در گزارش قبل با عنوان پدر و مادرهای تنهایی که حق ازدواج دارند به این مساله اشاره کردیم که ازدواج دوباره پدر و مادرهای ۵۰، ۶۰ یا ۷۰ سالهای که صاحب عروس، داماد و نوه هستند، هیچ منافاتی با موازین دینی ندارد و خانوادهها نباید مانع از ازدواج پدر و مادرهایی شوند که حق زندگی دارند و میخواهند همدمی برای ادامه راه داشته باشند، اما قطعا این والدین نیز باید مسائل مختلف را مدنظر قرار دهند تا ازدواجشان منجر به مشکلات ثانویه و اختلافات خانوادگی نشود.
بیشتربخوانید
یکی از مسائلی که اغلب خانوادهها برای ازدواج پدر و مادرهایشان با آن مواجه هستند، احتمال یک انتخاب اشتباه است؛ به هرحال ازدواج در هر دوره سنی به همان اندازه که مسالهای مهم و ضروری تلقی میشود، به همان اندازه نیز باید آگاهانه و با تفکر صورت گیرد. همانطور که پدر و مادرها برای ازدواج فرزندانشان، معیارهای خاصی را مطابق با شرایط خانواده درنظر میگیرند، زمانی که خودشان هم قصد ازدواج مجدد دارند، باید این معیارها را مدنظر داشته باشند تا ازدواجی اشتباه و چالش زا را رقم نزنند. متاسفانه حتی در میان پدر و مادرهای میانسال با آن همه تجربه زندگی، خطاهای مختلفی دیده میشود و این خطاها در جایی آنقدر پررنگ میشود که سرانجام به مشکلاتی اساسی و دردرسرهایی بزرگ میانجامد.
روایت اول:
پدرمان را بعد از ازدواجش از دست دادیم!
وقتی مادرشان از دنیا رفت، پدرشان ۶۵ سال داشت. پدری با ۴ دختر و ۳ پسر که همگی ازدواج کرده و دارای زندگی مستقل بودند. پدر بعد از سالها مراقبت از همسر بیمارش، تمایل به ازدواج داشت و بچهها هم مخالفتی نداشتند، اما این ازدواج به شکلی رقمخورد که نتایج خوبی به همراه نداشت. معصومه دختر بزرگ خانواده توضیح میدهد: «خودمان چندنفر را برای پدرمان درنظر گرفته به او پیشنهاد دادیم. خانمهایی که از نظر سن و سال با پدرمان همخوانی داشتند، یعنی نه آنقدری سن و سالشان بالا بود که نتوانند به پدر رسیدگی کنند و نه آنقدر جوان که تفاوت سنی فاحشی با او داشته باشند. متاسفانه به رغم آنکه گزینههای خوبی را به پدرمان معرفی کردیم، اما یک روز متوجه شدیم که پدرمان از طریق یکی از دوستانش با خانمی ۳۷ ساله آشنا شده که یکسال قبلتر متارکه کرده است.
آن خانم درست، هم سن کوچکترین خواهر ما بود، بنابراین اصلا موافق با این انتخاب نبودیم، اما پدرمان بدون توجه به نظر ما و با این منطق که نمیخواهد خودش را درگیر همسری میانسال و بیماریهای احتمالی او کند، با آن خانم جوان ازدواج کرد و مشکلات از همان روز اول شروع شد. آن خانم در سن و سالی بود که دلش میخواست مثل نوعروسها زندگی کند، بنابراین تمایلی به رفت و آمدهای مستمر خانوادگی نداشت و پای همه ما را از خانه پدرمان برید، بطوریکه حالا فقط سالی دو بار آن هم در عید نوروز و روزپدر میتوانیم به منزلشان برویم که در همین ایام هم، گاهی آنقدر طعنه و بی حرمتی میبینیم که از رفتنمان پشیمان میشویم. متاسفانه پدرمان برای آنکه درگیر بحثهای خانوادگی نشود و همسرجوانش او را ترک نکند، تسلیم تمام خواستههای آن خانم شده و دیگر خبری از روابط پدر وفرزندی نیست. درحقیقت ما بعد از فوت مادرمان، پدرمان را هم از دست دادیم و و عملا از وجود پدر محروم شدیم.»
روایت دوم:
ازدواج ناآگاهانهای که دوام نیاورد
مادری ۵۷ ساله بود با ۳ فرزند دختر که همگی صاحب خانه و زندگی بودند. دو دختر خارج از ایران و یک دختر هم در شهری دیگر زندگی میکرد. مادر تنها مانده بود و بعد از سالها تصمیم به ازدواج گرفت. از طریق یکی از همسایهها با مردی هم سن و سال خود آشنا شد، ظاهرا همه چیز خوب بود، اما بعد از مدتی مشکلات مادر یکی از پس از دیگری شروع شد، بطوریکه ازدواجش ۲ سال بیشتر دوام نیاورد و سرانجام به جدایی ختم شد.
لیدا دخترکوچک لیلاخانم در رابطه با این ازدواج ناموفق میگوید: «وقتی برای اولین بار با آن آقا که ۳ سال از مادرمان بزرگتر بود، آشنا شدیم، به نظرمان شخصی آرام و محترم آمد. قبلا یکبار ازدواج کرده و همسرش به رحمت خدا رفته بود، اما هیچ وقت صاحب فرزند نشده بودند، بنابراین فکر میکردیم که انتخاب درستی برای مادرمان است. ازدواجشان خیلی زود شکل گرفت. مشترک خانهای خریدند و سر زندگیشان رفتند. تا چندماه مشکل جدی بین آنها وجود نداشت، اما بعد از ۶ ماه، مشکلات مادرم بسیارجدی شد. شاید عجیب به نظر برسد، اما آن آقا در سن ۶۰ سالگی آنقدر بددل بود که مدام با مادرمان بحث و جدل داشت. مادرم حتی اجازه نداشت برای خرید از خانه بیرون برود و یا گاهی به تنهایی به خانه خواهر و برادرهایش برود. اوایل برای آنکه آبروداری کند و مجبور به جدایی نشود، این موضوع را از ما پنهان میکرد، اما خود ما کمکم با رفتارهای عجیبی که میدیدیم، متوجه قضیه شدیم.
تعصب بیجای آن آقا آنقدر شدید شده بود که حتی همسایههای مادرم همیشه از فریادهای آن آقا شکایت میکردند. مادرم عملا در خانه زندانی شده بود و روزبهروز منزویتر میشد. این مساله به حدی مادرمان را دچار آسیب روحی کرد که سرانجام بعد از ۲ سال مجبور به جدایی شد. امروز مدام با خودمان میگوییمای کاش بیشتر تحقیق کرده و دقت بیشتری به خرج میدادیم. شاید اگر بیشتر با پیشینه خانوادگی و حتی سطح فرهنگی آن آقا آشنا شده بودیم، این ازدواج و طلاق اتفاق نمیافتاد و مادرمان در این سن و سال، چنین ازدواج ناموفقی را تجربه نمیکرد.»
گرچه باتوجه به نیازهای انسان در هر دوره از زندگی، معیارهای ازدواج در سنین مختلف نیز متفاوت است، اما با این حال، انتخاب آگاهانه و عقلانی به عنوان نقطه مشترک هر ازدواجی محسوب میشود و پدر و مادرها به صرف اینکه، از تجربه بالایی برخوردارند یا میخواهند از تنهایی رهایی پیداکنند، نباید انتخاب عقلانی را فدای یک تصمیم عجولانه کنند. از شاخصههای متعددی میتوان به عنوان معیار ازدواج میانسالان یادکرد، اما بنابر تجربیات زندگی مجدد پدر و مادرهای میانسال، چند مورد بیش از همه خودنمایی میکند که در اینجا به توضیح مختصری در رابطه با آنها میپردازیم.
شناخت کافی از طرف مقابل
تصمیم عجولانه در هر زمینهای ممکن است نتایج سویی به همراه داشته باشد که این مساله در ازدواج بیشتر خودنمایی میکند و میتواند آسیب زا باشد. وقتی طرفین به شناخت کافی از ویژگیهای اخلاقی، سلایق و انتظارات یکدیگر نرسیده و یا فراتر از آن، از گذشته و حقایق زندگی طرف مقابل اطلاعات چندانی نداشته باشند، قطعا در زندگی مشترک با چالشهایی مواجه میشوند و این چالشها گاهی آنقدر پررنگ میشوند که اختلافاتی بزرگ را رقم زده و سرانجام نیز این ازدواج به سمت جدایی پیش میرود.
تشابه اخلاقی و فرهنگی
اینکه دوفرد سن وسال دار با دو فرهنگ و اخلاق کاملا متفاوت بخواهند با هم ازدواج کنند اقدامی چندان منطقی و عقلانی نیست. شاید در سنین پایینتر به سبب انعطاف پذیری بیشتر بتوان تاحدی با این مساله کنار آمد، اما قطعا در سن میانسالی، شخصیت و باورهای هر فردی به طور کامل شکل گرفته و تفاوتها ممکن است هیچ وقت به یک تفاهم تبدیل نشود. خانم و آقایی که به لحاظ اخلاقی، اعتقادی، خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی با هم همخوانی ندارند، صرفا به امید اینکه درآینده میتوانند به یک منطق مشابه برسند، نباید زیر یک سقف رفته و نهایتا در یک زندگی پر از تنش و اختلاف، گذر عمر کنند و یا سرانجام از هم جدا شوند.
فاصله سنی مناسب
تفاوت سنی مناسب گرچه برای ازدواج در هر سن و سالی به عنوان یک شاخصه مهم محسوب میشود، اما در سنین میانسالی یعنی زمانی که والدین قصد ازدواج مجدد دارند و دیگر فرصتی برای جبران خطا نیست، بیش از پیش اهمیت پیدا میکند. ازدواج یک آقا با خانمی هم سن دخترش و یا برعکس ان ازدواج یک خانم با پسری جوان و گاها مجرد معمولا به سرانجام خوشی نمیرسد و جامعه آماری نیز این مساله را اثبات کرده است. تفاوت بلوغ فکری، تمایلات و سطح انتظارات طرفین از زندگی به عنوان مهمترین عوامل شکست در چنین ازدواجهای شناخته میشوند.
رضایت فرزندان
بدیعی است که فرزندان نقش مهمی در زندگی والدین خود ایفا میکنند و هرگونه نارضایتی و مخالفت از جانب آنها میتواند دلخوریها و اختلافات خانوادگی را به همراه داشته باشد. در اینکه فرزندان نباید مانعی برای ازدواج پدر و مادرهای خود باشند، بحثی نیست، اما پدر و مادرها نیز در صورت تصمیم به ازدواج مجدد و انتخاب فرد موردنظر، باید با تدبیر کامل عمل کرده و بدون موضعگیری، دلایل مخالفت و نارضایتی فرزندانشان را بررسی کرده و اگر بازهم نسبت به انتخابشان مطمئن بودند، با دلایلی منطقی، آنها را قانع کنند و در پذیرش نظرات منطقی فرزندان نیز انعطاف بیشتری به خرج دهند تا در آینده بنیان خانواده متزلزل نشده و روابط والد و فرزندی مختل نشود.
منبع فارس