طی قرن اخیر غرب همواره در هر حوزهای با هر زبانی و هر اقدامی ماهیت اعمال زور و حقنه اهداف و آمال خود را در دستور کار داشته و همچنان این روند تداوم دارد.
در همین بازه چهار دهه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، انواع جنگ را از سمت غرب تجربه کردهایم، دهه شصت با جنگ زمینی و در دهه هفتاد و هشتاد با جنگ اعتقادی و به همین ترتیب امروز با جنگ شناختی و این مهم لزوم مساله فهم درست از جهاد تبیین را بازنمایی میکند.
یکی از ابزارهای اصلی جنگ شناختی دشمن، «هنر و رسانه» است، یعنی آثار هنری ابزاری میشوند برای تغییر وضعیت فکری و ذهنی شهروندان و به مرور زمان آنها را عوض و به آدمهای دیگری تبدیل میکند.
امروز دشمن خواهان تغییر شناخت مردم ایران از واقعیات است. این روزها بخصوص به حدی فضا را با جنگی ترکیبی بمبباران کردهاند که به یقین میتوان این جنگ را هم سطح با جنگ تحمیلی دوران دفاع مقدس قلمداد کرد.
محسن مهدیان مدیرعامل روزنامه همشهری در همین خصوص جنگ شناختی دشمن میگوید: جنگ شناختی، جنگ در حوزه ذهن و روایتسازی از واقعیت است، دشمنان فهمیدند در واقعیت نمیتوانند جمهوری اسلامی را تغییر دهند و روز به روز پیشرفت میکند، در نتیجه تصمیم گرفتن ذهنها را تغییر دهند. دشمن در حوادث اخیر جنگ شبکهای را راهاندازی کرد، در جنگ شبکهای دو چیز ملاک است، اول آن کسی که شبکه را تشکیل میدهد و دوم اعضای شبکه است، ایجاد صفحات فیک و در اختیار گرفتن صفحات مجازی سلبریتیها و خط دادن به آنها یکی از حربههای دیگر دشمن بود.
حمایتهای بیگانه مسبب شهرتهای یک شبه!
در این جنگ شناختی که هنر و رسانه ابزارهای اصلی آن هستند میانجیهایی با عنوان سلبریتی وجود دارند که به واسطه تاثیرپذیری عامه مردم از آنها، آگاهانه یا غیرآگاهانه به کمک میآیند تا این تغییر نگرش با سرعت بیشتری پیموده شود.
این روزها به کرات شاهد موضعگیریها و حتی تولیداتی از سلبریتیها و یا هنرمندانی بودهایم که به همین پشتوانه هدفمند یک شبه و بدون پشتوانه آنچنان به سلبریتی تبدیل شدهاند که هدف پشت این قد علم کردن کاملا مشخص است، مسالهای که بخصوص در یکی از قطعات موسیقی وایرال شده این روزها نمود عینی پیدا کرد. قطعا بر همگان اثبات شده که شهرت و معروفیت یک شبه یک هنرمند که زمینه اپوزیسیونی و ساز مخالف داشته باشد از عهده خود شخص خارج است و حمایتهایی خارجی موجب این امر میشوند.
در واقع زنجیرهای از عوامل در کنار هم قرار میگیرند تا یک «هنرمند» یا «اثر هنری» برجسته شود و تاثیرپذیری از همینجا آغاز میشود.
آشکارا امروزه رسانه در این زمینه نقش بیبدیل و اصلی را ایفا میکند. همانطور که اینترنشنال علنا موضعی فراتر از وقاحت ژورنالیستی درپیش گرفته با هدایت و راهبری موساد راهبری آشوبها را در پیش گرفت، به همین ترتیب هنر و موسیقی تزریق شده از اینچنین رسانههایی، ضد تمدنی و ضد اخلاقی است و معطوف به تغییر ارزشها و نگرشها صورتبندی شده است.
افسر اسبق IDF (وزارت دفاع رژیم صهیونیستی) و سردبیر آکسیوس درباره اینترنشنال میگوید: «این پلتفرم رسانهای اساساً توسط موساد برای جنگ اطلاعاتی علیه ایران ساخته شده است.»
این روزها آثار هنری ضعیف و پیش پا افتاده با شعارهای گل درشت، که از طریق این رسانه به عنوان «هنر اعتراض» منتشر میشود، اساسا هدفی جز تاثیرگذاری بر شناخت (بخوانید ارزشها و نگرشها) ندارد.
سوء استفاده از موسیقی برای ترویج ابتذال
متاسفانه برخی از هنرمندان امروزی که همواره غریبه را دلسوزتر و آگاهتر به مسائل و مشکلات جامعه میپندارند به عنوان گزینههای تور و قلاب معاندین تبدیل میشوند. حالا کار به جایی رسیده که موسیقی و هنر به جای پیام عشق و دوستی و مسائل اخلاقی، به وسیلهای برای ترویج ابتذال تبیدل شده است.
این در حالی است که در همان غرب هم همچنان دین و اخلاق معیار بوده و محتواهای فرهنگی هنری با حساسیتهای لازم در جوامعشان توزیع میشود. معالاسف در میان هنرمندان ما امروزه باید شاهد انتشار آثاری باشیم که غایت بیاخلاقی و مروج بیدینی و در سطحی بالاتر و شنیعتر به مسائلی دون شان انسان و به روابط و عشقهای مثلثی و ابتذالاتی از این دست پرداخته شود.
کلید بیراهه در موسیقی قبل از انقلاب زده شد
رد این بیراهه در موسیقی را میتوان از قبل انقلاب جستجو کرد، زمانی که تجدد آمده بود تا تمام پیشینه تاریخی فرهنگی ایرانیان را جارو کند و آن را با کلاه پهلوی و کت شلوار تاکسیدو عوض کند. از یک سو نیز موسیقی ماهور و دشتی و شور و سهگاه و چهارگاه جای خود را به راک و بلوز و پاپ دهد که این مورد آخر بیش از دیگر موارد تاخته و همچنان میتازد. از همین رواست که امروزه موسیقی پاپ سهم بسیار بسیار بیشتری از تولیدات داخل کشور را به خود اختصاص داده است.
نسبت موسیقی پاپ به دیگر ژانرهای موسیقی (نیمه دوم سال ۱۴۰۱)
از حرمت در هنر موسیقی تا اروتیک محوری امروز
آنگاه که ما ایرانیها از آن موسیقی فاخر سنتی و آن نظام استاد ـ شاگردی، از آن حرمت و آموزش که همواره اخلاق را در مدار اولویت قرار میداد_ تا جاییکه هنرمند بیوضو دست به ساز نمیبرد_ رسیدیم به سرضربهای هیجانانگیز گیتار بیسِ توامان با رقص، به تدریج موسیقی فاخر به کنج عزلت رفت تا گونهای از موسیقی ترویج شود که تنها نتها نبودند که تعیین کننده الحان باشند بلکه این بدعت میبایست سینی مزهای از رقاصی و لَوَندی و پاداشهای بصری، مفهومی و انتزاعی اروتیک را داشته باشد تا جوانان را به غایت از روایت ردیفهای تار میرزاعبدالله به پایین بکشد.
موسیقی مبتذل از درون تهی و عاری از هنر
حالا این موسیقی آنقدر از کارکرد اصلی خود به دور افتاده که اگر تمام آن لهویات و مبتلابه را از آن بستانی، خود موسیقی به ماهو موسیقیاش چیزی برای شنیدن ندارد. خوانندههایش بیمایه شدهاند، آهنگسازانش چیزی در چنته ندارند، شاعرانش جز به مسائل غیراخلاقی و جنسی نمیکوشند و روندی تیره و تار که مرزهای وقاحت را آنچنان درنوردیده که به عشقهای مثلثی رسیده و این همان نمود بارز جنگ شناختیست. بی راه نیست اگر بازنمایی و عینیت یافتهترین نمود جنگ شناختی را در همین ابتذال موسیقی امروز جستجو کنیم.
در جوایز «گرمی» معیار حتما موسیقی و کاردانی نیست
چرا هنوز قشری از جوانان باور ندارند که معاندان نه دلسوز این مردمند نه دست از سرشان برمیدارند؟ چرا هنوز قشری نمیدانند حمایت از آنها تنها وسیلهایست که هدف را توجیه میکند. آنها به شیوهای ماکیاولیستی (تاکید بر رویکرد فریبکارانه است) برخی جوانان را سوژه رسیدن به اهداف کوچک و بزرگ خود میکنند. برای نمونه اگر از جامعه موزیسینهای حرفهای ایران نظرسنجی در مورد یک جایزه گرمی که به یک جوان ایرانی تعلق گرفت انجام گیرد اکثریت قریب به اتفاق هم اثر هم خواننده را در سطحی متوسط به پایین ارزیابی خواهند کرد به چندین دلیل.
اسکار موسیقی آلوده به سیاست!
اول اینکه جایزه گرمی که به عنوان اسکار موسیقی و معتبرترین رویداد رقابتی موسیقی جهان شهرت دارد، همچون اسکار سینمایی، به شدت آلوده به سیاست شده و به تدریج اعتبار گذشتهاش را از دست میدهد. همانطور که فیلم ضعیف و ضد ایرانی «آرگو» فقط بخاطر سیاهنمایی از ایران جوایز اسکار ۲۰۱۲ را ازآن خود کرد یا بعدا فیلمسازی از ایران به اندازه سیاهنمایی اگزجره از وطنش جایزه اسکار دریافت کرد، حالا این لابیرنت سیاست یانکیها به گرمی نیز رسید آنهم در شرایطی که احساس کرده بودند شاید امیدی برای ضربه زدن بیشتر بر ایران اسلامی فراهم شده.
ابتکار غیرموسیقایی «گرمی» در بخش «تغییر اجتماعی»
آنها در این مقطع به زور بازیگران پشت صحنه سیاسی، از آنجایی که نمیتوانستند یک آهنگ ضعیف با خواننده معمولی را همطراز با آثار حرفهای سطح جهان اعتبار ببخشند، به سرعت بخشی با عنوان «تغییر اجتماعی» در «گِرَمی» ایجاد کردند تا توانسته باشند با جایزهای کذایی به یک هنرمند تازهکار و اثری معمولی اعتباری ببخشند، چون هم میبایست مقایسهای بین آن و دیگر آثار صورت نگیرد هم جایزه گرمی بگیرد از این رو دست به این ابتکار مزدورانه و مزورانه زدند.
در واقع موسیقی مورد نظر نه به عنوان یک اثر هنری بلکه به عنوان یک کنش سیاسی در نظر گرفته شد، و برای برجسته کردنش همین موضوع را در اولویت قرار دادند.
اینجا با جایزه گرمیِ «تغییر اجتماعی» هدف همان بحث ترویج بیاخلاقی و ضداخلاقی تغذیه شد، تا خواننده جوان و دیگرانی، به اشتباه انگیزه بگیرند برای تابعیت محض و کانالیزه شدن در مسیری که آنها تعبیه کردهاند، تا خواننده برگزیدهشان، بشود بیلبورد تبلیغ فساد و فحشاء و مجری مفاهیم سخیف ضد انسانی. بشود آلت دست اربابی که میگوید بخوان، ناموس بیمعناست! بخوان «من میگم نمیشناسمش توام بش نگو چرا موی بچش فره»
(پ. ن شعر این «بدآهنگ» روایت پسریست عاشق دختری که به او نرسیده و ازدواج کرده، اما ارتباط کامل دارند به حدی که نگرانند همسر قانونیِ دختر، به تشابه قیافه فرزند به معشوقه همسرش پی ببرد).
در واقع چنین خیانت و فسادی در هیچ جای دنیا قابل قبول نیست و این حد از بیحیایی و به شرمی محصول جنبشی است که آزادی را در تنانگی و برهنگی و رقص میداند و هر روز به گونهای تازه عقدههای اروتیکش را جار میزند.
به زبانی دیگر شبههنرمندانی از این دست، چون توانی در شناخت رسانه و فرم و زیبایی شناسی هنر ندارند، تلاش میکنند با عبور از خط قرمزهای اخلاقی و فرهنگی خود را مرکز توجه قرار دهند. درست مثل زنان و مردانی که در اینستاگرام برای فالور گرفتن دست به هر کار غیراخلاقیای میزنند.
سطحی نگری، فقدان اندیشه، و ضدیت با اخلاق، همان هدفیست که سرمایهداری به خورد بخشهایی از جامعه میدهد.
در واقع، نگاه این است که در این جهان سراسر ابتذال که اندیشه و تفکر غایب است، کسی مثل آن جوان با ترانهای سست و ضد اخلاقی جایزهای میگیرد برای تغییر دادن اجتماع! با این وجود اگر ترانه «برای» را بخواهیم در خوشبینانهترین حالت به عنوان یک اکت سیاسی در نظر بگیریم، این ترانه جدید را به چه عنوان باید دید؟ جز اینکه یک بازنمایی دقیق از ابتذال اینستاگرام و جامعه شبکهای است که ساخته است؛ و این است دلیلِ اصلیِ اعطای جایزه «گرمی» برای «تغییر اجتماعی»!
در هیچ جای دنیا «خیانت» پذیرفتی نیست. در قانون زناشویی حتی فکر کردن به دیگری در عالم خیال هم خیانت است چه رسد به اینکه زنی در عین همسرداری، فرزندی نامشروع از عشق گذشتهاش داشته باشد؛ و این همان تعفنیست که امروز قشری آن را به نام جنبش «زن، زندگی، آزادی» معنا میکنند آنهم در قالب «هنرهای زیبا؟!».
این را بدانیم که هر جنبش اجتماعی هنر مخصوص خود را میآفریند و اگر جنبش موسوم به «زن زندگی آزادی» صدایش اینچنین ترانههاییست پس وای به حال این جنبش و تمدنی که بخواهد به مستمسک آن به این روز انداخته شود؛ و اگر هم بخواهیم این جنبش را یک گفتمان بنامیم، افسوس بر جنبشی که صدا و نمایندهاش خواننده و شعری و آهنگی با این سطح نازل و اینچنین مفاهیمی باشد.
معالاسف گفتمانی که فضای مبتذل سرمایهداری اینستاگرام آن را شکل میدهد محصولات هنریاش نیز به همان اندازه حقیر، آلوده و متعفن خواهد بود و بازنمودی از یک فاضلاب با ویترین «زن، زندگی آزادی» است.
مادامیکه اینستاگرام محورش بر یک جامعه «جنسی» شده و «اروتیک» استوار است و گوشه گوشهاش مملوّ از اینفلئوسرهای میکاپ و زیباییهای تقلبی است، موسیقی و هنرش هم چیزی بیشتر از اینچنین آثاری نمیتواند باشد.
هشدار! هشدار! هشدار! برای جوانان که درگیر بمباران وسوسههایی ازین دست از آن سوی آبها هستند، همانها که در عین حال همچنان برای ناموس خود تنشان به رعشه میافتد و نمیدانند این ره به ناکجاست و دچار تناقض شدهاند و این همان مهلکهایست که معاندین برایشان تعبیه کردهاند.
یکی از فلاسفه میگوید: «در جهان مدرن امروز هیچ نشانی از پیشرفت نیست که در آن وجهی از عقب افتادگی و توهش و بربریت مستتر نباشد.»
موسیقیها و آثاری از این دست اگر نشانی از توهش نیستند پس چه چیزی میتوان آنها را نامید؟ از این رو است که سرمایهداری در اوج به بربریت تنانگی چنگ میاندازد.
منبع: فارس
اجرتون با الله
باز هم بنویسین و اطلاع رسانی کنید