حاج حسین خرازی، شخصی است که در کنار اسمش، خنده‌های زیبایش در ذهن‌ها نقش بسته است.

محال است که نام رزمندگان روز‌های دفاع مقدس استان اصفهان را بشنوی و به یاد «لشکر ۱۴ امام حسین (ع)» نیفتی، همان لشکری که رشادت‌های آن زبان‌زد خاص و عام است و رزمندگان اصفهانی در آن به‌خوبی درخشیدند و ثابت کردندپیشگامی مردم اصفهان به روز‌های پیروزی انقلاب اسلامی محدود نمی‌شود، هرکجا که نیاز باشد پای کار ولایت هستند و این موضوع را با خون خود ثابت کردند.

جوانی خوش‌رو، مهربان و صمیمی با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع؛ افسوس که چشم ظاهربین راهی به سوی باطن اشیا ندارد، اگر نه سجده ملائک را در برابر عظمت او می‌دیدی و آن آیه مبارکه را دیگر بار می‌شنیدی: «انی اعلم مالا تعلمون»؛ لشکر امام حسین (ع) همان لشکری است که نام فرمانده آن هم به نام سیدالشهداء گره خورده است، همان حسینی که سید شهیدان اهل قلم درباره او گفته است:

حاج حسین، همان شخصی است که هرکجا بنشینی و اسمی از او بیاوری خنده‌های زیبایش در ذهن‌ها نقش بسته است؛ فرمانده لشکر امام حسین (ع) همانی است که با نشان علمداری‌اش ثابت کرد یک دست هم صدا دارد و با همان دست چنان دل‌ها را لرزاند که هرگاه سری به گلستان شهدا بزنی غیر ممکن است زائری بر سر مزار او نباشد.

فرمانده‌ای که دشمن برای شهادت رساندن او جایزه تعیین کرد

به سراغ محمد احمدیان که از هم‌رزمان شهیدخرازی است می‌روم و از او درباره اولین برخوردش با حاج حسین می‌پرسم و اینطور جوابم را می‌دهد: در سال ۱۳۶۱ قصد ورود به لشکر امام حسین (ع) را داشتم، پیش از اعزام تعداد زیادی بچه‌های کم سن و سال اسیر شده بودند و دستوری صادر شده بود که هم سن و سال‌های ما را در لشکر راه ندهند؛ در آن زمان عشق ورود به لشکر امام حسین (ع) را داشتم، ولی به ما گفتند حسین خرازی سخت‌گیر است و اجازه حضور شما را نمی‌دهد و اولین چیزی که از او در ذهنم ساخته شد این بود که فرمانده سخت‌گیری است و به بچه‌های کوچک میدان نمی‌دهد.

وی ادامه می‌دهد: با تصوری که از حاج حسین خرازی ساخته بودم به لشکر امام حسین (ع) نرفتم و اولین اعزامم با لشکر حضرت رسول (ص) همراه با نیرو‌های تهران بود، اما دلم در لشکر امام حسین (ع) و ترسم از فرمانده لشکر بود.

از ترس حاج حسین هرکجا که بود فرار می‌کردم!

احمدیان با بیان اینکه برای بار دوم که اعزام شدم پیش از عملیات خیبر بود و به لشکر مقدس امام حسین (ع) رفتم، اما همچنان تصورم از شهید خرازی همان حسین سخت‌گیری بود که بچه‌ها را راه نمی‌دهد، اما بر خلاف تصور سخت‌گیری نشد و تواسنتم وارد لشکر شوم، تعریف می‌کند: برای اولین بار حاج حسین را در لشکر دیدم و از ترس اینکه مرا نبیند فرار کردم، چون می‌ترسیدم یادش بیاید سنم کم است و مرا از لشکر بیرون کند، هرجایی که حس می‌کردم ممکن است حاج حسین حضور داشته باشد پیدایم نمی‌شد.

فرمانده‌ای که دشمن برای شهادت رساندن او جایزه تعیین کرد

این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه زمان عملیات بدر دوست داشتم به گردان پیاده بروم، اما به من می‌گفتند حرف چنین چیزی را نزن، حسین خرازی اجازه آن را نمی‌دهد، یادآور می‌شود: نزد منشی گردان، آقای منصوریان رفتم و او هم اجازه نداد؛ گریه زیادی کردم تا بالاخره فرمانده گردان راضی شد مرا ببیند؛ در نهایت آقای منصوریان گفت به گردان می‌برمت، اما هیچ تعهدی برای بردن به عملیات نمی‌دهم، چون حاج حسین خرازی اجازه نمی‌دهد و با این صحبت به همان ذهیت اولم برگشتم؛ همواره این ذهنیت از حاج حسین خرازی در ذهن من بود که اجازه نمی‌دهد.

شرط حاج حسین برای ورود رزمنده نوجوان به عملیات

وی با بیان اینکه در نهایت اصرار کردم که می‌مانم، می‌گوید: نزدیک عملیات بدر شد و آقای منصوریان گفت حاج حسین اجازه نمی‌دهد به عملیات بروی و آنجا بود که به هم ریختم و کار چند روزم گریه درب ورودی سنگر شده بود؛ قرار شد آقای منصوریان با حاج حسین صحبت کند که اگر اجازه بدهد برای عملیات برویم، در آن لحظات فقط راز و نیاز می‌کردم که دل حاج حسین نرم شود؛ آقای منصوریان آمد و دلم را خالی کرد، ولی در نهایت خندید و پیام حاج حسین را رساند که اگر قول می‌دهد محکم و مردانه بجنگد بیاید و اینجا بود که ذهنیتم از حاج حسین تغییر کرد.

فرمانده‌ای که دشمن برای شهادت رساندن او جایزه تعیین کرد

احمدیان روز مجروحیتش در عملیات بدر را اینگونه تعریف می‌کند: حین عملیات بدر بود که مجروح شدم و در قایق بودم که قایق ایستاد؛ ناگهان چشمم به یک قایق خورد که پر از آنتن بی‌سیم بود و بچه‌ها دور یک نفر در قایق را گرفته بودند، صدای آن فرد برایم آشنا بود و متوجه شدم که حاج حسین است.

فرمانده‌ای که دشمن برای شهادت رساندن او جایزه تعیین کرد

هم‌رزم حاج حسین خرازی اولین دیدار نزدیکش با فرمانده را اینگونه توصیف می‌کند: تا آن لحظه حاج حسین را از این فاصله ندیده بودم، بالای سرم آمد و به افراد توصیه کرد که مراقب مجروحان باشند؛ در آن لحظه نگاهی به من کرد و با وجود حال بدش خنده‌اش را دریغ نکرد و پتوی خیسی که گوشه قایق بود را روی من انداخت؛ اولین برخورد نزدیک من با حاج حسین همان لحظه مجروحیتم بود که وصف آن همین شعر است «گر طبیبانه بیایی به سر بالینم؛ به دو عالم ندهم لذت بیماری را» و در آن لحظه مهر و عطوفت شخصی را دیدم که پیش از آن ذهنیت عجیبی در ذهنم ساخته بودم.

فرمانده‌ای که دشمن برای شهادت رساندن او جایزه تعیین کرده بود

از او درباره ویژگی‌های شخصیتی حاج حسین می‌پرسم و برایم توضیح می‌دهد: خیلی نزدیک به حاج حسین نبودم و رفتار او را در برابر عموم می‌دیدم، اما بزرگ‌ترین ویژگی او که برای من تجلی آیات قرآن بود «أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» بودن او بود؛ حسین خرازی شخصی بود که دشمن برای به شهادت رساندن او جایزه تعیین کرده بود و با به شهادت رساندنش دشمن شروع به جشن گرفتن کرد و آنجا بود که مشخص شد حسین در دید دشمن چه اندازه بزرگ بود؛ حسین به دشمن رحم نمی‌کرد، اما همان حسینی بود که اگر او را نمی‌شناختی نمی‌دانستی فرمانده لشکر است.

وی می‌گوید: در طول زندگی‌ام به جز تشییع جنازه امام (ره) ندیده‌ام که تابوت بشکند، اما دیدم که تابوت حاج حسین شکست و پیکر کفن پوش او مشخص شد؛ اگر از من بپرسند ماندگارترین لحظه زندگی‌ات چه زمانی بود، لحظات شهادت حاج حسین و سوز بچه‌ها کنار پیکر حاج حسین با صدای شهید تورجی‌زاده را تعریف می‌کنم.

احمدیان یادآور می‌شود: اتاق گردان در مسیر مسجد بود و همیشه حسین را می‌دیدم که سر به زیر به سمت مسجد می‌رفت و بعضی افراد تعریف می‌کردند که حسین را شب قبل در حال شستن سرویس بهداشتی دیده بودند.

از هم‌رزم حاج حسین درباره حال و هوای هشتم اسفند ماه سال ۱۳۶۵ می‌پرسم و اینگونه تعریف می‌کند: زمانی که خبر شهادت حاج حسین آمد همه گریه می‌کردند؛ رزمنده‌ای که حاج حسین را ندیده بود، از دور او را دیده بود و یا شخصی که سال‌ها به او نزدیک بود همه گریه می‌کردند و مشخص بود همه می‌دانند چه گوهری را از دست داده‌اند.

فرمانده‌ای که دشمن برای شهادت رساندن او جایزه تعیین کرد

از احمدیان درباره راز شلوغ بودن مزار حاج حسین می‌پرسم و توضیح می‌دهد: بخشی از این داستان کشش و جاذبه خود شهدا است، یاد و نام آن‌ها جذابیت دارد و بخش دیگر شنیدن حماسه، خصلت و ویژگی‌های آنان است؛ اگر جایی دیدم که مردم به سمت شهیدی می‌روند بدانیم حق آنان را به خوبی ادا کردیم، اما اگر شهیدی غریب شد باید به سمت دل‌هایمان بازگردیم و امیدوارم دل‌هایمان این آمادگی را داشته باشد که به سمت شهدا برویم.

روضه حضرت زهرا (س) بهترین کلید برای قفل‌ها است

هم‌رزم حاج حسین در پایان عنوان می‌کند: در عالم آسمان در عملیات خیبر از حسین می‌پرسند قصد رفتن داری یا ماندن و در آن لحظات تکلیفش را در ماندن می‌بیند، اما همان حسین در کربلای ۵ به شهید تورجی‌زاده می‌گوید دلتنگ رفقایم هستم و برایم روضه بخوان؛ حاج حسین بعد از گریه‌های کربلای ۴ آسمانی می‌شود و این به همه ما می‌گوید روضه حضرت زهرا و اشک بهترین مسیر برای باز شدن قفل‌ها است.

منبع: فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۰۳ ۱۰ اسفند ۱۴۰۰
خدا وند متعال همچون مردهای بزرگی ازجمله حاج حسین خرازی بیامرزد وبا سیدالشهدا مهشورشان فرماید الهی امین درضمن درعوض این مسعولین در برابر مردم چه جنایتایی وخیانتهایی انجام ندادن