حجت مهربانیها سلامت میدهم از فرسخها دورتر، از جایی که نزدیکت نیستم، اما نقاشی عاشقانهای از احوالم را در خیال هایم برایت فرستاده ام.
بهشت من، تورا به نجابت ابرها بر گونههای خالی ام ببار و مرا تا کنج بارانی حریم امنت سوق بده. آری هر چهارشنبه سیمرغ دلم هوای پریدن به سوی تورا کرده و جان ناقابلم را به عنوان پیشکش نثار تو میکند امام من!
تو اولین و آخرین پناه برای درماندگان هستی و عاقبت برای نامه اعمالمان فقط تو خواهی ماند.
ای زیباترین غزل عاشقی و ای مجنون ترین نگار آینه ها، تورا به نقش بندی بارگاهت قسمت می دهم که وقت آواز مرگ با من باش و مرا یاری ده چراکه این جسم و روح خالی، پر از گناه در بستر مرگ خواهد خوابید و تنها امیدش تو خواهی بود.
آقای من، عزیز مهربانم، از راه دور تو را سلام می دهم!