پدرش امام نهم شیعیان امام محمدبن علی( امام جواد(ع) بود و مادر امام علی النقی از منطقهای بین اندلس و مغرب بوده است.
گویند کاروانی از آنجا به مدینه آمدند و در مدینه به وسیله محمدبن فرج به خانه امام جواد (ع) راه پیدا کردند، دختری در این کاروان بود که بسیار عفیفه بود و امام جواد وی را به عقد خودش درآورده و در روایات از این بانوی بزرگ به نیکی یاد شده و مطلبی از امام جواد است که «اناسمها سمانه و انها امة عارفة بالحق و هی من نساء الجنه لایقربها شیطان مارد ولاینالها کید جبار عنید و هی کانت بعینالله التی لاتنام و لا تخلف عن امهات الصدیقین والصالحین و کانت من القانئات» (عیون المعجزات سیدمرتضی)
(یعنی همانا اسم ایشان (مادر امام علی نقی) سمانه بوده و یک کنیز عارفه به حق بوده که از زنان بهشتی است که شیطان به آن نزدیک نمیشود و مکر جباران و سرکشان به ایشان نخواهد رسید و ایشان در نزد چشمان خداوند به سلامت قرار دارد که آن چشمان هرگز نمیخواهد و هرگز از اصول صدیقان و صالحان و دعاکنندگان دوری نمیگزیند)
بنابر نظر کلینی و شیخ طوسی، امام هادی در ۱۵ ذیالحجه سال ۲۱۲ق در منطقهای به نام صریا (باغ امام جواد) در نزدیکی مدینه متولد شده است، تولد او را در دوم یا پنجم رجب همان سال، رجب ۲۱۴ق و جمادیالثانی سال ۲۱۵ق نیز ثبت کردهاند.
به گزارش مسعودی تاریخنگار قرن چهارم، در سالی که امام جواد همراه با همسرش، ام الفضل حج به جای آورد، امام هادی را در حالی که کوچک بود به مدینه آوردند و او تا سال ۲۳۳ق یا ۲۴۳ق در مدینه زندگی میکرد.
متوکل (خلیفه عباسی) امام هادی را به سامرا احضار کرد و در منطقهای تحت کنترل خود به نام عسکر اقامت داد و تا پایان عمر در منطقه عسکر ماند. از زندگی امام هادی، امام جواد و امام عسکری در مقایسه با دیگر ائمه شیعه، اطلاعات چندانی وجود ندارد. برخی از پژوهشگران عمر کوتاه این امامان، محصور بودن آنان و غیرشیعی بودن نویسندگان کتب تاریخ در آن روزگار را از علل آن دانستهاند.
علی بن محمد، امام دهم شیعیان، ۷ سال از امامت خود را در دوره خلافت معتصم عباسی سپری کرد، معتصم، بنابر گزارشهای تاریخی، در مقایسه با دوران امام جواد، در زمان امام هادی، سختگیریهای کمتری به شیعیان روا میداشت و مدارای بیشتری با علویان داشته است؛ این تغییر رویکرد، ناشی از بهبود اوضاع اقتصادی و کاهش یافتن قیامها از سوی علویان دانسته شده است. همچنین حدود پنج سال از دوران امامت امام دهم، با خلافت واثق، چهارده سال با خلافت متوکل، شش ماه با خلافت مستنصر، دو سال و نه ماه با خلافت مستعین و هشت سال و اندی با خلافت معتز همزمان بوده است.
امام هادی، از طریق سازمان وکالت و نامهنگاری با شیعیان در ارتباط بود. به گفته جعفریان در زمان امام هادی (ع) شهرقم، مهمترین مرکز تجمّع شیعیان ایران بود و روابط محکمی میان شیعیان این شهر و ائمه علیهم السلام وجود داشت. محمد بن داود قمی و محمد طلحی از قم و شهرهای اطراف آن، خمس، هدایا و سؤالات مردم را به امام هادی میرساندند، علیرغم اینکه در زمان امام هادی اختناق شدیدی از سوی خلفای عباسی حاکم بود، میان امام هادی (ع) و شیعیان عراق، یمن، مصر و نواحی دیگر رابطه خوبی برقرار بود.
ناکامی و شکست متوکل در برابر مقام بالای امام و توجه مردم وحتی اطرافیانش به وجود مبارک امام هادی (ع)، وی را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بکشد. از این رو، دستور قتل او را به سعید حاجب داد. ابن اورمه میگوید: "نزد سعید حاجب رفتم و این، در زمانی بود که متوکل، ابوالحسن (ع) را به او سپرده بود تا وی را به قتل برساند.
سعید رو به من کرد و با تمسخر گفت: دوست داری خدای خود را ببینی؟ گفتم: سبحان اللَه! خدا با چشم دیده نمیشود؟! گفت: منظورم همان کسی است که شما، او را "امام" میخوانید. گفتم: مایلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا این کار را انجام خواهم داد. اینک پیک نزد اوست؛ وقتی بیرون آمد، داخل شو.
هنگامی که پیک بیرون آمد، وارد اتاقی شدم که امام در آن زندانی بود. داخل شدم و دیدم که قبری جلوی پای امام کنده اند. سلام کردم و بسیار گریستم. امام پرسید: برای چه گریه میکنی؟ گفتم: برای آنچه میبینم. فرمود: برای این گریه نکن؛ زیرا آنها به خواسته شان نمیرسند. دو روز بیشتر طول نخواهد کشید که خدا، خون او و هوادارش را که دیدی، خواهد ریخت». ابن اورمه میافزاید: به خدا سوگند! دو روز بیشتر نگذشته بود که متوکل به قتل رسید.
همچنین در اقدامی دیگر، متوکل به چهار تن از دژخیمان خود دستور میدهد که امام را با شمشیرهای برهنه به قتل برسانند. او به قدری خشمگین بود که سوگند یاد کرد پس از قتل امام، پیکر او را بسوزاند. جلادان او که با شمشیرهای آخته، انتظار امام را میکشیدند تا بدنش را طعمه شمشیر خود سازند، با دیدن وقار و شکوه امام آن چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که تصمیم خود را فراموش و حتی امام را با احترام بدرقه کردند. هنگامی که بازگشتند، متوکل از آنان پرسید: چرا آنچه را که امر کرده بودم، انجام ندادید؟ پاسخ دادند: آن هیبت و شکوهی که در او دیدیم، هراس انگیزتر از صد شمشیر برهنه بود، و قدرتی در برابر آن نداشتیم؛ به گونهای که نتوانستیم آنچه را امر کرده بودی، به انجام رسانیم»
به این ترتیب، بار دیگر توطئه قتل امام هادی (ع) نافرجام ماند.
امام هادی (ع) رابه خانهای که در یک اردوگاه نظامی قرار داشت، بردند. متوکل جاسوسانی را در چهره خدمتکار برای زیر نظر داشتن امام به آن خانه فرستاد تا رفت و آمدهای ایشان را کنترل کنند. این خانه با دیگر خانه ها، متفاوت بود؛ متوکل دستور داده بود که در اتاق حضرت، قبری بکنند تا بدین وسیله، امام را از کنترل شدید خود آگاه و پیش از هر اقدامی، ابتکار عمل را از امام سلب کند.
صقر بن ابی دلف میگوید: وارد حجره امام شدم، او را در حالی یافتم که بر حصیری نشسته بود و پیش پایش قبری کنده بودند، به او سلام کردم، ایشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بیا بنشین.
سپس پرسید: برای چه آمده ای؟ گفتم: سرورم! آمده ام تا از شما حالی بپرسم. وقتی نگاهم به قبر افتاد، گریستم. امام به من فرمود:ای صقر! لازم نیست برای من ناراحت باشی؛ فعلاً به من آسیبی نمیرسد. من خوشحال شدم و خدا را شکر کردم»
امام هادی (ع) در دوران خلافت متوکل، روزگار بسیار سختی را پشت سر گذاشت. هراسی که متوکل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد سربازانش گاه و بی گاه بدون اجازه از دیوار وارد خانه امام شوند و آنجا را بازرسی کنند. آنها گاه پا را از این نیز فراتر میگذاشتند و به هتاکی ساحت مقدس امام میپرداختند. در تاریخ آمده است که: برخی اوقات متوکل در حالت مستی، امام را شبانه احضار میکرد و به بزم شراب خود فرا میخواند.
در زمان امام هادی شیعیان بنا به دستور ائمه در تقیه زیادی به سر میبردند، یعقوب بن اسحاق ابو یوسف ابن سکیت اهوازی ادیب و محقق زمان خود بود که شاگرد خاص امام هادی به شمار میرفت و غیر از مباحث دینی در علم لغت، شعر، فلسفه که از غرب و فلسفه یونان آمده بود از علمای زمان خود برتر بود تمام مباحث علمی زمان ایشان در کتابی به نام الفهرست ابن الندیم آمده است که ابن سکیت از شاگردان برجسته امام هادی بودهاند و همچنین در کتاب وفیات الاعیان جلد ۵ صفحه ۴۴۲ شرح کتابها آمده است، ابن سکیت خوزستانی و اهوازی بود که کمک زیادی به مسلمانان داشت و باعث برکت آن سرزمین شدهاند، درخصوص مرگ او میگویند: یکی از خلفای عباسی از او سوال کرده بود امام حسن وامام حسین برتر هستند یا دو پسر من، و ابن سکیت پاسخ داده بود من مقام قنبرغلام امیرالمومنین علی را برتر ازفرزندانت میدانم و این گونه او را با سختترین شکنجه (وبیرون کشیدن زبان از عقب سر) به قتل رساندند.
زندگی امام هادی بیشتر درحصرو یا تحت نظارت خلفای ظالم عباسی بود، در زمان متوکل امام مدتهای زیادی را در زندانی درنزدیک سامرا به سر بردند که بسیار مخوف و تاریک ذکر شده است.
اما روایتی از بازدید از زندانی که امام هادی (ع) در دوران حیات مبارک خود در آن زندانی بودند، ابتدا حدود ۴۰ پله تو را به زیر زمین هدایت می کنند، آنقدر پایین میروی که تاریکی محض تو را فرا میگیرد و روز از شب تشخیص داده نمیشود، این زندان که به صورت کانالی زیر زمینی است، بسیار طولانی و تو در تو است.
ارتفاع آن حدودا یک متر است. یعنی نمیتوان در آن ایستاد و باید به حالت رکوع در آن راه رفت. سقف کانال تماما از سنگهای نوک تیز و آزار دهنده پوشانده شده است که اگر سرت به سقف آن خورد، بی نصیب از درد نباشی.
در کف کانال هم قسمتی از آب رود دجله را روانه ساخته بودند تا نه بتوانی بخوابی و نه بتوانی درست بنشینی و پاهایت هم از کثرت تماس با آب از کار بیفتند و امام بزرگوار ما در چنین شرایطی زندانی بودند!
شهادت این امام بزرگوار راسوم رجب ۲۵۴ هجری در سن ۴۱ سالگی ذکرکرده اند، شهادت وی در سامرا عراق بر اثر سمی که با دسیسه معتز سیزدهمین خلیفه عباسی که توسط معتمد عباسی به آن حضرت خورانیده شد، رخ داد.
مرقد شریف این امام در سامرا عراق کنار رود دجله قرار دارد که مشهور به عسکریین است.
حرم مطهر ایشان سال ۸۴ توسط ایادی استکبارجهانی در واقعه بمب گذاری تخریبشد، ولی در سال ۸۶ مجددا با همت ستاد بازسازی عتبات عالیات ایران، ساخته ونوسازی شد، گفتنی است زمین این حرم را امام هادی از شخصی بنام ابن یعقوب خریداری کرد.
علمای شیعه از چهار پسر به نامهای حسن، محمد، حسین و جعفر برای امام هادی یاد کردهاند. دختری نیز به او نسبت داده شده که شیخ مفید، نامش را عایشه و ابن شهرآشوب، او را عِلِّیّه (یا عَلیِّه) خوانده است. در برخی از منابع دختر دیگری برای او به نام دَلالة نام برده اند، نویسندگان اهل سنّت نیز فرزندان امام دهم شیعیان را چهار پسر و یک دختر دانستهاند.
در زیر فیلمی از ارادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در حرم عسکریین (علیهم السلام) ببینید.