باشگاه خبرنگاران جوان – نشریه فارن پالیسی در مقاله جدیدی به بررسی سیاست تحریمهای اقتصادی آمریکا و ناکارآمد بودن آنها پرداخته است. در این مقاله نوشته شده است:
یکی از سیاستهای برجسته آمریکا برای نشان دادن قدرت، سلاح تحریمهای اقتصادی است. آمریکا از این سلاح به عنوان ابزار قهری در سراسر جهان علیه دولتها از کره شمالی تا ونزوئلا و از ایران تا بلاروس استفاده میکند. به ندرت بحرانی در سیاست خارجی این کشور به وجود میآید که سیاستمداران برای حل آن به ابزار تحریم متوسل نشوند. در پی عقبنشینی نظامی از افغانستان، آمریکا بیش از ۹ میلیارد دلار از داراییهای دولتی افغانستان را برای مجازات طالبان مسدود کرد. همچنین اخیرا آمریکا در تلاش است تا بحران اوکراین را با استفاده از ابزار تحریم حل کند. تصور سیاست خارجی آمریکا بدون چنین ابزارهای قهری دشوار است.
با این حال همیشه اینطور نبوده است. در اوایل قرن بیستم در حالی که اروپاییها به استفاده از تحریم بسیار مشتاق بودند، آمریکا از به کار گیری آن اجتناب میکرد. این روزها، یک «واژگونی تاریخی قابل توجه» رخ داده است: اروپا دیگر تمایلی به پیوستن به تحریمهای آمریکا نشان نمیدهد. اقدامات اتحادیه اروپا برای محافظت از تجارت با ایران و ادامه بلاتکلیفی آلمان در مورد آینده خط لوله نورد استریم ۲ نشان میدهد که در پشت ائتلاف ناتو، شکاف اروپایی-آمریکایی بر سر تحریمها نهفته است.
به گفته نویسنده مقاله، تأثیرات قابل توجه تحریمها و تأثیر عمیق آن بر تاریخ نظام بین الملل در قرن بیستم غیرقابل انکار است، اما اثربخشی آنها به عنوان ابزاری برای دستیابی به تغییرات سیاسی محدود است. در واقع تحریمها ترکیبی از اثرات مادی قابل توجه و کارایی سیاسی پایین است که امروزه چالشی را ایجاد کرده است. به نظر میرسد تحریمها به جای اینکه درگیریها را به راه حل نزدیک کنند، آنها را در بنبستی پرهزینه قرار میدهند.
خاستگاه تحریمها به زمان جنگ جهانی اول بازمیگردد. در این زمان فرانسه و انگلیس با تحمیل محاصره اقتصادی به دشمنان خود، باعث مرگ صدها هزار غیرنظامی در اروپای مرکزی و غرب آسیا شدند. کمی بعد، سال ۱۹۱۹ در کنفرانس صلح، رهبران اروپایی همراه با «وودرو ویلسون» رئیس جمهور وقت آمریکا تصمیم گرفتند از تحریمها به عنوان یک سلاح برای «حفظ صلح» استفاده کنند!
موثرترین تحریمها آنهایی هستند که به طور هماهنگ توسط همه اقتصادهای بزرگ جهان اعمال میشوند؛ بنابراین تصمیم بر این بود که آمریکا و اروپا به طور هماهنگ به اعمال تحریمها بپردازند. طرح تحریمهای هماهنگ با اروپا در سنای آمریکا رد شد. نارضایتی آمریکا در مورد اتحادیه ناشی از این ترس بود که کشور درگیر جنگهای خارجی مربوط به اتحادیه شود. دلایل زیادی وجود داشت که فشار اقتصادی حتی میتواند اثرات معکوس داشته باشد. تلاشهای متفقین از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ برای استفاده از محاصره برای سرنگونی «بلشویسم» در روسیه، باعث تغییر رژیم نشد.
فیلسوف «جان دیویی» استدلال میکند که این نوید خوبی برای آینده تحریمها نیست، زیرا «حتی کشورهایی که بسیار ضعیف هستند، قدرت این را دارند که به درون خود عقب نشینی کنند و تا پایان طوفان دوام بیاورند». او نتیجه گرفت که «این تصور که ترس از ضرر اقتصادی هر ملتی که احساساتش برافروخته شده است را از انجام جنگ منصرف میکند، در تمام تاریخ اخیر رد شده است».
پس از رکود بزرگ، با افزایش رقابت ایدئولوژیک و نظامی، قدرت بازدارندگی تحریمها تحت فشار قرار گرفت. کشورهای بزرگتر توانستند اقدامات متقابل انجام دهند و در برابر انزوای اقتصادی مقاومت کنند.
تغییر رویکرد آمریکا در سال ۱۹۴۰ اتفاق افتاد. زمانی که ارتش آدولف هیتلر در بهار ۱۹۴۰ اروپای غربی را درنوردید، روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا شروع به تفکر متفاوت در مورد تحریم کرد. او برای مدت کوتاهی محمولههای نفت به اسپانیا را قطع کرد. رئیس جمهور وقت اسپانیا که همچنان درگیر جنگ داخلی بود، در این شرایط بیطرف ماندن را انتخاب کرد. چنین بود که سیاستمداران آمریکایی متقاعد شدند تحریم میتواند سلاح مناسبی برای اعمال قدرت باشد. در نتیجه یک سال بعد آمریکا تحریمهای نفتی علیه ژاپن اعلام کرد تا از گسترش نظامی توکیو جلوگیری کند، اما در برابر یک دولت بسیار بزرگتر و کاملا مسلح، اجبار اقتصادی نتیجه معکوس داشت. با کم شدن مواد خام و سوخت، ژاپن تصمیم گرفت به جای آن به سراسر آسیای جنوب شرقی و اقیانوس آرام حمله کند. حمله این کشور به پرل هاربر نشان داد که عواقب ناخواسته تحریمها چقدر میتواند شدید باشد.
امروزه، آمریکا با استفاده از هژمونی دلاری خود، مخالفان خود در سراسر دنیا را تحریم میکند. اما توانایی زیادی در تغییر رفتار دولتهای رقیب خود نداشته است. چنین نتیجهای تعجبآور نیست. بررسی تجربی تحریمهای اقتصادی آمریکا نشان میدهد از هر سه بار استفاده از ابزار تحریم، تنها سه مورد آن حداقل تا حدودی موفقیتآمیز بوده است. موارد موفقیت که به وضوح مشاهده شده باشد، بسیار نادر است.
آنچه قابل توجه است این است که سودمندی محدود تحریمها بر دفعات استفاده تأثیری نداشته است. برعکس، استفاده از تحریمها در دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ نسبت به سطح آن در دوره ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۵ دو برابر شد. در دهه ۲۰۱۰ استفاده از ابزار تحریم دوباره دو برابر شد. جورج بوش همواره ادعا میکرد تحریمها را علیه تروریستها و اشاعه دهندگان هستهای به کار میگیرد. اوباما نیز به تحریمها به عنوان یک ابزار فشار کمهزینه نگاه میکرد.
با این حال، در حالی که در سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۵، شانس موفقیت تحریمها همچنان در حدود ۳۵ تا ۴۰ درصد بود، تا سال ۲۰۱۶ این میزان به زیر ۲۰ درصد کاهش یافت. به بیان بهتر، در حالی که استفاده از تحریمها افزایش یافته است، شانس موفقیت آنها به شدت کاهش یافته است. آمریکا زمانی ابزار تحریم را از کشورهای اروپایی یاد گرفت، اما همین کشورها اکنون در پذیرش کامل آن تردید دارند. خطرات استفاده از تحریمهای اقتصادی و محدودیتهایی که ایجاد میکنند اکنون آشکار شده است.
اکنون تحریم تبدیل به ابزاری برای جنگ اقتصادی بیپایان شده است که تنها چند پیروزی کوچک داشته و صلحی در چشم انداز ندارد.
انتهای پیام/
امریکا خفه شدنش را با تمام پیکرش احساس میکنه
وسیاست راهبردی اش به بن بست رسیده داره دست پای فریب کاراته انجام میده تا که نجات پیدا کنه چرا که
این روش کم هزینه تره فکر میکنه خیلی ها خیلی خامند
وقتی که آمریکا نقشه بر خاور میانه جدید میکشه تا ایران را ازمیان برداره
روسیه حق داره به این فکر بیفته که فردا نوبت آنهاست
دو اابرقدرت دنیا را بلوکه بکنه هنوز این حرفها برای برخی ها
خشت خامه ولی برای (صاحبش یکهشداره بیدارباش که نه )یک حرکت لازمه بدون توقفه