مریم قاسمیزادگان:
یک شال عزا به هر مسلمان بدهید
بوی خوش او را به گلستان بدهید
بابای تمامی یتیمان بود او
انگشتریاش را به یتیمان بدهید
اصغر عاشوری:
افسوس که سردار سلیمانی رفت
سردار سپاه قدس ایرانی رفت
دشمن به خیال خویش آسوده شده
غافل که به جنگ صد سلیمانی رفت
خاطره محقق:
یک جمعۀ تلخ را ورق میزد باد
ای داد از این جنون و این استبداد
سردار وطن به دست گرگی وحشی
غلتیده به خون در آتش و بی فریاد
امین شیخالاسلام:
ما مرد نبردیم و ز دشمن داریم
خونخواهی قاسم سلیمانی را
باید که عدو دوباره احساس کند
سنگینی ضرب شست ایرانی را
حسن صنوبری:
امروز روز مرحمت نیست امروز روز انتقام است
خشمی که پنهان بود، امروز، شمشیر بیرون از نیام است
محمدمهدی معماریان:
درمجلس رهروان چو مهمانی شد
سرتاسر دشتها چراغانی شد
در حلقۀ بیسران ابومهدی هم
اندر پی سردار سلیمانی شد
حسن رفیعی کشتلی:
زخمیم که التیام خواهیم گرفت
موجیم که انسجام خواهیم گرفت
سردار به قطره قطره خونت سوگند
روزی سخت انتقام خواهیم گرفت
***
اندیشۀ شوم کینهتوزی دارد
آشفتگی شبانهروزی دارد
سردار محال بود بر خاک افتد
دشمن در بین ما نفوذی دارد
***
یک تکه جواهرید، نورید شما
اسطورۀ غیرت و غرورید شما
رفتید اگر چه، زود برمیگردید.
زیرا که ذخیرۀ ظهورید شما
حسن یعقوبی:
بوسه بر انگشترت زد ماه،ای خورشید عشق!
میکشد آیینه از دل، آه،ای خورشید عشق!
روشن از خون تو گردیدهست آفاق حیات
شبپرستان نیستند آگاه،ای خورشید عشق!
محمد کابلی:
باید اصلاً شهید میشد او
تا به مردانگی مثل باشد
و همیشه برای قاسمها
مرگ شیرینتر از عسل باشد
افسانه حسینی:
تبر هرقدر بر جان درختان میزنند، این باغ
دوباره میشود سرسبز از سرو سرافرازی
سر از پا گر چه نشناسند در این راه سربازان،
ولی سردار! مثل تو، ندیدم هیچ سربازی
جلال احمدی حسنآباد:
تو رسیدی به آرزوی خودت
چه کند این جهان تباهی را؟
پیمان سپهری:
هرچند که زخمخوردۀ پاییزیم
از جام بهار تا ابد لبریزیم
همخون سیاوشیم و خونخواه حسین (ع)
یک تن چو بیفتد همه برمیخیزیم
مهدی فتاحی:
در شجاعت نام تو ضربالمثل
نوش جانت شهد احلی من عسل
زهرا غلامزاده:
کاخ رؤیای تو با خاک یکی خواهد شد
وقت لشکرکشی حاجسلیمانیهاست
زهرا میریان کرمی:
ای غیرت ایمانها ای چارۀ بحرانها
هرگز نروی از یاد
در نعرۀ طوفانها
از خون تو میروید
صد لاله به دامانها ای قاسم جبارین
سرلشکر میدانها
از نام تو میافتد
صد لرزه به شیطانها
الهه فرحی:
آن مرد خدا، یار خدا کو؟
فرماندۀ از کینه جدا کو؟
همراه ولی، دلدار علی
آن لالۀ خونین رها کو؟
***
در روی زمین یاور محرومان بود
در ظلمت شب امید مظلومان بود
آن کس که دلش آینۀ باور بود
در خلوت شب چشم بهارشتر بود
هادی زعیم:
از شهادت خبرت بود و نگفتی هرگز
پیش چشم همگان دست تو آخر رو شد
فاطمه ناصریفر:
در ماتم این بلای سنگین باید
از دیدۀ داغدارمان خون بارد
«بی سر» نکند که بازگردد، سردار
«سر دار» خدا کند تنش باز آید
حسین میچقانی:
تو رفتی و ماندنی شدی در دل ما
پیروز همیشگی شدی بر دل ما
خورشید، غروب میرود، اما صبح
پر میشود از نشانهاش منزل ما
حسن لملیکیزاده:
تاریخ ندیده همچو ایرانیها
خواهیم گرفت جان این جانیها
نابودیشان به فضل حق نزدیک است
میخیزد از این بیشه سلیمانیها
حمیده پارسافر:
سفر بهخیر، علم را به دست ما بسپار
بخواب آسوده، از تو شد جهان بیدار
به انتقام تو باید قیامتی باشد
به انتقام تن تکهتکهات، سردار!
***
سکوت جمعۀ چشمانتظار، در تکرار
غروب جمعۀ دلگیر، بر جهان آوار
پس از تو جمعۀ ما زخمخوردهتر شده است
لباس سرخ شهادت مبارکت سردار!
علی امیریان:
خون تو در رگ ما در جریان تا به ابد
شادی و غم گذرد بعد تو از حد و عدد
دمی آرام نشینیم که تا خرد کنیم
گردن قاتل تو، حیدر کرار مدد
مسلم رنجبر:
ای حافظ حریم ولایت
دلدادۀ شهید و شهادت
سردار اقتدار جهانی
سردار قلههای رشادت
دنیا به اعتبار سر تو
بر شانههای مقتدر تو
تکیه زده جهان تشیع
با یک خیال راحت راحت
سیدمرتضی موسوی:
میتوان دید دگر وعدۀ قرآنی را
خیل «من ینتظر» و جلوۀ ربانی را
داغداریم، ولی نیک بدانای دشمن
نتوان بست دگر راه سلیمانی را
علی امیریان:
از داغ تو سنگ آب شد سردار دلها
ایران همه بیتاب شد سردار دلها
حامی زینب بودی آخر از دعایش
جسم تو، چون ارباب شد سردار دلها
سیدمحمدرضا لاهیجی:
موطنم هند و دل کرمانیام اهل صفا
گاندی و قاسم سلیمانی درونم زندهاند!
***
در سال هزار و سیصد و درد تو را
دادیم به دست گریهها مرد تو را
عالیجناب عشق و ایمان و عمل
خلقی دوباره زندگی کرد تو را
***
از غمت عشق بیپدر گشته
صاحبالامر بیپسر گشته
مشهد سرخ و داغ هجرانت
ساقی اشک چشمتر گشته
***
چشمـان خلیج فارس بارانی شد
حال خـزر از غمی پریشانی شد
از ساعت ابتدایی پر زدنش
نقاش دل همه سلیمانی شد
***
شهر ما
بی روزنامه بود امروز
تمام کاغذها
با گلولههای سربی خبر وداعت
آتش گرفتند قبل از تیتر اوّل!
کوچه، خیابانهای جمعه
با ایست
یکی بود و یکی نیست
بوی دود.
کباب دل.
عطر تو دارد!
***
س: سلمان و راه دیگر عشقی، سلیمانی!
ل: لقمان و گاه دیگر عشقی، سلیمانی!
ی: یعقوب و سرباز عزیز یوسف زهرا
م: مقداد شاه دیگر عشقی، سلیمانی!
ا: انسان، فرشته، بهتر از هردو مسلمانی
ن: نام و نگاه دیگر عشقی، سلیمانی!
ی: یکلحظه از چشم تو را باید کنم تصویر
عمار ماه دیگر عشقی، سلیمانی!
***
او عقاب
ما در عقاب
او پر...
ما کلاغان بی خبر!
مردم خواب
حىّ على الفلاح
حیّ علی خیر الْعمل
***
فزْت و رب الْکعْبه از عشق و جنون
روح نستعلیق و نقّاشی خون
قاسم آورده کنون!
سعید نوروزی:
نوش دارویی و قبل از مرگ سهراب آمدی
بار بر بستی و وقت شهادت آمدی،
چون به آزادی رساندی مردمانی از دمشق
پر کشیدی درنهایت سوی خالق آمدی
زهرا میریان کرمی:
نام قاسم، چون ستون عزت این کشور است
نام سرداری که در قلب زمان جامانده است
پیکر خونین قاسم این گواهی برتر است
راهمان قدس است و این در باور ما مانده است
امین نوراللهی:
هر چند روز ما لحظاتی چو شام شد.
اما بدان کسوف که کارت تمام شد!
با چند تکه ابر سیاه و کسوف کی-
کی میشود که مانع روزی مدام شد؟!
مرتضی سرشار:
ای سوخته بال و پرت از کین عدو
حالا تو برایم سخن از عشق بگو
جایت به خدا قعر بهشت است بدان
دستان تو گیرد به علی دست عمو
عبدالله موسوی صالحی:
تا بود تمام زخمها مرهم داشت
انگار وطن دوباره یک رستم داشت
پایان تمام افتخارات، اسمش
او واژهای از جنس شهادت کم داشت
امین رحیمی:
او اسوۀ پایمردی و ایثار است
او در صف عاشقان پرچمدار است
مردی که جنون جنگ را تجربه کرد
سردار سلیمانی بیتکرار است
احمد خوانسالار:
خواب دیدم که فرج آمده در دولت عشق
باز فرماندۀ قدس است سلیمانی ما
هادی جملبادانی:ای عاشقان سبزپوش
جانبرکفان جامنوش
آمد زمان انتقام
از هرزۀ بذر حرام
باید که شد طوفان خشم
آتش بریخت در بود خصم
چنگال جور از هم گسست
خورشید شد شب را شکست
ظلمت زدود از هر کران
آزاد کرد خلق جهان
مرتضی ذاکر شوشتری:
باز یک فتنۀ دیگر ز سوی جانیها
رفته هم رخت عزا بر تن ایرانیها
گر گرفتند به نامردی ز ایران شیری
هست در بیشۀ شیران، چو سلیمانیها
حجت بداغی:
تو رفتهای.
اما در خون تو پیوندهاست
تو قطرهقطره اقیانوس خواهی شد
و ما قطرهقطره رود
حسنیه جباری:
دیدم که چراغ چشم دلها میرفت
یک شهر پی دیدۀ بینا میرفت
با اینکه کویر زادگاهت بودهست
تابوت تو روی دوش دریا میرفت
افسانه رفیعی نظری:
ای شاه شیرمردان،ای خسرو دلیران
خورشید بینوایان، مهتاب دلنوازان
ای قاسم سلیمان، نامت وقار ایران
فرماندۀ شجاعت، راهت شعار ایران
***
پر کشیدی جمعهای از پیش چشم فرشیان
این عروج سرخ تو پیچید بین عرشیان
در میان عاشقان سردار پر آوازهای
عرش اعلا رفتهای بر تو مبارک پرنیان
حسین جعفری:
در کشور ما عطر خوش یاس رسد
با نغمه و شور و بزم احساس رسد
این قاسم ما بود که آمد میدان
پس وای اگر نوبت عباس رسد
***
تا قرعۀ پرواز سلیمانی شد
بغض آمد و دنیای پریشانی شد
غم نیست به لطف رهبرم سیدعلی.
زیرا که علم به دست قاآنی شد
***ای جیرهخورگرگصفت، بدسیرت
صدبار زدی به سنگ خورده تیرت
تو منتظر تلافی سختی باش.
چون خون شهید هست دامنگیرت
***
هر میوه که افتاده شود چیدنی است
از جام بلا غم تو نوشیدنی است
یک شهر شده منتظرت برگردی
تشییع تو با ملایکه دیدنی است
***
پرسوخته مهمان خطر میگردیم
درها لۀ ماه شعلهور میگردیم
ما شیعۀ حیدری اثناعشریم
هرچه بکشید زندهتر میگردیم
***
آنان که در عشق گم شده پیدایند
مجنونشدگان حضرت لیلایند
امشب همۀ ستارهها توی بهشت
با شاخۀ گل به مقدمت میآیند
***
داغ غم تو فقط قلم میداند
ترکیب بلند محتشم میداند
قدر تو و خاک کربلا را بیبی
سرباز مدافع حرم میداند
***
غرقیم به موج و ناخدا افتاده
سرلشگر جبههها ز پا افتاده
خوب است که انگشتر تو دستت هست
هرچند که از تنت جدا افتاده
***
گل بود به سوی باغبان پرپر، رفت
از خاک به عرش پیش همسنگر رفت
سردار شهادتت مبارک باشد
با رفتنت انگار که یک یک لشکر رفت
ابوالفضل کرمی:
دیدی چطور خوشۀ انگور باغ من
با اینهمه مراقبت آخر شراب شد
مهیار فلاح (۱۲ ساله):
آسوده برو سردار
سردار خوبیها
سردار مهربانیها
یادت، اما
همیشه در قلبهای ما
مثل دلتنگیات
مثل مردانگیات
خواهد ماند
روزی دوباره تو را خواهیم دید
عاطفه قاسمی:
چگونه تو تکثیر میشوی در خاک
که کرده غمت تن زمین صد چاک
چه بود عروجت از زمین به فلک
که به آدم غبطه خورد حور و ملک
چطور ربودی ز چشم دشمن خواب
که کرد همه نقشههایشان بر آب
تو کوه پر کشیدی و جام دل بردی
بگو تو شیطان، بگو زمین خوردی
علم رسیده به دست قاآنی
که بی انتهاست ره سلیمانی
آذین یوسفوند:
بغض آسمان شکست
وقتی که دستهای فرات
درون خاکستر غلت میخورد
که روی عین الاسد باران بگیرد
اگر باران نمیگرفت
ماهیها در تشنگی انتقام میمردند
آمریکا را در گوش پرندگان رسوا کن
و قمارشان را
تا سیاستهای پلاستیکی را
از روی ویترینشان بردارند
با مغزهای منجمد شده که سربازان شطرنج میشوند
یلدا یعقوبی:
با گریه بگفتند که سردار نیامد
صد ناله و حسرت که سپهدار نیامد
دنیا شده سرتاسرش آغشته به این که:
«ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد»
زاهده معینی:
دیشب برادر از برایت یک نشان آورده بود
شأن دریای وفایت جرعهای آورده بود
طعم شیدای نگاهش در همه جان و تنت ریشه دواند
بحر دریای وجودت را به دنبالش دواند
ذره ذرات وجودت خاک پایش سجده کرد
برق چشمان نگاهت سجدۀ عشاق کرد
علم از دستت نیفتاد دست تو دلدار شد
قلب ملتها بر آن انگشتری پیدا شد
تاب شیدایی تو را تا منزل لیلی رساند
بینهایت عقل و دلها تا شهادتها رساند
علیرضا همتی فارسانی:
تصویرگر شکوه ایرانی بود
معنای حقیقت مسلمانی بود
پرواز در آغوش شهادت بیشک
زیبندۀ قاسم سلیمانی بود
فاطمه ابوالفتحی:
از داغ غمت تمام گلها پرپر
افتاده زمین دو دست و پا و یک سر
گفتی که به دل عزم شهادت دارم
گفتم برسان سلام ما بر مادر
***
از داغ غمت تمام دلها خون شد
یک عمر جهانی به تنت مدیون شد
وقتی که خبر رسید، رفتی بابا
دیدند همه که لیلیات مجنون شد...
***
مثل تو نیاید به دل این دنیا
مردیم همه از غم توای بابا
هرچند که رهبر بزرگم گفته:
ایران که پر است، از سلیمانیها
مرضیهسادات صادقی:
ای که از نسل پاک سلمانی
ای که اسوۀ عشق و ایمانی
ای شهید سربلند از اسلام
حضرت سپهبد سلیمانی
رهرو صادق مسیر شهود
بندۀ پاک ربّ رحمانی
همچو عباس (ع) کف ز کف دادی
تو که عمری بود به کف جانی
ای «قضی نحبه» به وصف شماست
تو از آن عهدبسته مردانی
او که «مالک ٌ و ما مالک» گفت
هچو او را تو جان نگهبانی
او که «احلی من العسل» گفته
همچو او بر شهادت عطشانیای تو مربوب مکتب مهدی (عج)
مدرسهرفتۀ شهیدانی
لقبت سرور دل و جان و
قبلۀ افتخار کرمانی
ز مقامت بود همین کافی
مبغض شمرها و مروانی
به دلم رفته بد که جان! آخر
جان داعش تو به ید بستانی
ای که دلدادۀ حسین (ع) بودی
زاده در محرّم و شعبانی
شده آغوش تو بر فرزند
شهدا همچنان پدر جانی
و دل طفل شهیدان بشنید
ز دوباره غم پدرجانی
چقدرای سخی پدر، مردی!
که دهی جان خود به آسانی
هم نشان مبین انصاف و
هم به حق تلألو وجدانی
«کی روی از دلای قرار دلم»
و تو کی سزاوار نسیانی
تو خود پاکی و خود عشقی
نه چو من سزاوار عصیانی
این زمین ظرف حضور تو نبود
تویی از جنس دل ربانی
تو که از خلّص سپاه دلی
دشمن شیردل شیطانی
معنی واژۀ شجاعت، تو
و دلآرام مهد سبحانی
غبطۀ مدافعان میبینی
عشق وصل مرا تو میدانی
همه دارند گویی میبینند
بر دل قدسیان تو درمانی
یاد کردیم با تو چمران و
همت و کاظمی، همدانی
دارد این قلبمان هم امّیدی
که سلام از جهان برسانی
به امام شهیدمان گویی
به رکابت بود سپاهانی
خوش به حالت الا شهید رشید
که به آغوش وجه یزدانی
چو هزاران شهید هم بدهیم
تو به تاریخ چو مه میمانی
***
این کوه، شکسته پشتش از بار غمت
این شهر، خمیده زیر آوار غمت
این ابر سیاهپوش از راهی دور
باران باران آمده دیدار غمت
***
نوشید شراب پاک، در خون غلتید
افتاد به روی خاک، در خون غلتید
از زخم، گلوی جامها لبریز است
امروز درخت تاک در خون غلتید
***
این لاله که روی پرچمت دوخته است
صد داغ درون سینه اندوخته است
گریان شدهای چو شمع، ایران عزیز!
پروانۀ سرفراز تو سوخته است
***
پایان تو نیست غصۀ جانکاهت
تا صبح ظهور ادامه دارد راهت
فرماندۀ قلبهای عاشق هستی
سرتاسر عالم است اردوگاهت
***
این غصۀ هولناک، پایان تو نیست
این پیکر چاکچاک، پایان تو نیست
در خاطر ژرف آسمان میماند
پرواز عقاب، خاک پایان تو نیست
حمید حسینیان:
نقاشی زخمهای تو رنگین است
این زخم سپید، تا ابد آیین است
راز گل سرخ را تو میفهمی و بسای مرگ! هنرمندی تو در این است
***
ماییم و دلی شکسته، شرمندۀ تو
غیرت، شده محتوای پروندۀ تو
امروز که دست مرگ را میگیری
جز نام «شهید»، چیست زیبندۀ تو؟
***
در سینۀ تو گرمی احساس علیست
آیین تو، آیین گل یاس علیستای غیرت ذوالفقار سرمایۀ تو!
دست تو صدای دست عباس علیست
***
بیتاب رهاییام، مجابم کن عشق!
در آتش خود شبی کبابم کن، عشق!
شایستۀ دار تو سری با من هست
با امضای خود انتخابم کن، عشق!
***
اندوه امیر بدر، سنگین آمد.
چون ماتم شام قدر، سنگین آمد
بیدار شدیم، رادیو گفت: خبر
کوتاه، ولی چقدر سنگین آمد
***
ای نعرۀ تو، نعرۀ عمار علیای جان و دلت مست
و گرفتار علیای ذکر تو تا شب شهادت «حیدر»
خوش باش! مبارک است دیدار علی!
***
لبیک تو، چون به گوش باران آمد
آن ظهر بلا، به هوش باران آمد
زیباتر از این قرار، تصویری نیست
تابوت تو روی دوش باران آمد
***
هست زمانه، باورم هستی تو
انگیزۀ سرخ دفترم هستی تو
گفتند «مدافع حرم» یعنی چه؟
تفسیر «مدافع حرم» هستی تو
***
بر پیرهن تو کاروان میگرید
یعقوب، غریب و بیامان میگرید
کنعان که به تشییع تنت میآید
بر شانۀ شهر آسمان میگرید
***
اوراق مرا سپید برگردانید
با بوی دعای عید برگردانید
خورشید، مرا به خانه دعوت کرده
وقت است مرا شهید برگردانید
فاطمه شریف:
به غیر مشت حرامی که خون شیطانند
بگو کجاست دلی که مدیحهگوی تو نیست
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
که شادی همهشان قدر جستوجوی تو نیست
کجاست لشکر نامرئیات؟ که قصه کند
که دیده آن سحری را که غم به روی تو نیست
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
رسیده آنچه که من بعد، آرزوی تو نیست
سیداکبر سلیمانی:
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشمبهراه فرصت اعجازند
مردان خدا برای زیبا رفتن
هر بار مسیر تازهای میسازند
***
این منطق قدرت سیاسیشان بود
معناگر قانون اساسیشان بود
پرپر زدن تو در میان آتش
اوج هنر دموکراسیشان بود
***
سرخ است مسیر رفتن مردانت
سبز است و سفید، بختت و سامانت
از بس که ستاره در زمینت گل کرد
گشتهست رقیب آسمان، دامانت
سمیه تورجی:
همیشه مرهم داغ جگرهاست
شکوه فتح، در اوج خطرهاست
بگردم دور اسمت حاج قاسم
که سرخط تمامی خبرهاست
***
تو ما را بیسپر نگذار، سردار
بدون بال و پر نگذار، سردار
از آن حال و هوای آسمانی
زمین را بیخبر نگذار، سردار
***
بزرگ و قهرمان بودی از اول
مسیحای زمان بودی از اول
دلت را تا خدا پرواز دادی
تو سهم آسمان بودی از اول
***
غزل آرایهای کم داشت بیتو
جهان سرمایهای کم داشت بیتو
به دست بر زمین افتاده سوگند
شهادت آیهای کم داشت بی تو
***
تو آن کوه پر از احساس بودی
نگهبان حریم یاس بودی
بنازم این رشادت را که عمری
غلام حضرت عباس بودی
***
به پیشانی چین افتادۀ تو
به پای روی مین افتادۀ تو
چه زیبا اقتدا میکرد باران
به دست بر زمین افتادۀ تو
***
نگاه قابها را شعلهور کرد
دل بیتابها را شعلهور کرد
غریبانه سفر کردی و داغت
تمام آبها را شعلهور کرد.
***
پر از مهری و ماه انقلابی
همیشه تکیهگاه انقلابی
تو با این دستهای غرق در خون
علمدار سپاه انقلابی
***
تو مرد جبهههای نصر بودی
در این دنیا فقط در حصر بودی
برای تو همین بس حاجقاسم
که سرباز، ولی عصر بودی
***
غزل میخواند و شاعروار میرفت
به سوی عشق زائروار میرفت
به دنبال نشانی از شهادت
حبیببنمظاهروار میرفت
مرجان اکبرزاد:
چهل شب است که دریای چَشم، بارانیست
چقدر جای نگاهَش، پُر از پریشانیست
چهل شب است که دیگر میانِ مردم نیست
یَلی که شُهرتِ او قاسمِ سلیمانیست
***
نام تو ابتدای کوچۀ دل
سر در آشیانۀ احساس
حک شده طاق حجرۀ هجرانای شهید مدافع اسلام!
شوکتت اقتدار ایران است
تا ابد صادقانه بر تو سلام
السّلام علی مجاهد حق
السّلام علی غبار تنت
السّلام علی شب معراج
والسّلام علی نماز شبت
***
افتاده روی خاک یکی سرو سبزپوش
انگشتر عقیق سلیمان زرفروش
شیرینتر است شهد شهادت من العسل
در کام قاسمی که سبو میکشد به دوش
***ای نام و حیات و موت تو پر برکت
دیریست که در عشق خدا سوختهای
در گنجۀ آتشزدۀ قلب همه
خاکستری از داغ غم اندوختهای
چشمان تو گفته باز برمیگردی
با نام خودت شراری افروختهای
آن خشم نگاه با ابهّت را باز
انگار به خصم دشمنان دوختهای
***
سوخته گرچه پر سیمرغ عشق
از مددش پر زده ققنوسها
شعشعۀ مهر فروزنده شد
خامشی ارزندۀ فانوسها
کاظم رستمی:
پروازی که
پرواز آخرت باشد
پرهایت تا کجا قد خواهند کشید
از کربلا
تا مشهدالرضایی که رضایت میدهند
به شهادتت کبوترها
نشانهها
انگشتر
دست
و پیکری که...
پیکر تو کدامین بود؟
کربلا را خلاصه میکرد
در صحنهای بهت انگیز
مجال گفتن نبود
اشکها باریدن گرفته
در شبی که انتظار برای ظهور کامل میشد
حضور تو کربلایی دیگر بود
***
ایمان تو را محک زدند
گلولهها
قلبت را نشانه گرفتند کینههایی در کمین
مبارک بود شهادتی چنین
که طوفان بپا میکرد
دریایی میخروشید
غبطه میخوردند فرشتهها
پریده بودند از رود زندگی
که بگویند
تو زندهای
تو هنوز نفس میکشی
با همان ابهت میآیی
باز فرماندهی میکنی
فرمان میبرند ستارهها
***
سرمای زمستان
سوزندهتر خواهد بود
اگر بر نگردی
هیچ آتشی گرما بخش خانه نخواهد بود
این را از زبان کودکی یتیم به یادگار مینوشت
دیوارهای سرد
جا میگذارند خاطراتت را
طواف میکنند پیکرت را
دستهایی که بوی رفاقت میدهند
بوی سرزمین
وقتی که مرزها را در هم میشکستی
خون جاری از رگهایت دیدنی نبود
دیدنی نبود جان دادنت
در شبی که بازگشتی نبود
ستارهها نیامدنت را رصد کرده بودند
از فاجعهای که سیاهیها منتشر میکردند
محمدحسین صفری:
سرت سلامت بادای سردار
سلامتی سرت که بر دار نرفته است
مینوشم از شراب سرخ شهادتی که در خمرۀ دلتنگ سینهام
به خروش آمده است.
***
هر بار که میرسی
از گرد راه
با تو فقط فتح است و ظفر
و نصری که پیامبریست
با فوجی از فرشتگانی که
چشمهای تو را به طواف آمدهاند.
***
یاران بدر و
دلاوران غزوه و
سرداران احد
صف کشیدهاند
پشت سرت
با نیزههایی آغشته
به شهد و شراب
گوش به فرمانی که جمارانیست.
***
چقدر حیف
که نبودند روزنامهچیها
وقتی نشسته بودی
در آستانۀ چشمهای امامی که حاضر است
کنج اتاق جنگ
پای نقشهای که تو را به خیمهای در حوالی تلی از نگاه و زیتون و ذوالجناح میکشید.
***
گور پدر جنگافروزانی که میسوزند
هنوز از نیافتنت
در میدانهای غریب جنگ
بتازای سردار
گرگها در حوالی چشمهایت پناه گرفتهاند
و روبهان
پشت تیترهای پوشالی روزنامههایی که باطله ماندهاند
پنهانند.
***
حالت چگونه استای سردار
وقتی که ایستادهای
هنوز
پای نخلی در هوای فرات
خیره بر ذوالجناحی
که آمده است
تو را ببرد
اتاق جنگ
در آنسوی مرزهایی که پر است از
اباذر و سلمان و حر؟
***
سلام بر تو
سلام بر امام تو
سلام بر خدای تو
سلام بر قبله و نماز و تسبیح و سجادهای که از تو است
سلام بر چشمهای به باران نشستهات
سلامای سردارای دماوندی که سالهاست به هیئت انسان درآمده است.
***
برای من از قرار نانوشتهات بگو
با قمر منیر آل عشق
که آمده است
پای تلی از خون و خطابه و اشک و رشک
تا با تو از دردهای ناتمام اهل عبا و عترت و قرآن و کوثر و آب بخواند
برای منای سردار فاتح دلهایی که مجازی نیست
از قرارهای نانوشتهات با آسمان بگو
از جنگهایی که پیشِروست.
***
میبینمت
که نشستهای
کنار امام عصر
شانهبهشانۀ ماه نجیب امّالبنین
با آفتابی از دردهایی که ازلیست
در نجوایی آمیخته با سلام و صلوات
در بیقراری لحظههایی که سرشارند
از زیارتی عاشورایی
وعده میدهی
که به خونخواهی اهل حرم خواهی رفت.
***
خداقوتای سردار
دشمن چه بسیار آمده است
با انبوهی از نیرنگ و تزویر و نفاق
روبرو نشسته است
همپیمان
با جهانی از تباهی و دروغ
و تاریخی که تکرار میشود
پیوسته با آتش و جنون
در سطرهای مشق کودکی که پدر از دست داده است.
***
با تو میمانم
با تو میخوانم
با تو میآیمای سردار
با تو که چشمی به آسمان داری و
راهی که فراوان است
در آن
دلهای به انار نشسته
و چشمهایی که به دریا رسیدهاند
با تو میآیمای سردار
با تو که مسیر پوتینهای به آفتاب رسیده را
خوب میدانی.
***
سردار
برای من از نبودنهای گاهبهگاهت
هیچ مگوی
من از نسل دستهای به آفتاب رسیدهام
تو را خوب میشناسم
مرا نیازی به توصیف روزنامهها از تو نیست
و یا تصویر دوربینهایی که خود
در انزوای تلخی از این جهان پر از نیرنگ
گیج و حیران و آشفته ماندهاند.
سعید نوروزی:
نام تو دگر جاوید مانده
در قلب سترگ آریایی مانده
در تکتک قلبهای ایرانیها
یک مرد به نام سلیمانی مانده
***
نوشدارویی و قبل از مرگ سهراب آمدی
دل جدا کردی و در وقت شهادت آمدی.
چون به آزادی رساندی مردمانی از دمشق
پر کشیدی سوی خالق باز آمدی
کلثوم خانآبادی: (شعر کودک و نوجوان)
دیشب به خوابم آمد
از آسمان دوباره
بر شانههای خود داشت
یکعالمه ستاره
یک مرد سبزپوشی
با چشمهای آبی
او خوب و مهربان است
یک مرد انقلابی
مثل ستاره آن شب
در آسمان درخشید
دنبال او دویدند
ماه و زمین و خورشید
مادر همیشه میگفت
با گریههای بسیار
سردار داده یادت
معنای خوب ایثار
محمدمهدی عبداللهی:
تکلیف تو چیست؟ با خودت چن چندى!
شیطان بزرگ! تو به مویى بندى
سردار حماسههاى ما را کشتى
آه اى سگ زرد! گور خود را کندى
***
به اشکهاى پر از بغض رهبرى سوگند
که انتقام تو را از ترامپ مىگیریم...
***
از عطر ولایت على سرمستیم
دنبالهروِ پبر جماران هستیم
ما را بکشید، زندتر مىگردیم
هستیم بر آن عهد که با جان بستیم
***
سردار عزیز، دردِ یاران این است
داغ تو براى رهبرى سنگین است
پرواز تو آدینۀ دلتنگى شد
تا روز ظهور، جمعهها غمگین است
***
سردار به یک اشاره برمىگردد
با پیکر پارهپاره برمىگردد
با منتقم خون شهیدان، آرى
تا کربوبلا دوباره برمىگردد
***
پایان حکومت شما در چاه است
یعنى که جواب سختمان در راه است
آقاى ترامپ؛ پس بدان هر موشک
یک سیلى آتشین حزبالله است
***
در ملک بىنظیر سلیمان به وقت شام
جز مرد عشق سوى مقاتل نمىرود
***
سردار سلیمانى عاشق به جهان گفت
راه سفر عشق به جز کربوبلا نیست
***
تصویر شکوه و عزت مهتابى
اى چشم تو دریا و نگاهت آبى!
در قاب زمین جا نشوى، نه... هرگز
سردار! تو آسمانى و کمیابى
***
تصویر تو را کنار یاران دیدیم
در سوریه و عراق و لبنان دیدیم
هم مالک اشتر على بودى هم
عباسترین لشکر دوران دیدیم
صادق مولایی:
این قصۀ رستم است و آن دیو پلید
یا قصۀ سربریده و قوم یزید
آن روز که کفر و دین مقابل بودند
تکفیر زنام او به خود میلرزید
حاجی مراد اسماعیلوندی:
نامت را
به کاخها دادم
به شهرک باستیهیلز
به صندلیهای نرم
به صندلیهای قُرص
هیچکس تورا نمیشناخت
نامت را به باد دادم
جاری شد
بر زبان شنزارها
درهها
دشتها
کوهها
ایستادند
از جنوب خودمان
تا کربلا
بلندیهای جولان
از دمشق تا صنعا
پرندهها تورا زمزمه میکنند
خاتم سلیمانی
***
از چابهار
اسلامآباد
کابل
تا کربلا
فلوجه
غزه
قانا
کرانۀ باختری رود اُردن
همیشه پایِ شما درمیان بوده است
با همان
ادبیات وحشی قرون وسطا
مسیح را به صلیب کشیدید
و زیر چرخهای توحُّش له کردید
بر زخمهای کهنۀ ملتها
نمک تفرقه پاشیدید
بشر به جان بشر افتاد
و تو
به فکر پر کردن بشکههای نفت از خاورمیانه
و استخراج طلا از
قلب تاولزدۀ آفریقا
هی!
مُردهشور آن حقوق بشرت را ببرد
گاوچران!
طاهره دهپایینی:
روضۀ سوختن و روضۀ خون جگر است
دل بیتاب من امشب همهجا دربهدر است
مثل تابوت تو که گرد حرمها میگشت
دل ما دربهدران در پی آقا میگشت
***
دیده بودم که چه سردار رشیدی بودی
سایۀ روی سر و دست امیدی بودی
شکل پرپرزدنت کرده مجسم بهخدا
روضههایی که شنیده شده از کربوبلا
***
چقدَرآب شده قد رشیدت سردار
بدنت ریخته مثل تن سقا انگار
مالِک مُلکِ علی قبضۀ شمشیرت کو
به فدایت بشوم دست علمگیرت کو
***
ارباًاربا چو علیاکبر لیلا شدهای
با تن غرقهبهخونت تو چه زیبا شدهای
پای جسمت دلمان کربوبلا میخواهد
شاید اینبار تنِ توست عبا میخواهد
***
دور تو ریخته اعضای تنت غوغاییست
حال و احوال دل ما همه عاشوراییست
دخترت کاش نبیند که چه پاشیده شدی
تکهتکه شده در بین کفن چیده شدی
***
دستت افتاده به یک سو بدنت سوی دگر
پسرت کاش نبیند به سرافتاده پدر
حلقۀ سینهزنی دور تو برپا شده است
مثل ایام محرم همه دنیا شده است
***
تو چه کردی که شده با تو عجین فاطمیه
وعدهگاه تو و ارباب شد این فاطمیه
به غم سینۀ زخمیشدۀ مادرمانای خدا یوسف زهرایی ما را برسان
سیدهمریم طباطبایی:
نه عکسی و نه امضایی، نه فرش قرمزی در کَن
تو یک امضا به خون کردی برای کل این میهن
تو هم در نقش قاسم هم سلیمانی و هم اَشتر
سلبریتی تویی با فیلم «مرگت باد اهریمن»
سارا قرهتپه:
اسطورۀ بیبدیل غیرت بودی
خون در رگ ایثار و شهامت بودی
تاریخ، گواه جانفشانیهایت
سلمان معاصر! یل امت بودی
فاطمه ابوالفتحی:
مثل تو نیاید به دل این دنیا
مردیم همه از غم توای بابا
هرچند که رهبر بزرگم گفته:
ایران که پر است، از سلیمانیها...
علی اصلاحی:
تا که هستند در این عرصه سلیمانیها
نقش بر آب شده نقشۀ شیطانیها
ساره عبداللهیفر:
قافلۀ عشق کجا میرود
صبح به دیدار خدا میرود
زمزمه دارد به لب و ذکر یار
غرق به خون، دست جدا میرود
حاج سلیمانی نسل بهار
مثل علمدار رها میرود
مست سبوی خُمِ دلدار او
محو تماشا به رضا میرود
***
بند دلم پاره شد
اشک ره چاره شد
یاس به تو مبتلا
نرگسِ آواره شد
غنچه همه ناله شد
عکس رخِ لاله شد
ریخت بهم هرچه بود
باغ پر از ژاله شد
گل به گلی سبزه زد
چشمبهدر غمزه زد
زمزمۀ بوی یار
دشت همه لرزه زد
عشق تو را دید و رفت
فاصله خندید و رفت
مالک اشتر، ولی
شاخه گلی چید و رفت
***
خبر آمد که پر زد لالهای آه
به دلهامان شرر زد بغض ناگاه
امیر عشق دلها حاجقاسم
چه زیبا آسمانی شد سحرگاه
حامد طونی:
عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پر تردیدش
از گمشدۀ خویش ـ خدا ـ میگفتند
آنی که شهید آشکارا دیدش
امیررضا ستایش صومعهسرایی:
گلواژۀ غیرتند ایرانیها
بیشک که زبانزدند، کرمانیها
ایران عزیز من خیالت راحت
امروز زیادند «سلیمانی»ها
محمد بابایی:
آخر به مرادِ خود رسیدی سردار
طعمِ خوشِ عاشقی چشیدی سردار
دشمن به خیال خام خود کشت تو را
در باور مردمان، شهیدی سردار
***
کشتید اگرچه شیرِ کرمانی را
سردارِ بزرگ ما سلیمانی را
آمادۀ انتقام خونین باشید
باید بچشید، زهر ایرانی را
***
برخیز سپهبُد شهید آوردند
یا پیکر رستم جدید آوردند
برخیز، بزرگ ما سلیمانی را
در وادی عشق روسفید آوردند
***
سرحلقۀ رندان و خواصت کردند
مشهور میان عام و خاصت کردند
در نیمۀ شب به حکم شیطان بزرگ
کشتند و ز بند تن، خلاصت کردند
هادی داوودآبادی فراهانی:
ما را بکشید زندهتر میگردیم
گرد سر خود رقصکنان میگردیم
ما بابت انتقام برمیگردیم
دنبال شما در همهجا میگردیم
***
کشتند تو را و سخت پرپر گشتی
در آتش و خون خود معطر گشتی
گفتند که بشکنیم و نابود کنیمای شیشۀ عطر، منتشرتر گشتی
سمیه ایمانی:
از طایفۀ سبز بهاری سردار
هرچند همیشه سربهداری سردار
از فلسفۀ شهادتت فهمیدم
بعد از مرگت ادامه داری سردار
***
در جبهۀ جنگ مرد میدان هستی
سرلوحۀ لشکرِ دلیران هستی
با مرگ تو دشمنت هراسانتر شد
حالا تو نه یک نفر؛ که ایران هستی
فاطمه سادات آل مجتبی:
میگیرد صاحب علم دستت را
باید که ببوسد این قلم دستت را
شاید که فقط نیت دشمن این بود
کوتاه کنند از حرم دستت را
***
بر خصم همیشه راه بستی سردار
یک عمر تو از پا ننشستی سردار
حالا حرم حضرت زینب تنهاست
برخیز اگر چه خسته هستی سردار
خدیجه شیوندی:
یک گوشۀ گرم و حال آسودۀ ما
یک گوشۀ سرد و سرو افتاده ز پا
این رسم ادب نبود، سردار، ببخش
شرمنده اگر که خواب بودیم و تو را...
***
تصمیم گرفته نذر سردار شود
این جان و دلم، فدایت هر بار شود
هر چند که خونتان زمین ریخته شد
خونخواه تو، عالمی عزادار شود
***
ایران شده خانهای پر از سردارم
دنیا برساند این خبر را هر دم
از پیر و جوان به گوش سفیانیها
بر روی زمین نیفتد اینجا پرچم
***
این بود قرارمان؟ چرا؟ فرمانده
اینگونه نبود، قول ما فرمانده
هر چند که آسمان بشد جایت، باز
ما گوش به حرفتان، شما، فرمانده
***
عمریست برایمان یک عادت باشد
این قصه، که آخرش سعادت باشد
در محضر دشمنان ایران هر بار
ما حرف حسابمان شهادت باشد
***
جز زخم ندارم از تو چیزی در یاد
بر روی سرت، تمام جانم فریاد
لبتر بکند چو رهبرم، آمریکا
تردید نکن که دودمانت بر باد...
علی کاملی:
از خاک، بزرگ فاتحانم! برخیز
سردار بزرگ جاودانم! برخیز
برخیز علی بدون تو تنها شد
ای مالک اشتر زمانم برخیز
***
ای آنکه تنت به بوریا محتاج است.
چون اربابت بر سر شاهت تاج است
دستان جدای توست دست عباس
دریای دل از شهادتت مواج است
سیده نرگس میرفیض:
از قلب شکست، با ظفر میآییم
آتش بزنید؛ شعلهور میآییم
در قامت قاسمِ سلیمانیها
ما را بکشید! زندهتر میآییم!