از همان روزی که حکایت مهسا امینی و اظهارنظرهای عام و خاص پیرامون فوت او در شبکههای مجازی وایرال شد، بوی خوشی از عاقبت این داستان به مشام نمیرسید. در اینجا نمیخواهیم از حال بد این روزهای جامعه و اتفاقات ناشی از آن حرف بزنیم که همه به اندازه کافی از تمام جزییات اطلاع دارند و قلبشان جریحه دار است. دراصل حرف ما بر سر حس و حال عزیزانی است که در این روزها خیلی هوای حالشان را نداشته ایم و حتی قلبشان را جریحه دار کرده ایم. بله منظورمان همان آقای پلیسی است که همیشه به وجودش در بطن خانواده افتخار کرده ایم و به او و رشادت هایش بالیده ایم، اما حالا که باید مثل کوه پشت سرش بایستیم و در این وادی پرتلاطم، تنهایش نگذاریم، آنقدر متاثر از جو حاکم بر جامعه قرار گرفته ایم که بدون مراعات اخلاق و مرام، شأن و اعتبار او را زیرسوال میبریم و در کمال ناباوری به او خرده میگیریم، اما آیا او به عنوان عضو عزیزی از خانواده محق این نوع واکنشهای تند و ناپخته است؟
دوستی میگفت: «وقتی اینترنتها کند شدند و شبکههای مجازی غیرقابل دسترس، به رغم تمام نگرانی ها، ته دلم حس خوشایندی داشتم. میدانستم برای من نبود اینترنت معنایی جز مشقت کار و دردسرهای ثانویه ندارد، اما یک نکته مثبت حالم را خوب میکرد و آن هم عدم اشتراک گذاری پیامهای توهین آمیزی بود که مستقیما پلیس را نشانه میگرفت و این هم اصلا اتفاق خوبی نبود.»
همان روز اول و در اوج انتقادات به عملکرد نیروی انتظامی بود که در گروه واتساپ فامیلی، هجمهای از پیامهای انتقادی متوجه یک مرد شد. یک پلیس، یک سرهنگ نیروی انتظامی و ماموری که تمام موهایش را در راه خدمت سفید کرده بود، اما متاسفانه خیلیها مراعات حالش را نکردند. پیامهای توهین آمیز فضای مجازی پی در پی در گروه بارگذاری میشدند و انگار همه فراموش کرده بودند که عزیزی از فامیل، آرام و بی صدا تمام پیامها را میخواند و کلامی سخن نمیگوید. وقتی بعد از چندروز برای اولین بار آمد تا در اوج متانت با فامیلهای عزیزش حال و احوالی کند، بغض فروخورده اش بهانهای شد برای درد و دلی صمیمانه و تازه آن وقت بود که برخیها به خود آمدند؛ یکسری ملایمتر شدند و یکسری به پلیس خانواده، خداقوت گفتند. انگار به خاطر آوردند که او مامور قانون است و مجری دستورات و چه بسا که اگر او و امثالش نباشند، نه امنیتی میماند و نه آرامشی. اما صد حیف که این چینی ترک خورده را فقط میشد بند زد و قطعا او تا مدت ها، پیامهای تلخ و بی مهری دوست و فامیل را فراموش نخواهد کرد.
شاید مشابه این حکایت طی سالهای اخیر و در گیر و دار وقایع سیاسی برای خیلی از خانوادهها اتفاق افتاده و میان آنها شکاف عمیقی انداخته باشد و متاسفانه چه بسیارند خواهر و برادرها و اقوام و دوستانی که سال هاست به بهانه اختلاف نظرها، یکدیگر را طرد کرده و اسباب غصه والدین و نزدیکان را فراهم کرده اند، اما واقعا در این بین، پیوند عاطفی میان اعضای یک خانواده چه میشود؟ مگر میتوان ریسمانهای پیوند را پاره کرد و تعلقات عاطفی را کنار گذاشت؟ اصلا اصول مهرورزی و حلقه محبت میان اعضای خانواده چه میشود؟ آیا بهتر نیست گاهی کمی عقب نشینی کنیم و از دریچه طرف مقابلمان به وقایع بنگریم. این نگاه، الزاما به معنای تغییر همه باورهای شخصی ما نیست، اما حداقل نگاهمان آنقدری متعادل میشود که بنیان خانواده با هر بادی به لرزه نیفتد. اگر نمیتوانیم باهم حرف بزنیم و در باورهایمان به تفاهم برسیم، این مساله نباید به بغضی فروخورده تبدیل شده و اساس رابطه را زیرسوال ببرد. چه بساکه این اتفاق، اختلافات خانوادگی نسلهای بعدی را پایه گذاری خواهد کرد. اختلافاتی که ما والدین مسبب آن هستیم!
زمان کوتاه است. کاش بتوانیم هرچه زودتر دست به کار شویم و پلهای ترک خورده را ترمیم کنیم. این پلیسها لایق همراهی اند و دلبسته به مهر خانواده؛ آن هم خانوادهای به وسعت ایران....
منبع: فارس