ماموران گشت انتظامی کلانتری شفای مشهد که با دستورهای سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) طرحهای ویژهای را برای مقابله با سرقت به مرحله اجرا گذاشته اند، هنگام گشت زنی و انجام وظیفه در حوزه استحفاظی به جوانی ژولیده برخورد کردند که مقابل فروشگاهی در بولوار ابوطالب مشهد دراز کشیده و در حال باز کردن قفل مغازه بود.
ماموران انتظامی که ماجرا را این گونه دیدند، بلافاصله در تاریکی شب به طرف جوان مذکور حرکت کردند و در حالی حلقههای قانون را بر دستان وی گره زدند که جوان مذکور همچنان مات و مبهوت به افسران گشت خیره شده بود و انتظار حضور عوامل انتظامی در آن ساعت بامداد را نداشت.
با دستور سرگرد سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) این مظنون به سرقت، برای بررسیهای تخصصی به مقر انتظامی هدایت شد و در دایره تجسس تحت بازجوییهای فنی قرار گرفت، اما این جوان که سر و وضعی ژولیده داشت و خود را آلوده به مواد افیونی معرفی میکرد، ناگهان تصاویری از خود را در فضای مجازی به افسران تجسس نشان داد که آنها را متعجب و حیران کرد.
مظنون به سرقت گفت: از همان دوران کودکی پدرم همواره در گوشم زمزمه میکرد که «تو کسی نمیشوی!» من هم آرام آرام به همین باور رسیدم و فهمیدم با این استعداد و تلاشی که میکنم آخر هم کارهای نمیشوم! در واقع این موضوع را فهمیده بودم که تلاشهای من برای رسیدن به رویاهایم بی فایده است، اما از همان کودکی علاقه عجیبی به لپ تاپ و گوشی و دیگر لوازم الکترونیکی داشتم و همواره سعی میکردم از چگونگی سیستمها و کارکرد این گونه وسایل الکترونیکی سر در بیاورم به همین دلیل درون آنها کنکاش میکردم و به نتایجی هم میرسیدم.
حتی زمانی که در مدرسه دانش آموز بودم وقتی مدیر یا معلم مدرسه به نقص فنی در سیستمهای رایانهای برخورد میکردند، ابتدا به سراغ من میآمدند و من هم خیلی زود نقص آنها را برطرف میکردم، ولی این جمله پدرم مدام در گوشم زنگ میخورد که تو آخر هم کسی نمیشوی!
این جوان مظنون به سرقت که مدعی بود اعتیاد شدیدی به مصرف مواد مخدر صنعتی دارد، در ادامه ماجرا، تصاویری از خود را در فضای مجازی و مصاحبه تلویزیونی اش به ماموران انتظامی نشان داد و گفت: من همان هکر معروف ایرانی هستم که در ۱۸ سالگی سیستمهای بانکی را هک کردم و مبالغ زیادی را از حسابهای شهروندان بیرون کشیدم، اما خیلی زود توسط پلیس فتا دستگیر و به مراجع قضایی معرفی شدم.
خلاصه مدتی را در زندان گذراندم تا این که بعد از پایان دوران مجازات، پلیس فتا به سراغ من آمد و درخواست کرد با آنها همکاری کنم، اما من که حاضر نبودم برای یک بار هم شده چشمانم را باز کنم و به استعداد خودم پی ببرم، باز هم حاضر به همکاری با آنها نشدم و به همین دلیل هم هیچ گاه نتوانستم از موقعیتها و فرصتهای زیادی که در مسیر زندگی داشتم، به خوبی استفاده کنم.
بعد از این ماجرا به سوی مصرف مواد مخدر رفتم و طولی نکشید که در گرداب مواد افیونی غرق شدم. وقتی به مصرف مواد مخدر صنعتی رو آوردم دیگر خانواده ام نیز به من اهمیتی ندادند و مرا طرد کردند. حالا دیگر جایی برای خواب هم نداشتم و به همین دلیل روانه پارکها و خیابانها شدم تا بلکه بتوانم به هر طریق ممکن هزینههای اعتیادم را تامین کنم.
این درحالی است که هنوز هم برخی ادارات و نهادهای دولتی که مرا میشناسند برای رفع نقص سیستمهای رایانهای خود از من کمک میخواهند و من هم بدون دریافت هیچ هزینهای کارشان را انجام میدهم و از آن سازمان یا اداره خارج میشوم، اما آنها به دلیل وضعیت ظاهری ام به من اهمیتی نمیدهند. با وجود این، من با این تحصیلات دیپلم کارهایی انجام میدهم که متخصصان حرفهای برای رسیدن به این شرایط، سالها درس خوانده اند و تلاش کرده اند. امروز هم وقتی در خیابان سرگردان بودم، از شدت خماری کنار مغازهای دراز کشیدم و سرم مقابل قفل فروشگاه بود که ناگهان نیروهای کلانتری شفا را بالای سرم دیدم و... .
بررسیهای پلیس درباره ادعاهای این جوان مظنون به سرقت برای کشف حقیقت ماجرا، زیر نظر سرگرد سبکبار ادامه دارد.
منبع: خراسان