به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، محمدتقی تقیپور پژوهشگر تاریخ صهیونیسم که تالیفات زیادی در این زمینه منتشر کرده، بهتازگی یادداشتی درباره بیماری کرونا و ریشهیابی شیوع آن نوشته است. در این یادداشت که «خطرناکتر و مرگ بارتر از کرونا» عنوان دارد، واقعیت کشتار روزافزون مردم در جهان، نه یک رویداد تلخ و ضد انسانی، بلکه یک فرصت و موقعیت مطلوب و مغتنم برای حذف غیر یهودیان از صفحه زمین و یک دوره تاریخی «موعود»، برای بنیاسرائیل است.
تقیپور میگوید مدتزمان زیادی از شیوع کرونا در ایران نگذشته بود که محافل اسرائیلی آن را به فال نیک گرفته و از آن به عنوان یک فرصت تاریخی خوب برای قوم خود یاد کردند. او در مقاله خود به این مساله اشاره کرده که همانزمان روزنامه اسرائیلی «معاریو» طی مقالهای با ابراز شادمانی و خوشحالی نوشت: «ایران دیگر آن دولت قدرتمند نیست؛ زیرساختها و توانمندیهای پزشکی در این کشور دچار مشکل شده و این، بر همگان آشکار شده است. این امر میتواند بسیار خوب باشد. فرق نمیکند که ایران از چه ناحیهای ضربه بخورد…»
با تقیپور پیشتر در میزگرد بررسی دایرهالمعارف «تا فراموش نکنیم» درباره اسرائیل و توطئههای نفوذش در ایران و جهان گفتگو کردیم که مشروح این گفتگو در سهپیوند «هزینه و سختی کار فرهنگی علیه اسرائیل از اروپا تا ایران»، «یهودستیزی واژهای جعلی است / هیتلر جنگ جهانی دوم را شروع نکرد» و «تجهیز حزب نازی با صهیونیستها بود / ردپای اسرائیل درقتلهای زنجیرهای» قابل دسترسی و مطالعه است.
در ادامه مشروح مقاله جدید این پژوهشگر را درباره بیماری کرونا میخوانیم:
مقدمه
«کووید ۱۹» ، یا همان کرونا ویروس و بیماری بسیار خطرناک و مرگبار دوران اخیر است. این ویروس طی یک سال و نیم اخیر، همواره در مرکز خبرها و رویدادهای جهانی قرار داشته و همه رخدادها و حوادث کوچک و بزرگ دنیای امروز را تحت شعاع خود قرار داده است.
کمتر نقطهای در جغرافیای جهان وجود دارد که از تهدید و خطر مهلک این ویروس درامان مانده باشد. دانشمندان، زیست شناسان، پزشکان، داروشناسان و داروسازان، کارشناسان و متخصصان ذیربط بسیاری از کشورهای جهان، در تلاشند تا با یافتنِ راه پیشگیری، مهار و درمان کرونا، بشر گرفتار را از چنگال و کمند این بلای منحوس رهایی ببخشند.
در یک کلام، کرونا جنگ ناخواسته و نابرابری را علیه جهان بشری آغاز کرده و هم چنان به پیش میتازد و در حال پیش روی است. لحظه و ثانیهای نیست که یک انسان بی دفاع در چنگال اختاپوسی آن اسیر و قربانی نشود. این مهاجم قاتل نه چشم بینا دارد و نه گوش شنوا؛ از قاعده و منطق خاصی نیز پیروی نمیکند؛ از اخلاق و انسانیت هم سر در نمیآورد؛ طبیعتِ آن کشتار و قتل عام است. به قولی: «نیش عقرب نه از ره کینه است / اقتضای طبیعتش این است»
اما ۱۲ نکته قابل یادآوری:
نکته اول: پروسه یا پروژه: به موازات تلاش و تکاپوی گسترده جهانی در عرصه تولید علم، فنآوریهای نوین صنعتی، درمانی و دارویی و میلیاردها هزینه بررسیها و آزمایشهای گوناگون، در مسیر تشخیص ماهیت و عناصر سازنده کرونا، تا پیشگیری، تولید واکسن، مهار و درمان آن، متأسفانه درباره منشأ، علل و عوامل پیدایی یا زایش آن کمتر بحث، بررسی و پژوهش انجام گرفته است.
این سؤالها برای بسیاری از مردم هم چنان خودنمایی میکند که: الف) آیا کرونا بر اثر شرایط خاص جغرافیایی و اقلیمی، عوامل و عناصر زیست محیطی، تغییرات آب و هوایی، شرایط خاص جوی، افزایش گازهای گلخانهای، نازک شدن لایه اوزون مصرف نوع خاصی از اغذیه و یا انتقال از طریق بعضی جانوران و …، بهطور اتفاقی و ناگهانی بروز، ظهور و شیوع یافته است؟ ب) یا نه، مطابق برنامه، نقشه و اهدافی خاص، ساخته و پرداخته شده و گسترش داده شده است؟
نکته دوم: طراحان پروژه: به عقیده بعضی کارشناسان و آگاهان، چنان چه سوال، دیدگاه و گزینه دوم مورد نظر و مبنا قرار گیرد، ناگزیر یک سری پرسشهای اساسی و جدّی، حول این موضوع مطرح خواهد بود: الف) سازندگان و اشاعه دهندگان کرونا از چه ماهیت و هویتی برخوردارند؟ ب) بر مبنای کدام آئین، مرام و مبانی فکری دست به چنین خطر بزرگ و وحشتناکی زده و این چنین نبرد یک سویه سهمگینی را علیه بشریت آغاز و ساماندهی کردهاند؟ پ) اهداف و مقاصد غایی آنها چیست؟
نکته سوم: اندیشه، ابزار و استراتژی طراحان: آنچه قطعی و تردید ناپذیر است:
۱- این جماعت قاعدتاً باید از نفوذ، حضور و قدرت تشکیلاتی گستردهای در سطح جهان برخوردار باشند؛ بهعلاوه باید متخصصان و مراکز آزمایشگاهی بسیار مجهز و نوینی تحت اختیار و مدیریت خود داشته باشند. زیرا اشخاص، گروهها ودستههای تروریستی و ضد بشری محدود و محصور در ناحیه یا نقطهای خاص از این کره خاکی، قادر به چنین حرکت و اقدامی نیستند.
۲- بر اساس این نگاه، جماعت یاد شده جمعیّت موجود جهان را تهدید و خطری در برابر برنامهها، اهداف، منافع و موقعیت دنیای خود ارزیابی کرده و به این جمع بندی رسیدهاند که رشد و افزایش جمعیّت از یک سو و عدم کنترل و کاهش آن به شکل کنونی، از سویی دیگر، با استراتژی جهانی آنها در تقابل و تعارض است.
۳- مهمتر از موارد یاد شده، مطابق جهان بینی، مرام و منطق جماعت یاد شده، حق خدادادی حیاتِ موجوداتِ انسانی بر روی این کره خاکی، باید بر اساس موجودیت، منافع و مقاصد آنها ارزیابی شود و تابعی از آن باشد و منطبق با آن رقم بخورد.
نکته چهارم: ایده کاهش جمعیّت: در مسیر برنامه و طرح کنترل و کاهش جمعیت جهان، سازمانها و مراکز متعددی طی دهههای گذشته، نقش و مأموریت داشتهاند که سازمان بهداشت جهانی وابسته به سازمان ملل متحد، صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، کمیسیون سهجانبه، شورای روابط خارجی آمریکا، اینستیتو سلطنتی امور بینالمللی انگلیس، مؤسسه بروکینگز، اینستیتو روابط انسانی تاویستاک، کمیته سیصد، بنیاد فورد، بنیاد کارنگی، بنیاد راکفلر، بنیاد روچیلد و …، هرکدام تاکنون نقش و مأموریت خود را در نقاط مختلف جهان، بهویژه آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین اجرا کردهاند.
شواهد و مستندات فراوانی در این باره وجود دارد که چگونه بعضی از این سازمانها، از طریق برخی داروها و واکسنها، در مسیر کشتار، کاهش و کنترل افزایش جمعیت در جهان اقدام کردهاند.
شواهد موجود حاکی است که بر مبنای شرح وظایف و تقسیم کار سازمانی این کانونها و بنیادهای هم سو در دهههای اخیر، گروه موسوم به «بیلدربرگ» در این حوزه نقش محوری برعهده داشته است.
نکته پنجم: اسنادِ کاهشِ جمعیّت: بعضیخبرها، اطلاعات، دادهها و افشاگریهای برخی پژوهشگران و نویسندگان مستقل در اینباره، به طور جدّ قابل تأمل و خواندنی است. با این حال به دلیل پرهیز از تطویل مقال تنها به یادآوری نمونههایی از آن اکتفا میشود.
مطابق مندرجات یکی از طرحهای توطئه آمیز: «تا سال ۲۰۵۰ میلادی، حداقل ۴ میلیارد نفر از جمعیت جهان از طریق جنگها و نبردهای محلی و منطقهای، بیماریهای واگیردار و زودکشنده، قحطی و گرسنگی باید از میان برداشته شوند. [حتی] جمعیت ایالات متحده آمریکا، اروپای غربی و کانادا باید زودتر از دیگر قارهها تحلیل رفته و کاهش یابد. این تحلیل و کاهش تا زمانی که جمعیت جهان به یک میلیارد نفر برسد، باید ادامه پیدا کند.»
به تصریح یک نویسنده مستقل غربی: «در دهم دسامبر ۱۹۷۴ میلادی [آذر ۱۳۵۳ شمسی] شورای امنیت ملی آمریکا تحت ریاست هنری کسینجر [پادوی یهودی مافیای فاسد قدرت پنهان جهانی]، نسخهای از یک طرح و برنامه طبقهبندیشده بهکُلّی سرّی را تحت عنوان «گزارش دویست پژوهش در خصوص امنیت ملی» درباره پی آمدهای رشد جمعیت جهان برای امنیت ایالات متحده [ارائه داد]. در این طرح پژوهشی با این ادعا که رشد جمعیت در کشورهای به اصطلاح کم توسعه یافته، تهدید بزرگی برای امنیت ایالات متحده است، برنامه مخفیانهای را برای کاهش رشد جمعیت در آن کشورها، از طریق کنترل موالید، جنگ، قحطی [و شیوع بیماریهای مهلک و واکسنهای مرگبار] استدلال و توصیه میکند.»
نویسنده یاد شده، تأکید و تصریح کرده «سال ۱۹۸۰ میلادی [۱۳۵۹ شمسی] پدیده جهانی خصوصی سازی به طوری چشمگیری گسترش مییابد. روچیلدها [خانواده پول سالار یهودی جهان غرب] از همانابتدا پشت این ماجرا بودند که کنترل تمام دارایی دولتی در جهان را به دست بگیرند.» یادمان جورجیا گاید استونز (Georgia Guide stones) در بخش اِلبرت (Elbert) ایالت جورجیا، نصب میشود. بر روی این یادمان سنگی، ده نکته [توصیه] نوشته شده بود که اولین مورد، این عبارت است: « جمعیت بشر را از لحاظ توازن دائمی با طبیعت، زیر ۵۰۰ میلیون نفر حفظ کنید.» با توجه به اینکه جمعیت جهان در این زمان شش میلیارد نفر بوده است، پیروی از این دستورالعمل به معنای کاهش نهدهم از جمعیت کل جهان است.
جالب اینجاست که در ۲۴ ژوئیه (همین سال) گزارش جهانی ۲۰۰۰، توسط «سایروس ونس» (Cyrus. R. vance) وزیر پیشین امور خارجه آمریکا به جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده ارائه میشود. این گزارش نشان میدهد با توجه به افزایش چشم گیر و مورد انتظار جمعیت جهان، منابع سیاره زمین برای تأمین این جمعیت ناکافی است. از این رو خواستار کاهش صد میلیون نفر از جمعیت ایالات متحده تا سال ۲۰۵۰ میلادی (جز مناطق دیگر جهان) میشود.»
نکته ششم: نقش بیلدربرگ: طبق پژوهشها و بررسیهای مُجّدانه بعضی نویسندگان و پژوهشگران مستقل، در رأس توطئه جهانی کاهش جمعیت جهان در چند دهه اخیر، گروه «بیلدربرگ» قرار داشته است. از نظر اعضای بیلدربرگ، جنگ، قحطی، واکسنهای ضد بارداری، برخی داروهای مرگبار و حتی بعضی امراض قابل انتقال و مسری، مثل آنفولانزا، تیفوس، ایدز، سارس و…، آنگونه که باید برای کاهش جمعیت جهان مؤثر نبوده و تأثیر مورد انتظار را نداشته است.
بیلدربرگ متشکل از صاحبان بزرگترین بانکها و کمپانیهای بینالمللی، اَبر سرمایهداران و پول سالاران مالک مراکز بزرگ پولی و تراستها و کارتلها است. همانها که بخش قابل توجهی از ثروت جهان، بهخصوص ایالات متحده و اروپا را تحت قبضه خود دارند و دو خانواده قدیمی راکفلر و روچیلد یهودی، در رأس همه آنان هستند. این اشخاص، یا نُخبگان پادو و نمایندگان رسمی وابسته به اردوگاه نظام سلطه جهانی اعضای گروه بیلدربرگ را تشکیل میدهند.
نام بیلدربرگ برگرفته از محل برگزاری اولیننشست این گروه در ماه مه ۱۹۵۴ میلادی / اردیبهشت ۱۳۳۳ شمسی، یعنی هتل «بیلدربرگ» شهر استربرگ هلند است. آنها هر سال، اواسط بهار، نشست سهروزه سالانهای در یکی از مناطق گمنام یا نیمه مخفی جهان برگزار و درباره مهمترین مسائل دنیا گفتگو، برنامهریزی، سیاستگذاری و تصمیمسازی میکنند. نشست سالانه بیلدربرگ کاملاً سرّی و تحت تدابیر شدید کمیتههای امنیتی و در حلقه حصارهای حفاظتی بسیار سخت گارد نظامی ویژه برقرار میشود.
یکی از برنامههای اساسی و استراتژیک بیلدربرگ، طی چند دهه اخیر، پیگیری نقشه ایجاد ابردولت یا امپراتوری واحد جهانی است. از دیدگاه بیلدربرگ، برای سهولت اداره جهان توسط یک ابر دولت جهانی، ایالات متحده آمریکا یک ابر دولت در حوزه استحفاظی خود، اتحادیه اروپا یک ابر دولت دیگر در مقیاس جغرافیایی و سیاسی خود است.
«آسیا و اقیانوس آرام» ابر دولت سوم، در محدوده تاریخی و جغرافیایی دیگری است که هر سه باید تحت رهبری «ابر دولت جهانی» اصلی قرار گیرد. این ابر دولت جهانی، توسط صاحبان کمپانیها، تراستها، کارتلهای بزرگ بینالمللی، مالکان و سهامداران بانکها و مراکز عظیم پولی جهان و نیز برخی نخبگان عرصه قدرت و سیاست که عموماً حقوق بگیر و گماشته آنها هستند، رهبری و مدیریت میشود.
طرح اخذ مالیات از تمام مردم در همه کشورها تحت عنوان «شهروندان جهان» یکی از سازوکارهایی است که بیلدربرگ طی سنوات اخیر بهشدت آن را پیگیری کرده است. آنها از طریق بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، FATF و …، بهعنوان بازوهای اقتصادی و اجرایی خود، بهطور جدّ در مسیر عملیاتی و اجرایی کردن این طرح تحت ریاست سازمان ملل گام بر میدارند. به عقیده بیلدربرگ، این طرح نه فقط برخی اغراض سیاسی و اقتصادی آنها را تأمین میکند. بلکه زمینهها و بسترهای مقدماتی در مسیر برپایی ابردولت جهانی را نیز فراهم میسازد.
گفته میشود طرح و برنامه کنترل ثروت کره زمین و ساکنان آن، تحت نظر سازمان ملل، یکی از برنامههای جدّی و اسرارآمیز چند دهه اخیر بیلدربرگ بوده است. بیلدربرگ، حدود ده سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، یعنی دقیقاً زمانی پایه گذاری شد که دولت جعلی «اسرائیل» در سرزمین اسلامی فلسطین اعلام موجودیت کرده و تأسیس شده بود. از دیدگاه رهبران شبکههای جهانی صهیونیسم، در آن زمان، قدرت مرکزی پول سالاران یهودی و صهیونیسم مسیحی در آمریکا کاملاً استقرار یافته و تثبیت شده بود. بنابراین، از این پس، لازم بود، سازمان یا تشکیلاتی سرّی و مخفی، نه فقط بر اساس ارزیابیهای خود درباره موقعیت «اسرائیل»، بلکه برای نقش و جایگاه ایالات متحده در جهان و نیز تعیین رهبران و دولتمداران این کشور و بعضی از اقمار آنها در مناطق دیگر جهان و حتی مسائل کلیدی و حیاتی دنیا، تصمیم سازی کند. در نشست سالانه بیلدربرگ، تعیین میشود که چه کسانی میتوانند و صلاحیت آن را دارند که نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شوند.
رهبران حزب دموکرات و جمهوری خواه چه افرادی باشند، نخست وزیری انگلیس به کدام فرد مورد نظر سپرده شود. مدارک افشا شده درباره نقش بیلدربرگ حاکی است که بیل کلینتون، یک سال قبل از انتخاب بهعنوان رئیس جمهور ایالات متحده در سال ۱۹۹۲، در نشست سالانه ۱۹۹۱ بیلدربرگ برای این سمت تعیین شده بود. یک نمونه دیگر، تصمیم سازی بیلدربرگ برای تهاجم نظامی و لشکرکشی وحشیانه و جنایت بار جرج بوش به عراق است که حتی تاریخ و روز و ساعت آن را تعیین و دستورش را صادر میکند.
به گواهی اسناد موجود، پس از تعیین زمان تهاجم نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۲ میلادی در دوران ریاست جمهوری بوش پسر، پنتاگون یعنی وزارت جنگ ایالات متحده، عدم آمادگی نظامی خود را در تاریخ یاد شده اعلام کرد. اما بیلدربرگ دستور نهایی را صادر کرده و مُصّر بود که تهاجم نظامی باید در روز و موعد مقرر عملیاتی شود .مسأله بسیار قابل توجه و حائز اهمیت این است که روز لشکرکشی مرگبار آمریکا به عراق، یعنی ۱۹ مارس ۲۰۰۲ م (آخر اسفند ۱۳۸۰ شمسی) درست مصادف با عید یا جشن «پوریم» یعنی بزرگترین عید تعطیل ناپذیر قوم یهود در تقویم یهودی بود.
ناگفته نماند که پس از تجاوز صدام به کویت و اشغال آن کشور، آمریکا و انگلیس از اواسط ژانویه ۱۹۹۱، عملیات بمباران هوایی بر ضد اهداف مختلف در خاک عراق را آغاز و به دنبال آن در ۲۴ فوریه لشکرکشی زمینی خود را شروع کردند که تا ۲۸ فوریه به طول انجامید و به عقبنشینی نیروهای نظامی حزب بعث عراق از کویت منتهی شد. نیروهای عراقی در حال فرار و عقب نشینی به سمت بصره بودند که جرج هربرت واکر بوش (پدر) رئیس جمهور یهودی تبار وقت آمریکا دستور داد که با هماهنگی نیروهای هوایی و زمینی ایالات متحده، حدود ۰۰۰/۱۵۰ سرباز و درجهدار عراقی در حال فرار و عقب نشینی، با استفاده از بمبهای آتشزا (Bomb Air Fuel) قتل عام و اجساد آنان در کانالی بزرگ و در گورهای دسته جمعی در بیابان و بدون نام ونشان زیر خروارها خاک مدفون شوند.
در این جنگ ۴ هزار نفر از نیروهای نظامی ایالات متحده به هلاکت رسیدند و چهارصد هزار نفر نیز به امراض گوناگون مبتلا شدند که به «سندروم جنگ خلیج فارس» معروف شده است. غرض از یادآوری رویداد یاد شده این بود که این قتل عام وحشیانه نیز همزمان با عید «پوریم» یهود اتفاق افتاده بود.
منشأ و ریشه همه این رویدادهای وحشتناک و جنایتها و قتلعامهای تکاندهنده را باید در اندیشه، اصول و مبانی و راهبرد تمامیت خواهی و برتریطلبی پولسالاران یهودیِ برنامهریز و تصمیمساز در نیویورک، واشنگتن، وال استریت و تلآویو و اجلاس گروه بیلدربرگ جست و جو کرد. آنچنان که «ویکتور استروفسکی» افسر بریده و جدا شده موساد در کتاب خود افشا و اعتراف کرده است. استروفسکی مأمور اطلاعاتی موساد در کتاب خود، موساد و اسرائیل را زمینه ساز اصلی لشکرکشی صدام بعثی به کویت و به دنبال آن تهاجم نظامی آمریکا به عراق اعلام کرده است. طبق افشاگری او، اسرائیل بیم آن داشت که ارتش غول پیکر عراق که از سوی آمریکا و اروپا و با حمایت مالی کشورهای عربی منطقه مثل عربستان پشتیبانی و تأمین مالی و نظامی شده بود، پس از پایان جنگ صدام علیه ایران اسلامی، به دست رهبری غیر از صدام بعثی بیفتد و تهدید و خطری بالقوه برای اسرائیل باشد. به این ترتیب موساد از طریق نفوذ لابی یهود در کاخ سفید، کنگره، سنا، CIA و پنتاگون در ایالات متحده و نیز اتحادیه اروپا از یک سو و نیز مراکز برنامهریزی و سیاست گذاری پنهان و مخفی در نظام سلطه جهانی، از جمله بیلدربرگ، همه را متقاعد کرد که ارتش غول پیکری که خود آنها در ایجاد و قدرت آن نقش کلیدی داشتند باید در هم شکسته و نابود شود.
گفتنی است؛ در خلال تهاجم نظامی آمریکا به عراق و اشغال آن سرزمین، صدها هزار کودک، مرد و زن عراقی قتل عام و یا آواره شدند. به اعتراف مقامات رسمی دولت آمریکا، از جمله خانم مادلین آلبرایت یهودی وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده، بیش از ۵۰۰ هزار کودک عراقی در پی این فاجعه، قربانی گردیدند. طبق اسناد منتشر شده، ۶ تا ۷ هزار و بهقولی بیشتر، دانشمند برجسته عراقی از سوی جوخههای پنهان ترور موساد و سازمان اطلاعاتی صهیونیستها، به طرز وحشیانه ای ترور شدند و به شهادت رسیدند. آنها پس از این همه کشتار و قتل عام، با استناد به بعضی متون و مندرجات عهد عتیق، از جمله، کتاب «مزامیر» یا «زبور داود»، بی شرمانه ادعا کردند که این قتلعام بر اساسِ اراده الهی صورت گرفته و «یَهُوَه»، پیش از این، فرمان آن را، اینچنین صادر کرده است: «ای بابل تو ویران خواهی شد! متبارک باد آنکه همانبلایی را که تو بر سرِ ما آوردی، بر سرِ خودت بیاورد. سعادتمند باد کسی که کودکان تو را بگیرد و آنها را بر صخرهها بکوبد.»
تشکیل ارتش مستقل ناتو برای حفاظت از اروپا در مسیر ایجاد ارتش واحد جهانی تحت نظر سازمان ملل متحد، از دیگر برنامههای بیلدربرگ در راستای تأسیس ابر دولت جهانی است. این ارتش مأموریت خواهد داشت تا هر زمانی منافع و راهبرد غارتگران بینالمللی صهیونیست اقتضا کند، نسبت به سرکوب هر کشور و یا ملتی که در جهت مخالف مطامع آنها حرکت کنند، توجیه و آمادگی لازم را داشته باشند.
طبق مدارک و مستندات منتشرشده، آمار شرکتکنندگان در اجلاس سالانه بیلدربرگ طی ۶۷ سال گذشته، رقمی بین ۱۱۰ تا ۱۳۰ نفر برآورد و اعلام شده است. با این حال برخی آگاهان سیاسی و پژوهشگران ژرفاندیش بر این باورند به دلیل افزایش یا کاهش حضور اعضا در نشستهای سالانه این گروه، این فراز و فرود طی دوران یاد شده، همواره وجود داشته است. اما واقعیت این است که تعداد اعضای رسمی بیلدربرگ ۱۲۰ نفر است؛ یعنی دقیقاً به تعداد اعضای کِنِست یا پارلمان دولت صهیونیستی اسرائیل. این تعداد برگرفته و در واقع کپیبرداری از تعداد اعضای دادگاه یا شورای عالی یهودیان یعنی همان «سَن هِدرین» (Sanhedrin) عهد عتیق، و اساساً همان اعضای شورای رهبران و رؤسای تصمیم ساز در طول تاریخ یهود بوده است؛ سَن هِدرین تاریخی که حکم تکفیر و تکذیب و حتی به صلیب کشیدن پیامبر الهی، حضرت عیسی مسیح (ع) را صادر کرده بود.
بعضی اطلاعات و دادهها حاکی است که «سَن هِدرین» بیلدربرگ تاکنون چندبار برای تهاجم نظامی علیه ایران اسلامی برنامهریزی کرده است. بر اساس ارزیابی و دیدگاه بیلدربرگ، انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران، پدیدهای ناهمگون و ناسازگار و بلکه ستیهنده با برنامهها، اهداف و سیر حرکت آنها در مسیر ایجاد ابر دولت جهانی است. برای حذف این پدیده و گفتمان خطرناک از صحنه جهانی، دو گزینه بیشتر وجود ندارد: الف) حذف و نابودی نظام جمهوری اسلامی ایران؛ ب) انحراف آن از درون از طریق غرب گرایان، یهودی زادگان و یهودزدگان نفوذی و مخفی داخل کشور.
نکته هفتم: عالم و آدم در جهان بینی بیلدربرگ: بیلدربرگی ها مدعیاند که رهبران و نمایندگان قوم برگزیده عالم خلقت اند و طبق فرضیه «حق تاریخی» مندرج در متون عهد عتیق باید بر جهان سروری و حاکمیت بی چون و چرا داشته باشند. به بیانی دیگر، دیدگاه آنها براین فرضیه تلمودی، عبرانی و عهد عتیقی استوار است که جهان با تمام دارایی و ثروت آن، متعلق به «قوم برگزیده» است. برمبنای این جهانبینی، تقسیم منابع و ثروت عالم بین هفت یا هشت میلیارد موجود انسانی که اکثریت قریب به اتفاق آنان «گوی = Goi» (بهمعنی بیگانه، غریبه یا غیر انسان) هستند با فلسفه آفرینش در تقابل و تعارض است. به ادعای آنها، تصاحب ثروت عالم و عالم یان از سوی این «قوم برگزیده» یک «حق تاریخی» است که «یَهُوَه» پیش از این، به بنیاسرائیل چنین وعده داده است: «ای قوم من، شما "کاهنان خداوند" و "خدمتگزاران خدای ما" نامیده خواهید شد. گنجهای قومها را تصاحب خواهید کرد و ثروتِ آنان از آنِ شما خواهد شد. رسوایی و سرافکندگی شما پایان خواهد یافت و سعادت مضاعف و شادی ابدی نصیبتان خواهد شد.»
به عقیده، اعتراف و تصریح آنها، غیر یهودیان در ردیف و جرگه مخلوقاتِ «انسانی» نیستند. این نه فقط سخنِ رهبران و احبار یهود در طول تاریخ این قوم که، تأکید محوری مهمترین متن و کتاب یهود یعنی «تلمود» است. طبق اعتراف و تصریح «اسرائیل شاهاک» نویسنده برجسته یهودی، «قول شایع تلمودی مشهور که به عنوان مبنای مجموعه قانون مذهبی یهود (هلاخا) به کار می رود» تأکید میکند: «شما (یهودیان) آدم خوانده شدهاند، اما [دیگر] ملتهای جهان (یعنی غیر یهودیان) آدم خوانده نمی شوند» و این استعمال مفهوم «موجود انسانی» [آدم] را تنها به یهودیان محدود میسازد.»
اسرائیل شاهاک یهودی با استنادبه احکام مندرج در متون مورد قبول یهودیت و اقوال و فرامین احبار و رهبران آئین یهود میافزاید: «آنگاه که یک یهودی، یک غیریهودی را میکشد، او نباید طبق قانون مذهبی یهود، به هیچ شکلی تنبیه گردد و این عمل قتل تلقی نمیشود.»این نویسنده یهودی، در پانویس کتاب خود درباره همین احکام، توضیح میدهد: «این یکی از دلایلی است که نشان میدهد، چرا سنگدلترین و آدمکشترین شهرکنشینان [یهودی در فلسطین] و حامیان آنان، یهودیانی مؤمن [به یهودیت] محسوب میشوند.»!
طبق «هلاخا»، یعنی شریعت یهودی، «در برابر بیگانگان [غیر یهودیان] اصل تلموذی اساسی این است که جان آنها نباید نجات داده شود.» از موسی بن میمون بهعنوان یکی از بزرگترین شریعتدانان، فلاسفه و طبیبان یهودی در تاریخ این قوم یاد شده است. او نویسنده نخستین آئین نامه از «قانون تلموذی» یعنی «میشنه تورا» در سالهای پایانی قرن دوازده میلادی بوده است. در برخی نوشتههای یهود از او این گونه ستایش شده است که: اگر موسی بن عمران نمی بود، بی شک موسی بن میمون شایستگی داشت پیامبر یهود باشد. به تأکید موسی بن میمون: «بیگانگان [غیر یهودیان] اگر در خطر مرگ هستند، نجات آنان ممنوع است. اگر مثلاً یکی از آنان را ببینیم که در دریا افتاده است نباید به یاریاش بشتابیم، زیرا که [در تورات، سفرلاویان] چنین نوشته شده است: «تو خون همنوع خویش را به هدر نخواهی داد»، اما او [غیریهودی] همنوع تو نیست.»
طبق این آیین، «طبیب یهودی نباید یک غیر یهودی را مداوا و درمان کند. موسی بن میمون که خود یک طبیب مشهور بود، در این زمینه بسیار صراحت دارد. او در قطعهای دیگر نتیجه میگیرد: «پس بدانید و آگاه باشید که مداوای یک بیگانه [غیریهودی] حتی در برابر دستمزد ممنوع است. «قانون مذهبی یهود به صراحت در تلموذ مقرر میدارد که نجات جان یک غیریهودی بر یهودیان ممنوع است.»
موسی بن میمون
دکتر آلن آنترمن، نویسنده و پژوهشگر متون دینی و تاریخی یهود، که خود یک یهودی سنتی و برخوردار از آموزشهای سنت خاخامی است، در تشریح و تبیین فلسفه این قبیل احکام در شریعت (هلاخا) و آئین یهود، بر ضد غیر یهودیان تأکید میکند طبق متون و آئین یهود؛ غیر یهودیان موجوداتی پست، غیرانسانی و حتی در زمره شیطان هستند و تفاوت روحی و ماهوی آنان با یهودیان از زمین تا آسمان است: او ضمن اشاره به تنفر و بیزاری عالمان تلمود از «گوی» ها [غیر یهودیان] مینویسد: «در تلمود، مثلاً حیات اخلاقی و معنوی «گوی» ها [غیر یهودیان]، فقدان اخلاق، عدم تمایل به فرا رفتن از زندگی زمینی و نادانی آنان نسبت به امور الهی، تحقیر و سرزنش میشود؛ اما در قبالا (کابالا) این تفاوتها، تفاوت نوعی و ذاتی تلقی شدهاند. «گوی» [غیریهودی] متعلق به جهان زیر قبالایی است که شیاطین در آن جای میگیرند. روحی که گوی [غیریهودی] از آن برخوردار است، از روح فرد یهودی که دست کم قابلیت رسیدن به ساحت امور الهی را دارد، پایین مرتبه تر است.»این نویسنده برخوردار از آموزشهای سنتی خاخامی، در ادامه غیر یهودیان را در حد حیوان و شیطان معرفی کرده و میافزاید:
از آنجا که بیگانگان [غیر یهودیان] تجربه پاک کننده ظهور «تورای خدا» را نداشتهاند، نیمه انسان و نیمه شیطان باقی ماندند. بیگانگان [غیر یهودیان] نه تنها فاقد روح الهی هستند، بلکه روح حیوانی آنان نیز در مقایسه با روح حیوانی یهودیاناز لایههای پایینتری، از عالم شیطانی ریشه میگیرد.» بر اساس این نگاه و فرضیه آئینی یهود، سلبِ حق حیات از غیر یهودیان، یک قاعده و سنت نظام آفرینش است. غیر یهودیان به عنوان یک جمعیت مازاد، مزاحم و ناسازگار که سرشت انسانی نیز ندارند، باید کره زمین را برای «فرزندان خدا» خالی کنند. آنها با استناد به برخی متون توراتی و تلمودی، و افسانههای تاریخی و فرضیههای آئینی مدعیاند که یهودیان «تنها قوم ی هستند که منحصراً به یهوه خدای خود تعلق دارند و او از میان اقوام روی زمین آنها را برگزیده تا قوم خاص او باشند.»
بر اساس این جهانبینی، اساساً دوام و قوام عالم مرهون «قوم برگزیده» یعنی بنیاسرائیل است. به تصریح متون تلمودی، یَهوه خدای خدایان، مأمورینی برگماشت تا دنیا را نابود کنند لیکن او نظر افکند و ناگهان یک گل سرخ یعنی اسرائیلیان را در آن میان یافت و آن را برگرفت و بویید و گفت به خاطر این گل سرخ باغ من] دنیا [از خرابی و نابودی مصون بماند.» بر اساس این صغری و کبری، چنین نتیجهگیری شده که همه مخلوقات جهان، جز «قوم برگزیده»، طفیلی هستند. خلقت، حیات، هستی و موجودیت جهان و جهانیان، مرهون و مدیون این گُل سرخ سرسبد عالم خلقت است. بنابراین، نه فقط اموال، دارایی و ثروت موجود در آسمان و زمین و آنچه در دست میلیاردها نفر جمعیت کثیر غیریهودی قرار دارد، در اصل و اساس متعلق به قوم منتخب و برگزیده است که حتی زندگی و مرگ غیر یهودیان نیز باید مطابق با منافع، مطامع، موقعیت و مصلحت «قوم برگزیده» تعریف شود.
آنها با استناد به متون مندرج در برخی کتب عهد عتیق مدعیاند که «یَهُوه» به آنها وعده داده است: «تمام ممالک جهان را فدای تو خواهم کرد.» (۲۵) این جماعت در این خصوص، به این بخش از متن تاریخی و افسانهای تورات استناد میکنند:
«هنگامی که یَهُود شما را به سرزمینی که در شرف تصرفش هستید ببرد زمانی که خداوند خدایتان، آنها را به شما تسلیم کند و شما آنها را مغلوب نمائید، باید همه آنها را بکشید، با آنها معاهدهای نبندید و به آنها رحم نکنید، بلکه ایشان را به کلی نابود سازید.»
«تمام قومهایی را که خداوند خدایتان به دست شما گرفتار میسازد، نابود کنید، به ایشان رحم نکنید.»
«هنگامی که خداوند خدایتان آن شهرها را به شما داد، همه مردان آن را از بین ببرید.»
«تمام غنائمی را که از دشمن به دست میآورید مال شماست. خداوند آنها را به شما داده است. این دستورات شامل شهرهای دوردست میباشد.»
«در داخل مرزهای سرزمین موعود، هیچکس را نباید زنده بگذارید. هر موجود زندهای را از بین ببرید.»
نکته هشتم: عوامل پشت پرده رویدادهای بزرگ جهان: طبق مستندات متقن و محکم تاریخی، با همینفرضیههای یهودی و بنیاسرائیلی، جنگ جهانی اول شعله ور شد و دهها میلیون انسان قربانی مطامع عدهای گوسالهپرست شدند. به روایت اسناد تاریخی موجود، فقط در سرزمین ایران، حدود ۹ میلیون نفر از جمعیت ۱۹ میلیون نفری این کشور، طی دو سال ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ شمسی / ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ میلادی، بر اثر قحطی ساختگی و نیز بیماری تیفوس قتل عام شدند .
گرچه این بیماری مسری را بعدها با تزویر و تحریف، آنفلوانزای اسپانیایی نام نهادند و در تاریخ رسمی جهان ثبت و ضبط کردند؛ به هر روی در پشت پرده صحنه این قتل عام بزرگ، رهبران و سران قوم برگزیده بودند که انگلستان آن روز را به طور کامل تحت قبضه خود داشتند و لندن پایتخت و مرکز فرماندهی آنها بود.
به مستندات معتبر تاریخی، جنگ جهانی دوم را نیز همین جماعت و در مسیر تکمیل سناریو و راهبرد جنگ جهانی اول، برافروختند که حدود ۶۰ میلیون انسان قربانی مطامع این شیاطین جنگ افروز شدند. در خلال این جنگ نیز، حدود ۴ میلیون نفر بر اثر بعضی بیماریهای مسری و سوءتغذیه، فقط در ایران قربانی شدند. حاصل جنگ جهانی اول، اشغال سرزمین موعود رهبران قوم برگزیده بود و محصول جنگ جهانی دوم خلق افسانه کشتار شش میلیون یهودی. در سایه و تحت پوشش این داستان ساختگی، تأسیس و پایه گذاری دولت جعلی صهیونی در قلب جهان اسلام، به عنوان سرآغاز و سرفصل ایجاد ابر دولت جهانی محقق شد.
حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی / ۲۰ شهریور ۱۳۸۰ شمسی، و انفجار برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی نیویورک، پروژه جهانی دیگر این قبیله شیطانی بود. آنها با طراحی و عملیاتی کردن این حادثه، تلاش کردند، فضای فکری جهان آن روز را که کاملاً در تقابل با صهیونیسم و اعلام تنفر و بیزاری از شبکه صهیونی حاکم بر دنیا بود، به سمت اسلام هراسی سوق دهند. آن چنان که، بلافاصله با متهم کردن جهان اسلام و مسلمان، آمریکا را وادار به تهاجم نظامی به افغانستان و سپس عراق کردند. بنابراین، حادثه یازده سپتامبر، یک نوع کودتای یهودی در برابر امواج بینالمللی صهیونیسم ستیزی آزادگان جهان بود.
ماجرای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در شهر نیویورک
نکته نهم: پیشینه کشتار مردم از طریق سلاحهای بیولوژیک: طبق مدارک محکم تاریخی، در مسیر اشغال فلسطین و ایجاد دولت یهودی در این سرزمین بهخصوص طی سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ شمسی / ۱۹۴۷ و۱۹۴۸ میلادی، حدود یک میلیون فلسطینی شامل زنان، مردان، کودکان و جوانان بی پناه، یا قتل عام و یا از خانه و سرزمین خود اخراج و آواره شدند. طبق اسناد آرشیوهای محرمانه خود تروریستهای سفاک یهودی، رقم قابل توجهی از فلسطینیان در آن دوران، از طریق آلوده کردن منابع آبهای آن سرزمین به مواد سمی و ویروس بیماریهای مرگبار قتل عام شدند که به دستور رهبران یهودی و صهیونیست در آزمایشگاههای متعلق به سازمانها و مؤسسات یهودی تولیدشده بود. بعضی از نویسندگان و تاریخ نگاران یهودی با استناد به مدارک به جامانده از آن دوران که امروز در آرشیوهای نظامی محرمانه دولت اسرائیل بایگانی شده، به این واقعیتهای وحشتناک اعتراف کردهاند.
این نویسندگان و پژوهشگران با استناد به گزارشهای مکتوب به جامانده از گروههای تروریستی هاگانا، ایرگون، پالماخ، اشترن و نیز فرماندهان بلندپایه نظامی دولت اسرائیل، اثبات کردهاند که صهیونیستها از طریق سلاحهای بیولوژیک و سمی به کشتار فلسطینیان در آن زمان دست زدهاند. ایلان پاپه، نویسنده، پژوهشگر و تاریخ نگار مشهور یهودی در این باره به صراحت اعتراف کرده و نوشته است: «دیوید بن گوریون» [اوّلین نخست وزیر دولت اسرائیل] شخصاً و به طور خاص، بر روند خرید سلاحهای کشنده و مهلکی که علیه فلسطینیان مورد استفاده قرار میگرفت، نظارت داشت. این سلاحها چیزی نبود جز نوعی شعله افکن [برای به آتش کشیدن منازل، مزارع و اماکن عمومی فلسطینیان].
«ساشا گلدبرگ» شیمی دان یهودی - انگلیسی، مسئولیت خرید و سپس تولید این نوع سلاح را برعهده داشت. تولید این سلاح ابتدا در آزمایشگاهی در «لندن» و در مرحله بعد شهر «رهوفت» واقع در جنوب «تل آویو» - در مکانی که بعدها در سال ۱۹۵۰، مؤسسه «وایزمن» در آنجا تأسیس شد- صورت میگرفت. طرح شعله افکن بخشی از برنامه گستردهتری بود که تحت مدیریت «افرایم کاتزیر» شیمی - فیزیکدان یهودی و با هدف جنگ میکروبی دنبال میشد. افرایم کاتزیر بعدها رئیس جمهور اسرائیل شد. واحد میکروبی که او به همراه برادرش «آهارون کاتزیر» آن را هدایت میکرد از ماه فوریه ۱۹۴۸ م، [۷۳ سال پیش] فعالیت خود را به طور جدی آغاز کرد، هدف این واحد تولید سلاحی بود که قابلیت کور کردن فلسطینیان را داشته باشد.
کاتزیر در گزارش به دیوید بن گوریون نوشت: در حال آزمایش این سلاح روی حیوانات هستیم. متخصصان ما به ماسک و لوازم کافی مجهز هستند. نتایج خوبی به دست آمده است: حیوانات نمردند، فقط کور شدند. در حال حاضر میتوانیم روزانه ۶۰ کیلو از این مواد را تولیدکنیم. در ماه ژوئن ۱۹۴۸ م، دیوید بن گوریون دستور داد از این سلاح خطرناک میکروبی علیه انسانها استفاده شود.» «ارنست دیوید برگمن» همراه برادران کاتزیر، بخشی از یک کار گروهی بزرگتر بودند که در خصوص قابلیتهای جنگ میکروبی فعالیت میکردند. این گروه دردهه ۴۰ میلادی توسط بن گوریون تأسیس و «سپاه دانش هاگانا» نامیده میشد. افرایم کاتزیر درماه مه ۱۹۴۸ زمانی که این نهاد به «هِمِد» تغییر نام داد. به ریاست آن منصوب شد . این مورخ یهودی در ادامه مینویسد: روند کشتار شهری در ماه مه ۱۹۴۸ میلادی با اشغال منطقه ساحلی «عکّا» و منطقه شرقی «بیسان» در ششم همین ماه [۸ روز قبل از تأسیس دولت اسرائیل] ادامه پیدا کرد. عکّا به دنبال موج گسترده مهاجرتها، بعد از اشغال «حیفا» مملو از جمعیت شده بود. حملات توپخانهای روزانه نیروهای یهودی، نتوانست این شهر را تسلیم کند. باوجود این، قرار گرفتن منبع آب این شهر در ۱۰ کیلومتر شمال آن و در قناتی به قدمت دویست ساله، چشم اندازی متفاوت برای آینده آن رقم زد.
در جریان درگیریها، میکروب بیماری حصبه از سوی یهودیها، به منبع آب این شهر تزریق شد. نمایندگان صلیب سرخ این مسأله را به مقر خود گزارش دادند و جای حدس چندانی درباره مظنون این اقدام باقی نماند؛ «هاگانا» [گروه تروریستی یهودی که پس از تأسیس دولت اسرائیل، پایه و اساس ارتش آن را تشکیل داد] گزارش کمیته صلیب سرخ حاکی از شیوع گسترده و سریع بیماری حصبه [میان فلسطینیان] بود و حتی بهطور محرمانه به موضوع آلودهشدن آب مصرفی مردم به عنوان تنها عامل شیوع این بیماری مهلک نیز اشاره شده بود.»
ایلان پاپه همچنین میافزاید: در تاریخ ششم ماه مه ۱۹۴۸ میلادی، در بیمارستان لبنانی عکّا که متعلق به صلیب سرخ بود، نشستی اضطراری برگزار شد و سرتیپ «بِوریج» رئیس مرکز خدمات پزشکی بریتانیا و سرهنگ «بونت» از ارتش بریتانیا، دکتر «مک لین» به نمایندگی از مرکز خدمات پزشکی و «دومرون» رئیس هیأت صلیب سرخ در فلسطین در آن شرکت کردند تا علت مرگ قربانیان حصبه را بررسی کنند. آنها [پس از بررسی مدارک و شواهد] به این نتیجه رسیدند که دلیل اصلی عفونت، به طور قطع مربوط به آلوده شدن آب عکّا [از سوی یهودیان] بوده است. این بیماری ۵۵ سرباز بریتانیایی را نیز مبتلا کرده بود.
این مورخ یهودی درباره قساوت، سنگدلی و اقدامات خشونتآمیز و مرگبار مهاجمان یهودی علیه مردم بی دفاع فلسطین تصریح میکند: شهروندان فلسطینی [پس از مدتها مقاومت و پایداری جانانه در برابر مهاجمان یهود] که هم به دلیل شیوع بیماری حصبه و هم به دلیل حملات سنگین توپخانهای یهودیها، روحیه خود را از دست داده بودند، تسلیم تهدیدهایی شدند که به وسیله بلندگوها، بر سر آنها فریادمی زد: «یا محل زندگی خود را ترک و یا خودکشی کنید، تا آخرین نفر شما را نابود خواهیم کرد.» حدود دوهفته پس از اعلام تأسیس دولت اسرائیل، تلاش مشابهی اما نافرجام، در ۲۷ ماه مه ۱۹۴۸ میلادی، برای آلوده کردن ذخیره آب منطقه غزه انجام شد. مصریها دو نفر یهودی به نامهای «دیوید هورین» و «دیوید میزراخی» را در حالی که تلاش میکردند منابع آب غزه را به ویروس حصبه و اسهال خونی آلوده کند، دستگیر کردند.
«ییگال یادین» [از فرماندهان نظامی] این موضوع را به دیوید بن گوریون نخست وزیر گزارش داد. این دو نفر بعدها بدون هیچ اعتراض رسمی از جانب مقامات اسرائیلی، توسط مصریها اعلام شدند.»
ایلان پاپه مورخ یهودی
نکته دهم: عاملان قتلعام سرخ پوستان آمریکا: کشتار قریب هشتاد میلیون سرخ پوست صاحب و ساکن سرزمین آمریکا، از سوی یهودزادگان و یهودزادگان پیوریتان و پروتستان، آن هم برمبنای فرامین مندرج در متون عهد عتیق و به خصوص اسفار تورات، موضوع کوچکی نیست که بتوان آن را از حافظه تاریخ رسمی جهان پاک کرد. نوام چامسکی نویسنده مشهور یهودی آمریکایی خود اعتراف کرده است که «پیوریتانها سرزمین آمریکا را سرزمین موعود و سرخپوستان آنجا را اشغالگران تلقی نمودند» و این چنین به کشتار وحشیانه و وحشتناک آنها مبادرت ورزیدند.
به اعتراف چامسکی یهودی، پیوریتانها پس از کشتار سرخپوستان بومی آمریکا، با صدور بیانیهای تصریح کردند که جماعت بومی «پک اوت» مورد علاقه خداوند نبودند، لذا از بهشت روی زمین پاکسازی شدند. حمد و سپاس از اینکه دیگر کسی (از بومیان) باقی نمانده تا حامل نام «پک اوت» باشد.
به نوشته برخی پژوهشگران آگاه، آنها نه فقط در پایه گذاری آمریکای کنونی نقش آفرینی که روح آمریکا را «یهودیزه» کردند و حتی سعی داشتند آن را «نیواسرائیل» [اسرائیل جدید] نامگذاری کنند.
نکته یازدهم: کشتار هدفمند نخبگان جهان پس از جنگ جهانی دوم: طبق اسناد موجود، رهبران قبیله و قوم برگزیده پس از پایان و خاتمه جنگ جهانی دوم، ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر آلمانی را به جرم آلمانی بودن قتل عام و یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفر آلمانی را در زندانها و اردوگاههای اسیران متفقین و شوروی به قتل رساندند. این آمار به جز یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر مردم عادی و غیرنظامی آلمانی است که بر اثر بمباران هوایی متفقین قربانی شدند.آنها در مجموع بیش از ۹ میلیون آلمانی را در زمان جنگ و حتی پس از اتمام آن به دلیل آلمانی بودن، کشتار کردند. قتل عام و کشتار ۶ میلیون نفر از مردم اوکراین بر اثر محاصره غذایی و ایجاد قحطی مصنوعی از دیگر جنایات این سران نابکار قوم برگزیده است که متأسفانه در تاریخ رسمی جهان، هیچیک از اینها ثبت وضبط نگردیده تا نسلهای آینده به عمق ماهیت، خباثت و جنایات آنها پی نبرند.
همکاری مقامات غربی مطیع رهبران صهیونیسم در بازداشت و جمع آوری ۲ میلیون دانشمند، نخبه و شخصیت برجسته علمی، فرهنگی و نظامی اتحاد جماهیری شوروی، از مناطق مختلف اروپا و آمریکا و تحویل آنها به استالین و سپس قتل عام شأن در اردوگاههای سیبری، آن هم پس از خاتمه جنگ دوم جهانی، از دیگر قساوتهای ضد انسانی و وحشتناک این جماعت است. قربانیان یاد شده، کسانی بودند که صرفاً به اتهام مخالفت با جنگ افروزان و جنگ طلبان و به عنوان اعتراض نسبت به اصل وقوع آتش جنگ جهانی دوّم از قلمرو حاکمیت اتحاد جماهیری کمونیستی شوروی مهاجرت کرده بودند. الکساندر سولژنیتسین(Alexander Solzhenitsyn) در جلد دوّم کتاب مجمع الجزایر گولاگ (Gulag)، ضمن اشاره به تشکیلات سازمان یافته یهودیان در مدیریت اتحاد جماهیر شوروی و بهخصوص در اداره اردوگاههای کار اجباری، تصریح کرده که دهها میلیون مسیحی از سوی آنها در این اردوگاهها قتل عام شدهاند. برخی نویسندگان دیگر تصریح کردهاند که آنها ۶۰ میلیون مسیحی و مسلمان را در قلمرو تحت کنترل اتحاد جماهیر شوروی کشتار کردهاند .
الکساندر سولژنیتسین
اگرچه اینها فقط نمونههایی بود که یادآوری شد؛ اما سوال و ابهام اصلی این است که به راستی! چرا این رویدادها در هالهای از اسرار در پشت پرده تاریخ رسمی دنیای معاصر مکتوم و پنهان و ناگفته باقی مانده است؟
نکته دوازدهم: حرف آخر: یادآوری پیشینه و نمونه کشتار مردم بیگناه نقاط مختلف جهان، گوشه کوچکی از کارنامه سیاه سامری زادگان تبهکار و فاسد، صرفاً برای این بود تا ثابت شود، آنها از هیچ کشتار و جنایتی ولو قتل عام دسته جمعی انسانهای بی گناه و بی دفاع در راستای اغراض و مطامع جهانی خود باک و شرم ندارند. بر طبق مستندات توراتی و تلمودی که خودشان اعتراف و اذعان کردهاند، آن دسته از مخلوقات انسانی که از «قوم برگزیده» نیستند، شبه انسان و یا معادل حیوان هستند. این رهبران و سران جانی قبیله سامری معترف و مدعیاند که کشتن این موجودات انسانی، بهدلیل مغایرت و یا ناسازگاری موجودیت آنان با منافع این قوم، نه تنها مجاز و مشروع بلکه خود تقدیم نوعی قربانی به پیشگاه «ذات قدوس متبارک» یعنی «یَهُوه» میباشد.آن چنان که خود نویسندگان و منابع یهودی معاصر نیز آن را یک جنگ پنهان ارزیابی و به آن اعتراف میکنند.
به اعتراف یک پژوهشگر و نویسنده مشهور یهودی؛ «بسیاری از مُفسّران خاخامی گذشته، منطقاً به این نتیجه گیری رسیدهاند که در زمان جنگ، همه بیگانگانی [غیر یهودیان] را که به یک جمعیّت دشمن تعلق دارند، میتوان کشت.» برمبنای این جهانبینی، کشتار روزافزون مردم در جهان، نه یک رویداد تلخ و ضدانسانی، بلکه یک فرصت و موقعیت مطلوب و مغتنم برای حذف غیر یهودیان از صفحه زمین و یک دوره تاریخی «موعود»، برای بنیاسرائیل است. هنوز زمانی از آغاز و شیوع ویروس کرونا در ایران سپری نشده بود که محافل اسرائیلی آن را به فال نیک گرفته و از آن به عنوان یک فرصت تاریخی خوب برای قوم خود یاد کردند.
روزنامه اسرائیلی «معاریو»، طی مقالهای با ابراز شادمانی و خوشحالی نوشت: «ما شاهد شیوع گسترده بیماری کرونا در ایران هستیم…. ایران دیگر آن دولت قدرتمند نیست؛ زیرساختها و توانمندیهای پزشکی در این کشور دچار مشکل شده و این، بر همگان آشکار شده است. این امر میتواند بسیار خوب باشد. فرق نمیکند که ایران از چه ناحیهای ضربه بخورد، در حال حاضر این ضربه از ناحیۀ ویروس کرونا وارد میشود. خطر واقعی علیه ایران در حال شکل گیری است. خطری که دقیقاً باید گفت؛ ما هم انتظار آن را نداشتیم.»
این جهان بینی خطرناک و مرگبار که، غیر یهودیان و غیر بنی اسرائیل را، خارج از دایره مخلوقات انسانی و معادل حیوان قلمداد و از مرگشان شادی میکند و هرگونه رفتار و برخورد با آنان، حتی قتل شأن را، مشروع وجایز میداند نه فقط فراوان در متون و منابع یهودی اعتراف شده است بلکه عالمان و اندیشمندان بزرگ جهان اسلام نیز آن را تأیید کردهاند. آن چنان که به نوشته مرحوم علامه طباطبایی، آنان عقیده داشتند: خوردن مال غیر اسرائیلیان یا از بین بردن حقوق آنان حرام نیست! یک نفر یهودی نسبت به دیگران هر حکمی که خواهد میتواند اجرا کند، و آنچه درباره او اراده کند، جایز خواهدبود. روشن است این رویه مؤدی به آن میشود که با غیر اسرائیلی، معامله یک حیوان کنند و از هیچ عقوبتی واهمه و ترس نداشته باشند! پرواضح است که اگر چنین روح پلیدی درمیان یک قوم و نژاد نفوذ پیدا کند، جز آنکه آنان را به فساد در زمین و از بین بردن روح انسانیت و پایمال کردن آثار حاکمه آن- در جامعه بشری- وادار کند، نتیجه دیگری نخواهد داشت.»
همه آنچه در این مستندات یادآوری شد، به صراحت گواهی میدهند که برنامهریزی برای کاهش جمعیت در جهان معاصر، طی چندین دهه اخیر، که نمونههای بسیار کوچکی از آن، آن هم در بعضی از مناطق جغرافیایی جهان، ذکر شد، یک رویداد طبیعی نبوده و نیست. بیماریهای مسری کشنده با عناوین و اسامی گوناگون طی این سالها و به خصوص ویروس «کرونا» کاملاً ساخته و پرداخته قبیلهای از پیروان گوساله طلایی سامری است. آنها که در راستای استقرار امپراتوری جهانی خود، موجودیت جمعیت کنونی دنیا را مانع اصلی خود ارزیابی کرده و معتقدند غیر یهودیان در ثروت کره زمین حق و سهمی ندارند و باید هرچه زودتر از روی زمین حذف و محو شوند.
قبیله یهودا امروز در سنهدرین موسوم به «بیلدربرگ» کمر همت به قتلعام مردم مظلوم جهان زده است و در این مسیر از هیچ حیله، دسیسه و فریبکاری هم شرم نمیکنند. امروز شناخت و شناساندن این قبیله نابکار، آن هم با پرچم خودش، و افشای ماهیت و چهره شیطانی آنها برای افکار عمومی، به ویژه امت اسلامی و بالاخص نسل جوان دختر و پسر ایران اسلامی یک اصل لازم و ضروری است.
منبع: مهر
انتهای پیام/