سردار حاج مهدی زمردین اظهار کرد: ۴۰ سال به عنوان فرمانده تخریب و شناسایی در جبهههای جنگ حضور داشتم پس از آن به عنوان کارگزار حج مشغول به کار شدم، در همین حین داعش به سوریه حمله کرد فرمانده ما که جانشین حاج قاسم بود گفت که سردار با شما کار دارد، میدانستم وی قصد دارد در مورد جنگ با داعش با من صحبت کند. نیروهای داعش را به دلیل اینکه به راحتی سر مردم و رزمندگان را از تن جدا میکردند به اندازه کوه دماوند تصور میکردم و به خاطر ترسی که از آنها داشتم به دیدار سردار سلیمانی نرفتم.
زمردین یادآور شد: پس از اینکه بازنشسته شدم تا حدود سه سال خادم آشپزخانه حرم حضرت رقیه (س) بودم در آن هنگام به دلیل حضور داعش در سوریه زائران کمتر به این کشور سفر میکردند ما به همراه برخی از زائران با یک اتوبوس به صورت زمینی به سوریه سفر کردیم، در ایام شهادت ایشان به مدت ۱۰ شب برای زائران حدود هشت هزار غذا طبخ میکردیم پس از اتمام مراسم تصمیم گرفتم با هواپیما به تهران بازگردم متوجه تاخیر هواپیما در پرواز شدم به دوستانم گفتم چند وقتی است به جلساتی که از سوی سردار دعوت میشوم نمیروم چراکه میدانم ایشان قصد دارد در خصوص جنگ با داعش و اعزام من به جبهه جنگ علیه سوریه صحبت کند، فکر میکنم هواپیما را به خاطر من نگه داشتهاند اگر آمدند و مرا با خود بردند شما وسایل مرا به خانوادهام تحویل دهید.
وی افزود: حدسم درست بود از پشت پنجره هواپیما به بیرون نگاه میکردم که دیدم همکارانم که با چند ماشین بنز و تویوتا به دنبال من آمده بودند با خنده به سمت هواپیما میآیند بعد از وارد شدن به هواپیما به من گفتند حاج قاسم گفته از هواپیما پیاده شوید و تا شما پیاده نشوید هواپیما پرواز نمیکند، من برای سردار جانم را هم میدادم، اما ترس از نیروهای داعش باعث شده بود که از رفتن به جبهه امتناع کنم.
زمردین گفت: من هم کیف داروهایم را برداشتم و به همراه آنها به دیدار سردار سلیمانی رفتم. سردار مرا که دید گفت: به به حاج آقا تیپ زدی. نکته جالب اینجاست که برای اولین بار با کت و شلوار به سفر رفته بودم. گفتم آمده بودم زیارت حالا داشتم به ایران باز میگشتم. حاج قاسم گفت: من جلسه دارم به بچهها میگویم شما را تا لب خط ببرند و منطقه را به شما نشان دهند ۲ ساعت دیگر به دفتر بیا تا با هم صحبت کنیم گفتم هواپیما رفت، پاسخ داد سه روز دیگر با هم به تهران برمیگردیم، دوستانم به من میخندیدند، من اصلا تمایل نداشتم به خط بروم.
تلههای انفجاری داعش در ورودی در خانهها تا زیر اسباب و وسایل منزل
این فرمانده تخریب و شناسایی جبهههای جنگ ادامه داد: با ماشین از فرودگاه سوریه تا لب خط در حال تردد بودیم، ناگهان متوجه بیش از ۵۰ بمب که مانند کلم در کنار جاده قرار گرفته بود، شدیم. با دیدن این صحنه، وحشت زده، به دوستانم گفتم چرا شما این همه بمب را نمیبینید؛ آنها گفتند ما اصلا نمیدانستیم اینها بمب است.
زمردین گفت: قبل از رفتن به سوریه تصور میکردم خط پدافندی است و درگیریها مانند جنگ ایران و عراق است، اما بعد متوجه شدم همه نیروهای دشمن در کنار فرودگاه مستقر هستند و مسیری که با ماشین از فرودگاه طی میکردیم محل درگیریهاست عدهای با پای پیاده و برخی هم با ماشین در حال تردد بودند و چند ماشین هم در مسیر منفجر شده بود.
وی افزود: هر کدام از این بمبها یک تانک را منهدم میکرد، من به خاطر نوع کارم به ترکیبات بمبها پی بردم از همکارانم یک سیم چین گرفتم و گفتم کنار بایستید و شروع به خنثی کردن بمبها کردم، در حدود ۲ ساعت توانستم ۵۰ بمب را خنثی کنم بعد به دوستانم گفتم آنها را پشت ماشین بگذارند، آنها گفتند خطرناک است، گفتم نترسید دیگری خطری ندارند.
زمردین بیان کرد: پس از خنثی کردن بمبها هوا تاریک شده بود و لباسها و کفش هایم گل آلود، با آب سرد شروع به شستن آنها کردم تا برای شرکت در جلسه به دفتر حاج قاسم برویم، سردار تا مرا دید لبخند زد، گفتم حاج آقا من تسلیم هستم فقط به من یک لباس بدهید، از او پرسیدم کی به تهران باز میگردد گفت که ۲ روز دیگر. از او خواستم با او به تهران بازگردم و پس از سرو سامان دادن کارهایم دوباره با او به منطقه بازگردم.
داعش بمبها رو زیر پتو جاساز میکردند
این فرمانده تخریب در بخش دیگری از خاطرات خودد گفت: به خط اول جبهه که رسیدیم متوجه شدم یکی از نیروهای عادی ما مسئول محور شده و ۵۰ نیروی عراقی دارد، نیروهای عراقی فاطمیون نیز از ما کمک طلب میکردند و غریبانه در خانههای تخریب شده زندگی و در حال تثبیت بودند (وقتی یک منطقه را میگیرند باید آنجا را تثبیت کنند و تک تیراندازها و سایر نیروها را ساماندهی کنند) و هر شب در آنجا درگیری است.
زمردین افزود: در یکی دیگر از محورها متوجه حضور یکی از نیروهای جوان ایرانی شدم که به تازگی صاحب یک فرزند شده و در آنجا با کمترین امکانات در حال مبارزه با نیروهای داعش است با دیدن این صحنه وجدانم به درد آمد و با خود گفتم مگر میخواهم چقدر دیگر زندگی کنم که حالا که به تخصص من نیاز است از ترس جانم به کمک اینها نیایم مگر این جسم خاکی چه ارزشی دارد، اینجا بود که بر ترس خود غلبه و شروع به بررسی کردم و متوجه شدم از هر ۱۰۰ شهید ۹۵ تن آنها به خاطر تلههای انفجاری به شهادت میرسند. چراکه داعش بمبها را در زیر پتو، درون یخچال، زیر تابلو، زیر گلدان ها، در ورودی خانهها و جاهای مختلف جاسازی میکردند و زمانی که مثلا پتویی را از روی زمین بر میداشتند یا هنگام باز کردن در یخچال بمب منفجر و فرد به شهادت میرسید.
وی ادامه داد: ۲ یا سه روز میتوانستم یک نیرو را آماده رزم کنم و به او آموزشهایی را در خصوص نحوه بمب گذاری و خنثی کردن آنها ارائه دهم، نیروهای داعشی در سوریه در فاصله کمی با نیروهای مقاومت قرار داشتند، وقتی نیروهای ما را گروگان میگرفتند آنها را جلوی دیدگان ما تکه تکه میکردند و به آتش میکشیدند تا روحیه ما تضعیف شود و دست از نبرد برداریم.
منبع: ایرنا
رزمندگان امروز جانشان را نمی خواد بدن کافی است اندکی برای مردم زحمت بکشن