به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، فروردین سال ۱۳۷۶ تا مرداد همان سال؛ تراژدی تلخی که مردم تهران را به وحشت انداخته بود؛ لقبش خفاش شب و کارش خِفت و خفه کردن زنان تهرانی بعد از سرقت جواهراتشان بود.
غلامرضا خوشرو کوران کردیه متولد یکم آذر ماه سال ۱۳۴۳ بود؛ عبدالله عبدالرحمن، مراد نادری، ستار وخفاش شب از القاب و نامهای غلامرضا بود.
او اولین بار در شهرستان نیشابور به دلیل ارتکاب سرقت در سال ۱۳۶۱ دستگیر و در ادامه با اعتراف واهی خود مبنی بر جاسوسی برای کشورهای بیگانه به زندان رفت.
او در سال ۱۳۷۱ به تهران نقل مکان کرد و پس از سرقت یک دستگاه خودروی سواری اقدام به مسافرکشی میکرد. غلامرضا همیشه لباس سیاه رنگی به تن داشت و با این شکل و شمایل اقدام به مسافرکشی میکرد که همیشه مسافرانش دختران و زنان جوان بودند.
هدفش از قبل مشخص شده بود، مسافرکشی، رفتن به جای خلوت، سرقت جواهرات، آزار و اذیت زنان و دختران و در نهایت قتل آنها و سوزاندن اجسادشان در مکانهای نامعلوم.
غلامرضا به دفعات مکرر توسط پلیس آن زمان دستگیر و در هر دفعه خود را با نامهای متفاوت معرفی میکرد و ماموران را فریب میداد؛ اما در پاییز سال ۱۳۷۱ به دنبال شکایت دختران جوانی با این عنوان که ۲ مرد پس از سوارکردنشان به عنوان مسافر طلاها و پولهایشان را سرقت کرده و برخی را نیز مورد تجاوز قرار دادهاند، پرونده تشکیل و ماموران را به دستگیری این دو ترغیب کرد.
پلیس تحقیقات گستردهای را آغاز کرد و پس از چند روز تعقیب و مراقبت در درگیری مسلحانهای ۲ متهمی را که اقدام به این اعمال جنایتکارانه کرده بودند، دستگیر کرد.
ظهر یکی از روزهای پاییز همان سال، خودرو از سوی نیروهای انتظامی در منطقه شهرزیبا شناسایی شد. ماموران خودروی مذکور را تعقیب کردند و پس از چند تیراندازی که به زخمی شدن غلامرضا و البته مرگ یک عابر پیاده منجر شد، سرنشینان خودرو را دستگیر کردند.
علی کریمی و غلامرضا خوشرو که آن زمان خودش را مراد نادری معرفی کرده بود، در بازجویی به چندین فقره تجاوز و سرقت مسلحانه علیه بانوان اعتراف کردند.
علی با پوشش زنانه عقب خودرو مینشست تا به زعم خود دختران را فریب دهد و در ادامه با سوار کردن آنها مقاصد شوم خود را به کمک غلامرضا اجرا میکرد.
پرونده بررسی شد و احکام صادر شد، اما قبل از اینکه حکمی اجرا بشود، غلامرضا در زمان انتقالش از زندان به دادگستری از دست ماموران پلیس فرار کرد و متواری شد، بعدها همدستش به دلیل سرقت و تجاوز به زنان اعدام شد.
در این سالها که او متواری بود در گوشهای از شهر مشغول انجام کارهای خود بود تا اینکه ساعت ۲۲ روز پنجم تیرماه ۱۳۷۶ بسیجیان پایگاه مقاومت شهید نظری درغرب تهران در گشتهای خود در سطح شهر با غلامرضا برخورد میکنند و در ابتدا خود را جبار رحمتی و اهل مشهد معرفی کرده بود.
غلامرضا در پاسخ به سوالات گشتیها میگوید: «خانهام در سه راه آذری است و برای خرید از فروشگاه شهروند آمده بودم که حالم خراب شد؛ به خانه یکی از دوستانم که در پونک همین نزدیکیها است رفتم که شب را در آنجا بمانم، اما کسی در خانه نبود و ناچار شدم به این بوستان بیایم و استراحت کنم.»
واحدهای گشتی بسیج محله به غلامرضا گفتند که برو و در اینجا نمان، اما بعد از مدتی بازهم نیروهای گشتی بسیج او را دیدند و به رفتارش شک کردند.
پس از تذکر نیروهای بسیج بوستان را ترک کرد، اما پس از گذشت دو ساعت، نیروهای بسیج این فرد را دوباره در همان حوالی پیدا کردند و زمانی که از او پرسیدند که هنوز اینجایی و چه کار میکنی، پاسخ داد: «برگشتم به خانه دوستم بروم».
واحد گشت بسیج از او خواستند که خانه دوستش را نشان دهد، بعد از اینکه غلامرضا چند دقیقهای آنها را معطل کرد و در خیابانها گرداند، نیروها فهمیدند که دوستی در کار نیست و بلافاصله او را به پایگاه بسیج منتقل کردند و پس از بازجویی و تفتیش بدنی مرد ناشناس یک دسته کلید و سوییچ خودروی پیکان سفید رنگی را در جیبش پیدا کردند.
پس از گشت در منطقه خودروی پیکان سفیدی را پیدا کردند که به کلید جیب مرد میخورد که بعدها مشخص شد که خودرو سرقتی است.
نیروی بسیج او را به کلانتری تحویل داد و پلیس که از مدتها قبل انتظار دستگیری غلامرضا را میکشید، سوژه را کت بسته در اختیار گرفته بود، به آگاهی تهران منتقل شد و از آن لحظه به بعد تحقیقات و بازجوییهای کارآگاهان شروع شد که در نهایت به قتل زنان و سوزاندن اجسادشان اعتراف کرد.
پرونده قتلهای او با کشف جسد زنی ۵۴ ساله در مقابل پارک چیتگر در روز ۱۳ فروردین ۱۳۷۶ شروع شد و پس از آن ماموران اجساد سوخته زنان دیگری را در ۱۶ و ۳۱ فروردین، ۲، ۸، ۱۴ و ۳۰ خرداد کشف کردند.
غلامرضا در مصاحبه تلویزیونی که در آن زمان با او انجام شد درباره نخستین مقتولان خود گفت: «اولی را ساعت نه ونیم یا ده شب سوار کردم و به سمت پایین حرکت کردم. نرسیده به استادیوم آزادی به داخل فرعی پیچیدم، او که متوجه قضیه شده بود در داخل ماشین با من درگیر شد و من هم او را با ضربات چاقو کشتم.
دومی خانمی بود که از شهرک مخابرات سوارش کردم البته صبح زود بود، وقتی به سمت سرازیری رفتم به سمت فرعی پیچیدم و خانم مسافر فهمید؛ داد و فریاد کرد و با من درگیر شد و کمی که جلوتر رفتم ماشین را نگه داشتم و با چاقو زدم و او را کشتم.»
او درباره مقتول سوم و چهارم خود گفت: «صبح زود خانمی را از شهرک غرب سوار کردم، پس از طی مسافتی به سمت فرعی پیچیدم و به طرف جاده خاکی رفتم و خانم مسافر گفت: کجا میروی؟ و با من بگو مگو کرد؛ بعد چاقو را درآوردم یک ضربه زدم.
حوالی ساعت ده شب بود که از طرف مینی سیتی به طرف بالا میرفتم، در آنجا خانمی منتظر تاکسی بود که او را سوار کردم و پس از طی مسافتی تغییر مسیر دادم و به طرف فرعی خیابان رفتم که دختر داد و فریاد کرد؛ از او خواستم داد نزند، ولی او جیغ میکشید و دست و پا میزد کمی جلوتر رفتم به جای مناسبتری رسیدم و یعنی انتهای مینیسیتی. دختر را زیر پل بردم و کشتم و بعد از آن جنازهاش را اطراف ولنجک و اوین انداختم و آتش زدم»
به گفته خفاش شب، او وسایل مقتولان را در بازار میفروخته و اعتراف کرد که چهارسال پیش هم به جرم آدم ربایی و آزار دختران محکوم شده است.
او در پاسخ به علت آدم کشیهایش گفت: دلیل بخصوصی نمیتوانم تعریف بکنم. یک هفته اعصابم خراب بود و دست خودم نبود، تشنج به من دست میداد و همهاش توی فکر بودم.
پرونده غلامرضا خوشرو کوران کردیه خارج از نوبت در شعبه ٣٥ دادگاه عمومی واقع در مجتمع قضایی امام خمینی (ره) مورد رسیدگی قرار گرفت.
در اولین جلسه که علنی و با حضور شاهدان تشکیل شد، او خود را معرفی کرد و گفت که ٢٨ ساله و ساکن روستائی در قوچان خراسان است.
دومین جلسه دادگاه مدتی پس از تشکیل، برای رسیدگی به موارد خلاف عفت عمومی و به منظور حفظ حیثیت خانوادههای قربانیان، غیرعلنی اعلام شد.
دادگاه او یکی از جنجالیترین دادگاههای تاریخ ایران بود که تمام مراحل آن جز رسیدگی به اقدامات منافی عفت او به طور علنی برگزار شد و جزئیات قتلها و جنایتهایش بشدت مردم را تحت تأثیر قرار داد.
اتهامات عنوان شده علیه این متهم سرقت اتومبیل، آدم ربایی، ارتکاب نه فقره قتل، اقدام به قتل برادرزاده خردسال خود و فرار از چنگ ماموران در سال ١٣٧٢اعلام شد.
در دومین جلسه دادگاه وکیل تسخیری متهم در قسمتی از دفاعیات خود گفت: حکمت حضور وکیل، جلوگیری از مکتوم ماندن حقیقت و رفع ستم به متهم است. حال آن که در این پرونده، ظلم شدید و ستم اکید وسیله این جانی قربانیان و خانوادههای آنان رفته و قلب مردم آزرده شده است.
اینجانب وکیل متهم نیستم، مدعی العموم هستم، چگونه میتوانم اتهامات متهم را نفی کنم، حال آن که متهم صریحأ در مراجع و رسانهها به گناه خود اعتراف دارد.
دادگاه، غلامرضا خوش رو را به ٢١٤ ضربه شلاق و اعدام محکوم کرد و این پرونده با پیک مخصوص به دیوان عالی کشور ارسال و حکم صادره تأیید شد.
سرانجام ساعت ۷:۴۵ صبح روز چهارشنبه ۲۲ مرداد ماه سال ۷۶ غلامرضا خوشرو کوران کردیه در چهار دیوار انبار روباز ورزشگاه آزادی واقع در سه راه دهکده المپیک بعد از اجرای ۲۱۴ حکم شلاق به دار مجازات آویخته شد.
هنگام زدن ضربههای شلاق به دست اولیای دم، یکی از زنان حاضر در جمع فریاد میزد که «وقتی داشتی با چاقو تن دخترم را تکه تکه میکردی به فکر این روزها هم بودی»؟
او درآخرین خواستهاش روی کاغذ نوشت: «به هیچ کس بدهکار نیستم و از کسی طلبکار نیستم و از همه طلب بخشش دارم».
بیشتر بخوانید
بازخوانی پرونده قاتل کودکان پاکدشتی + فیلم و تصاویر
انتهای پیام/
لطفاً درخصوص افراد زیر هم یک گزارش تهیه کنید.ممنون
1-علیاصغر بروجردی معروف به اصغر قاتل( قتل بیش از ۳۳ پسر خردسال و نوجوان)
2-ضمناً پدر علیاصغر، علیمیرزا نام داشت که دزد و قاتلی بدنام بود. علی میرزا از راهزنان و جنایتکاران معروف دوران بود به گونهای که مشهور است او بیش از ۴۰ مسافر و عابر را با دست خود به قتل رسانده بود.
3-محمد بسیجه معروف به بیجه (تجاوز و قتل بیش از ۲۷ کودک و ۳ بزرگسال )
منم هرکی تو خیابون میبینم دناغش اینشکلیه احساس میکنم قاتله
از خیلی وقت بود اینجور دماغ هارو زیر نظر داشتم همشون مشکوک ان