به گزارش گروه بینالملل باشگاه خبرنگاران جوان به نقل ازپایگاه میلیتاری، جهان ما سرشاراز رمز و راز است و دنیای نظامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. هر جنگی که در این جهان آغاز شده با داستانهای عجیب، پیامهای سری و ناپدید شدنهای بی دلیل همراه بوده که هیچگاه پاسخی برای آن پیدا نشده است. هر چند چنین اسراری میتواند تا حدی ترسناک به نظر آید، اما در نوع خود جالب توجه هم است.
در این گزارش با ما همراه باشید تا شما را با ۱۰ مورد از مرموزترین اسرار و رویدادهای نظامی دنیا آشنا کنیم.
از مبارزان نامرئی چه میدانید
اصطلاح "foo fighter" در طول جنگ جهانی دوم از سوی خلبانان متفقین برای توصیف بشقاب پرندهها و پدیدههای مرموز هوایی بکار می رفت که به طرز عجیبی در آسمان پدیدار میشدند. در زمان جنگ جهانی دوم این پدیده مرموز به یک نگرانی جدی برای خلبانان تبدیل شده بود.
شب هنگام خلبانان هواپیماهای آمریکایی و انگلیسی غالباً نورهای درخشان را از دور میدیدند. در ابتدا تصور میکردند که این چراغها از سوی جبهه دشمن است تا اینکه متوجه حرکت این اشیاء نورانی شدند. چراغها سریعتر از هر هواپیمایی میتوانستند تغییر جهت دهند و دور شوند. صدها گزارش با این مضمون ثبت شد. از آنجایی که هیچگاه کسی نتوانست به ماهیت این اشیای پرنده نورانی و اینکه چه کسی آنها را هدایت میکرد پی ببرد، به آنها لقب "foo Fighters" داده شد. این اشیا نورانی تا به امروز یکی از بزرگترین اسرار نظامی سر به مهر جنگ جهانی دوم باقی مانده است.
قاتل «شوالیه قرمز» هیچگاه پیدا نشد
«مانفرد فون ریشتهوفن» معروف به شوالیه قرمز، خلبان آلمانی در طول جنگ جهانی اول بود که به واسطه داشتن بیشترین تعداد پیروزیهای هوایی در جنگ شهرت ویژهای داشت. انگیسیها به او «شوالیه قرمز» میگفتند و فرانسویها از او با نام «شیطان قرمز» یاد میکردند. وی تهدیدی جدی برای نیروهای متفقین در تمام جنگ جهانی اول بود. در زمان او پرواز با هواپیماهای جنگنده، مانند نبرد تن به تن با دشمن بود. تا اینکه وی به طرز مرموزی کشته شد.
یک خلبان کانادایی به نام روی براون ادعا کرد هواپیمای این خلبان آلمانی را سرنگون کرده است، اما جزئیات داستان او چندان منطقی نبود. هیچ کس به طور قطع نمیداند چه کسی شوالیه قرمز را کشته است. وی تا زمان مرگ خود در آوریل ۱۹۱۸ توانست باعث سقوط ۷۹ هواپیمای جنگنده دشمن شود. هیچ خلبان دیگری در جنگ جهانی به چنین رکوردی دست نیافت.
ناپدید شدن همیشگی قاتل زنجیرهای
طی جنگ جهانی اول، شخصی به نام «بلا کیس» وارد ارتش مجارستان شد. وی به صاحبخانه خود اطلاع داد که مدتی در منزل نخواهد بود و به جنگ میرود. مدتی بعد صاحبخانه باخبر شد که کیس در جنگ مرده است؛ بنابراین تصمیم گرفت خانه را به شخص دیگری اجاره دهد. هنگامی که برای تمیز کردن خانه وارد شد در واقع پا به خانه وحشت گذاشت.
در آنجا چندین جسد درون الکل محافظت شده بود و همه اجساد متعلق به زنانی بود که پیشتر ناپدید شده بودند. مشخص شد که این سرباز مجاری با وعده ازواج، این زنان را تلکه کرده و پس از قتل، صاحب اموال آنها میشده است. با وجود جستجوهای گسترده و گزارشهایی مبنی بر رویت وی، هیچگاه ردی از این قاتل سریالی پیدا نشد.
افسانه مثلث برمودا و هواپیماهای سر به نیست
شاید تصور ناپدید شدن ۶ هواپیما در آسمان دشوار باشد، اما این اتفاقی است که سالها پیش رخ داده است. در ۵ دسامبر سال۱۹۴۵ پنج بمب افکن اژدر Grumman TBM Avenger، هنگام پرواز آموزشی به ناگاه ارتباط خود را با برج کنترل قطع کردند. یک قایق ویژه مامورجستجوی هواپیماهای گمشده شد، اما این قایق نیز خیلی زود ناپدید شد. جسد این افراد و لاشه هواپیماها هیچگاه یافت نشد و ۲۷ مرد و شش هواپیما برای همیشه ناپدید شدند.
در حالی که شایعات زیادی در طول این سالها درباره این حادثه منتشر شده، اما ناپدید شدن مرموز این هواپیماها احتمالاً هیچ ارتباطی با مسائل ماورا الطبیعه ندارد. محتملترین توضیح در این باره اینست که «چارلز تیلور» ستوان نیروی دریایی و رهبر پرواز ۱۹، آنقدر از مسیر اصلی فاصله گرفته که سوخت هوایپماها تمام شده و به درون اقیانوس اطلس سقوط کردند. هواپیمای نجات هم احتمالاً منفجر شده است؛ زیرا این نوع از هواپیماها مستعد انفجار بودند. هر چند هنوز هم بعد از این همه سال هیچ ردی از محل سقوط این هواپیماها پیدا نشده است.
چه کسی تبلغ عجیب و غریب مجله نیویورکر را منتشر کرد
هرکسی میتواند یک آگهی در این روزنامه منتشر کند، اما آگهی منتشر شده در نیویورکر کمی مشکوک بود. این آگهی مربوط به یک بازی واقعی به نام "Double Deadly" بود. اما متن آن حاوی پیامی نه چندان سری بود. بخشی از متن این پیام بدین شرح بود: امیدواریم که شما هرگز مجبور نباشید یک شب طولانی زمستان را در یک پناهگاه حملات هوایی سپری کنید، اما ما به این موضوع فکر کرده ایم. آماده بودن، شرط عقل است. اگر از الان تا کریسمس خیلی سرتان شلوغ نیست، چرا فهرستی از چیزهایی که در شرایط دشوار به آن نیاز خواهید داشت، را تهیه نمیکنید.
برخی بر این باورند که این تبلیغات عجیب و غریب واقعاً اشارهای به جاسوسان آمریکایی داشت که به پرل هاربر حمله کردند. هرچند چنین ادعایی بارها رد شده است، اما همچنان قابل تامل است.
پیش بینی حمله به پرل هاربر
در سال ۱۹۲۰ پیت الیس، سرهنگ نیروی دریایی آمریکا بود که رفتارهایی عجیب داشت. او به انزوای بیش از حد و کار کردن تا دیروقت معروف بود. وقتی از او پرسیدند که تا دیر وقت در دفتر کار خود چه کاری انجام میدهد، میگفت در حال کار روی "یک پروژه خاص" است. یک سال بعد، به نظر میرسید این نظامی دیوانه شده است. وی پیش بینیهایی از آینده دور از جمله حمله ژاپن به چندین جزیره در اقیانوس آرام، هدف قرار گرفتن پرل هاربر و استفاده از هواپیماهای اژدر را مطرح کرد. با توجه به اینکه هواپیماهای اژدر هنوز اختراع نشده بودند، او دیوانه به نظر میرسید.
وی پس از این پیش بینی ها، درخواست مرخصی ۹۰ روزه کرد. درخواستی که شخصاً از سوی وزیر نیروی دریایی تأیید شد. به او یک پاکت مهر و موم شده دادند و او را به اروپا فرستادند، اما او هرگز به اروپا نرسید. بلکه به ژاپن رفت و در آنجا به طرز مرموزی درگذشت. مردی که او را میشناخت، برای جستجوی این نظامی به آنجا سفر کرد، اما بعدها جسد وی نیز پیدا شد! این یک داستان عجیب و غریب با انتهای باز است، هر چند بعید است که ما هرگز به جزئیات آن پی ببریم.
مرگ غیر تصادفی یک مهاجر
رالف سیگلر، مهاجری از چکسلواکی، در سن ۸ سالگی وارد آمریکا شد. او در سال ۱۹۴۷ وارد ارتش شد و اندکی بعد در حالی که در خارج از آمریکا بود، با یک زن آلمانی ازدواج کرد و صاحب فرزند شدند. بیش از یک دهه بعد، در سال ۱۹۶۶ مأموران اف بی آی به او اطلاع دادند که به طور تصادفی برای حضور در برنامه ضدجاسوسی انتخاب شده است. زندگی عادی خانواده سیگلر یک شبه زیر و رو شد.
سالها بعد سیگلر اطلاعات غلط زیادی را به آژانس اطلاعاتی روسیه تحویل داد. وقتی شخصاً با مقامات روسی ملاقات میکرد، به سرعت اعتماد آنها را جلب کرد. او ۱۴ مأمور اطلاعاتی روسیه را شناسایی کرد و با گذشت زمان نگران شد که روسها به او مشکوک شده باشند. در آن زمان تصمیم گرفت برای بازنشستگی از ارتش آمریکا اقدام کند؛ اما اف بی آی او را کاملا زیر نظر داشت.
اوضاع پیچیده شد و برخی از افسران اطلاعاتی آمریکا نیز به وفاداری وی مشکوک بودند. از او تست دروغ سنجی گرفته شد که نشان میداد وی به شدت مضطرب و عصبی است. ارتش ترتیب اقامت سیگلر را در یک مسافرخانه داد. متأسفانه او هرگز آنجا را ترک نکرد. جسد وی در حالیکه گفته میشد دچار برق گرفتگی شده، در اتاقش پیدا شد. در حالی که ارتش مرگ او را به نوعی خودکشی تلقی میکرد، خیلیها معتقدند که وی توسط عوامل شوروی شکنجه و سپس کشته شده است.
سیگلر در آخرین تماس خود با همسرش گفته بود: "من میمیرم. من هرگز دروغ نگفتم. " بعدها به خاطر فداکاریهای سیگلر به وی صلیب لژیون لیاقت اعطا شد.
میمونهای مرموز جنگ ویتنام
در طول جنگ ویتنام، نیروهای دو طرف جنگ ادعایی عجیب را مطرح میکردند: اینکه توسط موجودات بزرگ و «میمون مانند» مورد حمله قرار میگیرند؛& آنهم در حالیکه در ویتنام میمون وجود ندارد.
از زمان جنگ ویتنام این راز وجود دارد که همچنان سر به مهر مانده است. سربازان هر دو طرف حمله گروهی از موجودات شبیه انسان که دارای موهای قرمز و ویژگیهای میمون مانند بودند را گزارش میکردند. عجیب اینکه این گونه میمون در ویتنام وجود نداشت.
سربازان دیگر نیز وجود مار عظیم الجثهای به طول ۱۰۰ فوت با سر عظیم و سه پا گزارش دادند. در فرهنگ عامه ویتنام، چنین موجودی به عنوان "گاوخوار" شناخته میشد. هنوز پس از گذشت سالها معلوم نشده که منشا این گزارشها چه بوده است. آیا به واقع یک هیولای مرموز ۱۰۰ فوت در جنگل کمین کرده است یا خیر؟
کشته شدگان بی نشان
در طول انقلاب آمریکا افراد زیادی زخمی شدند. برای خدمت به این سربازان زخمی، بیمارستانی در شهر جدید ایستون، پنسیلوانیا ساخته شد. در حالی که سوابق پزشکی اندکی در آن زمان نگهداری میشد، اما صدها یا هزاران نفر در آن بیمارستان جان باختند.
قسمت عجیب ماجرا این است که هیچ جایی از محل دفن آنها چیزی ثبت نشده است. از آنجا که هیچ قبری در نزدیکی این بیمارستان وجود نداشته، سادهترین فرض این است که جایی در اطراف ایستون، یک گور دسته جمعی از کشته شدگان جنگ وجود دارد که هنوز کشف نشده است.
چه بر سر پل ویپی آمد؟
ستوان پل ویپی در دهه ۱۹۵۰ میلادی عضو نیروی هوایی فورت اورد، کالیفرنیا کار بود. او یکی از اولین کسانی بود که شاهد آزمایش بمب اتمی بود و عملکرد خوبی هم داشت. با آغاز سال ۱۹۵۷، اتفاقا ناخوشایند شروع شد. ویپی دیگر مانند سابق کار نمیکرد، به طور مدام وزن کم میکرد و همیشه بیمار به نظر میرسید. در سراسر بدنش خالهای سیاه پیدا شد و تمام دندان هایش را از دست داد. دو مرد مرتباً برای ملاقات با پل به محل کار وی میآمدند و به گفته همکارانش بعد از رفتن آنها، پل همیشه عصبی و مضطرب به نظر میرسید. در ۱۰ ژوئیه همان سال این نظامی آمریکایی برای سفر به مونتمری عزیمت کرد، اما دیگر هیچگاه پس از آن رویت نشد.
حوادث مرموزی نیز پس از مرگ وی رخ داد. ارتش بلافاصله آپارتمان او را تمیز کرد و به او لقب " فراری" داد. به نظر میرسید ارتش تمایلی به جستجوی ویپی ندارد و در سال ۱۹۷۷ همه پروندههای مربوط به او از بین رفت. با این حال وضعیت او از "فراری" به "کشته شده " تغیر کرد. برخی معتقدند که وی در یکی از مأموریتهای مخفی سیا کشته شده است، اما اکثر مردم میگویند وی به دلیل انفجار بمب اتمی که شاهد آن بوده، دچار مسمومیت با اشعه شده است.
انتهای پیام/