پهلوی اول به پشیبانی دولت انگلستان، در آغاز پیدایش خویش، از در ستیز با عشایر درآمد. این مواجهه خونین، در دوران حاکمیت فرزندش نیز تداوم یافت و به یکی از رویکردهای دائمی این سلسله مبدل گشت. روزهایی که بر ما میگذرد، سالروز تهاجم پهلوی دوم به عشایر فارس است که خوانش پیشینه این رویداد را بهنگام میسازد. مقال پیآمده، در باب این موضوع به نگارش درآمده است و مستندات آن نیز بر تارنمای پژوهشکده مطالعات تاریخ معاصر وجود دارد. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبولآید.
عشایر، حامیان همیشگی تمامیت ارضی ایران
پیش از ورود به بحث، نگاهی به کارنامه عشایر ایران در صیانت از تمامیت ارضی کشور، بهنگام به نظر میرسد. به ویژه از این جنبه که در مجموع، این جماعت هیچگاه به وانهادن ایران و جدا کردن حساب خویش از آن گرایش نداشتهاند. زنده یاد علیاکبر رنجبر کرمانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در تحلیلی به بازتاب این رویکرد تاریخی عشایر و اقوام ایرانی پرداخته است:
«توجه داشته باشید که در جنگهای ایران با کشورهای خارجی، بخش زیادی از قوای دفاعی ایران را عشایر و ایلات تشکیل میدادند و حتی از دوران صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه، بسته به اینکه پایتخت ایران در کجا بوده یا کدام یک از مرزهای ایران مورد تهدید خارجی قرار میگرفته، ایلات و عشایر در آن مناطق اسکان داده میشدند. مثلاً از زمان آغامحمدخان قاجار به بعد که بیشتر از سوی مرزهای شمالی تهدید میشدیم یا دولت بیشتر احساس خطر میکرد، بخش زیادی از ایلات و عشایر، داوطلبانه در بخشهای شمالی ایران، اطراف ورامین و ساوه و استرآباد و گرگان و مشهد سکونت داده شدند، بهطوری که هنوز هم اگر به شهرهای اطراف تهران بروید، نامهای خانوادگی ایلیاتی و عشایری چون: بوربور، عرب، قشقایی، سیری، پازوکی، چگینی و سیلسپور و... را زیاد میبینید. کردهای زعفرانلو که در حال حاضر در قوچان هستند هم برای دفاع از خاک ایران به آن منطقه آمده و در همان جا ماندگار شدهاند. در واقع همه این خانوادهها از عشایر هستند و در ادوار مختلف به فرمان پادشاه یا رئیس دولت، داوطلبانه (و نه به اجبار) در این مناطق اسکان پیدا کردهاند. این طوایف عشایری در کنار ارتش ایران، با ارتش روسیه مبارزه کردهاند و اسم خودشان و سران ایلشان در تاریخ مطرح است و هیچگاه تا پیش از حکومت رضاشاه، عشایر ایران حس گریز از مرکز نداشتند. از دوره صفویه، بخش زیادی از ارتش ایران، ارتش چریکی بود و پادشاهان از عشایر و ایلات سربازگیری میکردند که به آنها چریک میگفتند. هر ایلخانی موظف بود تا به تناسب ایلش، تعدادی سرباز در اختیار دولت مرکزی قرار بدهد. مثل ایلات شاهسون که در دشت مغان مستقر هستند و در کنار ارتش ایران با ارتش روسیه مبارزه کردهاند. دولت انگلستان هیچوقت مثل روسها به صورت نظامی به ایران حمله نکرد. جنگهای نظامی ما با انگلستان، دو بار بیشتر نبوده: یک بار موقعی بود که ارتش ایران هرات را محاصره کرد. در آن موقع ایل باوند که در مازندران هستند، بخش مهمی از نیروهای ایران را در محاصره هرات تشکیل میدادند، مخصوصاً فوج فیروزکوه در آن جنگ نقش مهمی ایفا کرد و اسم خود ایل و افرادش در تاریخ ثبت شده است. در آن زمان ما در افغانستان مشغول جنگ بودیم. دولت انگلستان برای فشار به ایران به بوشهر حمله و آنجا را اشغال کرد. یک اشغال دیگر هم در جنگ جهانی اول اتفاق افتاد. در آن زمان عشایر جنوب ایران و همچنین افرادی از ایل قشقایی، در نبردهای جنوب شرکت کردند. واسموس افسر اطلاعاتی ارتش آلمان، از نفرت مردم ایران از انگلیسیها استفاده و آنها را علیه انگلستان تحریک و بسیج کرد و تا حدودی هم موفق بود. رهبر این مبارزات هم، رئیسعلی دلواری مشهور بود. انگلستان جز همین دو مورد، نبردی به شکل روسیه با ایران نداشت.»
ماجرای خزعل، شاهدی بر گرایش انگلستان به از میان بردن عشایر
دولت انگلستان در دوره قاجار، از رفتارهای تجزیهطلبانه در ایران حمایت میکرد. البته قبایل یا به عبارت دیگر رؤسای قبایلی که توسط انگلستان استخدام میشدند، معدود بودند. با ظهور رضاخان و قدرتیابی انگلستان در رأس هرم قدرت در ایران، این دولت از حمایت از خادمین قدیمی خویش چشم پوشید و عملاً، چهرههایی، چون خزعل را به دیار عدم فرستاد، چه اینکه دیگر به آنان نیازی نداشت و منویات خود را از طریق قزاق پی میگرفت. محمد جواد سلطانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره مینویسد:
«از دیرباز جنوب ایران، به واسطه اکتشافات نفتی، برای انگلیس اهمیت داشته است. سرکوب جنبشهای مقاومت و حمایت از عناصر تجزیهطلب مانند خزعل، برهمین اساس بوده است. نظامالسلطنه حاکم سابق خوزستان، در حکم پل دوستی خزعل با دولت انگلیس بود. وی طی مذاکراتی با شیخ خزعل او را به همکاری و دوستی با دولت انگلیس فراخواند، تا از این طریق بتواند بر خلاف برادر خزعل، شیخ مزعل که مانع عمدهای در تجارت با استعمار انگلیس بود، به آن دولت خوشخدمتی کند و موقعیت خود را حفظ نماید.
در واقع انگلیس با تحریک شیخ خزعل، اندیشه خودمختاری و تجزیه خوزستان را در ذهن او به وجود آورد. در سال ۱۹۱۴ انگلیس برای تأمین منافع خود، به طور رسمی با شیخ خزعل قرارداد حمایت بست. سفیر انگلیس این حمایت را به کشورهای همسایه گوشزد و نسخهای از آن قرارداد را برای دولت مرکزی ایران نیز ارسال کرد. شیخ خزعل تحت لوای دولت انگلیس، مناطقی از خوزستان را خریداری کرده بود، اگرچه قابل فروش به بیگانگان نبود، اما قابل اجاره دادن به آنها بود.
این مناطق در راستای منافع شرکت نفت ایران و انگلیس، مورد استفاده قرار گرفتند و انگلیس بخشی از این اراضی را نیز از وی خریداری کرد. انگلیس تا روی کار آمدن رضاخان، دیگر قبایل و ایلها بهویژه لرها و قشقاییها را به حفظ روابط دوستانه با شیخ خزعل تشویق کرد. در نتیجه این سیاست، در سال ۱۹۰۸ و با حمایت وزیر مختار انگلیس، قراردادی بین شیخ خزعل و خوانین بختیاری امضا شد. در سال ۱۹۱۵ نیز بین وزیر مختار انگلیس و خوانین بختیاری قراردادی امضا شد که مقرر میداشت، خوانین بختیاری علیه دولت انگلستان دست به اسلحه نبرند و رابطه دوستانه خود را با شیخ خزعل حفظ کنند.
از سوی دیگر دولت انگلیس با توجه به تقاضای خزعل، به دولت مرکزی ایران فشار آورد تا از پیشنهاد اصلاحات در گمرکات خوزستان درگذرد، زیرا این امر به کاهش درآمدهای خزعل منجر میشد. حمایت انگلیس و قدرت یابی شیخ خزعل در جنوب ایران به درجهای رسید که او در سال ۱۳۰۰، در ردیف شیوخ درجه اول منطقه خلیج فارس قرار گرفت و اگر از طرف دولت مرکزی برای مناطق جنوبی حکمران برگزیده میشد، نظر شیخ خزعل در عملکرد این حکمران مؤثر بود. البته حمایت انگلیس از شیخ خزعل، رابطهای یکطرفه و ناشی از نیاز صرف انگلیس نبود. شیخ خزعل نیز به چنین حمایتی نیازمند بود تا جایگاه خود را در منطقه خوزستان حفظ کند.
در سال ۱۹۱۰ قراردادی بین خزعل و انگلیس منعقد شد که اتحاد بین دو طرف را به رسمیت میشناخت. در این قرارداد دولت انگلیس متعهد شده بود که در صورت تجاوز حکومت مرکزی ایران به حقوق شیخ خزعل، از او حمایت کند و در عوض شیخ متعهد میشد که بدون موافقت قبلی با انگلیس، دست به انتخاب جانشین و ولیعهد نزند. در این قرارداد شیخ خزعل موافقت کرده بود که با دریافت ۶۵۰ لیره در سال، به ایجاد امنیت در منطقه و محافظت از تأسیسات لولههای نفتی بپردازد. با این حال روند حمایت انگلیس از شیخ خزعل تداوم نداشت.
نیاز انگلیس به دولت قوی مرکزی در ایران برای مقابله با نفوذ افکار کمونیستی و تحکیم جایگاه خود در این کشور، سبب شد این دولت بین حمایت از خزعل یا رضاخان، رضاخان را انتخاب کند و حمایت خود از شیخ خزعل را خاتمه دهد. عدم پرداخت بدهیهای مالیاتی، بهانه خوبی بود تا رضاخان طومار این شیخ شورشی را در جنوب ایران در هم پیچد. به همین منظور نیروهای دولتی عازم منطقه شدند. شیخ خزعل دریافته بود با روی کارآمدن ارتش نوین و تلاش رضاخان برای کسب مالیات، او به مهرهای اساسی در شطرنج قدرت ایران تبدیل شده است. در این راستا اقدامات خزعل در برابر رضاخان، مورد قبول دولت انگلیس واقع نشد.
حمایت خزعل از مخالفان رضاخان در تهران و راهاندازی قیام سعادت علیه او، موجب بیمهری انگلیس نسبت به این شیخ انگلوفیل شد. رضاخان برای پایان دادن به غائله شیخ خزعل، به توافق پنهانی با دولت انگلیس دست یافته بود. بر اثر همین توافق، همه سران قبایلی که پیش از این با تشویق انگلیس متعهد به حمایت از خزعل شده بودند، با مذاکراتی که با دولت مرکزی داشتند و در عین بیتفاوتی دولت انگلیس به شیخ خزعل، نسبت به اختلاف میان خزعل و رضاخان بیطرفی پیشه کردند.»
سربازگیری اجباری، ترفندی برای در هم شکستن مقاومت عشایر
پهلوی دوم علاوه بر قتل عام و تخته قاپو کردن عشایر، راهکارهای دیگری نیز برای ضربه زدن به آنان برگزیده بود. سربازگیری اجباری، بهانهای بود که جوانان قبایل در حکم بازوی آنها جهت گذران زندگی و مقاومت در برابر زورگویی حکومت بودند به پادگانها گسیل شوند و طبعاً واکنشهای عشایر نیز به شدت افول کند و حتی به صفر برسد. سیدمحسن موسویزاده جزایری پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره آورده است:
«رضاخان در دوران سلطنت خود تلاش کرد، تمام نیرو و توان کشور را در راستای تحکیم قدرت خود بهکار گیرد و در این راه، از سرکوب هر صدای مخالفی ابایی نداشت. براین اساس، یکی از نیروهایی که رضاخان همواره در زمان حکومت خود سعی میکرد، حتی به قیمت لطمه به اقتصاد کشور، آنها را سرکوب کند، عشایر بودند. رضاخان با بهکارگیری انواع و اقسام سیاستهای مختلف، سعی میکرد تا قدرت اقتصادی و اجتماعی عشایر را سرکوب کند و خطرات احتمالی ناشی از آنها را از بین ببرد.
در همین راستا یکی از سیاستهایی که او در این زمینه اتخاذ کرد، سربازگیری از عشایر به بهانه تصویب نظام اجباری در کشور بود. قانون خدمت نظام اجباری مشتمل بر ۳۲ ماده، در ۱۶ خرداد ۱۳۰۴ به تصویب مجلس شورای ملی رسید. بهموجب ماده اول آن، تمامی اتباع ذکور ایران، اعم از نفوس شهری و روستایی و ایلات و افراد ساکن خارج از کشور، از ابتدای ۲۱ سالگی موظف به خدمت سربازی بودند و مدت خدمت نیز دو سال بود. بهاینترتیب، همه افراد مذکر بدون توجه به منطقه یا ایل آنان، موظف به انجام خدمت سربازی شدند.
اجرای نظام اجباری، نیازمند آمار دقیقی از افراد کشور بود و به همین علت، ابتدا ادارهای به نام اداره کل احصائیه و سجل احوال تشکیل شد و برای تعیین تعداد جمعیت کشور و ثبت احوال آنان نیز قانونی به تصویب مجلس شورای ملی رسید. با تصویب قانون خدمت اجباری، دایره سربازگیری و نظام اجباری نیز در سازمان قشون تأسیس شد. این دایره در سال ۱۳۰۵، به اداره نظاموظیفه تغییر نام یافت و در سال ۱۳۰۷، با عنوان اداره نظاموظیفه عمومی معرفی شد. در همین زمان عشایر از تلاشهای حکومت برای خلع سلاح و تخته قاپو کردن خود خشمگین و از مالیاتهای روزافزونی که مجبور به پرداخت آن میشدند، برآشفته بودند. رسیدن کمیسیونها و مأموران سربازگیری و سرشماری و ثبت احوال که مقدمه سربازگیری بود، بر نارضایتی عشایر افزود. همین مسئله سبب شد در دیماه ۱۳۰۷، یک درگیری جدی در کردستان بین عشایر و حکومت ایجاد شود.
پس از آن در تابستان ۱۳۰۸ در استان فارس، بین دولت و عشایر درگیری رخ داد. در این استان ابتدا قشقاییها و سپس خمسهها، نسبت به سیاست جدید دولت اعتراض کردند و ایل بختیاری هم اندکی بعد، اعتراض خود را آغاز کرد. شورشیان اعلام کردند که باید خدمت نظام سربازی اجباری لغو و سرشماری ایالات هم متوقف شود. همین مسئله سبب شد دولت تا ۱۳۱۰، در اجرای سیاست سربازی اجباری، احتیاط بیشتری اتخاذ کند. با اینحال از این سال به بعد و با توجه به آغاز اقدامات گسترده برای تخته قاپو کردن عشایر، سیاست سربازگیری اجباری از آنها، با شدت بیشتری به مرحله اجرا درآمد. همین مسئله باعث شد تا مأموران ارتش، به بخشهای مختلف عشایری یا مناطقی که عشایر در آنجا بهاجبار سکنا داده شده بودند، اعزام شوند و افراد جوان را به خدمت سربازی اعزام کنند. بدیهی بود که در برابر هرگونه مقاومتی، بهشدت برخورد میشد.»
عشایر، حمایت از نهضت ملی ایران و پرداخت هزینه آن
پیدایش نهضت ملی ایران، برای ایلات و عشایر که هنوز زخمهای رضاخان را بر تن داشتند، فرصتی مناسب بود که گرایشات ملی خود را نمایان سازند. به شهادت اسناد این بخش از جامعه ایرانی تا پایان به نهضت وفادار بود و از پذیرش کودتای ۲۸ مرداد سر باز زد. هم از این روی، شاه که کینه آنان را بر دل گرفته بود، به دنبال فرصتی میگشت تا با ایشان تسویه حساب کند. ماجرای اصلاحات ارضی، چنین فرصتی را در اختیار وی قرار داد. رضا سرحدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ماجرا را به ترتیب ذیل آمده تبیین کرده است:
«ایلات در کنار دو جامعه شهری و روستایی، جامعه سومی را در ایران تشکیل میدهند که همانند دو جامعه دیگر، در تاریخ معاصر ایران نقش سیاسی نیز بر عهده داشتهاند. ملی شدن صنعت نفت و نخستوزیری دکتر مصدق، از برهههای مهمی است که ایلات نیز در آن نقشآفرینی کردند. بررسیها نشان میدهد که رژیم پهلوی همواره کوشیده است تا ایلات را به دلایل مختلف سرکوب کند. در برخی از موارد پهلوی دوم تلاش کرد تا سران ایلات نظیر ابوالقاسمخان را علیه دولت مصدق تهییج کند و در نتیجه به ناآرامی در جامعه ایران دامن زند. با وجود این، ایلات جنوب و بهویژه ایل قشقایی، حامی جدی دکتر مصدق و سیاست ملی شدن صنعت نفت بودند.
ایل قشقایی تا پایان با دولت مصدق و سیاستهای او همراه بود، ولی در مقابل کودتای همهجانبه حامیان سلطنت، نتوانست کنش جدی از خود نشان دهد. ایل قشقایی را باید مهمترین حامی دولت مصدق دانست. اگرچه کشمکشهای رضاشاه با ایلات، در ابتدا به تضعیف برادران قشقایی (محمدناصر، ملک منصور، محمدحسین و خسرو) انجامید، این ایل پس از شهریور ۱۳۲۰ و با تحرکات جدی که صورت دادند، قدرت برتر در فارس شدند. با به حرکت افتادن چرخ جنبش ملی شدن صنعت نفت، برادران قشقایی به این حرکت پیوستند و از دکتر مصدق حمایت گستردهای کردند. قشقاییها همواره مدافع سیاستهای مصدق بودند و در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز تلاشهای جدی از سوی آنان شکل گرفت تا بتوانند مانع از اجرای آن شوند.
خسرو قشقایی حتی به مصدق پیشنهاد کرد که با وی بهسوی جنوب حرکت کند تا قشقاییها دفاع از وی را بر عهده بگیرند، اما مصدق این پیشنهاد را نپذیرفت. با کودتا علیه مصدق، خسرو و محمد قشقایی بهسرعت از تهران خارج شدند. ناصرخان در روزهای بعد از کودتا، آن را بهشدت محکوم کرد و در روز ۲۹ مرداد نیز با ارسال تلگرافی به سرلشکر زاهدی، وی را نکوهش و توصیه کرد تا به ملت بپیوندد و از شاه و انگلیسیها دوری کند. حامیان سلطنت که از توان ایل قشقایی برای تأثیرگذاری در عرصه سیاست ایران اطلاع داشتند، تلاش کردند ناصرخان را با دولت زاهدی همراه کنند، اما این تلاشها نتیجهبخش نبود.
ناصرخان در یکی از این دیدارها، به علی هیئت استاندار فارس گفت: من هواخواه مصدق بوده و هستم و ایشان را یگانه نخستوزیر ملی میدانم و آقای سرلشکر زاهدی را به رسمیت نمیشناسم و... رویکرد ایلات به سیاستهای مصدق نشان میدهد که آنها عمدتاً رویکرد ملیگرا به عرصه سیاست دارند و این ویژگی حتی در برنامه اصلاحات ارضی نیز خود را نشان داد. دولت از دکتر مصدق و حمایت ایلات از او بهشدت خشمگین بود و در برنامه اصلاحات ارضی تلاش کرد تا از ایل قشقایی انتقام بگیرد.
قتل مهندس شاپور ملکعابدی رئیس اصلاحات ارضی فیروزآباد استان فارس، در ۲۳ آبان ۱۳۴۱ و اعلام عزای عمومی و انتقامخواهی توسط محمدرضا پهلوی، بهرغم پیوند سست انگیزه قتل با قضیه اصلاحات ارضی، به نفع دولت مصادره شد و به تبلیغات دولت علیه مالکان دامن زد. ملکعابدی اولین شهید اصلاحات ارضی قلمداد شد و عکسی از شاه در کنار فرزند یتیم او در جراید به چاپ رسید. این ماجرا به ایل قشقایی که همواره از هواداران محمد مصدق بودند و در نتیجه اصلاحات ارضی دامهای خود را از دست داده و برخی از آنها به راهزنی روی آورده بودند، نسبت داده شد.
به دستور محمدرضا پهلوی، عملیات نظامی علیه ایل ترتیب داده شد تا برای همیشه قدرتشان در هم شکسته شود. در واقع مسئله اساسی دولت نسبت به ایلات این بود که آنان رویکرد ملیگرا داشتند و در زمان محمد مصدق نیز از او حمایت کردند. دولت تنها راه کاهش رویکرد ملیگرای ایلات را گسترش نظارت حکومت بر مناطق عشایری و کشاندن ایلات به زیر چتر حمایت دولت میدانست.»
منبع: روزنامه جوان
یکی از اصلی ترین ضرباتی که رضا پالونی بر پیکر ایران وارد کرد همین ستیز با عشایر بود
جنگ با لرهای ممسنی
جنگ با قوای بختیاری چهارلنگ ( علی مردان خان)
جنگ با لرهای لک ( ایلات حسنوند و بیرانوند و باجولوند)
جنگ با شیخ خزعل
جنگ با میرزا کوچک خان جنگلی
جنگ با بلوچها
جنگ با کلنل پسیان و....
اگر نظام حکومت فدارالی ایران در زمان جنگهای جهانی اول و دوم حفظ میشد قطعا کشور ایران اینگونه راحت محل تاخت و تاز استعمار روس و انگلیس قرار نمی دادند