مدرنسازی رضاخانی اگر در شکل فرهنگی با دستور متحدالشکل شدن لباس و اجبار کلاهفرنگی و کت و شلوار و کراوات معروف شد، پیش از این صابونش به تن معماری و شهرسازی تهران خورده بود تا پایتخت را باب میل خودش بسازد. از این رو رضاخان، کریم خان بوذرجمهری معروف به مارشال کریم را که از نظر شخصیتی تیپی شبیه خودش بود به سمت شهرداری تهران منصوب کرد. بوذرجمهری فرد باسوادی نبود اما روحیه نظامیگری زیادی داشت و کمر به تغییر شکل تهران بست تا آنجا که 12 دروازه تاریخی تهران را ویران کرد و خیابانکشیهای عریض و طویل انجام داد تا از تهران شهر تازهای بسازد که به مذاق خودش و رضاخان خوش بیاید. اما این مدرنسازی چطور انجام شد و چه اثرات فرهنگی و تاریخی روی تهران داشت؟
بیشتربخوانید
به همین بهانه با «مجید کفایی» کارشناسی ارشد معماری و مرمت بناهایی تاریخی گفتگو کردیم تا از این شهردار ایرانی و اثرات تصمیمات وی بیشتر بدانیم.
از مهمترین شهرداران تاریخ شهر تهران «کریم بوذرجمهری» است که در زمان رضاخان 10 سال شهردار تهران شد و به شکل ضربتی مدرانیزاسیون تهران را با تخریب بناهای مختلف و ساخت بناهای جدید پیش برد. به نظر شما این مدرنسازی چه اثری بر شهرها داشت و اگر این اتفاقات نمیافتاد شهر تهران چه تفاوتی با امروز داشت؟
بحث مدرنیته بحث مفصلی است. تقریباً میتوان گفت از دوره صفویه یک اتفاقاتی افتاد و در دوره قاجار شدت گرفت و در دوره کنونی برنامه به صورت ویژهای ادامه یافت.
اگر بحث تخریب بافت و محلات قدیمی باشد، شروع بخشی از آن از دوره قاجار بوده است و بعد از آن در دوره بوذرجمهری شدت گرفت و کلاً خواستند تهران را از حالت ده و روستا بودن دربیاورند و شبیه شهر مدرنش کنند. البته به خطا هم رفتند. اما این را باید در نظر گرفت که حتی اگر این اقدامات انجام نمیشود. چون خود جامعه به سمت مدرن شدن پیش میرفت برخی تغییرات شهری رخ میداد. اما چون ما هنوز آماده و شرایط و فرهنگ مدرن شدن نداشتیم یکباره در زمان رضاشاه و بوذرجمهری از سنتی به مدرن رفتیم. مثل خیلی از مسائل و ابزارهای مدرنی که یکباره وارد جامعه میشود اما فرهنگش وجود ندارد. در بافت شهری هم همین است. من یک کتاب دارم با عنوان «مبانی نظری مرمت» که آنجا در قسمتی که مدرنیزاسیون را میخواهم توضیح بدهم نوشتهام با ورود کالسکه خودبهخود جادهها و خیابانها شکل گرفت و برای اینکه جاده و خیابان داشته باشیم، ناچار بودند که این بافتها را تخریب کنند. از زمان ناصرالدین شاه این قضیه شدت گرفت و اصل اتفاقات در زمان بوذرجمهری و رضاشاه بوده است.
میخواهم بگویم گاهی همین تکنولوژی و آنچه که وارد زندگی مردم میشود، ناخودآگاه تأثیرات خود را میگذارد؛ چه ما بخواهیم و چه نخواهیم. ولی در زمان بوذرجمهری جامعه ما آماده این شرایط نبود و یکباره تاثیرات خودش را روی زندگی مردم گذاشت.
کریم بوذرجمهری شهردار تهران در زمان رضاخان
و همین موضوع باعث شده وقتی درباره این مدرن شدن که حرف میزنیم تلخ به نظر میرسد و انگار چیزی را از دست دادهایم.
چون ما یک پیشینه قوی معماری داریم. تا همین ۶۰_۷۰ سال پیش یا حتی بعضاً همین امروزه و در شهرهای دیگر مردم در خانههای سنتی و قدیمی زندگی میکنند. ولی در تهران یا خیلی از شهرهای بزرگ ما نمونههای خوبی از بافت سنتی و خانههای خوب داشتیم که مردم خیلی راحت در آنها زندگی میکردند. بعد یک دفعه یک انقطاعی شد و ما انگار دچار یک فراموشی شدیم و کلاً همه را کنار گذاشتیم. جالب است که جلوی رویمان است و میبینیم که خانه میتواند اینقدر قشنگ باشد ولی باز اینها را کنار گذاشتهایم و یک سری خانه قوطی کبریتی که حتی نام مسکن را نمیتوان روی آنها گذاشت را انتخاب کردهایم. فقط میخواهیم چند طبقه بالا برویم! تمام تزیینات و حس و اتمسفر خوبی که آن خانهها داشت و مردم از آن استفاده میکردند، همه را کنار گذاشتیم و این سبک را پذیرفتیم. حالا ممکن است این خانهها در بهترین نقطه بالاشهر هم باشد ولی میبینیم طرف خانهای ساخته که اتاق خوابش پنجره ندارد یا خانه اصلاً نورگیر نیست و آدم در آن افسرده میشود! ولی باز هم مردم هزینه میکنند و این خانهها را برمیگزینند. میخواهم بگویم از همه آن زیباییها دست کشیدهاند.
این مدرنسازی که در زمان رضاخان و شهردار بودن بوذرجمهری رخ داد چه اثر فرهنگی و روانی روی مردم گذاشت؟
یک صحبتی ما در بحث مرمت داریم. میگویند شما وقتی یک اثر تاریخی را خراب میکنید، فقط یک اثر تاریخی را تخریب نکردهاید بلکه یک حافظه و یک خاطره را از بین بردهاید. مردم با آن فضا یا هر اثر هنری دیگر خاطره دارند.در زمان رضاشاه خیابانسازیها عمدتاً صلیبی بود، یعنی خیابانهای چهارراهی. نه فقط در تهران بلکه در اصفهان و یزد و… هم این شیوه رواج یافت و طبعا باید خرابیهای زیادی انجام میشد.
عکس از طرح خراب کردن خانههای قدیمی پایتخت
این مدرنسازی که ارمغان بوذرجمهری برای تهران بود چه آوردهها مثبت و منفی برای مردم و زندگی مردم داشت؟ مثلا ساخت خیابان ولیعصر را هم به بوذرجمهری نسبت میدهند.
بله بوذرجمهری فقط خیابانکشی نکردهاست.مثلاً ایستگاههای آتشنشانی را هم او به شهر آورد. ایستگاههای آتشنشانی اوایل فقط در تبریز وجود داشت، قبل از بوذرجمهری هم کارهایی برای راهاندازی چند ایستگاه در تهران شده بود ولی او توانست این ایستگاهها را راهاندازی کند. یا مثلاً ساماندهی قبرستانها هم از کارهای او بوده است. بخشی از این کارها را خودش انجام میداد و بخش دیگرش دستور بوده است. چون رضاشاه خیلی مُصر بود که ما یک تهران مدرن داشته باشیم. چون تهران نماینده ایران میدانست.هر اتفاقی بیفتد فقط آن چیزی که توی چشم است دیده میشود و نه کل ایران! برای همین خیلی روی تهران سرمایهگذاری کرد.
البته ما افرادی هم در این میان داشتیم که فرهنگی بودند و تأثیرات خودشان را هم گذاشتند که منجر به تأسیس دانشگاه تهران شد. از همان سالها هم انجمن آثار ملی تأسیس شد. خیلی کارهای مهمی در زمینه بافت سنتی و مخصوصاً مرمت بناهای تاریخی صورت گرفت. اینها یک مجموعهای بودند که چند نفر پول روی پول گذاشتند و این انجمن را راه انداختند که الان انجمن مفاخر فرهنگی شده است. دید من همیشه اینطوری بودهاست که یک بعدی به قضیه نباید نگاه کرد بلکه باید نقاط مثبت و منفی را باهم دید. اگرچه وقتی از زاویه بافت شهری نگاه کنیم. خانههای سنتی خراب شد و این خانههای مدرن ساخته شد.
این حجم از علاقه به مدرنسازی و خراب کردن بافت قدیمی از کجا میآید؟ چرا انقدر این اصرار در این دوره تاریخی وجود دارد؟
چون اولاً رضاشاه با قاجار مخالف و دشمن بود. آن زمان هم دست روی هر کسی میگذاشت، طرف میگفت من شازده هستم! چون تعداد همسران و به طبع بچههای شاهان قاجار زیاد بود. خب این شازدهها هم همه مقام و سهم میخواستند. برای همین رضاشاه خیلیها را تبعید کرد و خیلیها را کشت. در همین راستا سعی میکرد آثار زمان قاجاریه را کلاً محو کند. میگویند قبل از ساخته شدن خیابان ولیعصر، به آنجا رفت و عصایش را بلند کرد و گفت راست این عصای من را خراب کنید. گفتند راست عصای شما کلی خانه ارزشمند از دوره قاجار است. حیف است. ولی او گفت نه، کلش را خراب کنید. همانطور که میبینید الان این خیابان به صورت مستقیم تا انتها رفته و به راهآهن رسیده است و کل این خانهها را خراب کردند.پس بخشی از این تخریبها به خاطر مشکل داشتن رضاشاه با قاجاریه بودهاست. متاسفانه این قبیل اتفاقات در شیراز هم همین الان در حال رخ دادن است و ما بخشی از خانههای زندیه را که از این مدل خانه در ایران کم داریم را از دست دادیم.
دروازه دولت تهران
یعنی این مدرنسازی که در تهران رخ داد آفتش به شهرهای دیگر هم رسیدهاست؟
برای شیراز میتواند این اتفاق نیفتد. ما هیچ دلیلی نداریم که آن خانهها را خراب کنیم و به جایش مجتمع تجاری بسازیم.این حرف من را زمانی متوجه میشوید که به شیراز و نزدیک شاهچراغ بروید و به بافت شهری نگاه کنید. آن موقع میبینید که بنای شاهچراغ یک بنای سنتی خیلی زیبا با آن گنبد و کاشیکاری و آینهکاری است و روح سنتی در بنا جریان دارد، بعد کنارش یک مجتمع تجاری بزرگ چقدر توی ذوق میزند! اصلاً هیچ ارتباطی با آن بافت ندارد. چرا که اینها جنبه مالی برایشان اهمیت دارد.
آیا منبعی وجود دارد که به ما بگوید وقتی این مدرنسازی با آن شدت در تهران توسط بوذرجمهری پیگیری میشد مردم چه واکنشی داشتند؟
بله مردم اعتراض میکردند. جایی گفته بودم که مردم اعتراضشان را پیش امام جمعه بردند و او هم سخنرانی کرد. حتی در مجلس هم سخنرانی در این باره شد. یکی از آن حرفها این بود که تو اگر میخواهی خانهها را خراب کنی لااقل شب قبلش به مردم بگو که اجناس و وسایل خود را از آنجا بردارند! یعنی موقع تخریب مردم توی خانهها بودند و موقع تخریب فقط خودشان را نجات میدادند! یعنی آنقدر برای این موضوع عجله داشتند.
بعداز بوذرجمهری این مدرنسازیها چطور پیش رفت؟ آیا ادامه داشت؟
بله ادامه داشت. همین میدان امام خمینی را نگاه کنید. آن قسمتی که مخابرات هست و آن ساختمان بلند زشت، قبلاً اینجا یک ساختمان تلگرافخانه خیلی زیبا بوده است. این را هم اواخر دوره رضاشاه خراب کردند و به جایش این ساختمان را ساختند. در پهلوی دوم هم این اتفاقات ادامه داشت.
در پهلوی دوم ما یکسری معمارهای مطرح داشتیم که بعداً به خارج از کشور رفتند. اینها باز یک سبک معماری داشتند و یک کارهای مثبتی انجام دادند ولی در نهایت قیافه شهر عوض شد. به طبع تهران در شهرهای دیگر هم این تغییرات رخ داد. چیزی که الان در شهرها میبینیم حاصل اقدامات پهلوی اول و دوم است. بعدها هم چیزی به نام سبک معماری و توجه به بافت قدیمی نداشتیم. یک سبک التقاطی یا مندرآوردی را پیش گرفتند.
بعد از انجام این مدرنسازیها پشیمانی هم اتفاق افتاد؟ یعنی شخصیتی که ابراز پشیمانی کند و برای حفظ و یا حتی برگشت آثار تلاش کند.
خیلی کم این اتفاق افتاد. در مشهد یک فردی به نام «ولیان» بود که در زمان او بافت حرم مطهر خیلی بهم ریخت. یا حتی در تهران هم به «تکیه دولت» که یک اثر برجسته بود هم رحم نشد. خرابش کردند و به جای آن بانک ملی را ساختند. فروغی این بنا را ساخت. به این معنا که بگوییم پشیمان شده باشند، نه. اینها داشتند به این سمت حرکت میکردند. ممکن است در این میان دلسوزانی هم بوده باشند؛ مثلاً همان افرادی که انجمن آثار ملی را راه انداختند، دلسوز بودند. کسانی بودند که از جیب خودشان خرج میکردند و سعی در حفظ بافت شهری و بناهای قدیمی داشتند. حتی افراد خارجی را به کار میگرفتند و با تخصص آنها این بناها را مرمت میکردند. این انجمن یک شکل مردمنهاد داشت اما اینکه بگیم کسانی که مسوولیت داشتند پشیمان شده باشند. نه اینطور نبودهاست.
مدتی پیش در آیین نکوداشت انجمن موزهها یک سخنرانی کوتاه داشتم و آنجا به شهر یزد اشاره کردم. گفتم شما یک بافت چند کیلومتری سنتی در یزد دارید که ثبت جهانی شده است. پنج کیلومتر آن طرفتر از این بافت یک محله به نام صفاییه ساختهاید که خیلی هم مثلاً جای خوب شهر است! خودتان یک مقایسه بکنید. خانههای معمولی و فاقد معماری ساختهاید! این در حالی که است که فقط پنج کیلومتر آن طرفتر یک بافت سنتی و دارای معماری اصیل جلوی چشمتان بوده.
ما در معماری قرار نبوده اختراع کنیم، همه چیز جلوی چشممان بوده است. همه زیباییها و خوبیها جلوی رویمان بود ولی همه را کنار گذاشتیم و رسیدیم به وضعیت الان. چون زمانی که اینقدر ناگهانی مدرنیته وارد زندگی ما شد، اصلاً کسی وقت فکر کردن نداشت. یکسری اتفاقات سیاسی میافتاد و گروهها و احزاب سیاسی زیادی داشتیم ولی در هنر و زندگی کسی کاری نکرد. اگر همه چیز را با هم ببینیم شاید بتوان دقیقتر دربارهاش صحبت کرد ولی اگر یک بعدی نگاه کنیم نتیجهاش میشود اینکه بگوییم همه چیز را خراب کردند. ولی باید ببینیم شرایط آن زمان، فشارها و کمکاریها چطور بود و چه کارهایی میتوانستند بکنند که نکردند.
منبع: فارس