکاس سریال در حال عکاسی از چند بازیگر سیاهپوست است.
آنها اهل نیجریه و سنگال هستند و در بهترین دانشگاههای تهران تحصیل میکنند و قرار است در این سریال نقش زندانیهای خارجی را بازی کنند. جالب اینکه کاملا به زبان فارسی تسلط دارند و بعد از تست گریم در اتاق لباس نشسته اند و منتظرند و با هم گپ میزنند. در این سکانس میز را از اتاق خارج کرده و یک تخت دو طبقه مقابل دیوار قرار میدهند. نادری روی تخت پایین میخوابد و با دوستانش مدام در حال شوخی و شیطنت است. حتی زمانی که ما با محمد صدیق مهر در اتاق بازیگران مصاحبه میکنیم، به دلیل رفاقتش با او مدام شیطنت میکند. در خلال کار صدای بچهها گاهی شنیده میشود، اما به قدری نیست که مزاحم فیلمبرداری شود و کارگردان را ناچار به کات دادن کند. هیچ استرسی در کار نیست و گروه در کنال آرامش مشغول کارند تا بهزودی شاهد پخش این مجموعه از شبکه یک باشیم.
ماجراهای به روز شده گنج
علیرضا بذر افشان که آخرین کارش ساخت فصل دوم مجموعه «از سرنوشت» بود، درباره این سریال به جامجم نکاتی را بیان کرد:
از آنجا که کارگردانی مؤلف و دست به قلم هستید، این فیلمنامه چه ویژگیای داشت که شما را ترغیب به ساخت آن کرد؟
به نظرم کمدی سرحالی بود. یعنی با اینکه قصهاش قبلا در فرمهای دیگر تعریف شده، حتی خود من هم در «نابرده رنج» قصه جستوجوی گنج را تعریف کردم. در کل جستوجوی گنج جذاب است و مخاطب هم دوست دارد. البته به شرطی که خوب تعریف شود. فیلمنامه این کار هم یک قصه به روز شده قصه گنج است که به نظرم سیر تحولی شخصیتها کمدی خوبی دارد. به همین دلیل کارگردانی اش را پذیرفتم.
خودتان هم فیلمنامه را بازنویسی کردهاید؟
نه این کار چهار نویسنده دارد که نظراتم را با آنها در میان گذاشتم و خود نویسندهها آن را در فیلمنامه اعمال کردند.
گویا ساخت این مجموعه هم ممکن است به فصلهای بعد برسد. از آنجا که به نظر میرسد شما به ساخت ادامه یک سریال تمایل چندانی ندارید،چه برنامهای برای ادامه این مجموعه دارید؟
من خیلی حوصله کارگردانی یک سریال را در چند فصل ندارم. مثل سریالهای گسل و ازسرنوشت. البته اینکه سریالهایی را که ساختم ادامه پیدا کنند، دوست دارم، اما دوست ندارم خودم بسازم. بیشتر دلم میخواهد سراغ سوژه و فیلمنامه دیگری بروم.
مدتی است کارگردانها علاقه به فضای دهههای گذشته از جمله دهه ۳۰و۴۰دارند. گویا این علاقه در شما هم وجود دارد که بخشی از کار به دهه۲۰ برمیگردد. فضای قصه ایجاب میکرد یا شما هم دوست داشتید گریزی به دهههای گذشته بزنید؟
البته فکر میکنم روایت قصه در دهههای گذشته خوب و جذاب است. من هم چنین تجربهای داشتم، اما یک اپیزود از این سریال ایجاب میکرد ما فضای دهه۳۰ را ترسیم کنیم. یعنی در حد چند سکانس برای اینکه بفهمیم ماجرای گنج چیست.
البته بازسازی چنین فضایی کار راحتی نیست.
بله کار بسیار سختی است. به هر حال بازسازی دهه ۲۰ در سال ۱۴۰۰ کار راحتی نیست. البته بازسازی دهه ۶۰ خیلی سختتر است.
بازیگران را بر چه اساسی انتخاب کردید؟ بهخصوص آقای صدیقمهر که نقش اصلی سریال را ایفا میکند؟
با بعضی از بازیگرها افتخار همکاری داشتم، اما معمولا در سریالهایی که ساختم سعی کردم از چهرههای جدید هم دعوت به همکاری کنم. مثل دارا حیایی و کیسان دیباج در «از سرنوشت» یا در «گسل» سامان دارابی و...
پس از آن دست کارگردانانی هستید که به بازیگران تئاتر اعتماد میکنند و نقشهای اصلی را به آنها میسپرند؟
برای من بازیگر تئاتر یا سینما فرقی نمیکند. برایم مهم است که تست بدهند و به من ثابت شود توانایی ایفای آن نقش را دارند و گزینههای مناسبی هستند.
چقدر کرونا روی کار شما و فیلمنامه تاثیر گذاشته، بهخصوص اینکه سعی کردید در فضاهای خارجی بیشتر کار کنید تا داخلی؟
دو بار کار ما به دلیل کرونا متوقف شد و ۹ نفر از دوستان مبتلا شدند و در طول یک ماه در روز دو بار لوکیشن عوض میکردیم و شرایط سختی بود. چون نبود برخی بازیگران و عوامل را باید جبران میکردیم.
با توجه به این شرایط پیشبینیتان از بازخورد مخاطب چیست؟ آیا در چنین شرایط سختی میتواند به شوخیهای سریال شما بخندد؟
ما تلاش میکنیم کاری بسازیم که مخاطبان سریال را دوست داشته باشند. اصلا اگر قرار باشد مخاطب کار را نپسندد که این همه به خودمان زحمت نمیدهیم. اما به هر حال امیدوارم دوست داشته باشند.
سریال بانمک و شیرینی است
محمد صدیقمهر، تجربههای بسیاری در تئاتر دارد. اما این مجموعه نخستین سریالی است که بازی میکند. او در رشته تئاتر تحصیل کرده و تجربه تدریس هم دارد. با این حال بعد از سالها این فرصت برایش پیش آمده که بتواند تجربه کار تصویری هم داشته باشد: «به هر حال برای بازیگرانی که در زمینه تئاتر فعالیت میکنند شرایط به گونهای است که ممکن است تا مدتها هیچ پیشنهادی برای بازی در سریال یا فیلم به آنها نشود. یعنی بستگی به یکسری عوامل دارد که بتوانند خودشان را در قاب تصویر هم محک بزنند که شانس هم در این زمینه بیتاثیر نیست. ما دوستان هنرمندی داریم که سالها در تئاتر فعالیت میکنند، اما شانس حضور در سینما و تلویزیون را پیدا نمیکنند. البته این اواخر کارگردانها بیشتر از قبل به تئاتر سر میزنند و بازیگران را میشناسند.»
او عدم ریسکپذیری کارگردانها را در این امر موثر میداند و معتقد است: «خیلی از فیلمسازها این ریسک را نمیکنند که با بازیگری که نمیشناسند، همکاری کنند. چه برسد به این که نقش اصلی کارشان را به او بسپارند. ترجیح میدهند با بازیگرانی که میشناسند همکاری کنند. اما آقای بذرافشان در این سریال به من لطف داشت و اعتماد کرد. همچنین تهیهکننده هم حمایت کرد و من نقش امید را بازی کردم. این مجموعه کمدی موقعیت است. امید، آدمی است که در زندگیاش کارهای مختلفی را تجربه کرده و به نتیجه نرسیده، ولی مدام برای زندگیاش تلاش کرده و با بد شانسی روبهرو شده که حالا هم به خاطر یک هدف وارد زندان شده است».
صدیقمهر از تاثیر دوستی و همکاری چند ساله با برخی از بازیگران این مجموعه از جمله محمد نادری میگوید: «آشنایی و رفاقتی که با هم داریم و همچنین شناختی که از بازی یکدیگر داریم، در کار خیلی به من کمک میکند. آقای بذرافشان هم به عنوان کارگردان خیلی من را راهنمایی کرد. من هم تلاش میکنم با فیلمنامه و قصه خوبی که داریم، خروجی خوبی داشته باشد و مخاطبان دوست داشته باشند».
مهمانان خارجی
این سریال به تناسب قصه از حضور سه بازیگر سنگالی و نیجریهای دعوت به همکاری کرده است که نقش زندانیهای خارجی را در سریال بازی میکنند. هر سه، روز اولی است که سر صحنه میآیند. هر سه در اتاق گریم و لباس منتظر هستند تا نوبت به بازی آنها برسد. با آنها همکلام میشوم. خوشبختانه به فارسی تسلط دارند. گرچه با لهجه صحبت میکنند.
نام یکی از آنها عبدا... و دیگری ابراهیم و آخری که لهجه بیشتری دارد تامی عبدالکریم نام دارد. هر سه دانشجو هستند. تامی، دانشجوی معدن دانشگاه شهید بهشتی است. ابراهیم یا به قول خودش ابی، دانشجوی باستانشناسی همان دانشگاه است و عبدا... هم دانشجوی کارشناسی ارشد نفت و گاز از دانشگاه امیرکبیر است.
ابراهیم: ما در دانشگاه با هم آشنا شدیم و من و تامی بازیگری کردیم. اما عبدا... برای بار اول است که بازی میکند. من با رامبد جوان کار کردهام، اما اسم سریال یادم نیست. چند ماه پیش هم برای یک فیلم دزفول رفتیم که خیلی خوش گذشت.
تامی: من در سریال پژمان جمشیدی به کارگردانی سروش صحت بازی کردم. در سریال «ملکه گدایان» که فرزاد فرزین بازی کرده هم بودم. بقیه کارها را حضور ذهن ندارم. من در کشور خودم تئاتر بازی کردهام که از شبکه نیجریه پخش شد.
عبدا...:، ولی من اینجا شروع کردم و بازیگر نبودم. اما در ایران با برندهای خوبی مدلینگ کار میکنم. اما دوست دارم به کشور خودم بروم و بازیگری را ادامه بدهم.
ابراهیم: ما ایرانیها را دوست داریم و دوستان زیادی هم در ایران داریم که بچههای خوبی هستند. خیلی با ما عکس میگیرند. اگر کمتر عکس بگیرند بیشتر دوست داریم. من غذاهای ایرانی را هم دوست دارم. بهترین غذای ایرانی قورمه سبزی است. من عاشقشم.
تامی: از وقتی آمدیم ایران از همان فرودگاه تا خانه همه با ما عکس گرفتند.
عبدا...: من امروز مجبور شدم قورمه سبزی بخورم. اصلا دوست ندارم. از بین غذاهای ایرانی مرغ را دوست دارم.
در پایان و موقع رفتن من از لوکیشن، ابراهیم جلو میآید و میگوید: خانم من میخواهم درباره باستانشناسی چیزی بگویم. من تصمیم گرفتهام برای کارشناسی ارشد همین رشته را بخوانم. چون خیلی علاقه دارم. البته نمیدانم در ایران خواهم ماند یا اینکه برمیگردم. اما فقط خواستم بگویم خیلی رشته خوبی است و من دوستش دارم.
پلیس بازی در زندان
علیرضا آرا، یکی از بازیگرانی است که در این سکانس حضور دارد. وی درباره نقشی که بازی میکند و ویژگیهای آن به جامجم میگوید.
شما در این سریال چه نقشی را بازی میکنید و اینکه کمی از ویژگیهای آن برایمان میگویید؟
من نقش افشین خلیق را بازی میکنم که پلیس مخفی است و در این پژوهشکده زندان خودش را قاطی زندانیها کرده و به خاطر ماموریتی که دارد، مدتی را آنجا سپری میکند. آدم باهوشی است و اصلا یک پلیس تیپیکال نیست.
فکر میکنم تا به حال تجربه بازی در چنین نقشی را نداشتهاید؟
من سریال کمدی بازی کردم مثل «دوپینگ» که نوروز سال گذشته پخش شد. اما این فیلمنامه را که خواندم، به نظرم بانمک و شیرین و جذاب بود و دوست داشتم. از طرفی آقای بذرافشان هم از دوستان من است و سالهاست کارهای ایشان را هم دیدهام و دوست داشتم و به نظرم کارگردانی حرفهای است و برایم دقت نظری که در کار دارد خیلی با ارزش و مهم است؛ بنابراین فیلمنامه و کارگردانی خوب من را ترغیب به بازی در این مجموعه کرد.
با توجه به فضای کمدی که این قصه دارد و شرایط سخت کاری، شما با وجود کرونا فکر میکنید این مجموعه بتواند مورد توجه مردم قرار بگیرد؟
به هر حال به دلیل مشکلات و مسائلی که مردم دارند، مردم تحت فشار هستند و حال خوشی ندارند. طبیعی است یک سریال خوب و شیرین میتواند برای لحظاتی حالشان را بهتر کند. به همان نسبت هم کار برای سازندگان آثار طنز سختتر شده است. چون خنداندن مخاطب با مشکلاتی که دارد، کار سختی است. البته نمیتوانم بازخورد مخاطب را پیشبینی کنم، چون خیلی غیرمنتظره است. اما امیدوارم با تلاشی که همه اعضای این تیم میکنند، بتوانیم لحظات خوشی را برای مردم رقم بزنیم.
جوان لوتی با مرام
محمد نادری یکی از بازیگران اصلی این مجموعه است که درباره نقشی که در این مجموعه بازی میکند به جامجم میگوید: من در این مجموعه نقش چنگیز خانی را بازی میکنم که یک جوان لوتی بامرام جنوب شهر است که به دلایلی وارد این پژوهشکده یا زندان شده. یعنی به خاطر یک عشق یک جرم را گردن گرفته و الان وکیل بند زندان است و همه از او حرفشنوی دارند و یک جورایی از او حساب میبرند. با این حال حواسش به آدمهای ضعیف بند هست و از آنها مراقبت میکند.
وی در ادامه درباره فضای کمدی این سریال و همکاری با بذرافشان هم توضیح میدهد: این مجموعه نخستین همکاری من با آقای بذرافشان است و خیلی هم خوشحالم که با نوع نگاه و سبک ایشان هم آشنا شدم. به هر حال هر کدام از کارگردانها هم شیوه و سبک و نگاه خودشان را دارند؛ بنابراین من به عنوان بازیگر ابتدا باید خودم را با نگاه کارگردان همسو کنم. در این کار و خاصه درباره این نقش قرار نیست خیلی کمدی بازی کنم. اتفاقا جدیت این نقش یکی از ویژگیهای آن است و طبق صحبتهایی که با کارگردان داشتیم به این نتیجه رسیدیم، شیرینیای را که اغلب در کاراکترهای طنزم داشتم در این نقش کنار بگذارم و کاملا جدی بازی کنم. به نوعی برای خودم هم تجربه شیرینی است. چون در تئاتر تجربه بازی در چنین نقشی را داشتم. اما در حوزه تصویر اولین بار است.
نادری درباره پیشبینیاش از استقبال مخاطب و اینکه چقدر میتواند این سریال لحظات مفرحی را برای آنها رقم بزند هم عنوان میکند: همه در تلاشند اتفاق خوبی رقم بخورد. اما خروجی کار صرفا به تلاش ما بستگی ندارد و عوامل دیگری هم در این امر تاثیرگذارند. اما در هر شرایطی خنداندن مردم ایران کار بسیار سختی است. با این حال تلاشمان را میکنیم که سریال مفرحی به مخاطبان ارائه کنیم.
تلاش برای ساخت یک کار مفرح و شاد
امیرحسین طالبی کاشانی یکی از تهیهکنندههای این مجموعه است که همراه پسرعمویش از سال ۷۷ مجموعه طنز «جنگ ۷۷» را کار کرده و همچنین «زیر آسمان شهر» و مجموعههای طنز دیگر. با او خاطرات سریالهای موفق تلویزیون را در سالها و دهههای گذشته مرور میکنیم. او معتقد است خنداندن مردم در هر دورهای سخت است. به همین دلیل ساخت مجموعههای طنز موفق هم کار راحتی نیست. از طرفی تعداد بازیگران طنز هم زیاد نیست و نمیتوان از همه آنها بازی طنز گرفت.
او که آخرین سریالش «دنگ و فنگ روزگار» بود، از فعالیتهای تیم والیبال هنرمندان میگوید و اینکه برخلاف نظر عدهای آخرین چیزی که درباره تهیهکنندگی تعریف میشود، پول است. «تهیهکنندگی ابعاد دیگری دارد. از جمله مدیریت یک سریال که خیلی کار مهمی است. آن هم یک سریال عظیم که معمولا دو سه سال طول میکشد. مدیریت نیاز به تجربیات بسیاری دارد که خوشبختانه ما تجربه بیست و چند ساله داریم.»
کاشانی اذعان دارد همه گروه در تلاشند در این شرایط لبخند را روی لب مخاطبان بیاورند و مردم سریال را دوست داشته باشند و از دیدنش لذت ببرند. «همه در تلاشند برای یک کار مفرح و شاد. این مجموعه کاراکترهای متعددی دارد که داستانشان در یک فضای فانتزی جذاب روایت میشود. البته این فضای فانتزی فضای دور از واقعیت نیست. فضای واقعی زندگی مردم جامعهمان است که با اندکی چاشنی طنز به تصویر کشیده میشود؛ بنابراین پیشبینی من این است که مردم سریال را دوست خواهند داشت. چون ما در دوران جنگ و شرایط سختی که داشت هم آثار طنز و کمدی داشتیم و مورد توجه هم قرار میگرفت. اوایل شروع کرونا که همه در خانههایمان خودمان را قرنطینه کردیم، به نظرم ما دورانگذاری را طی کردیم و همه پذیرفتیم شاید جهان از این به بعد به سمتی حرکت میکند که هر لحظه باید منتظر یک اتفاق غیرمنتظره باشیم؛ بنابراین باید یاد بگیریم اگر شرایط اینگونه است خودمان را با آن وفق بدهیم؛ بنابراین این هم بخشی از زندگی است و باید یاد بگیریم با سختیها کنار بیاییم.»
این تهیهکننده باسابقه درباره فیلمنامه کامل سریال و گلهمندی اغلب بازیگرانی که با فیلمنامههای نصفه و نیمه کار میکنند معتقد است: «روال کار ما معمولا اینگونه است که تا فیلمنامه کامل نشود، تصویربرداری را شروع نمیکنیم و اینکه کار را میسازیم و سر صبر تدوین میکنیم و بعد تحویل تلویزیون میدهیم. به همین دلیل زمان تصویربرداری با پخش تداخل پیدا نمیکند. چون کارهایی که به این شکل ساخته میشوند، قطعا یک جایی به مشکل برمیخورند و ما نمیخواهیم این اتفاق برای سریالهای ما هم بیفتد.»
منبع: جام جم
انتهای پیام/