شاید حرف از «جنگ رسانهای» که به میان بیاید با خودمان بگوییم این اصطلاحی است که این روزها باب شده اما جالب است بدانید قدمت جنگ رسانهای را گزاف نیست اگر بگوییم به واقعهی عاشورا نیز میرسد! اما چگونه؟
یزید پس از ناامیدی از بیعت امام حسین(ع)، نامردانی که شمشیر زیر احرام بسته بودند را برای ریختن خون امام عازم مکه کرد اما امام(ع) برای جلوگیری از هتک حرمت خانهی خدا از مکه خارج شده و به سوی عراق که دعوتنامههای مردمانش را با خود به همراه داشت پیش رفت و جنگ رسانهای نیز از همانجا کلید خورد.
اگر کاروان امام حسین(ع) به عراق میرسید و وارد شهرهایش میشد چه اتفاقی میافتاد؟ قطعا جمعیت چند ده هزار نفری کوفه، بر گرد حسین بن علی(ع) که حقگوترین رسانهی آن تاریخ بود حلقه میزدند و تابع فرمان او میشدند؛ پس ابن زیاد با توجه به این شرایط، باید ورقهای جنگ رسانهای را به نفع کاخنشینان برمیگرداند؛ به همین دلیل او به امام حسین(ع) نه تنها اجازهی ورود به کوفه را نداد بلکه حتی بازگشت به مکه یا هر منطقهی مجاور آن را نیز ممنوع کرد، اما چرا و دلیل این تصمیم ابن زیاد چه بود؟
یک: اگر امام حسین(ع) وارد کوفه میشد با توجه به سخنانی که در مسیر مکه تا عراق گفته و به گوش مردم رسیده بود_همانها که فرمودند برای امر به معروف و نهی از منکر و طلب اصلاح در امت جدشان قیام کردهاند_پس قطعا ورودشان به این شهر، بی اصلاح و بدون حذف مُهرههای فاسد کوفه نمیبود و مردم نیز که از ظلم و ستم یزیدیان به ستوه آمده بودند و هیچ تهدید جانی و مالی از جانب حکومت را بر سرشان نمیدیدند مشتاقانه به سوی مردی که دعوتش گرفته بودند میشتافتند و ابنزیاد خلع میشد.
دو: و اما مکه؛ اگر امام حسین(ع) به مکه یا همان سرزمین آبا و اجدادیاش برمیگشت قطعا پیروز جنگ هم خود ایشان بود، چرا که بنیهاشمی که در هنگام خروج از بیم جان او را همراهی نکرده بودند در جوار کعبه با همراهی نیروهای مردمی میتوانستند پشتیبان مقبولی باشند.
سه: در این میان، امام حسین(ع) گزینهی سومی را نیز پیش رویشان نهاد که بازگشت به جایی جز کوفه و مکه بود اما این نیز برای ابن زیاد گران تمام میشد چون دوستداران امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) در بین عشیرهها، بیاباننشینها، عجمها، یمن و جغرافیاهای اطراف مکه چه بسا حقیقیتر و بیشتر بود و طبق مستندات تاریخی، بسیاری از آنها پس از شنیدن خبر حرکت امام(ع) از مکه به سمت عراق، قصد یاری رسانی به ایشان کرده بودند اما بُعد مسافت آنها را پس از واقعهی عاشورا به قتلگاه کربلا رساند.
در نتیجه میبینیم که ابن زیاد بهترین انتخاب را داشت چون درستترین جغرافیا را برای پایان دادن به راه علی بن ابی طالب(ع)، در کشاندن فرزندش حسین(ع) به کربلا دید، سرزمینی دورافتاده و بیابانی که پس از سر بریدن حسین(ع) و تاختن بر پیکر مبارکش، آنقدر شنهای روان و آفتاب سوزانی داشت که هیچ اثری از او باقی نمانَد و خبری از واقعه به گوش کسی نرسد، حال اگر مدتها بعد کسی سراغی از حسین بن علی را میگرفت همانگونه که گفتند، میگفتند خارج شدهای از دین بود که به شمشیر جدش کشته شد!
اما استراتژی پویای حضور یک «زن» تمام نقشههای کاخنشینان را نقش بر آب کرد و حضرت زینب(س) با وجود ریختن خون و هجوم آتش توانست پیروز نهایی این جنگ رسانهای شود، جنگی که پیروزیاش از لحظات عبور دادن کاروان زنان و کودکان و یتیمان امام حسین(ع) بر قتلگاه پیکرهای تکه تکه و به سوی شام رقم خورد.
ولی چه شد که زنها و کودکان را از کنار پیکرهای خونآلود و ارباً اربا گذراندند؟
یک: از نظر روانشناسی، ساختار روحی زن لطیفتر از مردان است تا جایی که امام علی(ع) در این رابطه فرمودهاند: «الْمَرْأَةَ رَیْحَانَةٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ» یعنی زن به مانند گل است نه یک جنگجو؛ البته این به معنای ضعف این جنس نیست بلکه این لطافت روحی ریشه در خلقت زیبای او دارد که با نگاهی متفاوت و دلنشین به اطراف مینگرد، حال همین زن را آورده و از کنار صحنههای دلخراش عبور میدهند تا بیتاب شود، بر سر و صورتش بکوبد، سخن به گلایه بگشاید و حتی به تعبیر علم پزشکی امروز، دچار شوک و حملههای عصبی شود که او را از حالت استوار طبیعیاش خارج کند، آنها میخواستند این حالت را در دختر امیرالمؤمنین(ع) پدید آورده و به تماشایش بنشینند.
دو: این حرکت چه بسا موجب مرگ کودکان حسین(ع) میشد، چرا که صحنهها بیش از اندازه رعبآور بود.
سه: زنی، دختری و مادری که همسر، پدر و پسرش را پیچیده به خون، تکه تکه و سر بریده ببیند قطعا علاوه بر حزن و ماتم دچار یک نوع سرشکستگی خواهد شد، سرشکستگی از اینکه مردانشان از دم تیغ گذشتهاند و حال تنهایند و اسیر، در نتیجه راه حل خوبی بود تا زبان و دهان زنان سخنور بنی هاشم را بر هر گونه خطابه و شعار و تبیینی ببندند.
اما حضرت زینب(س) چگونه توانست بر این جنگ رسانهای که کاروانی از زنان و کودکان داغدار را نشانه رفته بود غلبه کند؟
زنان و دختران و کودکان اباعبدالله(ع) ایستادند و حضرت زینب(س) به سوی قتلگاه پیش رفت تا به امام حسین(ع) رسید؛ همهی چشمها در انتظار یک حزن خواهرانه و شیون زنانه بود اما حضرت زینب(س) میخواست به آنها که دلاوری پسران علی بن ابی طالب(ع) را در صحنهی کربلا دیدهاند، شیرزنی دخترش را نیز نشان دهد.
صحنهی دردآوری است، زینب(س) دست زیر پیکر خونین برادر برد، اینجا دیگر امام حسین (ع) برادرش نبود، اینجا دیگر او یک خواهر دلشکسته نبود، اینجا حرف رسالت است و اویی که در قتلگاه به پیامبری رسید؛ دست به زیر پیکر امام حسین (ع) بُرد و یک تکه را رو به آسمان گرفت: «اللهم تقبل منا هل قربان!» یعنی خداوندا، این قربانی را از ما بپذیر.
نمیگوید چرا کشتید، چرا زخمی کردید، نه؛ بلکه تکههای بدن امام حسین (ع) را رو به آسمان گرفت و عذر خواست اگر قربانی راه امر به معروف و نهی از منکرشان کم بود!
چشم سپاه گرد شد، اللهم تقبل منا هل قربان یعنی چه؟ یعنی آهای شمر و خولی، آهای عمر بن سعد و آهای تمام ظالمانی که یزیدهایی به امتداد تاریخید، این ما بودیم که برای احیای اسلام و انسانیت قیام کردیم و مفتخریم و بدانید اگر در مسیرمان، بیش و بهتر از برادرم حسین را داشتیم هم میبخشیدیم؛ به خدا سوگند این اگر جنگ رسانهای نیست پس چیست؟
ما همگی به تک تک این لحظات و سخنان و صبوریها مدیونیم، ما به پیامبری چون حضرت زینب(س) که سنگینی تاریخ را صبورانه به دوش کشید مدیونیم و این دِین ادا نمیشود مگر به ادامهی مبارزه در میدان این جنگ رسانهای، که والله جبهههای حق و باطل کماکان روبهروی هماند و محتاج سرباز و سردار؛ و فراموش هم نباید کرد وعدهی شیرین خداوند را که: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ.»
منبع: فارس