روز‌هایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز دستگیری امیرعباس هویدا، به دستور محمدرضا پهلوی، در آستانه اوج‌گیری انقلاب اسلامی است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  امیرعباس هویدا یکی از رجال عصر پهلوی است که در مقایسه با دیگر شخصیت‌های هم‌تراز خود در دربار پهلوی سرنوشت متفاوتی پیدا کرد. زمانی که اعضای خاندان پهلوی و سران بلندپایه رژیم هرکدام به گوشه‌ای از دنیا فرار کردند، هویدا عالی‌ترین مقامی بود که در کشور ماند، البته این ماندن نه از سر اختیار بلکه از سر اجبار بود.در مقال پی‌آمده و به مناسبت سالروز دستگیری امیرعباس هویدا، به کیستی  هویدا و کارنامه سیاسی وی، مورد خوانش قرار گرفته است.

از تبار یکی از خاندان‌های شاخص بهایی
امیرعباس هویدا در سال ۱۲۹۷، در خانواده‌ای بهایی به دنیا آمد. در واقع پس از آنکه سـیدعـلی‌محمد شیرازی (باب)، در ۱۲۲۲ ش. قائمیت خود را علنی کرد، محمدرضا قناد (پدربزرگ امیرعباس هویدا)، یکی از کسانی بود که به حلقه مریدان او پیوست. با تبعید و اعدام باب، انشقاقی میان دو فرزندش میرزایحیی (صبح ازل) و میرزا حسینعلی (بهاء الله) به‌وجود آمد و دو فـرقه ازلی و بـهایی، شکل گرفت. در این میان محمدرضا قناد نیز به بهاء الله گروید. علاقه میرزامحمدرضا قناد به رهبر بهائیان، به اندازه‌ای بود که او را هنگام مهاجرت به ادرنه و سپس تبعید به عکا، همراهی کرد و خادم مخصوص بهاءالله شد! رابطه پدربزرگ هویدا با بهاءالله، به گونه‌ای بود که ادوارد براون میرزامحمدرضا را، یکی از چند نفر رازدار او می‌نامد. در خصوص هویت پدربزرگ و پدر امیرعباس هویدا، فاضل مازندرانی (از مورخان بهایی) نیز، در جلد هشتم کتاب «ظهورالحق» می‌نویسد: «دیگر آقامحمدرضا قناد سابق‌الوصف از مخلصین مستقیمین اصحاب آن حضرت شد تا وفات نمود و مدفن او در قبرستان عکا است و از پسرانش میرزاحبیب‌الله عین‌الملک (پدر هویدا) که به پرتو تأیید و تربیت آن حضرت صاحب حسن خط و کمال شد و همی سعی کرد و کوشید که شبیه به رسم‌الخط مبارک نوشت و در سنین اولیه نزد آن حضرت کاتب آثار و مباشر خدمات گردید.


بیشتربخوانید


بعداً مشاغل دولتی و مأموران در وزارت خارجه ایران یافت...». اما حقیقت علاقه و رابطه میرزامحمدرضا قناد به بهائیت، چیز دیگری است. ابوالفضل قاسمی در خصوص عقبه این خانواده، در جـزوه‌ای کـه تـحت عـنوان «الیـگارشی یـا خاندان‌های حکومتگر ایران- خاندان هویدا» در سال ۱۳۵۷ منتشر کرد، می‌نویسد: «در روز‌هایی که پیدایش میرزاعلی‌محمد باب اوضاع شیراز را دگرگون کرده بود... جوانکی قناد که وجـود و کارش برای مردم شیراز مرموز به نظر می‌رسید در مسلک یاران باب درمی‌آید... آقامحمدرضا شیرازی از... عناصر کلاس دیده و تربیت شده بود که به ظاهر در شیراز به پیشه قنادی مـشغول بـود و جزو جرگه بابیان درآمد و در اندک مدتی مدارج ترقی را پیمود و جزو خواص بهائیان شد. عمال استعمار او را به بهاء‌الله و سازمان جاسوسی بیگانه شناساندند. روی این معرفی جوانک قناد شیرازی از بسیاری از درس خوانده‌ها و فـعالان پیـش افتاد و جزو مقربان و محارم نزدیک بهاء‌الله شد...».

البته عباس افندی فرزند بهاء‌الله، به واسطه خدمات میرزامحمدرضا، مخارج تحصیل فرزند او حبیب‌الله (پدر امیرعباس) را، متقبل شد و او را برای تحصیل به اروپا فرستاد. حبیب‌الله هنگام تحصیل در اروپا، به زبان‌های انگلیسی و فرانسه تسلط پیدا کرد و، چون به خوبی عربی صحبت می‌کرد، در هنگام بازگشت به ایران، در دستگاه سردار اسعد بختیاری، به عنوان مترجم استخدام شد. او که تا آن زمان آل‌رضـا خوانده می‌شد، از دربار لقب عین‌الملک گرفت و پس از آن، به گـروه مـترجمان و نویسندگان روزنامه رعد پیوست. ناگفته نماند افسرالملوک مادر امیرعباس هویدا نیز، دختر محمدحسین‌خان سردار و از جمله بهائیانی بود که در دوران قاجار، چند شهر ایران را به آشوب کشاند! پدربزرگ افسرالملوک، عبدالحسین خان فخرالملوک مشهور به کفری‌- که بـعد‌ها لقب «ناصرالسلطنه» گـرفت- نیز پسر محمد‌حسن‌خان سردار ایروانی بود، که در عیاشی شهرت بسیار داشت. علاوه بر این اجداد پدری افسرالملوک از سردارانی بـودند، کـه در زمـان حکومت بر ایروان، طی جنگ ایران و روس، دست به خیانت زدند و موجب تحمیل عهدنامه گلستان و ترکمانچای به ایران شدند.

عین‌الملک، برکشیدن رضاخان و رازی که امروز هویداست!
به هر روی عین‌الملک در زمانی که ناصرالملک- پدربزرگ همسرش- مسئولیت وزارت امـور خـارجه را برعهده داشت و همزمان با سالی که مشروطه‌خواهان تهران را فـتح و مـحمدعـلی شاه را از سلطنت خلع کردند، به عنوان نایب سوم سفارت ایران، راهی مـصر می‌شود. از چند و، چون حضور عـین‌المـلک در مصر، اطلاعات چندانی در دست نیست، ولی او پس از مدتی، به ایران بازمی‌گردد و در دورانی کـه وثوق‌الدوله، در تدارک امضای قرارداد معروف ۱۹۱۹ بوده، هـشت مقاله در دفـاع از ایـن قـرارداد منتشر می‌کند! البته با آنکه گفته می‌شود، که عین‌الملک با حمایت سردار اسعد بختیاری، به استخدام وزارت امور خارجه درآمد‌ه، اما دست‌خطی از عباس افندی موجود است، که این مسئله را به توصیه او و تـلاش پیـروانش، نسبت می‌دهد: «در خصوص جناب میرزاحبیب‌الله ایـن سـلسله آقـارضای جلیل است، هر قسم باشد همتی نمایند با سایر یاران که بلکه ان‌شاء‌الله مـسئولیتی از بـرای او مهیا گردد، ولو در سایر ولایات یا خارج از مملکت. در نظر من این مسئله اهـمیتی دارد، نـظر بـه محبتی که به آقارضا دارم...».

عین‌الملک در ماجرای کودتای ۱۲۹۹ و معرفی رضاخان به عاملین کودتا، برای به دست گرفتن قدرت نیز، نقش ویژه‌ای داشته است. در خاطرات حـبیب‌الله رشـیدیان آمده است: «چند سال قبل از کودتا، من بیشتر روز‌های هفته، صبح هنگام، سری به منزل عین الملک‌- که از متنفذین فرقه بهائیه بود و با وی سوابق دوستی و صحبت داشـتم- مـی‌زدم و مخصوصاً از کـلنل فریزر، مخدوم خود، مأموریت داشتم که در آنجا حضور یابم و از اشخاصی که نزد عین‌الملک، آمد و شد داشـتند و از سخنان آنان با عین‌الملک و سخنان عین‌الملک با آنها، اطـلاعاتی در اخـتیار کـلنل فریزر قرار دهم. یک روز بنا به معمول، به منزل عین الملک‌- واقع در خیابان کوشک- رفتم و بعد از چـند دقـیقه گفتگو با او، مردی پارسی‌-هندی بر او وارد شد، که نام آن پارسی- هندی، ارباب اردشـیر جـی بـود، که بر من معلوم شد آن مرد زرتشتی هندی، با عین‌الملک سوابق دوستی ممتد و صـحبت قدیمی داشت. اما از کی و از کجا؟ نمی‌دانم. به محض ورود آن مرد زرتشتی هندی، عین‌الملک نوکر خـود را صدا کرد و گفت: «بـرو در حـیاط را ببند و هرکس به ملاقات من آمد، بگو من در منزل نیستم!» که آن مرد هندی و من با عین‌الملک، چند دقیقه‌ای به صحبت نشستیم و پس از آنکه ارباب اردشیر جی از روابط من با سفارت امـپراتوری انگلستان آگاه شد، در دوستی با من گشود و کار صمیمیت و دوستی بین من و او به جایی رسید که هر روز می‌خواست به منزل عین‌الملک برود، قبل از وقت به من تلفن می‌کرد و از من خـواهش مـی‌کرد که من نیز در همان روز، در منزل عین الملک حضور یابم.

روز دیگر که من باز به منزل عین‌الملک رفتم، آن مرد زرتشتی هندی نیز حضور یافت، و عین الملک مانند دو روز قبل، مـستخدم خـود را صدا زد و گفت‌: «برو در حیاط را ببند و هرکس به ملاقات من آمد بگو که من در منزل نیستم!» در آن روز، لحن سخن ارباب اردشیر جی با عین‌الملک، صورت جدی به خود گرفت و روی بـه عـین‌الملک نموده، گفت: «از شما خواهشمندم که با محفل بهائیان به مشورت بنشینید و از آن‌ها بخواهید تا صاحب‌منصبی بـلندقـامت و خـوش‌قیافه پیدا کنند و به شـما مـعرفی نـمایند و شما آن صاحب‌منصب را با من آشنا کنید.

اما به دو شرط‌: اولاً اینکه آن صاحب‌منصب نباید صاحب‌منصب ژاندارم باشد و حتماً باید صاحب‌منصب قزاق بـاشد. ثـانیاً شـیعه اثنی‌عشری خالص نباشد- که ارباب اردشیر جی، مـخصوصاً جـمله اخیر را باز تکرار کرد و برای بار دوم گفت که آن صاحب‌منصب نباید شیعه اثنی‌عشری خالص باشد.» پس از آن ملاقات، عین الملک، رضـا‌خـان را بـا ارباب اردشیر جی آشنا کرد و اردشیر وسیله آشنایی رضاخان بـا فریزر می‌شود و فریزر او را به دیگر انگلیسی‌های دست‌اندرکار کودتا، چون هاوارد، اسمایس و گاردنر-کنسول انگلیس در بوشهر- معرفی می‌نماید. عـین‌المـلک که پس از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان، مأموریت خود را در ایران تمام‌شده می‌دانست، برای ترویج بهائیت به عـنوان ژنرال کنسول ایران، عازم دمـشق و چند ماه بعد مأمور خدمت در جده می‌شود. عـین‌المـلک در این دوران با سوءاستفاده از موقعیت دیپلماتیک خود، سفارت ایران را به مـرکز تبلیغ بهائیت مبدل می‌کند! اما تبلیغات بهائیگری کنسول ایران مشکلاتی را به وجود آورد، که باعث احضارش به تهران می‌شود. عین‌الملک پس از احضار به تهران، مجدداً به عکا می‌رود و تا پایان عمر به رهبر بهائیان خدمت می‌کند!

قاچاق در پاریس صدراعظمی در تهران؛ وقتی محمدرضاشاه چاکر دیرین خود را قربانی می‌کند!

آغاز ورود به صحنه سیاسی، همراه با قاچاق و دزدی!
ارادت عین‌الملک به عباس افندی همچون پدرش، به قدری بود که از رهبر بهائیان درخواست کرد نام او را روی فرزندش بگذارد! به هر روی امیرعباس (هویدا)، که توسط پدر برای ادامه تحصیل عازم اروپا شده بود، پس از پایان تحصیلات در رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد بروکسل، به ایران بازمی‌گردد و به حکم سابقه خدمات پدر و پدربزرگش به انگلیسی‌ها و روابط‌شان، در وزارت امور خارجه اشتغال می‌یابد. با این همه این دوران کوتاه است و به اجبار، مدتی به دانشکده افسری می‌رود. سرانجام هویدا با حمایت برخی دوستان پدرش، در مرداد ۱۳۲۴ به عنوان دبیر دوم سفارت ایران، عازم فرانسه می‌شود! اما او نیز همچون پدرش، در دوران خدمت به تبلیغ بهائیت می‌پردازد! البته اقدامات و فعالیت‌های خارج از عرف هویدا در این دوران، محدود به این مسئله نمی‌شود.

هویدا در این مقطع با رجبعلی منصور و پسرش حسنعلی، آشنا و همراه با عده‌ای دیگر، باند قاچاق به راه می‌اندازند! فعالیت او در زمینه قاچاق کار را به جایی می‌کشاند، که مطبوعات فرانسه از خیابانی که سفارت ایران در آن قرار داشته، به عنوان خیابان موادمخدر نام می‌برند! حتی در همان دوره، «روزنامه کیهان» در انتقاد به فعالیت‌های سفارت ایران، خطاب به دولت وقت می‌نویسد: «آیا می‌دانید که در‌های سفارت ایران، به روی هر قاچاقچی باز است؟!...». «روزنامه مردم» نیز در شماره ۹۳/ دوازدهم بهمن ۱۳۲۵، طی مقاله‌ای خطاب به مسئولان وزارت امورخارجه ایران نوشته است: «حقوق دبیر سفارت شما معلوم و مخارج او نیز معلوم است، ولی تحقیق کنید ویلای مجلل مشارالیه در حومه ییلاقی پاریس، از محل چه عوایدی خریداری شده است؟...». نهایتاً پنج ماه پس از اقامت هویدا در پاریس، او به اتفاق حسنعلی منصور و عده‌ای دیگر، به جرم قاچاق موادمخدر توسط پلیس فرانسه دستگیر می‌شوند. خبر این رسوایی در روزنامه‌های کشور انعکاس می‌یابد، ولی با وساطت دربار پهلوی، همگی آزاد شده و در توضیح حادثه فوق، تکذیب‌نامه می‌نویسند! هرچند که تمامی اوراق این پرونده هم، در سال‌های ۱۳۲۷-۱۳۲۶ به سرقت رفت! هویدا بعد از آن رسوایی، در ۱/۱/۱۳۲۸ با سمت کنسولیار به سرکنسولگری ایران در اشتوتگارت اعزام می‌شود. اما در آنجا هم دست از دله‌دزدی و کار‌های خلافش برنمی‌دارد چراکه تعداد قابل توجهی از پاسپورت‌های سفید ایرانیِ موجود در کنسولگری را، به افراد مسئله‌دار و محکومان فراری می‌فروشد!

حمایت چهره‌های شاخص ماسون از امیرعباس!
امیرعباس در همان دورانی که سرکنسول ایران در اشتوتگارت بود، با عبدالله انتظام پسر میرزا سیدمحمدخان انتظام‌السلطنه، فراماسون قدیمی و عضو شبکه اردشیر جی، نیز روابط نزدیک پیدا کرده و مورد محبت او قرار می‌گیرد؛ لذا پس از آنکه عبدالله انتظام وزیر امورخارجه می‌شود، امیرعباس هویدا هم همراه او به تهران آمده و به عنوان منشی وزیر، مشغول کار می‌گردد. با روی کار آمدن دولت دکتر مصدق و تغییر کابینه، هویدا به معاونت اداره سوم سیاسی منصوب می‌شود، ولی این سمت چندان دوامی ندارد چراکه در ۲۹ مهر ۱۳۳۰، به دعوت کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل، مأمور این کمیساریا می‌شود. در پرونده اداری هویدا، موارد بسیاری از تشویق او توسط کمیساریای پناهندگی سازمان ملل و درخواست مصرانه آن برای تمدید مأموریت هویدا، موجود است.

از جمله این اسناد، نامه‌ای به امضای وان هک گدهارت کمیسر عالی سازمان پناهندگان- یکی از چهره‌های برجسته فراماسونری فرانسه، که در تأسیس «لژ بزرگ ایران» نقش اساسی داشت- خطاب به عبدالله انتظام وزیر خارجه دولت فضل‌الله زاهدی است. هویدا به واسطه دوستی‌ای که با انتظام داشته، در اواخر سال ۱۳۳۶ و همراه با او، به شرکت نفت ایران رفته و معاون اداری مدیرعامل شرکت نفت می‌شود. ناگفته نماند امیرعباس هویدا، به عنوان یکی از اعضای هیئت‌مدیره شرکت ملی نفت، با ساواک نیز همکاری‌هایی داشته و نامش در لیست شماره ۱۴۸ کارمندان استخدامی ساواک هم، آمده است. البته پس از آنکه منوچهر اقبال ریاست شرکت نفت را برعهده گرفت، به واسطه اختلافاتی که با امیرعباس هویدا داشته، این سمت از او گرفته می‌شود! هرچند که این حرکت اقبال، چندان دوامی نداشته و با روی کار آمدن حسنعلی منصور، هویدا به وزارت دارایی منصوب شد! در دورانی که هویدا در وزارت دارایی به سر می‌برد، اداره کل نهم ساواک، در گزارشی به تاریخ ۱۷/۱۲/۱۳۴۲ می‌نویسد: «در اطراف سوابق امیرعباس هویدا وزیر دارایی و عضو سابق هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران تحقیقات لازم معمول و مطلبی دایر بر عضویت مشارالیه در احزاب و دستجات سیاسی شنیده نشد، ولی عضو جمعیت فراماسونری (لژ مولوی) و جزو دارودسته آقای حسین علاء وزیر سابق دربار و سناتور فعلی می‌باشد و با حسنعلی منصور هم جهت گرفتن مقام وزارت طرح دوستی ریخته و روابط دوستانه و نزدیک برقرار ساخته است. مشارالیه شخصی عیاش و از لحاظ صحت عمل و درستی مورد اعتماد نبوده و اهل زد و بند در محیط اداری و خارج می‌باشد. از لحاظ مدیریت و شایستگی در کار اداری متوسط بوده و ترقی خود را مدیون عبدالله انتظام می‌داند و عموم کارمندان شرکت از او ناراضی هستند و حملات روزنامه‌ها به انتظام ناشی از اقدامات وی بوده و معروف است که از فرقه بهایی پیروی می‌نماید. ضمناً روزنامه‌های وابسته به مجمع مسلمانان مجاهد که از طرف شمس قنات‌آبادی اداره می‌شد علیه نامبرده بالا مطالبی متکی به اسناد و مدارک و دلایل منتشر نموده‌اند و از نظر شمّ سیاسی نیز طرفدار سیاست غرب (انگلستان) می‌باشد.»‌

قاچاق در پاریس صدراعظمی در تهران؛ وقتی محمدرضاشاه چاکر دیرین خود را قربانی می‌کند!

صدراعظمی حامی بهایی‌ها و صهیونیست‌ها
ستاره اقبال هویدا آنچنان می‌تابید! که پس از ترور حسنعلی منصور در بهمن ماه ۱۳۴۳، هویدا یکباره به نخست‌وزیری رسید. با روی کار آمدن دولت هویدا، دست صهیونیست‌ها و بهائیان که همواره پشتیبانش بودند، در همه سطوح سیاسی، اقتصادی و نظامی، بیش از پیش باز گذاشته شد. در خصوص فعالیت گسترده و بدون محدودیت صهیونیست‌ها و بهائیان در ایران در دوران نخست‌وزیری هویدا، در گزارش ساواک به تاریخ ۱۹/۵/۱۳۵۰ از جلسه ۱۲ نفر از بهائیان ناحیه ۲ شیراز در منزل آقای هوشمند آمده است: «پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد و ایقان، آقایان فرهنگی و محمدعلی هوشمند پیرامون وضع اقتصادی بهائیان در ایران صحبت کردند. فرهنگی اظهار داشت: بهائیان در کشور‌های اسلامی پیروز هستند و می‌توانند امتیاز هرچیزی را که می‌خواهند بگیرند. تمام سرمایه‌های بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان می‌باشد. تمام آسمانخراش‌های تهران، شیراز و اصفهان مال بهائیان است، چرخ اقتصاد این مملکت به دست بهائیان و کلیمیان می‌چرخد. شخص هویدا بهایی‌زاده است. عده‌ای از مأموران مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی می‌باشند می‌خواهند هویدا را محکوم کنند، ولی او یکی از بهترین خادمین امرالله است و امسال مبلغ ۱۵ هزار تومان به محفل ما کمک نموده است. آقایان بهائیان نگذارید کمر مسلمانان راست شود...». گشاده‌دستی هویدا در دوران نخست‌وزیری‌اش نسبت به صهیونیست‌ها، حتی موجب گسترش روابط ایران با اسرائیل و تأمین نیاز‌های نفتی این کشور توسط ایران شد. هرچند که دولت هویدا، همیشه منکر ارسال نفت به اسرائیل بود و ادعا می‌کرد کنسرسیوم به اسرائیل نفت می‌فروشد! اما حقیقت این بود که دولت ایران، بزرگ‌ترین فروشنده نفت به اسرائیل بود.

دستگیری «چاکر» برای بقای حکومت!
نکته قابل توجه در دوران نخست‌وزیری هویدا، تسلیم بودن او در برابر محمدرضا پهلوی بود. تبعیت بی‌چون و چرای هویدا از شاه، به گونه‌ای بود که در جایی درباره منفعل بودن خود در برابر اوامر محمدرضا پهلوی، گفته بود: «اینجا مانند شرکتی است که شاه رئیس آن می‌باشد و من مدیرعامل آن محسوب می‌شوم!...» لذا در دوره نخست‌وزیری او، تسلط سیاسی شاه بر اوضاع کشور، نسبت به سایر دوره‌ها افزایش بیشتری یافت. هویدا در طول مدت نخست‌وزیری‌اش، از هیچ کوششی برای بقای سلطنت شاه دریغ نکرد! حتی هویدا در جریان گذشتن ایران از حق مالکیت بر بحرین به دستور شاه، در جواب معترضان گفت: «هر دختری به سن ازدواج می‌رسد، بحرین هم دختر ما بود، که به سن ازدواج رسید و شوهرش دادیم! من شنیده‌ام حامله هم شده!...» هویدا از نظر سیاست خارجی، تسلیم امریکا هم بود به طوری که کشور را به بازار مصرف غرب تبدیل کرده بود. با وجود همه این خوش‌خدمتی، اما به توصیه غرب، شاه نهایتاً هویدا را مسبب تمامی بدبختی‌ها و ناکامی‌ها معرفی کرد! محمدرضا پهلوی در صبحگاه ۱۷ آبان ۱۳۵۷، شخصاً با هویدا تماس گرفته و گفته بود: «به منظور حفظ سلامت و امنیت خودتان، در نظر دارم شما را در بازداشت خانگی قرار دهم!...» هم از این روی عصر همان روز، سه نفر نظامی از گارد شاهنشاهی، برای بازداشت هویدا به منزل او می‌روند و پس از صرف شام، هویدا را به یکی از اقامتگاه‌های ساواک منتقل می‌کنند. هنگامی که خبر بازداشت هویدا انتشار یافت، آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در تهران که از دوستان دیرینه هویدا بود، به ملاقات شاه می‌رود و به او می‌گوید: «محاکمه و محکومیت هویدا، به مثابه محاکمه و محکومیت رژیم و خود شاه بوده و در حقیقت زیر پا گذاشتن اخلاق است!» با این همه شاه، به اظهارات پارسونز توجهی نکرد! چراکه تنها راه نجات خویش برای بیرون آمدن از گرداب مشکلات و نشان دادن حسن نیتش به نیروهایِ مخالف داخلی و خارجی را، در قربانی کردن هویدا یافته بود! ترفندی که نهایتاً کارگر نیفتاد!

منبع: روزنامه جوان

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.