پسر نوجوان که پیشتر به اتهام قتل راننده اسنپ به زندان و دیه محکوم شده بود برای دومین بار در دادگاه از خود دفاع و اظهارات جدیدی را مطرح کرد. وی مدعی شد در قتل مرد راننده بیگناه است و به خاطر دوستانش قتل را گردن گرفته است.
ناپدید شدن راننده اسنپ
۲۷ مهرماه سال ۱۴۰۰ مردی هراسان به پلیس آگاهی رفت و از ناپدید شدن پسر ۳۰ سالهاش به نام سهند خبر داد. این مرد گفت: پسرم مدتی است با ماشین پژو مسافرکشی میکند و راننده تاکسی اینترنتی است. او صبح برای کار از خانه بیرون رفت، اما دیگر بازنگشت. چند بار با گوشی موبایل پسرم تماس گرفتم، اما گوشی خاموش است و میترسم بلایی سرش آمده باشد. با این شکایت، تلاش برای افشای راز ناپدید شدن راننده اسنپ آغاز شد و یک روز از این ماجرا گذشته بود که یک باغبان سالخورده در حاشیه کوهسار جسد یک مرد جوان را که دست و پایش بسته شده بود، پیدا کرد و به پلیس اطلاع داد. نشانیهای جسد با نشانیهایی که پدر سهند به پلیس داده بود مطابقت داشت. به این ترتیب پدر سهند به سردخانه پزشکی قانونی رفت و جسد پسرش را شناسایی کرد. شواهد نشان میداد راننده اسنپ بشدت کتک خورده و سپس خفه شده است. مأموران به ردیابی عامل یا عاملان جنایت پرداختند و در نخستین گام از تحقیقات به بررسی لیست مسافرانی پرداختند که همان روز اینترنتی درخواست خودرو کرده و سوار خودروی سهند شده بودند. شواهد نشان میداد آخرین مسافر پسر ۱۶ سالهای به نام افشین بوده که با گوشی موبایلش با راننده جوان تماس گرفته بود.
شناسنامه پسرنوجوان سرنخ قتل راننده اسنپ
در حالی که بررسیها ادامه داشت خودروی پژو سهند در همدان کشف شد. پژو قربانی در همدان با یک خودرو تصادف کرده و راننده و سرنشینان قبل از رسیدن مأموران گریخته بودند.
مأموران وقتی به بررسی خودروی سهند پرداختند شناسنامه پسر ۱۶ سالهای به نام افشین را در کف ماشین پیدا کردند. در حالی فرضیه دست داشتن افشین در قتل راننده تاکسی اینترنتی قوت گرفته بود که مأموران به ردیابی وی پرداختند و او را در یکی از شهرستانهای غربی کشور بازداشت کردند.
اعتراف به قتل راننده اسنپ
پسر نوجوان به قتل راننده تاکسی اینترنتی با همدستی ۳ نفر از دوستانش اعتراف کرد.
وی گفت: من و دوستانم مدتی قبل از شهرستان برای کار به تهران آمده بودیم که تصمیم گرفتیم یک ماشین بدزدیم و با آن به زادگاهمان برویم و آن را بفروشیم. به همین دلیل درخواست تاکسی اینترنتی کردیم و سوار ماشین سهند شدیم و راننده را به حوالی کوهسار کشاندیم، سپس او را از ماشین پیاده کردیم، اما چون مقاومت کرد کتکش زدیم، سپس دست و پایش را با طناب بستیم، اما، چون داد و فریاد راه انداخته بود او را خفه کردم و همراه دوستانم با ماشین سهند به سمت غرب کشور حرکت کردیم، اما در همدان تصادف کردیم و از ترسمان ماشین را همان جا رها کردیم.
به دنبال اعترافات پسر نوجوان ۳ همدست دیگرش که همگی بالای ۱۸ سال سن داشتند ردیابی و بازداشت شدند.
نخستین دادگاه
چهار متهم در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند و افشین قتل را گردن گرفت، اما ۳ همدستش مدعی شدند دستی در قتل نداشتهاند.
در پایان جلسه، قضات دادگاه با توجه به اینکه افشین هنگام وقوع جنایت زیر۱۸ سال داشته و در رشد عقلی وی شبهه وجود داشت، وی را به زندان و پرداخت دیه محکوم کردند. پرونده ۳ همدست وی نیز برای رسیدگی به دادگاه کیفری دو استان تهران فرستاده شد و آنها نیز پس از محاکمه هر کدام به زندان محکوم شدند.
اما با اعتراض اولیای دم به این حکم، پرونده در دیوان عالی کشور تحت رسیدگی دوباره قرار گرفت و این حکم شکسته شد.
اظهارات جدید در دومین دادگاه
با شکسته شدن حکم صادره، پسر نوجوان این بار در شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد.
این در حالی بود که کارشناسان پزشکی قانونی در گزارشی اعلام کردند اگر چه افشین هنگام وقوع جرم زیر ۱۸ سال سن داشته، اما به رشد عقلی رسیده و متوجه عملی که انجام داده، بوده است. با این اظهارنظر، افشین از خود دفاع کرد.
در ابتدای جلسه پدر و مادر سهند در جایگاه ویژه ایستادند و برای عامل قتل پسرشان حکم قصاص خواستند.
سپس افشین که حالا ۱۸ سال دارد روبهروی قضات ایستاد و خودش را بیگناه خواند. وی گفت: من و دوستانم تصمیم گرفتیم ماشینی را در تهران بدزدیم و آن را در زادگاهمان بفروشیم، به همین خاطر من با گوشی موبایلم تاکسی اینترنتی گرفتم و با دوستانم سوار ماشین شدیم. من قبلاً گفته بودم به تنهایی راننده را کتک زدم و سپس او را خفه کردم، اما حالا میخواهم حقیقت را بگویم. چون پدرم معتاد است و من هزینههای زندگیمان را تأمین میکنم، وقتی دوستانم پیشنهاد سرقت ماشین را مطرح کردند قبول کردم با آنها همکاری کنم.
قرار بود پس از فروش ماشین مبلغی به من بدهند که بتوانم پول پیش خانهای را که خانوادهام در آن زندگی میکنند، بپردازم تا دیگر مجبور نباشم هر ماه اجاره بدهم. به همین علت با آنها همراه شدم، اما وقتی راننده مقاومت کرد دوستانم او را کتک زدند و سپس او را خفه کردند، اما بعد از اینکه دستگیر شدیم، چون دوستانم میدانستند ما وضع مالی خوبی نداریم از من خواستند قتل را گردن بگیرم. آنها میگفتند در عوض این کار به خانوادهام پول میپردازند، اما به وعدهشان عمل نکردند و در این مدت که در کانون اصلاح تربیت هستم هیچ پولی به خانوادهام ندادند، به همین خاطر تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم؛ آنها راننده تاکسی اینترنتی را کتک زدند و سپس او را به درخت بستند و خفهاش کردند. من در قتل راننده جوان بیگناه هستم و فقط در جریان سرقت ماشین شرکت داشتم.
با طرح ادعای تازه متهم نوجوان، قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.
گفتگو با متهم نوجوان
میگوید بیگناه است. مدعی است قربانی وضعیت مالی بد خانوادهاش شده و فریب وعدههای دروغین همدستانش را خورده، به همین دلیل به قتل راننده اعتراف کرده است.
- چرا در این سن به تنهایی به تهران آمده بودی؟
ما وضع مالی خوبی نداریم. برای پیدا کردن کار به تهران آمدم و در میدان ترهبار مشغول کار شدم.
- شغل پدرت چیست؟
پدرم بیکار و معتاد است. نیمی از سال را در کمپ ترک اعتیاد میگذراند و باقی سال را هم مشغول مصرف مواد مخدر است.
- چه مدت قبل تصمیم به سرقت ماشین گرفتی؟
۲ ماهی میشد که من و دوستانم تصمیم به سرقت یک ماشین داشتیم. میخواستیم با پول فروش آن، زندگیمان را سر و سامان دهیم. خانوادهام در شهرستان در یک خرابه زندگی میکردند و من ماهانه با حقوقم اجاره آنها را میپرداختم. میخواستم با پول ماشین سرقتی برایشان خانه خوبی رهن کنم.
- چطور سوار ماشین قربانی شدی؟
آن روز من و دوستانم ابتدا سوار یک پژو ۲۰۶شدیم که راننده آن مرد میانسالی بود که به رفتارهای ما مشکوک شد و سفر را کنسل کرد، به همین خاطر من با گوشی موبایلم درخواست ماشین کردم و بعد هم سوار ماشین سهند شدیم.
- نمیدانستی پلیس میتواند از طریق درخواست اینترنتی تاکسی تو را شناسایی کند؟
نه، فکرش را هم نمیکردم.
- چرا راننده را کشتی؟
ما میخواستیم او را از ماشین پیاده کنیم، اما مقاومت کرد، همین باعث شد که دوستانم او را کتک زدند، سپس در کوهسار از ماشین پیادهاش کردند و به یک درخت بستند، اما او مدام داد و فریاد میکرد؛ ما ترسیده بودیم، به همین دلیل دوستانم او را خفه کردند.
- بعد از قتل چه کار کردی؟
ما به سمت سقز حرکت کردیم، میخواستیم آنجا ماشین را بفروشیم، اما در همدان تصادف کردیم و راننده ماشینی که با آن تصادف کرده بودیم با پلیس تماس گرفت و ما که ترسیده بودیم ماشین را رها کردیم و گریختیم.
- چطور دستگیر شدی؟
همان روز شناسنامه در جیبم بود. احتمالاً موقع فرار شناسنامه از جیبم داخل ماشین افتاده بود و همین مدرک باعث شد شناسایی شوم.
- چقدر درس خواندهای؟
ما وضع مالی خوبی نداریم، به همین علت من، خواهر و برادرهایم نتوانستیم درس بخوانیم. من فقط میتوانم بخوانم و بنویسم.
- حالا خانوادهات در شهرستان چه کار میکنند؟
خانوادهام با پولی که (از تهران) ماهانه برای آنها میفرستادم زندگیشان را میچرخاندند، اما حالا نزدیک ۲ سال است که در کانون اصلاح و تربیت هستم و آنها شرایط بدی دارند.
- از همدستانت خبر داری؟
نه هیچ خبری از آنها ندارم.