فتنه شعله‌ور شد، خیابان‌ها به هم ریخت اما جوکرها پیروز میدان نشدند چون نام «حاج قاسم» بذر محبتی بود که در دل مردم عراق جوانه زده بود.

نمایشگاه کتاب امسال اهواز در فضایی متفاوت پر و بال گرفت و هر چند نقاط ضعف و قوت ملموسی داشت اما به پاتوقی تبدیل شود که گفت‌وگوهای فرهنگی زیادی در آن رقم خورد؛ یکی از این گفت‌وگوها، مشروح روایتی خواندنی از تقابل هجوم «جوکر»ها و یزله‌ی «عاشق»‌ها بر کرانه‌ی دجله بود؛ گفت‌وگویی که از رازهای پشت پرده‌ی عراق در روزهای تشییع «حاج قاسم» برای قلم‌هایمان سوژه ساخت.

روایتی مستند از روزهای پایانی سال ۲۰۱۸ میلادی که سر و کله‌ی جوکرها در عراق پیدا شد؛ اشخاصی با هویت نامعلوم که اماکن دولتی را تخریب کردند و به آتش کشیدند تا اعتراضات مسالمت‌آمیز مردمی را به انحراف بکشانند.

حشدالشعبی نیز در اقدامی عملیاتی، آن‌ها را رصد کرد و مشخص شد که در چندین استان عراق، اعتراضات مردمی را منحرف و به آشوب‌های خیابانی رسانده‌اند؛ از آن زمان، حشدالشعبی لقب «جوکر» را به آن‌ها داد تا در کم‌ترین فاصله‌ی ممکن، مردم را از ماهیت اقدامات ضدملی و ضدمردمی آن‌ها آگاه سازد.

و اما ماجرای دجله و یزله بر دجله چه بود؟ پس از شهادت سردار دل‌ها و ابومهدی المهندس در فرودگاه بغداد، جوکرها موقعیت مناسبی پیدا کردند تا بیش از پیش به آتش فتنه و نفاق بین ملت ایران و عراق دامن بزنند و تا حدودی هم موفق عمل کردند تا جایی که عراق دو جبهه شد، مخالفین و موافقین؛ یعنی کسانی که می‌گفتند «حاج قاسم» نباید در عراق باشد و کسانی که می‌گفتند بودِ عراق وابسته به بود حاج قاسم است.

فتنه شعله‌ور شد، خیابان‌ها به هم ریخت اما جوکرها پیروز میدان نشدند چون نام «حاج قاسم» بذر محبتی بود که در دل مردم عراق جوانه زده بود، پیر و جوان، با دشداشه و لباس اسپورت به خیابان‌ها ریختند و هیمنه‌ی سفارت آمریکا را با زلزله‌ی یزله‌شان بر کرانه‌ی دجله به لرزه انداختند؛ آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح این اتفاق از زبان جعفر الهایی، محقق کتاب «یزله بر دجله» است.

چه اتفاقی باعث شد که آقای جعفر الهایی به سوی این سوژه‌ی فراملی کشیده شود؟

الهایی: دفتر تاریخ شفاهی اهواز فعالیتش را از سال ۱۳۹۶ آغاز کرد، آن هم با جمع‌آوری خاطرات مردمی اهواز از اتفاقات تاریخی این شهر در برهه‌های مختلف اما ورود بنده به دفتر از سال ۱۳۹۸ رقم خورد؛ دانشجویی بودم با حس تعلق به بسیج اما فضای دفتر هیچ تفاوتی با بسیج دانشگاه نداشت و همین برایم وسوسه‌برانگیز بود که آنجا فعالیتی داشته باشم، البته هیچ پیش‌زمینه‌ی ادبی نداشتم و رشته‌ی تحصیلی‌ام در ژانری متفاوت بود اما در دفتر دوره‌های مختلفی برگزار شد و بنده تا به خودم آمدم دیدم که وارد عرصه‌ی پژوهش شده‌ام و به عنوان پژوهشگر دفتر تاریخ شفاهی در حال قلم زدنم.

پژوهش‌ها ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۹۹ نگاه جوانان و مردم کشورهای مختلف نسبت به جمهوری اسلامی و به ویژه رهبری برایمان شاخص و جذاب شد و دیدیم چه بسا علاقه و پیوندی که در سایر ملت‌ها نسبت به آرمان‌های جمهوری اسلامی وجود دارد از ما به عنوان یک شهروند ایرانی نیز بیشتر است، با خودمان گفتیم باید از این ظرفیت استفاده کنیم و این واکنش‌های باشکوه بین‌المللی را نشان دهیم.

چرا اولین انتخاب شما برای پروژه «حاج قاسم» بود؟

الهایی: زمینه‌ی بین‌الملل برای دفتر تاریخ شفاهی اهواز فضای جدید و نویی بود و با حاج قاسم کلید خورد، با خاطرات تشییع مردمی عراق برای حاج قاسم. البته شرایط در آن برهه که آن اتفاق، تازه بود به گونه‌ای شد که برایمان مقدور نبود به صورت حضوری به عراق برویم، به همین دلیل اولین ارتباطات ما برای نوشتن کتاب با دانشجویان عراقی در اهواز رقم خورد.

شاید باورتان نشود، برای مثال یکی از دانشجوهای عراقی دانشگاه شهید چمران اهواز، در روز شهادت حاج قاسم، به قدر وسعش چند نفر دعوت می‌کند و غذای عزای حاج قاسم را می‌پزد. بقیه‌ی دانشجوهای عراقی هم در دانشگاه تعزیه برگزار کردند. خب شما ببینید این دانشجوها تنها بخشی از عراق هستند و اینگونه واکنشی نشان دادند، همین گفت‌وگوهای ابتدایی باعث شد به گسترش سوژه فکر کنم و ارتباط‌ها کم کم شکل گرفت.

چگونه بدون حضور فیزیکی در عراق توانستید مصاحبه‌ها را انجام دهید؟

الهایی: خب با توجه به اینکه زبان من عربی‌ست، ارتباط خیلی خوب صورت گرفت و عملا نیازی به ترجمه نداشتم. یکی از این راه‌های ارتباطی، روش گلوله برفی بود، با یک نفر ارتباط میگیری، او شخص دیگری معرفی می‌کند و همین‌طور زنجیره‌ای پیش می‌رویم؛ البته با توجه به وضعیت اجتماعی، بعضی از خانم‌ها از لحاظ ارسال فایل صوتی محدودیت داشتند به خاطر همین گفت‌وگوها تلفنی صورت گرفت.

بعد از انجام تعدادی از مصاحبه‌ها و وقتی وارد فاز شناخت واکنش‌های عراقی‌ها بعد از شهادت حاج قاسم شدیم شاهد اتفاقات متفاوتی بودیم، مخصوصا با مجری شبکه العهد که ارتباط گرفتم، چقدر کار رسانه‌ای بزرگی انجام داده بود.

یک شب داشتم مصاحبه انجام می‌دادم، سوژه‌ام ماجرای عجیبی تعریف داد، گفت همان شبی که ماشین حاج قاسم را در فرودگاه بغداد می‌زنند و پیکر را به سردخانه منتقل می‌کنند، نیمه‌های شب و وقتی که تنها یک سرباز جلوی سردخانه ایستاده، زنی می‌آید، بی هیچ واهمه‌ای عزاداری می‌کند و دو رکعت نماز همان‌جا برای حاج قاسم می‌خواند و می‌رود، شما شجاعت این زن را ببینید، این تنها یکی از روایت‌هاست.

از تقابل طیف‌ها در عراق برایمان بگویید، جوکرها چه کردند؟

الهایی: هر اندازه که مصاحبه‌ها با شخصیت‌های مختلف بیشتر انجام می‌شد و پیش میرفت، فضاهای بیشتری از این نوع رویدادها برایمان هویدا شد. اما نکته‌ی جالب کتاب یزله بر دجله چیست؟ همین تقابل طیف‌های مختلف در عراق.

شب اول حادثه که پیکرها را به بیمارستان منتقل می‌کنند تعدادی از دکترها معترض می‌شوند و می‌گویند که باید پیکر حاج قاسم را از بیمارستان بیرون کنیم، مخالف‌اند اما جواب موافق‌ها خیلی زیباتر است، دکترهای موافق که تعدادشان هم بیشتر است در رویشان می‌ایستند و می‌گویند رسالت ما بیرون انداختن پیکر حاج قاسم است؟ خیلی باشکوه مقابل مخالف‌ها می‌ایستند.

یا در گوشه‌ای دیگر، جوکرها با شنیدن خبر شهادت رقص و پایکوبی کردند اما جواب مردم در برابر این‌ها خیلی برایم نقطه‌ی قوت بود؛ یکی از همین جواب‌ها، شعری عربی در پایان کتاب از یک شاعر عراقی است، در یوتیوب دیدم این شعر را و از طریق فضای مجازی شاعرش را پیدا کردم و ارتباط گرفتم که در آن روزها خطاب به جوکرها این شعر را سروده بود، با یک حماسه‌ی تند: «شما دارید چه می‌کنید؟ قاسم که فقط برای ایران نیست» با شور و گریه می‌گوید حاج قاسم برای همه‌ی ملت‌هاست، این‌ها تنها یک مورد از این تقابل‌هاست.

چرا اسم «یزله بر دجله» برای کتاب انتخاب شد؟

الهایی: ساختار کتاب به صورتی‌ست که اگر اشاره‌ای به مخالف‌ها شده، جواب طیف موافق نیز آمده. تمام مصاحبه‌ها به تصویر کشیده شده است.

شما ببینید یک پیرزن عراقی در سوگ حاج قاسم، یک سال عِصابه می‌بندد. حالا این عصابه چیست؟ یک پارچه‌ی سیاه ابریشمی که زنان سن‌وسال‌دار عرب به احترام عزیزان بزرگشان که به رحمت خدا رفته‌اند مانند عمامه و به نشان عزا دور سر می‌بندند. خب این اتفاق را اگر کسی نداند برایش خیلی پیش پا افتاده به نظر می‌آید که زنی پارچه‌ای سیاه دور سرش بسته اما این فرهنگ زنان عرب است و به محبت حاج قاسم یک سال تمام سیاه‌پوش شدند، خب این‌ها نشان داده شده است.

برای عنوان کتاب هم، قادة النصر را پیشنهاد دادم که از صحبت‌های آیت‌الله سیستانی درباره حاج قاسم و ابومهدی المهندس استنباط کرده بودم و به معنای رهبران پیروزی‌ست اما تدوین مصاحبه‌ها که شروع شد و به تجمع مردم عراق در برابر سفارت آمریکا رسیدیم نظرمان عوض شد.

سفارت با رود دجله فاصله‌ی کمی داشت، پیر و جوان با دل‌های سوخته از داغ شهادت حاج قاسم و ابومهدی ریختند آنجا و شروع به یزله کردند، یزله‌ای حماسی و کوبنده؛ ممکن بود آمریکایی‌ها به آن‌ها حمله کنند و به رگبار ببندنشان اما در سوگ رهبران پیروزی یزله رفتند و چشم در چشم آمریکایی‌ها خاک کرانه‌ی دجله را با کوبش پاهایشان زیر و زبر کردند، این‌ها حماسه‌ی عراق بود در تشییع حاج قاسم، حماسه‌‌های مردمی و تاریخی شفاهی، و ما تنها کاری که انجام دادیم نشان دادنش بود در قالب یک کتاب، باشد که شهدا شفاعتمان کنند.

برای امضای کتاب به چه جمله‌ای میهمانمان می‌کنید؟

الهایی: من همیشه یک جمله را می‌نویسم؛ «خادم حضرت عشق، حاج قاسم» موفق و پایدار باشید.

منبع : فارس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۵۲ ۲۴ خرداد ۱۴۰۱
سلام چرا تو تلوزیون ایران از این کتاب و مطالب جالبش کسی خبر نداره ؟؟؟؟
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۱۹ ۲۵ خرداد ۱۴۰۱
چون ادم های با ای کیو بالا اگه متوجه اش بشن میفهمن خالی بندیه به درد امثال شما میخوره فقط
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۰۳ ۲۴ خرداد ۱۴۰۱
خدا خیرتون بده