به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، ۸۶ سال پیش در چنین روزهایی، محمدحسین آیرم ریاست شهربانی رضاخان، از ایران گریخت تا تنها کسی باشد که از سوءظن و خشم وی، جان سالم بهدر برده باشد. مقال پیآمده در صدد است تا آغاز و انجام حیات سیاسی و نظامی وی را، مورد خوانش قرار دهد.
سرلشکر محمدحسین آیرم، از رجال معروف سیاسی و نظامی اوایل دوره رضاخان است که در سال ۱۲۶۱ ش. در باکو به دنیا آمد. آیرم پس از انجام تحصیلات مقدماتی خود در این شهر، عازم سنپترزبورگ شده و تحصیلات نظامی خود را، در آنجا به پایان رساند. او دوره ستاد و فرماندهی را نیز در همان کشور به پایان برد. آیرم همزمان با انقلاب مشروطه، به ایران آمده و با درجه نایب اولی (ستوان یکمی)، به استخدام قزاقخانه درآمد. از آنجا که در آن دوران، کلنل لیاخوف فرمانده قزاقخانه بود، آیرم همان ابتدا با ارتقای درجه به سلطانی (سروانی)، آجودان مخصوص او شد.
بیشتربخوانید
آیرم به سرعت پلههای ترقی را طی کرده و پس از چندی به درجه یاوری (سرگردی) و پس از ۱۰ سال خدمت، به درجه سرهنگی رسید. چندی بعد او در سال ۱۲۸۰ ش. به رسته پیاده دیویزیون (لشکر) قزاق درآمد و همزمان با پایان جنگ جهانی اول، با ارتقا به درجه سرتیپی، ریاست آتاماژور (ستاد) را برعهده گرفت، اما با آغاز انقلاب کمونیستی در روسیه، آیرم به روسهای سفید و قزاقهای مقیم ایران، که با حمایت انگلستان علیه اتحاد جماهیر شوروی میجنگیدند، پیوست! او در یکی از همین نبردها، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و برای معالجه، مجبور به ترک قزاقخانه و سفر به آلمان، فرانسه و نهایتاً قزاقزستان شد.
سرانجام آیرم پس از کودتای ۱۲۹۹، از طریق بندر گز به ایران بازمیگردد و با یک درجه تنزل (سرهنگی)، به استخدام قشون متحدالشکل درمیآید. او به واسطه تحصیلات نظامیاش در روسیه، در ۱۳۰۰ ش؛ و از سوی رضاخان، به سمت فرماندهی تیپ مازندران و استرآباد و پس از مدتی گیلان میرسد. آیرم که به دستور رضاخان، مقر فرماندهی خود را در رشت مستقر کرده بود برای جلب نظر سردارسپه دست به اقداماتی زد که اعتراضات بسیاری را به همراه داشت. از جمله این اقدامات تخریب منازل مردم، برای احداث خیابان عریضی در مقابل فرمانداری، به نام خیابان پهلوی بود! بالا گرفتن اعتراضات، نهایتاً آیرم را ناچار ساخت که کار احداث خیابان را نیمهکاره رها کند! هرچند او در این دوران، برای احداث چند ساختمان بزرگ از جیب ملت، توانست به ثروت قابل توجهی برسد. تصاحب اموال درگذشتگان، از دیگر راههای آیرام در جهت ثروتاندوزی بود. معتصمالسلطنه فرخ کارگزار کل گیلان، در این خصوص در خاطراتش مینویسد: «سردار مقتدر طالشی که مورد لطف و مرحمت سردارسپه بود، درگذشت و محمدحسینخان آیرم به جای آنکه به ورثه آن مرحوم محبت بکند و بدین طریق به مرکز قدرت نزدیکتر شود، همین که به او رساندند که سردار مقدار هنگفتی جواهر از خویش بهجا گذاشته است، پایش شل شد و دست به نیرنگ عجیبی زد... و چند روز بعد عمال آیرم چند قبضه اسلحه در طویله سردار مقتدر چال کردند و آیرم... سربزنگاه رسید و پرونده قطور علیه خانوادهای که اسلحههای ممنوعه در زیرزمین خانهشان مخفی کرده بودند، تشکیل شد و جریان کار به مرکز... گزارش شد... بازماندگان سردار مقتدر طالشی... هر بار که دست تظلم به سوی فرمانده تیپ دراز میکردند، او جواب میداد: این گرفتاری یک راه بیشتر ندارد. جواهرات را بدهید تا پرونده سوخته شود...». البته این گوشهای از دزدیهای آیرم بود. او که رگ خواب اربابش را به دست آورده بود، با اهدای هدایای گرانقیمت به او، در واقع راه خودش را برای رسیدن به قله هموار میساخت. نهایتاً هم رسید به آنجایی که میخواست!
ترکتازیهای فرمانده!
آیرم بهار سال ۱۳۰۴ش. تیپ شمال را به سرتیپ فضلالله زاهدی تحویل داده و طبق دستور رضاخان، روانه تبریز میشود. در واقع رضاخان، آیرم را مأمور ختم غائله تجاوزها و راهزنیهای ترکمانان، در استرآباد کرده بود. آیرم که از جنگ و درگیری و دشواریهای نظامیگری پرهیز داشت، در ابتدا سعی کرد با دادن باج، سران ترکمن را آرام ساخته و غائله را فروبنشاند، ولی ترکمنها علاوه بر چپاول استرآباد، وسایل شخصی و اثاث خانه آیرم را هم به غارت بردند! شکست آیرم در این مأموریت، موجب عزل او و احضارش به تهران میشود، اما دیری نپایید که رضاخان، آیرم را به جای سرلشکر امیرطهماسبی به ریاست قشون آذربایجان گماشت. اما اعمال خلاف عفت و شرابخواری او با روسپیان در استخر قمباغی تبریز و اخاذی نظامیان زیر دستش از مردم، خشم آیتالله انگجی تبریزی و مردم تبریز را برانگیخت و موجب شورش مردم منطقه شد! رضاخان که از خیزش مردم آذربایجان وحشت داشت، سپهبد امیراحمدی را برای فروخواباندن شورش، روانه آذربایجان کرد. امیراحمدی در ظاهر برای عزل فرمانده لشکر، ولی در باطن، برای حفظ جان آیرم و آرام کردن اوضاع، او را تحتالحفظ به تهران منتقل کرد و رضایت آیتالله انگجی را به دست آورد. آیرم که پس از این ماجرا تنزل رتبه یافته بود، در تهران جزو افسران احتیاط میشود!
توطئهای که عاقبت نداشت!
آیرم برای تحقق نقشههای دور و دراز خود مدتی صبر پیشه کرد تا سروصداها در آذربایجان بخوابد. صبر آیرم نتیجه داد و به پاس خوشخدمتیهای سابقش، از سوی رضاخان به ریاست بازرسی ارتش (دژبان مرکز)، گماشته میشود. هرچند ریاست دژبان مرکز، در مقایسه با امیرلشکری شمال و آذربایجان منصب چندان مهمی نبود، اما به هر حال برای دستیابی به مقاصد بزرگ آیرم، شروع خوبی بود؛ لذا در فاصله سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۸ ش. آیرم ریاست بازرسی ارتش و ریاست بازرسی پلیس را عهدهدار میشود. آیرم در این دوران اولین کاری که انجام میدهد، این است که همچون دیدهبانی، اطرافیان رضاخان را زیر نظر بگیرد و ببیند چه کسانی نزد رضاخان، حرفشان خریدار دارد. این از آن روی بود از رهگذر دوستی و جلب اعتماد آنان، راه رشد و ترقی خود را هموار سازد. او در ارزیابیهای خود متوجه شد فرجالله بهرامی رئیس دفتر مخصوص رضاشاه و سرتیپ مرتضیخان یزدانپناه، بیش از دیگران در شاه نفوذ دارند. از آنجایی که بهرامی و یزدانپناه در رفیقبازی بسیار شهره بودند، آیرم برای دستیابی به اهدافش، بیش از پیش به آن دو نفر نزدیک شد. دوستی این سه نفر، آنچنان پیش رفت که اکثر روزهای هفته، ناهار را با هم میخوردند و دیگر اوقاتشان را باهم سپری میکردند. کمکم خبر جلسات و معاشرت صمیمانه آیرم، بهرامی و یزدانپناه، به گوش رضاخان رسید. به همین واسطه رضاخان، آیرم را احضار کرده و علت نزدیکی او به رئیس دفترمخصوص و فرمانده لشکر را، جویا شد. این بهترین فرصت برای اجرای نقشه آیرم بود؛ لذا در پاسخ، تا آنجا که میتوانست از آن دو بدگویی کرد: «قربان هر دو نفر دارای افکار مسمومی هستند و جاننثار تلاش میکند با ابراز صمیمیت و جلب دوستی آنها، اهداف و منظور واقعی نامبردگان را استخراج و به خاکپای ملوکانه معروض دارد!...».
هرچند رضاخان با رودررو نمودن هر سه نفر، توطئه آیرم را برملا ساخت، اما این واقعه، موجب آزردهخاطر شدن بسیاری از رجال و اطرافیان او شد. از همین روی آیرم، تصمیم گرفت مدتی به اروپا برود تا کمکم موضوع به دست فراموشی سپرده شود. پس از چندی تلاشهای آیرم در خصوص ایجاد روابط نزدیک با رضاخان، نهایتاً مؤثر واقع شد و پس از بازگشت به کشور، در فروردین ۱۳۱۰ ش. توانست حکم ریاست شهربانی کل کشور را به دست آورد. دست یافتن به چنین حکمی، باعث شد آیرم حاکم بلامنازع و مقتدر عرصه نظامی کشور شود. البته تلاشهای آیرم برای نزدیکی به رضاخان، همچنان ادامه داشت چراکه او پس از چندی، توانست خواهرزن رضاخان را به ازدواج پسرش درآورد.
شهربانیِ آیرم، ناظر بر امور همگان
آیرم در دوران ریاست بر نظمیه هم، همچنان سعی در تخریب روابط رجال کشور و رضاخان داشت. از همین روی بود که بسیاری از رجال قدرتمند، نظیر تیمورتاش، داور و سردار اسعد، با دستور رضاخان به قتل رسیده یا محکوم به تبعید شدند. به عنوان نمونه آیرم به رضاخان گفته بود تیمورتاش در راه بازگشت به ایران، در مسکو با بعضی مقامات روسی ملاقات و مذاکراتی در مورد نفت شمال داشته است!... همین بدگویی، موجب خشم رضاخان نسبت به تیمورتاش و دستگیری و توقیف اموالش شد. آیرم در همان موقع به عنوان رئیس نظمیه، شخصاً به خانه تیمورتاش رفت و اسناد و اموال او را توقیف و خود وی را به زندان قصر روانه ساخت.
از دیگر اقدامات آیرم در دوران ریاست نظمیه، تأسیس پلیس سیاسی بود. آیرم این سازمان را، به تقلید از گشتاپوی رژیم نازی آلمان، در سال ۱۳۱۲ ش. بنیان نهاده بود. او به واسطه این سازمان، حکومت پلیسی برقرار کرد و رفتار تمام وزیران و دولتمردان کشور را تحتنظر گرفت. آیرم حتی برای هر یک از وزرا، نمایندگان مجلس، صاحبمنصبان، مدیران شرکتها و مؤسسات بازرگانی، پرونده جداگانهای تهیه کرده بود و بهواسطه آن مدارک، میتوانست هر کدام از آنها را به زندان بیندازد! البته رضاخان هم به واسطه همین نظارت مخفیانهای که آیرم در نقش رئیس شهربانی بهوجود آورده بود، نمایندگان دلخواهش را انتخاب میکرد! به خاطر همین نقش پررنگ شهربانی در امر انتخابات بود که برخی نمایندگان تلاش میکردند با خبرچینی و جاسوسی از همکاران خود در محیط مجلس، از خشم رئیس شهربانی در امان بمانند! معتصمالسلطنه فرخ در این خصوص مینویسد: «صبح شد و من به اداره خودم رفتم.
هنوز در اتاق را باز نکرده بودم که ناگهان چشمم به سرلشکر آیرم، رئیس شهربانی کل کشور، افتاد... [آیرم گفت:]آیا اطلاع دارید که همه وزرای کابینه یا اکثریت آنها روزی نیست که بعضی از گزارشهای مخفی را به اطلاع من نرسانند؟ آیا میدانید که بیشتر نمایندگان مجلس شورا و اغلب رجال مملکت بهطور خصوصی با من سروکار دارند و از پشتیبانی من برخوردارند؟» در واقع آیرم به واسطه این سازمان مخفیانه، بر کل کشور نظارت داشت. به گفته محمدتقی بهار در کتاب «تاریخ احزاب سیاسی»، او دستهدسته جوانان ایرانی را به اتهام داشتن عقیده بلشویکی، به پای جوخه اعدام فرستاده است!
دزدی به نام رضاخان، اما به کام آیرم!
بلندپروازیهای آیرم تمامی نداشت! چراکه آیرم علاوه بر ریاست شهربانی، امور املاک اختصاصی پهلوی را نیز تحت تسلط خود گرفت. او در این دوران برای اینکه ارادت و صمیمیت خود را به رضاخان، بیش از پیش نمایان سازد، املاک شخصی مردم را مصادره و به مالکیت اداره املاک اختصاصی درمیآورد. علاوه بر این روزنامهها را وادار میکرد که به مدح شاه بپردازند. سیستم پلیسی- جاسوسی که آیرم راه انداخته بود، حتی مردم عادی را هم به خبرچینی برای شهربانی واداشت. نهایتاً خوشخدمتیهای آیرم جواب داد و رضاخان به پاس زحمات آیرم، به او درجه سرلشکری اهدا کرد! در واقع آیرم آنچنان نقش خدمتگزار صدیق را خوب بازی میکرد که رضاشاه، جز گزارشهای او، به فرد دیگری اعتماد نداشت! این اعتماد باعث شد آیرم با خیالی راحت، به دزدیهایش بپردازد. از جمله دزدیهای آیرم، که مورد بازرسی قرار گرفت و اسنادش برملا شد، این است که در سال ۱۳۱۲ ش. برای تأمین ۱۰ هزار خروار گندم نظمیه، با یکی از تجار قراردادی منعقد و گندمی را که خرواری ۲۰ ریال بها داشته، به هر خروار پنج ریال خریداری و نهایتاً آن را به قیمت واقعی گزارش کرده است! آیرم درآمد بسیاری هم، از املاکی که در شمال کشور تصاحب کرده بود، داشت و از محل آن، مبالغ هنگفتی به حسابهای خود در خارج از کشور میفرستاد. آیرم برای دست یافتن به ثروت، به هیچکس رحم نمیکرد. از قوامالملک شیرازی گرفته، تا آژانهای صندوق پست، یا مقاطعهکاران راهسازی شمال! او همه را سرکیسه میکرد.
از انحصار کارخانجات آجرسازی و مصالح شمال و قاچاق کالا گرفته، تا غارت گمرکات، آیرم از هیچ راهی برای دزدی دریغ نمیکرد. او حتی برای صدور تذکره از مردم هم، حق و حساب میگرفت! آیرم حتی باندهای دزدی را هم، تحت کنترل خود درآورده و به آنها دستور داده بود اشیای قیمتی را که از متمولین سرقت میکنند، به او تقدیم کنند! معتصمالسلطنه فرخ در خاطرات سیاسی خود، در خصوص شخصیت آیرم مینویسد: «درباره آیرم بهخصوص در مورد تصدی او به عنوان ریاست کل شهربانی ایران، نمیتوان به تفصیل چیزی گفت، زیرا او مردی نبود که بر اساس یک عقیده ثابت و متکی بر ایدئولوژی بهخصوص، دست به کشت و کشتار مخالفان بزند تا عقاید خویش و یا نوع حکومت مورد علاقه خود را برکشور مسلط گرداند. او فردی بود که فقط به خاطر منافع شخصی و به خاطر حرص و ولع خود در مورد جمعآوری پول و جواهرات، میکشت و میزد و خانمانها را ویران میکرد...»
کلاهی که نوکر بر سر ارباب گذاشت!
آیرم که دیده بود رضاخان چطور با خادمان خود (تیمورتاش، سردار اسعد، داور، سرهنگ پولادین) برخورد میکند، تصمیم گرفت قبل از برملا شدن دزدیهایش نزد شاه، هرچه سریعتر از کشور خارج شود! آیرم که اخلاق رضاخان را خوب میشناخت، ترفندی را به کار برد که کوچکترین سوءظنی نسبت به خروجش از کشور، در شاه ایجاد نشود. به همین رو پس از چندی وانمود کرد که قدرت تکلمش را از دست داده و سخت بیمار است. پزشکان مجرب هرچه درمان بود بهکار بستند، مفید واقع نشد و صدای آیرم بهبود پیدا نکرد! البته گفته میشود که آیرم از یکی از دوستان پزشک خود درخواست کرده بودکه با تزریق آمپول مخصوصی، موجبات زردی رنگ چهره و لاغریاش را فراهم سازد! از طرفی آیرم در ملاقاتهای روزانهاش با رضاخان، چنان از ته گلو و با خرخر شرح گزارشهای روزمره خود را میداد، که نهایتاً شاه با دیدن این وضع رقتبار، دلش به رحم آمد و اجازه داد تا او بنابر صلاحدید پزشکان، برای معالجه عازم اروپا شود. البته این اجازه خروج از کشور، از آن جهت صادر شد که رضاخان اطمینان داشت آیرم حتماً بهخاطر املاک و پولهایش هم که شده، دوباره به ایران بازخواهد گشت! اما هیچکس به شاه گزارش نداده بود که رئیس شهربانی، پیشتر تمام ثروت خود را به اروپا انتقال داده است؛ لذا آیرم در ۲۹ آبان ۱۳۱۴ ش. با کشتی و از طریق بندر انزلی، راهی باکو و سپس آلمان میشود. اما به محض دور شدن از اسکله بندرانزلی، زردی چهره و صدای همراه با خرخر آیرم بهبود یافت! در غیاب او سرهنگ رکنالدین مختاری- که تا این تاریخ معاون نظمیه بود- به ریاست شهربانی گمارده میشود. آیرم نیز به محض رسیدن به آلمان، اتومبیل لوکسی میخرد و با نصب پرچم ایران، روی آن مینویسد: «ریاست کل شهربانی ایران».
آیرم مدتها با آن اتومبیل، در شهرهای اروپا به گشت و گذار پرداخت و هیچ خبری هم، مبنی بر بازگشتش به کشور نبود. این در حالی بود که هر روز گزارشهای دزدیها و اخاذیها و جعلیات و خیانتهای او، یکی پس از دیگری در تهران برملا میشد! در چنین شرایطی شاه دستور رسیدگی و محاکمه آیرم را صادر کرد، ولی مجرم گریخته بود! لذا رضاخان برای جلب اطمینان آیرم، دستور داد هزار لیره به اسم مخارج مداوا، برای او حواله و به ظاهر از خدمات او قدردانی شود. البته رضاخان در پایان تأکید کرده بود که آیرم هرچه زودتر به کشور بازگردد، اما آیرم که از قصد رضاخان آگاه بود و میدانست عاقبتی همچون دیگران خواهد داشت، در تلگرافی که به تهران مخابره کرد، نوشت: «ضمن تشکر از تفقدات اعلیحضرت، به عرض میرساند که کسالت برطرف نشده و پزشکان اجازه بازگشت نمیدهند!» رضاخان که تازه متوجه شده بود چه کلاه بزرگی بر سرش رفته، دستور توقیف کلیه املاک و مستغلات و دارایی آیرم و فروش آن را صادر کرد، ولی دیر شده بود.
سرانجام نوکر بلندپرواز
آیرم از زمانی که ایران را ترک کرد، به خدمت سرویس خارجی گشتاپو درآمد و مأموریتهایی را هم، برای آنها در داخل خاک آلمان و دیگر سرزمینهای اشغالی اروپا، انجام میداد. آیرم در ایام اشغال ایران توسط متفقین نیز تلاش کرد با همکاری همین سرویس، دولت آزاد ایران را در تبعید تشکیل دهد. اما نهایتاً این طرح جدی گرفته نشد. از سوی دیگر آیرم در ماههای آخر جنگ، که وضعیت جبههها به سود نیروهای متفقین تغییر کرده بود، کوشید تا با متفقین ارتباط برقرار کند، اما این تلاشهای آیرم برای ایجاد تماس با متفقین، مورد سوءظن مأموران ضدجاسوسی هیتلر قرار گرفته و بازداشت شد! مأموران امنیتی آلمان در زندان گشتاپو، سرگرم بازجویی از آیرم بودند که ارتش سرخ موفق به تسخیر بخش شرقی خاک آلمان و تصرف شهر برلین شدند. از جمله اقدامات ارتش سرخ پس از تصرف شهر برلین، باز کردن در زندانها به روی زندانیان بود. آیرم نیز در این میان پیش از آن که هویتش فاش و مجدداً دستگیر شود، به امیرنشین لیختناشتاین واقع در سرحد اتریش و سوئیس گریخت. او با پرداخت پول گزافی، لقب کنت را از پرنس پاته خریداری کرد، ولی سرانجام در سال ۱۳۲۷ پس از یک عمل جراحی در همین امیرنشین، فوت کرد.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/