به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از همدان، تقویم را ورق زدم به روز ۱۷ مرداد ماه روز خبرنگار رسیدم روزی که شاید بتوان گفت به دلیل اینکه کسی نمیتواند درد دل این قشر را بازگو کند، روز کسانی که فقط گوش میدهند مینویسند و پیگیری میکنند روز دغدغهمندان جامعه، دوباره روز خبرنگار رسید و باز هم خبرنگاران به مناسبت این روز مصاحبه میگیرند، گفتوگو میکنند و مقاله و گزارش مکتوب مینویسند از حال و روزشان از درد دلشان و از مشکلاتشان، و اما دوباره هفدهم مرداد که میگذرد گویی همه یادشان میرود که چه میخواستند و چه باید میشد.
امسال هم مثل هر سال خبرنگاران خود را برای روز خبرنگار آماده میکنند و باز هم مثل هر سال خودشان برای خودشان جشن میگیرند و سعی خواهند کرد که به بهترین وجه روز خودشان را گرامی بدارند هر چند که سال گذشته بهدلیل وجود ویروس منحوس کرونا همان یک روز مراسم روتین هم بر پا نشد و امسال هم که از حال روزش پیداست که چه در انتظار آنان است و البته به حق هم نمیتوان همان یک روز شادی و دور هم بودن را طلب کرد.
برگردم به چند دقیقه قبل بله داشتم میگفتم تقویم را ورق زدم به روز خودم رسیدم فکرها وسوژههای زیادی در ذهنم تداعی شد به این فکر کردم که راستی اساس کار یک خبرنگار در واقع همان سوژه است که فکر و هدف یک خبرنگار میشود. تصمیم گرفتم امسال هم مانند هرسال برای خودمان بنویسم، اما قبل از اینکه قلم را بردارم تصمیم گرفتم تنها یک نیم روزی از داستان زندگی یک خبرنگار را بنویسم نیم روز و یک روزهایی که خودم بارها و بارها در این چند سال فعالیتم در این عرصه تجربه کردم و هنگامی که به خاطر میآورم تیرترکشهای توهینها هنوز هم جایش در ذهنم درد میگیرد.
کلمه سه حرفی «خبر» که دقیقا مصداق ضرب المثل معروف «فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه» هست… فکر کنید.. رئیس جمهور/وزیر/ معاون رئیس جمهور/ رئیس فلان سازمان/ رئیس مجلس/ عضو مجمع تشخیص مصلحت وغیره، نه در ایام معمول بلکه در تعطیلاتی مثل نوروز، ۲۲ بهمن، ۹ دی و حتی افتتاح طرحهای عمرانی و البته هفته دولت که ماشالله گفتن فعالیت چند برابری خبرنگاران در آن خالی از لطف نیست، تشریف بیاورند و یک تیم خبری مسئول پوشش برنامهها باشد...
هر کدام از همکاران خبری با توجه به اهمیت و درجه مسئول مربوطه باید ساعت ۶ در محل از قبل اعلام شده که اغلب استانداری است حاضر باشند و با وجود داشتن کارت شناسایی همان مراسم لوازم هایشان بهخصوص عکاسان خبری باید یک دور چک و بررسی شوند. البته بماند که در این مسیر هفت خان را باید طی کرد و گاهی وقتها هم تکه واژههای توهینها و بی توجهیهای بادیگاردها و مسئولان دور و اطراف تیم مهمان به حق خاطرهای زخم آلود بر ذهن خبرنگاران آن روز حک میکنند.
بیشتر بخوانید:
خب برگردیم به ادامه داستان نیم روزه... بسم الله گویان کار اصلی شروع میشود و خبرنگاران و عکاسان خبری با یک وَن راهی نخستین مکان ورود میشوند… عموما تیتر اولین خبر … (فلانی وارد استان همدان شد)، بعدی … (ادای احترام به مقام شامخ شهدا در گلزار شهدای همدان) است.
مسئولان محترم که با تیم حفاظتی و نظامی اسکورت کنان و به سرعت با خودروهای مشخص راهی شهرستان مذکور میشوند.خودروی تیم خبری درست اسا که ون است ، اما از قدیم گفتن (گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد)
خلاصه برای اینکه از قافله اطلاع رسانی عقب نمانیم با نهایت سرعت و گاهی هم اندکی سبقت با دعا و صلوات برای جان سالم به در بردن راهی مقصد بعدی میشویم.
همین جا اظهار همدردی میکنم با آن دسته از همکاران خودم که صندلی های ردیف آخر نصیبشان می شود… آخر نه اینکه سرعت زیاد باشد و یا مسیر پر چاله و چوله باشد ... سقف این ون به سر مبارک ما ارادت ها داشته است …
بعد شلوغی ازدحام، افتتاح و مراسم زیبای بریدن ربان … نوبت سخنرانی و نوشتن خبر تازه آغاز میشود.
البته اگر مسئول حاضر خیلی امنیتی و شاخص باشد تیم حفاظتی شان مجدد در محل ورود به سخنرانی تک تک تیم را چک و بررسی میکنند و از دستگاه ایکس ری عبور میدهند … بله ما همانهایی هستیم که از صبح هم با آنها همراه بودیم ... مایی که به خواست و دعوت خودشان وارد این معرکه شدیم. اینطور مراسم کم کم ۳ الی ۴ سخنران مهم دارد که علاوه بر سخنران شاخص، بقیه هم حداقل ۲۰ دقیقه صحبت میکنند.
خبرنگار عزیز و دلاور هم سلاح قلمش را به دست می گیرد و کاغذش رو قلق می کند و برای شکار جملات آماده میشود…. حرف به حرف … کلمه به کلمه … در حد سرعت همان نور در لحظه و ثانیه …باید بنویسد، چون اگه جملهای را جا بماند رشته افکارش درگیر جمله قبلی میشود و ممکن ست محتوا را از دست بدهد .
اما امان از اینکه در بعضی مواقع که خبرنگاران را به سالن بزرگ خلوتی با چند میز و صندلی چند باند صدا هدایت میکنند و به عبارتی تصویر نداریم، اما صدا هست... باز همان خبرنگارانی که با کارت دعوت به مراسم آمدند، اما چه دعوت بی حضوری که در آن ساعت و مباحث و زمزمههای این بخش میتواند یک خبرنگار را به مرز روان پریشی برساند … تاحدی که به زور بتواند خودش را کنترل کند، بحث بالا میگیرد تا جایی که جلوی خودشان را میگیرند تا خودکار را به چشمان حضرات هدایت نکنند… (البته. قطعا نگاه با معنی، خواهش و تذکر جوابگو نبوده...)
حالا بعد از دو ساعت نوشتن، باید تبریک گفت. چون خبرنگار به مرحله بعدی وارد میشود.
تایپ کردن در همان ون عزیز و رفیق با همان سرعتش… از این بخش حرفی نمیزنم، چون به تنهایی میتواند خودش یک کتاب شود. باتری گوشی عموما این مواقع به سبب رکورد کردن از ۱۰۰ الان به ۴۵ رسیده، حالا جملات شکار شده و عموما نیمه تمام که حکایت از تاختن کلمات معنی دار بر لوح کاغذ دارد، ملتمسانه نگاهت میکنند و حالا اینجاست که باید بتوانی این شکار واژهها را شیک و برازنده بر روی کاغذ حک کنی (بگذریم از وقتایی که با دست خط خودت هم غریبی میکنی هر چه فکر میکنی خودت هم نمیدانی با همان سرعت نور چه شنیدی و چه نوشتی .. ومعمولا دست نوشته های خبرنگاران درمراسم به مانند نوشته های دعا نویسان است.
برای اینکه در حین تنظیم خبر وقت و سرعت ارسال را از دست ندهیم (به عبارتی خبر نسوزد) درون گوشی هایمان هندزفری میگذاریم (برای چک آمار) و، اینجاست که وقت رسیدن و وصل کردن پاور بانکها میشود … بعد از زمان نه چندان کوتاهی که تایپ می کنیم !
حالا باید به پورتال خبر یا همکارت ارسال کنی… خدا برای هیچ اهل خبری نیاورد که به چنین شرایطی برسند به جایی که نقطه کور است و نت نداشته باشند و یا اینترنت قطع و وصل شود. حالا که مقصد برگشت را طی کردی و خبر هم با موفقیت ارسال کردی کمی آرام میشوی به خودت که میآیی می بینی وای چه روز خسته کننده و پر استرسی را تمام کردی آهی از ته دل می کشی و با خود میگویی امروز هم گذشت.
آنچه که گفتم و نوشتم تنها بخشی از تلاشهای فعالان خبری در طی یک روز و آن هم از صبح تا ظهریعنی ماجرای نیم روز، داستان پر مشغله تنها ساعاتی از روزگاران عرصه خبربود.
این را نوشتم برای کسانی که گاهی از حال و هوای خبرنگاری میپرسند میخواهند وارد این عرصه بشوند. باید گفت فعالان خبری با عشق و علاقهای که دارند تمام این مشقتها و استرسها را با اراده قلبی به عشق مردم تحمل میکنند، شعار نیست، چون اگر عاشق نباشی در این حرفه دوام نمیآوری.
حالا درگذر این نیم روزها، روزها، هفتهها و سالها گاهی اوقات خود خبرنگار سوژه میشود گاهی سوژه اینقدر تلخ و یا شیرین میشود که خاطره هایش در دفتر روزگارت حک میشود مثل خاطره تلخی که اگر بخواهم بگویم خیلی دور نیست در همین حوالی خودمان، مثل کسانی که رفتند و قلمشان مثل نبضشان تا همیشه از حرکت ایستاد، بله مثل مرحوم کاشی مثل مرحوم صدرالدین موسوی و کسانی که خبر رفتنشان شوکی بر همکاران ایجاد کرد زدن تیتر خبر رفتنشان تا همیشه، بسیار سخت و درد آور و باورش خیلی سخت بود، اما باید قبول کرد و گفت ما در دایره قسمت نقطه تسلیمیم... اما با همه اینها تا وقتی قلب میزند و ذهن فعال و قلم هم در حرکت است، با همه ناهمواری ها، این عشق به کار خبرنگاری است که این مسیر را هموار میسازد.
البته فرق نمیکند خاطرههای رفتنشان تازه باشد و یا از گذشتههای دور؛ منظورم این بود که یادی کنم از خبرنگارانی که در برهههای مختلف دوشادوش آزادی خواهان حرکت کردند و فریاد مظلومیت و قهرمانی این ملت را به گوش جهانیان رساندند. خبرنگاران بیشماری که در طول سالیان جنگ تحمیلی و حضور در عرصههای نظامی و هشت سال دفاع مقدس خطرات را به جان خریدند و اینگونه رسالت خود را تمام کردند.
بزرگ مردانی که اسلحه آنها قلم و دوربینی بود که به دست گرفتند و در حماسه مردان مجاهد قلم زدند و روایتگر ایثار و گذشت انسانهایی شدند که از همه هستی خود برای رسیدن به حقیقتی بزرگتر دست کشیدند. بله همان خبرنگاران با غیرتی که در جبهههای جنگ سخت و نرم حضور داشتند، خبرنگارانی که میتوانستند به واسطه رسالت خبری خود پشت جبهه به مخابره اخبار و رویدادها بپردازند، اما ترجیح دادند، خود نیز نقش آفرین میدانهای جهاد باشند و خاطرهها را ثبت کنند.
و اما کلام آخر؛ دغدغه روز خبرنگار یک روز خبرنگار در تقویم نیست، یک قصه نیست، صدای یک غصه است، قصه پر غصه درد جامعه که آن را با چشم ببیند و با قلم پاسداری کند.
خبرنگار یعنی انعکاس حقوق انسانها به مسئولان و مدیران جامعه و فریادی که میتواند حقیقتها را آشکار سازد .خبرنگار یعنی درد مردم، خبرنگار سربازی که معافی ندارد، اگر باورتان نمیشود به موهای سپید پیشکسوتان این عرصه نگاه کنید که چگونه با تمام مشکلات معیشتی همچنان به کار خود ادامه میدهند و همچنان با هیجان، سوژههای خبری را دنبال میکنند. با همه این احولات ، آیا نباید این روزها ارزشهای خبرنگار و قلمش را احیاء کرد؟ آری ۱۷ مرداد، روزی برای سوژه شدن خبرنگاران است، تا این فعالان عرصه اطلاع رسانی دیده شوند و گفته شود روزتان مبارک/ تا سال بعد که هرچه پیش آید خوش آید.
گزارش از زهرا جعفرپور ایروانی
انتهای پیام/ج