به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، هنرمندانی که به همراه محمد مسلمی، به گروه فیتیلهایها معروفاند. از سال 1364 در مدرسه هنر و ادبیات صداوسیما یک گروه تئاتر تشکلی دادند و از سال 1367 با تولید یک برنامه تلویزیونی، وارد کار کودک شدند.
آنها با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری کردند و تئاتر کودک داشتند. با تلویزیون برنامه فیتیله را داشنند و معروف شدند به عموهای فیتیلهای، صندوقخانه هم از برنامههای مشترک آنها در تلویزیون بود.
بعدها محمد مسلمی از این گروه که به عموهای فیتلیهای معروفاند، جدا شد. همچنین حمید گلی در زلزله رودبار یک پسر سه ساله را به فرزندی قبول کرده که نمیخواهد دربارهاش در رسانهها صحبت کند.
یکی از نکات جالبی که مطرح شد ماجرای حمید گلی و دلهره امتحان ریاضی بود. او گفت: در دوران تحصیل در سال 4 ابتدایی وقتی 12 ساله بودم از دلهره امتحان ریاضی روز جمعه به مدرسه رفتم در حالی که فکر میکردم شنبه است. وقتی به مدرسه رسیدم با در بسته روبرو شدم، بیشتر نگران شدم چون فکر کردم دیر رسیدهام و هنوز نمی دانستم چه خبر است.
علی فروتن درباره دوران کودکیاش و ماجرای سیلی خوردن از آقای پارسی مدیر مدرسهاش، خاطرنشان کرد: در سالهای دهه شصت توی توی صف از دسته پیت نفت، طناب رد میکردیم که هیچ کسی نتواند با جابجا کردن پیت از ما جلو بزند. جالب است سالها بعد که با آقای پارسی در سر سریال "عکاسخانه" مواجه شدم به او گفتم یک سیلی از شما خوردم. چون مدیر مدرسه ما بودند. خیلی از این موضوع تعجب کردند وقتی ماجرا را تعریف کردم.
او گفت: ماجرا از این قرار بود که شیطنت میکردم. آب مقطر در بخاری انداختم. آقای پارسی که به همراه آقای جواد انصافی، اوسا و عبدلی را بازی میکنند، مدیر ما در مدرسه بودند که الآن بازنشسته شدهاند، کشیده جانانهای به من زد. بعدها در برنامه عکاسخانه همبازی شدیم و گفتم سیلی بدهکاری به من. عمر دارم یادم نمیرود. به من گفت تو رو خدا حلال کن و من گفتم من مقصر بودم.
فروتن همچنین اشاره کرد: نسل ما مریض فوتبال بود و خدای تیردروازه درست کردن. توپ سه لایه کردن. کتونی چینی میگرفتیم و میخدار اگر بود میخها را با چاقو میبریدیم چون با میخ نمیشد روی آسفالت فوتبال بازی کرد. بعدها آدیوس آمد که پشتش کمی لژ داشت و خوراک کات کشیدن بود.توپ میافتاد توی جوی آب و آن را بر میداشتیم و حد میزدیم. مریض هم نمیشدیم.
او درباره دوران زندگیاش گفت: تهران و در محله نارمک میدان 46 و مجیدیه زندگی میکردیم. یک سال به خاطر کار پدرم رفتیم بروجرد. پدرم کارش نجاری بود پروژه گرفته بودند. من کلاس پنجم و اول راهنمایی را بروجرد خواندم. حمید گلی آخر انضباط است، به اعتقاد من برای همه لحظات زندگیاش برنامه دارد. از زمانی که من او را میشناسم، ثانیهها را حتی از دست نمیدهد. دقیقا برعکس من است.
نکته جالبِ این برنامه شاید ماجرای تریلی متعلق به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باشد. حمید گلی این ماجرا را تعریف کرد: با یک تریلی که متعلق به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است به شهرهای مختلف ایران سفر کردیم و برای بچهها و بزرگترها برنامه اجرا کردیم. سفری داشتیم در دو استان افغانستان بعد از حضور آمریکا و در اردوگاههای طالبان برنامه اجرا کردیم. یکی از شبهای عجیب زندگی من بود. روی تریلی کانون اجرا داشتیم به همراه شعر و موسیقی و طوری شد که اعضای طالبان اسلحهها را زمین گذاشتند و با ما نواختند و ساز زدند.
او همچنین اشاره کرد: به کشورهای دانمارک، فرانسه، هلند، نروژ، سوئد و حوزه خلیج فارس سفر کردیم که پر از خاطره بود. در این سفرها ایرانیها همدیگر را پیدا میکردند و حتی اگر برنامه را در جامجم نمی دیدند اما به هم خبر میدادند که چنین گروهی هست.
یکی از نکات جالب این برنامه تلویزیونی همانطور که خودشان هم اشاره کردند کاهش جرائم رانندگی بوده است. گلی خاطرنشان کرد: برنامههای ما تاثیرات زیادی هم داشته از جمله راه طرح همراه پلیس بود که پلیس راهور آن را پیاده کرد و به دعوت سردار رویانیان ما و خیلیهای دیگر را دعوت کردند که در رونق این طرح مشارکت کنیم و بعد از طرح ان در برنامه عموهای فیتیلهای نتیجه قابل توجهی در کاهش جرایم رانندگی داشت. توانستیم در برنامه فیتیله محبت اقدامات مهمی را رقم بزنیم مثلا نجات پدری که به دلیل قتل غیر عمد محکوم به اعلام شده بود. در سیل و زلزله و بحرانهای طبیعی سعی کردیم کنار مردم باشیم، کمک کنیم و بچهها را شاد کنیم.
علی فروتن هم به بلاهای زیادی که در برنامههای تلویزیونی سرشان آمده اشاره کرد و گفت: بلاهای زیادی در برنامههای تلویزیون به سرمان آمده است. بارها دکور خراب شده روی سرمان. یک بار دکور افتاد روی سر حمید و میخ توی سرش فرو رفت. بینی من خاظرهانگیز است و تا به حال سه بار شکسته که البته از بس جلو دست و پا افتاده، هی دچار سانحه میشود!
او همچنین خاطرنشان کرد: بعد از انقلاب اولین گروهی بودیم با تریلی راه افتادیم تقریباً برخی از جاها را دوسه بار رفتیم ۸۰ درصد ایران را رفتیم که ۲۰ درصد آنها روستاها هستند. حتی جاهایی مثل لبِ مرز عراق و نوسود که با تریلی نتوانستیم برویم در پاوه پارک کردیم و با ماشین به آنجا رفتیم.
در این برنامه نمایش چایخانه باغ پرنیان به کارگردانی هرمز هدایت روی آنتن رفت؛ حمید گلی بعد از تماشای این نمایشِ قدیمی، گفت: آن موقع اموراتم نمیگذشت، چون تازه ازدواج کرده بودم روی تاکسی کار میکردم بین میدان امام حسین تا میدان انقلاب تا بعدازظهر که برای اجرا به تالار مولوی بیایم. من منتدار تمام عزیزانیام که در کنارشان بودیم.
فروتن هم به این نکته اشاره کرد که آن موقع بیشتر در کار گریم بوده و بسیار این تئاتر مورد استقبال مردم قرار گرفت تا جایی که تالار مولوی جا برای نشستن نبود.
گلی همچنین درباره تشکیل گروه فیتیلهایها گفت: اولین کار حرفهای جلوی دوربین رفتیم تجربه عجیبی بود که در کنار آقای خمسه شکل گرفت. البته آقای هدایت هم آن موقع در گروه دیگری بودند که تهیهکنندهاش آقای نیکپور بود. دو گروه دیگر هم فعالیت داشتند از آنها اطلاعی نداشتند. ۴۰، ۴۵ دقیقه و در شبکه یک و گروه کودک آن موقع برود. موقعی که عکسم را روی جلد سروش دیدم فکر میکردم چرا عکس من روی جلد است؛ بعدها متوجه شدم، چون پوزیشنِ جذابی داشتم این اتفاق افتاده است.
وی افزود: بعد از خدمت اولین کاری که در سازمان صداوسیما انجام دادیم "بچهها جدول" نام داشت. این برنامه در شبکه دو سیما اتفاق افتاد. بخش عمدهای از فعالیت ما در شبکه دو متمرکز است. هر سال یک یا دو کار داشتیم تا خرداد ۸۳ مدیر وقت آقای نعیمی طرحی پیشنهاد دادند جمعهها بودجهمان کم است یک عروسک یک مجری ۱۵ دقیقه بیشتر نیست. دیدیم نوشته میخواهد. برای آن یک ربع از اول هفته تمرین و آکسسوار نمایش و هرچه توانستیم بردیم و این برنامه را سر و شکلی بدهیم. آن یک ربع و ده دقیقه هفته اول پخش زنده نرفت و از هفته دوم، زنده روی آنتن میرفت.
فروتن خاطره صندوق را تعریف کرد: قرار شد صندوقی برای فیتیله درست کنیم که به شکلِ همان یخدانهای قدیمی بود. با حمید به بازار تهران رفتیم و آنجا سه پیرمرد بودند کارشان ساختن همین صندوقها بود. گفتیم از این صندوقها میخواهیم به طوریکه نه زیر داشته باشد و نه پشت؛ بسیار برایشان تعجببرانگیز بود که اینطوری میخواهیم و بعداً فهمیدند که ما خودمان میخواهیم داخلِ این صندوق برویم.
او همچنین به این نکته اشاره کرد که در دوران کودکی تخیّل قوی داشته است. احساس میکنم اگر کسی که کار کودک میکند تخیّل نداشته باشد این کار امکانپذیر نیست. تخیّل به من کمک کرده تا در این کار موفق باشم.
فروتن همچنین درباره خاطره رفتنِ با تریلی میان سیلزدهها گفت: واقعاً همیشه میگویم پاکترین انسانهای روی زمین کودکاناند. ما با تریلی رفتیم برای کودکان سیلزده برنامه اجرا کنیم. برق قطع شده بود و کلمنِ یخ نداشت و گفتیم اگر یخ دارید به ما بدهید در این کلمن بیندازیم. تصورمان دو لیوان در جا یخی بود، اما باور نمیکنید عقبِ تریلی کامل یخ ریخته شده بود. داشتیم میرفتیم دیدیم یک بچهای، یخ دستش گرفته و میدود و میگوید من هم یخ آوردهام بگیرید؛ و من رفتم از این کودک یخها را گرفتم. واقعاً این بچهها پاکاند و نمیتوان از کنارشان بیاعتنا گذشت و کار برایشان بسیار مقدس است.
گلی درباره شبِ عجیب و غریب و اجرا برای کودکان افغانستانی، گفت: واقعاً مربیان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سنگِ تمام گذاشتند. بچهها ۲۲ روزه الفبای فارسی به سبکِ ما را یاد دادند و آنها هم بسیار باهوش بودند. آن شب اتفاقات جالب و عجیبی افتاد. توانستیم نمایش اجرا کنیم و فضا راحتتر شد بچههای خوب کردستان ساز زدند و دو تار نواز را دعوت کردیم روی صحنه آمد.
وی افزود: صحنه را رها کردیم و خودمان عقب آمدیم. همه اینها ظرفِ یکی دو ساعت اتفاق افتاد. آقایی که اسلحه به دست بود گفت میخواهم بیایم و ساز بزنم. اسلحه را روی زمین گذاشت و ساز را برداشت و شروع کرد به خواندن و نواختن. در آن دوره ۲۵ روزه کاردستی، سرود، و نقاشی کار کردند و بعد از آن دوره برایمان جالب بود» ایرانای مرز پر گهر... را خواندند.
مجری برنامه هم در جایجایِ برنامه به این نکته اشاره کرد که جای محمد مسلمی بسیار خالی است و امیدوارم جلسه بعدی که خدمتِ گروه فیتیلهایها باشم او هم اینجا حضور پیدا کند و از خاطراتش بگوید.
انتهای پیام/