در کتاب «سفر چهارم» که پیرامون پرسش و پاسخهایی از آیت الله حاج آقا مرتضی تهرانی است، به نقل از این عالِم فرزانه در خصوص رضایت مادر نوشته شده است:
«پدرم (پدر حاج آقا مرتضی تهرانی) میگفت:
من به امامزاده ابوالحسن میرفتم و از شب تا صبح ذکر میگفتم و مناجات کرده و گریه میکردم. مادرم هم خبر نداشت. من چهل روز ترک حیوانی کردم. نان و سیب زمینی میخوردم. نان و سرکه شیره میخوردم. نگذاشتم مادرم بفهمد. چون من را خیلی دوست داشت. ما در منزل خدمتکاری که به ما کمک کند نداشتیم و من خودم از مادرم پذیرایی میکردم. در آن چهل روز، شبها هم تا به صبح، ریاضت و دعا و تضرع و التماس و مناجات داشتم و از خدا فهم میخواستم. چهل روز من تمام شد. متوجه شدم که رنگ مادرم پریده است. به بازار رفتم و یک مقداری گوشت خریدم. گوشت را شُستم و سیخ کردم و روی ذغال، کباب کردم و آن کباب چنجه را جلوی مادرم گذاشتم. به مادر گفتم که من متوجه ضعف شما شدم. این کباب را بخورید تا ضعف شما برطرف شود.
مادر نگاهم کرد و گفت: خودت هم بخور. حالا روز چهلم است و من تا غروب باید صبر کنم تا از ترک حیوانی، با آن همه کارهایی که در طی چهل شب تا صبح کرده ام، نتیجه بگیرم. باطنم یک تکانی خورد که خدایا چه کنم؟ تمام زحماتم از بین میرود. ابتدا سعی کردم مادر را قانع کنم که من بعداً میخورم. پیش خودم گفتم که مثلاً من هم شب کباب درست میکنم و برای شام یا افطار میخورم. ماه رمضان هم نبود که روزه واجب باشد.
مادر قبول نکرد و لقمهای از گوشت برداشت و گفت: تا تو این را نخوری، من هم نمیخورم. یک لحظه خدا نهیبی به دل من زد که عبدالعلی، تو نورانیت و عبودیت و سعادت را از غیر خدا میخواهی یا از خدا؟ از اربعینیات میخواهی یا از خدای اربعینیات؟ اگر خدا نخواهد، صدتا اربعین هم که بگیری به تو نورانیت نمیدهند. اگر از خدا اطاعت کنی، او بدون اربعینیات به تو نورانیت میدهد.
رسول خدا (ص) میفرمایند: «الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الاُمَّهاتِ». رسول خدا (ص) که بگویند، مثل این است که خدا گفته است. حالا نورانیت میخواهی؟ «الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الاُمَّهاتِ». به مادر گفتم: چشم و دهانم را باز کردم. همین که گوشت را در دهان گذاشتم، چشم دلم باز شد. همه چیز را میبینم؛ همه چیز را میگویم؛ نه فقط حرفهای مردم را، بلکه روایات و آیات و فرمایشات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) را بیان میکنم. این قدرت، نتیجه همان است که خدا با شکستن اربعین و خوردن گوشت در روز آخر به او داده است. چرا؟ چون اطاعت از مادر کرده است. «الجَنَّةُ تَحتَ أقدامِ الاُمَّهاتِ».