در حالی که هنوز ۲ ماه از برگزاری مراسم عقدکنان نمیگذرد، نامزدم به بهانه فریب در ازدواج، من و خانواده ام را تهدید به شکایت میکند تا از حق و حقوقم بگذرم و به طور توافقی طلاق بگیریم، ولی...
اینها بخشی از اظهارات دختر ۲۷ سالهای است که اشک ریزان از یک ماجرای تلخ سخن میگفت. او که مدعی بود سرنوشت و آینده تاریکش به «عیب جویی تازه داماد» گره خورده است، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: بزرگترین فرزند یک خانواده فرهنگی هستم که در مشهد متولد شدم و تا مقطع دبیرستان تحصیل کردم، اما بعد وارد کلاسهای مختلف هنری و حرفه آموزی شدم و مهارتهای خانه داری را به خوبی آموختم به گونهای که هم اکنون در بسیاری از کلاسهای آموزشی به عنوان مربی فعالیت میکنم. از سوی دیگر با آن که در یک خانواده کاملا مذهبی رشد کردم، ولی پدر و مادرم هیچ گاه افکار وعقاید خودشان را به من تحمیل نکردند و معتقد بودند که انسان باید خودش مسیر درست زندگی را بیابد و با اعتقاد کامل امور دینی و مذهبی را انجام دهد.
خلاصه در رفاه و آرامش روزگارم سپری میشد تا این که اسفند گذشته، «رحمت» به خواستگاری ام آمد. او را یکی از دوستانم معرفی کرد و به همین دلیل جلسات خواستگاری خیلی زود با حضور خانواده «رحمت» در منزل ما آغاز شد. او شغل آزاد داشت و برخلاف من کوچکترین عضو خانواده اش بود. دو خواهر و یک برادر «رحمت» ازدواج کرده بودند و در جلسات خواستگاری حضور نداشتند.
چند بار من و رحمت در کنار خانوادهها با یکدیگر صحبت کردیم و از اخلاق و رفتار و خواستهها و آرزوهایمان سخن گفتیم. خلاصه همه چیز به خوبی پیش میرفت و به نظر میرسید از هر لحاظ با یکدیگر تفاهم داریم. به همین دلیل در آغازین روزهای «بهار» امسال پای سفره عقد نشستیم و مراسم ساده عقدکنان برگزار شد. از آن روز به بعد «رحمت» چند بار به منزل ما آمد یا مرا به مکانهای تفریحی میبرد، اما مشکل اساسی در این بود که «نامزدم» برای انجام هرکاری فقط با زن برادرش مشورت میکرد و همه حرفها و خواستههای او را بی، چون و چرا میپذیرفت. حتی اگر قرار بود با یکدیگر بیرون از منزل یا حتی پارک برویم باید حتما از زن برادرش اجازه میگرفت.
اگرچه «میترا» هم به تازگی عروس خانواده آنها شده بود، ولی نامزدم همه کارها و رفتارهای مرا ابتدا به «میترا» گزارش میداد به طوری که او لباس مراسم عقدکنان یا لوازم مورد نیاز دیگر برای این مراسم سنتی را انتخاب کرد و نامزدم نیز براساس نظر او به هر خواستهای مهر تایید میزد. در همین شرایط «رحمت» که به منزل ما رفت و آمد داشت، روزی مقابلم ایستاد و با خونسردی خاصی گفت: تو و خانواده ات مرا در ازدواج فریب داده اید چرا که پای چپ تو کوتاهتر از پای دیگر است وکج راه میروی! «رحمت» در حالی که این جملات را در مقابل چشمان حیرت زده من بر زبان میراند، با حالت قهر منزلمان را ترک کرد.
او چند روز بعد با این ادعا که از من شکایت کرده است، به در منزلمان آمد و تهدید کرد که اگر مهریه ام را نبخشم و به صورت توافقی طلاق نگیرم، من و خانواده ام را به جرم فریب در ازدواج به دادگاه میکشاند! «رحمت» این تهدید و ادعاها را در حالی بیان میکرد که راه رفتن مرا در تمام مراحل خواستگاری و حتی هنگام انجام آزمایشهای ازدواج و ... دیده بود.
از سوی دیگر نیز به همراه خانواده اش برای تهیه مقدمات مراسم عقدکنان وخریدهای ضروری به بازار رفته بودیم. اگرچه پای چپ من به صورت مادرزادی یک سانتی متر کوتاهتر از پای دیگر است، اما هیچ گاه لنگ نمیزنم و کج راه نمیروم! از طرف دیگر نیز این عیب مادرزادی قابل پنهان کردن نبود که من از همه فامیل و اطرافیان او مخفی کرده باشم!...
با این ادعاها، دوباره زن برادر رحمت به همراه خواهر او به منزلمان آمدند و مدعی شدند که «رحمت» هیچ وقت مرا برای ازدواج قبول نداشته چرا که او دختر دیگری را دوست دارد و تنها به اصرار ما به خواستگاری تو آمد! بنابراین بهتر است قبل از آن که اتفاق ناخواستهای رخ دهد و رسوایی به بار بیاید بدون سروصدا از یکدیگر جدا شوید! و ...، اما خانواده ام که سرنوشت و آینده مرا با این «عیب جویی های» ناجوانمردانه در هالهای از ابهام میدیدند، اصرار آنها برای طلاق توافقی را نپذیرفتند و «رحمت» از من به اتهام فریب در ازدواج شکایت کرد.
روز بعد وقتی به همراه خانواده اش به پزشکی قانونی رفتیم، معاینات و نتیجه گزارش پزشک قانونی این بود که پای من نقص ندارد! ولی باز هم آنها مرا به تبانی با پزشکان متهم کردند و دوباره تهدیدها شروع شد. با همه این مخمصههای پوشالی که سرنوشت مرا هدف گرفته بودند، «رحمت» به بهانه گفتگو برای حل این مشکل مرا به داخل خودرو کشاند که ناگهان زن برادر و خواهرش به من حمله ور شدند و آن قدر کتکم زدند که به «فریب در ازدواج» اقرار کنم!
آنها سپس تهدیدم کردند که بدون سروصدا طلاق بگیرم یا خانواده ام دیگر رنگ آرامش و امنیت را نخواهند دید.
با توجه به اهمیت و حساسیت این ماجرا، پرونده مذکور با دستور ویژه سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) برای انجام اقدامات کارشناسی و مشاورهای در اختیار مددکاران دایره اجتماعی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
ضمنا این آقا رو باید از تا ریال آخر طبق قانون مهریه را گرفت که با دختر مردم و احساسات و... بازی نکنه !
و به نظرم این آقا چون به حرفهای زن داداشش گوش میده به احتمال زیاد زن داداشش از این خانم خوشش نمیاد و شاید یکی از اقوام خودش را در نظر گرفته برای این آقا !
اما خدا جای حق نشسته با پاشیدن زندگی این خانم خودش هم قطعا به آرامش نمیرسه و جوبش را میخوره حالا دیرتر یا زودتر یا به هر عنوان دیگه ای و شکل دیگه ای !
بدون دردسر
ضمنا اگه دقت میکردی گفتن پزشک قانونی هم گفته پاش مشکلی نداره پس این چه حرفیه میزنید!
عزیز من بهانس ، بهانه.... !
خدا خودش کمک کنه
لنت بهش