سیدالشهدا علیه‌السلام کاری کرد که هر انسانی، در هر جایی، در هر پستی باشد بتواند با دیدن او به یاد شرف بندگی خدا بیفتد و تحولی در روحش پیدا بشود.

امام (ع) دیگر هیچ نداشت که فدا کند، جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود… و این‌جا سدره‌المنتهی است. نه… که او سدره‌المنتهی را آن‌گاه پشت سر نهاده بود که از مکه پای در طریق کربلا نهاد... و جبرائیل تنها تا سدره‌المنتهی هم‌سفر معراج انسان است. او آن‌گاه که اراده کرد تا از مکه خارج شود گفته بود: مَن کانَ فینا باذلاً مُهجَتَهُ و مُوَطناً علی لِقاء اللهِ نفسهُ فَلیرحَل مَعَنا، فَاننی راحِلُ ان شاءَاللهُ تعالی.

ایام سوگواری سید و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش فرصت مناسبی است تا به بازخوانی آنچه اندیشمندان از نهضت عاشورا دریافت کرده اند بپردازیم. آنچه در ادامه می‌خوانید سخنان آیت الله مصباح یزدی درباره راز جاودانگی عاشورا و قیام و امام حسین (ع) است:

پدیده بی‌نظیر اربعین را بهانه‌ای برای شروع بحثم قرار می‌دهم که هرکسی از هر دین، هر مذهب، هر قوم، هر ملیت، وقتی این صحنه عجیب حرکت مردم را ببیند به‌طور طبیعی این سوال در ذهنش مجسم می‌شود که این چه بساطی است؟ مردم از شهر‌های دور و نزدیک، با پای پیاده، با این مشکلات، بدون هیچ زاد و توشه‌ای، حتی بچه‌های شیرخوار با یک کالسکه خالی، به طرف کربلا حرکت می‌کنند! یک کسی در ۱۴۰۰ سال پیش، در یک حادثه‌ای، در یک برخوردی به شهادت رسید، شهادتش هم خیلی سخت و دردناک بوده، اما یک سال، دو سال، ده سال، هزار و چند صدسال می‌گذرد و مردم این طور شیدا و از خود بی‌خبر راه می‌افتند فقط برای این‌که بروند آنجا یک عرض سلامی کنند و برگردند! این چه داستانی است؟!


بیشتربخوانید 


خب قطعاً این جواب اجمالی به ذهن انسان می‌آید که این شهادت با شهادت‌های دیگر فرق داشته است. از اولیای خدا و انبیا افراد بسیاری بوده‌اند که به شهادت رسیده‌اند آن هم شهادت‌های واقعاً دردناکی که حتی تصور آن هم برای ما مشکل است؛ فرض کنید کسی را زنده در یک دیگ آب جوش بجوشانند. حتی تصورش هم خیلی دردناک است، اما با بعضی از انبیا این گونه رفتار شد. یا کسی را زنده در یک چاهی حبس کنند و در چاه را هم ببندند. در طول تاریخ کمابیش چنین مسائلی بوده است. این شهادت چه تفاوتی با آن شهادت‌ها دارد که بعد از چندین قرن این طور برای مردم زنده است؛ انگار تازه یک مصیبتی اتفاق افتاده بلکه هرسال تازه‌تر می‌شود؟ چه سرّی در کار است؟

ریشه ارزشمندی شهادت سیدالشهدا (ع)

باز یک جواب اجمالی به ذهن انسان می‌آید که این الگوی بهتری برای زندگی است، نیتی که این شهید برای مبارزه و به شهادت رسیدن داشته است، خیلی مقدس بوده و ارزش آن رفتار که موجب این همه دلدادگی مردم شده به خاطر آن نیت پاکش بوده است؛ این‌که برای چه قیام کرده است؟ آن هدفی که از آن قیام داشته و منجر به شهادت شده آن‌قدر مقدس و ارزشمند است که این حرکت‌ها را تا روز قیامت توجیه می‌کند، نه امسال و ده سال و صدسال، اگر هزاران سال هم بگذرد باز جا دارد که همین رفتار‌ها تکرار بشود. اهمیت این شهادت به خاطر ارزش آن فداکاری و آن نیتی است که آن شخص در عملش داشته است. روشن است که همه این جواب‌ها درست است. آخرش می‌رسد به این سوال که آن چه نیتی است؟

همه اجمالاً می‌دانیم که آن نیت، نیتی مقدس بوده است که این کار را این‌قدر ارزشمند کرده است؛ اما درباره این‌که آن نیت چه بوده است، با این‌که بیش از هزار سال درباره آن بحث شده، باز جای بحث دارد. در طول این سال‌ها مقالات و کتاب‌های بسیار توسط بزرگانی از مسلمان و غیرمسلمان نوشته شده است؛ کتاب‌هایی که درباره سیدالشهدا و تحلیل داستان عاشورا از غیرمسلمان‌ها نوشته شده، شاید کمتر از کتاب‌های ما شیعیان نباشد. بعضی کتاب‌ها را دیگران نوشته‌اند بعد علمای مسلمان آن را ترجمه کردند.

ابراز ارادت غیرمسلمانان به امام حسین (ع)

احترامی که سایر مذاهب برای سیدالشهدا قائل هستند و رفتار‌هایی که انجام می‌دهند از رفتار‌های ما شیعیان چشمگیرتر است. کسانی هستند که اصلاً به اسلام، به پیغمبر اسلام، به امامت و به سیدالشهدا به‌عنوان یک امام معتقد نیستند، اما برای سیدالشهدا آن قدر احترام قائل‌اند که برای روز عزاداری سیدالشهدا زمین‌ها و درخت‌هایی را وقف کرده‌اند که این وقف الی‌الابد ادامه دارد؛ تا در روز تاسوعا آن‌ها را آتش بزنند و برای عزاداری سیدالشهدا از آن استفاده کنند.

در هندوستان طوایف بت‌پرستی هستند، که از صد‌ها سال پیش موقوفاتی دارند و جنگل‌هایی را برای عزاداری امام حسین‌علیه‌السلام وقف کرده‌اند. شاخه‌های این درختان را می‌برند، آن‌ها را می‌گذارند خشک بشود. در روز تاسوعا این شاخه‌ها را آتش می‌زنند مثل ذغال‌هایی که پیش‌تر‌ها در منقل می‌گذاشتند شعله‌ور می‌شد، وقتی خوب این ذغال‌ها گرفت آن‌وقت دم می‌گیرند دسته‌جمعی روی این ذغال‌ها می‌روند و قدم می‌زنند، سینه می‌زنند و برمی‌گردند تا این ذغال‌ها خاموش بشود؛ فقط به احترام نام سیدالشهدا. این‌ها گروهی از برهمن‌های هندو هستند.

می‌دانید هندو‌ها ایدئولوژی‌های مخصوصی دارند، آن‌ها جامعه انسانی را جامعه‌ای طبقاتی می‌دانند که اصلاً از ابتدا مادرزادی هر کسی در یک طبقه‌ای قرار می‌گیرد؛ یک طبقه عالی‌شان طبقه برهمن‌ها هستند، شخصیت‌های مهم کشور مخصوصاً علما و روحانیان‌شان از این برهمن‌ها هستند. یک طبقه متوسط دارند که تجار و بازرگانان و صنعت‌گران و این‌ها هستند. به یک طبقه می‌گویند طبقه نجس‌ها که این‌ها اکثریت هستند؛ کارگر‌ها و این‌ها. همین الان هم در همین عصر، در همین زمان، این‌ها در جامعه هندوستان نجس هستند، نجسی که هیچ طوری پاک شدنی نیست و کسی با این‌ها غذا نمی‌خورد، باید ظرفی که این‌ها در آن غذا بخورند را دور بیندازند، اگر کسی این‌ها را مهمان کند در برگ درخت موز غذا می‌ریزند و پیش این‌ها می‌گذارند که بعد برگش را دور بیندازند والا ظرفی که این‌ها در آن غذا بخورند دیگر نجس می‌شود و پاک شدنی نیست. این اعتقاد هندو‌ها درباره جامعه انسانی است؛ جامعه طبقاتی؛ البته این اواخر این مسئله کمی تعدیل شده است، ولی به‌هرحال این مسئله اساس فکرشان است. منظورم این است که عالی‌ترین طبقه‌شان برهمن‌ها هستند.

من چند سال پیش در کشور هندوستان بودم، یکی از دوستان که نماینده فرهنگی ایران در هند بود و با مسائل فرهنگی هند آشنا بود، می‌گفت: گروهی از برهمن‌ها هستند که اسمشان را «حسینی برهمن» گذاشته‌اند. افتخار اینان این است که دوست‌دار سیدالشهداعلیه‌السلام هستند. کسانی از بالاترین طبقات هندوها، با این‌که بت‌پرست هستند، خود را به امام حسین‌علیه‌السلام نسبت می‌دهند و نام خود را حسینی برهمن گذاشته‌اند! معلوم می‌شود که آدمیزاد‌ها برای کار امام حسین‌علیه‌السلام خیلی ارزش قائل‌اند. اکنون این سوال مطرح می‌شود که این ارزش چه بوده است و از کجا پیدا شده است؟ روشن است که پاسخ این سوال بستگی به این دارد که ما اصلاً اساس ارزش را چه بدانیم تا بگوییم بالاترین ارزش برای کار سیدالشهدا بوده است. به‌هرحال باید ما ببینیم ریشه ارزش‌ها از کجاست و چه طور می‌شود که یک انسانی بالاترین ارزش را پیدا می‌کند.

ریشه ارزش‌ها و راه کسب بالاترین ارزش

مکاتب مختلفی در زمینه فلسفه ارزش‌ها و فلسفه اخلاق، وجود دارد. کلیه این مکتب‌ها را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد؛ یک دسته ارزش‌ها و ملاک ارزش‌ها را مصلحت‌های زندگی دنیا می‌دانند. می‌گویند بالاترین ارزش برای کسی است که در جامعه بهترین خدمت را برای مردم انجام بدهد تا مردم راحت زندگی کنند. کسی اختراعی کرده، باعث این شده که مردم راحت باشند، یا اموالی داشته وقف کرده و به مردم داده یا درمانگاه یا پرورشگاه ساخته، انواع خدماتی که باعث این می‌شود مردم راحت زندگی کنند، کار او، چون زمینه را برای راحتی مردم فراهم کرده است خیلی ارزش دارد، این را بالاترین ارزش می‌دانند.

گروه دیگری هستند که می‌گویند زندگی آدمیزاد فقط همین زندگی دنیا نیست، سعادتش هم فقط بستگی به شکم و بدن و این‌ها ندارد؛ انسان موجودی است که زندگی‌اش ابدی است. زندگی انسان دو مرحله دارد؛ یک مرحله‌اش دنیا است، یک مرحله‌اش ابدیت است. ارزش برای آن رفتاری است که نه‌تن‌ها برای راحتی زندگی دنیا بلکه برای آن ابدیت انسان مؤثر باشد.

به‌هرحال همه طوایف تابع هر مکتبی که باشند برای سیدالشهداعلیه‌السلام احترام قائل‌اند. آن‌هایی که فقط به ارزش‌های مادی و دنیوی اهمیت می‌دهند آخر حرفشان این است که امام حسین باعث این شد که آزادی و آزادگی ارزش پیدا بکند، آدم زیر بار ذلت نرود تا در دنیا عزیز باشد، عزت انسان‌ها حفظ بشود. چون این خدمت را به انسانیت کرد که انسان‌ها در زندگی عزیز باشند، یاد بگیرند برای عزتشان زیر بار ذلت نروند، این بالاترین خدمت است. این منطق مادی و منطق دنیاگرایانه است یعنی ما همه ارزش‌ها را با مصلحت‌های دنیوی می‌سنجیم؛ در دنیا عزیز باشیم، آقا باشیم، روی پای خودمان بایستیم، برای کسی سر خم نکنیم، تابع نشویم، زیر بار ذلت نرویم. دیگر همه این‌ها به زندگی دنیا برمی‌گردد. بعد از این‌که او را در قبر گذاشتند دیگر این حرف‌ها معنی ندارد، می‌رود زیر خاک‌ها له می‌شود، گاهی حیوانات هم از گوشت و پوست ما استفاده می‌کنند و دیگر جای این ارزش‌ها و این‌ها نیست؛ اما دسته دوم کسانی هستند که ارزش حقیقی را فوق این جهان می‌دانند.

می‌گویند بالاترین ارزش برای آن انسانی است که کاری بکند که انسان‌ها سعادت ابدی پیدا بکنند. آن‌ها می‌گفتند ارزش برای این است که کاری بکند که انسان‌ها در این دنیا راحت زندگی کنند، رفاه داشته باشند، آخرش هم آزاد باشند. این می‌گوید ارزش برای آن رفتاری است که کاری بکند که انسان‌ها بی‌نهایت سعادت داشته باشند. ارزش ابدی یعنی چه؟ یعنی هیچ زمان ندارد، تمام نمی‌شود. آن‌هایی که معتقد به دین هستند و دین باورشان است ملاک ارزش را این می‌دانند. اگر صرف این باشد که کسانی برای آزادی اقدام کند، در دنیا ما قهرمانان آزادی زیاد داریم، برای کدام‌شان هر سال ده روز عزاداری کرده‌اند؟ در آفریقا کسانی داریم که همین الان هم شخصیت‌های معروفی هستند که عمرشان را برای آزادی سیاه‌ها صرف کردند، در همین راه هم کشته شدند، ولی حالا اسمشان را کسی نمی‌داند. آن وقتی هم که کشتند و آن‌ها را دار زدند و تیرباران کردند یک چند روزی در همان شهر خودشان مردم عزاداری کردند و تمام شد، اما هزار و چهارصد سال، نه یک روز و یک ساعت، دو ماه مردم سیاه می‌پوشند، به سر و سینه می‌زنند، گریه می‌کنند، هر چه در توان‌شان است برای پذیرایی زوار و عزاداران صرف می‌کنند، روشن است که این تنها برای این نیست که کسی برای آزادگی و این حرف‌ها خدمت کرده است.

ارزش کار سیدالشهدا علیه‌السلام

سیدالشهداعلیه‌السلام کاری کرد که هر انسانی، در هر جایی، در هر پستی‌ای باشد بتواند با دیدن او به یاد شرف بندگی خدا بیفتد و تحولی در روحش پیدا بشود که نگاهش را از زیر پایش، از شکم و مادون شکم، به بالا تا بی‌نهایت برگرداند. این کاری است که عملاً سیدالشهداعلیه‌السلام کرده است. چه قدر در عالم کسانی بوده‌اند که با دیدن، خواندن و آگاه شدن از داستان سیدالشهدا تحولی در زندگی‌شان پیدا شده که همه‌چیز را عوض کرده‌اند. اگر در جامعه ایرانی برخلاف کشور‌های اسلامی دیگر یک چنین روحیه‌ای دیده می‌شود برای این است که آشنایی بیشتری با مکتب سیدالشهدا دارند. انقلاب ایران را با انقلاب مصر مقایسه کنید! در ایران انقلابی اتفاق افتاد و به‌راحتی دستگاه ۲۵۰۰ ساله شاه سرنگون شد، اما بعد از چهل، پنجاه سال در کشور دیگری که سابقه فرهنگی اسلامی‌شان بیشتر از ایران بود، این عمل انجام گرفت و دوباره به کاسه اول بلکه بدتر برگشتند، مصر به همان دوران دیکتاتوری برگشت بلکه دیکتاتورتر از آن دیکتاتور سابق سر کار آمد و همه آن محکومان تبرئه و انقلابیان محکوم به اعدام شدند. فرق ایران با مصر چه بود؟ این‌جا پرچم سیدالشهداعلیه‌السلام بلند است، این‌جا مردم با فرهنگ شهادت تربیت شدند. این هم که در مصر می‌بینید یک عده‌ای بالاخره استقامت کردند و سال‌ها زحمت کشیدند برای این است که آن‌جا هم یک مشهدالحسینی هست و نام سیدالشهدا در قاهره پایتخت مصر می‌درخشد. بنده خودم رفتم دیدم، نمی‌دانم شما‌ها دیدید یا نه؟ مسجد بسیار باعظمتی است جلوی دانشگاه الازهر مصر، در یک میدان بزرگی است. مسجدی است که از بعضی از این مشاهد مشرفه که ما می‌رویم زیارت، مهم‌تر است؛ رواق‌های بزرگ، مساجد مختلف. این قرائت‌های قرآنی که گاهی از مصری‌ها نقل می‌کنند غالباً در رواق‌های آن مسجد برگزار می‌شود. اسمش مشهد رأس الحسین است. مصری‌ها معتقدند که روزی یا ایامی، نمی‌دانم چه قدر وقت، سر سیدالشهدا را در آن‌جا برده‌اند. به احترام این‌که آن‌جا نسبتی با سر سیدالشهداعلیه‌السلام دارد آن‌جا یک بارگاه بسیار مفصل و خیلی مجلل ساخته‌اند.

تمام مراسماتی که می‌خواهند یک نوع قداست و برکتی داشته باشد می‌آیند آن‌جا برگزار می‌کنند. در عروسی‌هایشان، وقتی عروسی کردند و مراسم عروسی برگزار شد زن و شوهر با اطرافیانشان به زیارت مشهد رأس الحسین می‌آیند. من آن‌جا بودم این‌ها را دیدم. بعد از عروسی که عقد کردند اولین کاری که می‌کنند آن‌جا می‌آیند و دسته‌ای با اطرافیان عروس و داماد راه می‌افتد، البته سرود می‌خوانند، سوت می‌کشند، اظهار شادی می‌کنند، ولی برای تبرک دور حرم مشهدالحسین می‌آیند، آن‌جا طواف می‌کنند و آن‌جا مراسمی می‌گیرند که عروسی‌شان مبارک باشد. همین نام سیدالشهدا باعث این شد که چنین انقلابی در مصر اتفاق بیفتد، ولی به واسطه این‌که آن روحی که در ایران بود آن طور وجود نداشت این دوامی نیاورد. حالا ان‌شاءالله باز امیدواریم که بار دیگر این روح تجلی پیدا کند و اثر خودش را ببخشد. منظورم این است که اول ما فکر کنیم چرا این داستان این‌قدر عظمت و شکوه پیدا کرده است؟ چه کسی به بت‌پرست‌ها گفت بیایید این کار‌ها را بکنید؟ حالا آن‌ها روی عقاید و فرهنگ خودشان، بالاترین عزاداری این است که روی آتش راه بروند. گاهی بچه‌هایشان را می‌آورند روی این ذغال‌های افروخته‌شده قل می‌دهند برای این‌که بچه تبرک بشود. خودشان پای‌برهنه روی آتش‌ها راه می‌روند، سینه‌زنی می‌کنند. نشنیدیم تا حالا کسی پایش سوخته باشد و احتیاجی به بیمارستان پیدا کند، نشنیدیم.

هدایت بشریت؛ بالاترین هدف سیدالشهدا علیه‌السلام

چه چیزی باعث شده است که مردم حتی غیر مسلمانان درباره سیدالشهدا این‌گونه بشوند؟ دلیل آن این است که مردم با فطرت خود می‌فهمند که سیدالشهدا یک ذره نفع خودش را در نظر نداشت، فکر این بود که دیگران هدایت بشوند. در زیارت اربعین ان‌شاءالله خواهید خواند که وَبَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وحَیرَةِ الضَّلالَةِ؛ [۱]امام حسین خون دلش را، یعنی آخرین نشانه حیاتش را بذل کرد تا بندگان خدا را از جهالت نجات بدهد. این نیت او و این فداکاری‌اش این چنین ارزشی به این کارش بخشید که همه انسان‌ها در طول تاریخ به او احترام می‌گذارند و خدای متعال برای این عمل او آن‌چنان برکتی قرار داد و باب رحمتی گشود که هر کس در هر شرایطی باشد اگر یک نوع احترامی، کمترین احترام به سیدالشهدا بگذارد پاداشش را خواهد دید ولو یک قطره اشکی باشد، یا یک روز یک لباس سیاهی بپوشد. هیچ پیغمبر و هیچ امام دیگری یک چنین موقعیتی پیدا نکرد. خب اگر این شد که البته همین است، آن چیز‌های دیگر که گفته می‌شود امام حسین برای چنین و چنان قیام کرد و به شهادت رسید، حرف‌های بچگانه‌ای است که برای بچه‌ها می‌گویند. آن که هدف سیدالشهدا بود این است که امام در زیارتش برای سیدالشهدا می‌گوید؛ وَبَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ.

اگر این شد، پس اگر ما برای سیدالشهدا ارزش قائلیم، اگر می‌خواهیم تقرب به او بجوییم، اگر می‌خواهیم پیروی از او داشته باشیم باید هدف او را دنبال کنیم. می‌شود امام حسین چیزی را بیشتر از این دوست بدارد که کسی برای هدایت دیگران تلاش کند؟ او هستی‌اش را برای همین داد. پس بیشترین چیزی که سیدالشهدا دوست دارد این است که دیگران هم همین کار را یاد بگیرند یعنی هر چه می‌توانند، حالا زبان است، قلم است، بیان است، پول است، موقعیت اجتماعی است، آبروست و آخرش جان است، برای هدایت دیگران بدهند تا مردم از کفر و ضلالت نجات پیدا کنند. اگر این را باور کردیم آن‌وقت باید از عاشورا و اربعین درس بگیریم و دنبال چیزی برویم که او رفت.

حسین علیه‌السلام؛ شهید راه دین

اکنون این سوال مطرح می‌شود که امام حسین‌علیه‌السلام می‌خواست مردم را از چه چیزی نجات بدهد؟ خودش فرمود: من خروج کردم تا این‌که مردم را به سیره جدم مدیریت کنم؛ امربه‌معروف و نهی از منکر بکنم یعنی احکام دین را پیاده کنم. جدم برای دین مبعوث شد و زندگی‌اش را صرف ترویج دین کرد، من دیدم این دارد از بین می‌رود، قیام کردم تا این‌که دین، احیا بشود و مردم به ارزش‌هایی که خدا برای بندگانش پسندیده بازگردند. در یک کلمه، سیدالشهدا برای دین به شهادت رسید.

ما اگر بخواهیم پیرو سیدالشهدا باشیم اولین قدم این است که به آن‌چه از دین می‌دانیم عمل کنیم. او برای این کشته شد، اگر ما او را دوست داریم خب برای آن چیزی که او کشته شده باید ارزش قائل بشویم. این اولین وظیفه‌مان است. دومین وظیفه هم این است که یاد بگیریم که هر چه می‌توانیم برای نجات دادن دیگران از بی‌دینی و از انحراف در دین تلاش بکنیم.

شناخت عوامل انحراف در دین و راه مقابله با آن

انحراف در دین چیست و ما چگونه باید با آن مقابله کنیم؟ آن‌چه بعد از رحلت پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله منشأ انحراف شد چه بود؟ چه طور شد که مردم کارشان به اینجا رسید که همان کسانی که دیده بودند که حسین روی دوش پیغمبر و روی سینه پیغمبر جا دارد و از او شنیده بودند که حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ؛ هر کس حسین را دوست بدارد، من را دوست داشته و هر کس من را دوست بدارد خدا را دوست داشته، این‌ها را از پیغمبر شنیده بودند، رفتارش را هم با حسین دیده بودند، همان‌ها آمدند در کربلا و با آن وضع فجیع این نور چشم پیغمبر را به شهادت رساندند! چه شد که این چنین شد؟

دو عامل وجود داشت؛ یک عامل، کار خواص جامعه و یک عامل کار عوام جامعه بود. عوام جامعه خب همه‌جا شناخته‌شده هستند یعنی کارشان مبنای عقلانی قوی‌ای ندارند، غالباً نگاه می‌کنند می‌بینند بزرگ‌تر‌ها چه‌کار کردند؛ سرشناس‌ها، ستاره‌های سینما، ستاره‌های ورزشی، این‌ها چه‌کار می‌کنند این‌ها هم بکنند. غالباً همه‌جا در همه کشور‌ها همین‌طور هستند.

گناه بزرگ برای خواص است. در قرآن هم این مسئله مطرح شده است؛ این داستان معروف است و در قرآن چند جا بیان شده است، در یکی از سوره‌ها به تفصیل ذکر شده که روز قیامت وقتی خدا همه جهنمی‌ها را در جهنم جمع می‌کند و در جهنم بسته می‌شود که دیگر کسی که در جهنم هست از آن بیرون نخواهد رفت و الی‌الابد در آن‌جا می‌سوزد، جهنمی‌ها به جان هم می‌افتند و با هم دعوا می‌کنند؛ ضعفا یعنی همین عوام به بزرگ‌ترهایشان می‌گویند که شما‌ها بودید که ما را به این روز انداختید. ما برای شما ارزش قائل بودیم، از شما تبعیت کردیم، شما آمدید ما را کشاندید ما هم تبعیت از شما کردیم، مسئول این کار‌ها شما هستید. بعد به خدا می‌گویند که خدایا پس عذاب این‌ها را دو برابر کن؛ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ. [۲]بزرگ‌تر‌ها هم جوابشان را می‌دهند که ما که به‌زور شما را نیاوردیم و افسار گردن‌تان نینداختیم بکشیم بیاوریم؛ گفتیم بیایید شما قبول کردید. خب می‌خواستید نیایید.

بالاخره این دعوا در جهنم هست و ادامه دارد. در انحرافی که در دین اسلام پیدا شد عیناً همین دو تا عامل وجود دارد؛ یک عده خواص به انگیزه‌های خاص خودشان، مسئله را تحریف کردند و از مسیر خودش، منحرف کردند، عوام که اکثریت بودند از این‌ها تبعیت کردند؛ رئیس قبیله بود یک کاری می‌کرد همه برمی‌گشتند، عالم یک شهری بود یک کاری می‌کرد همه از او تبعیت می‌کردند و گاهی در فاصله کوتاهی، از این طرف به آن طرف برمی‌گشتند، طولی نمی‌کشید از این‌جا به آن‌جا برمی‌گشتند. آن کسانی که برای سیدالشهدا نامه نوشتند که برای امامت ما کوفه بیا، ما تابع تو هستیم، وقتی مسلم آمد چند روز طول کشید؟ فرستاده سیدالشهدا را کشتند، آن‌ها ایستادند دیدند و هیچی هم نگفتند. عوام این‌طوری هستند. کارشان مبنای محکمی ندارد، زود عوض می‌شوند. گناه اصلی برای آن شیاطین بزرگ است، آن‌هایی که نقشه می‌کشند، توطئه می‌کنند، مردم را به یک طرفی فریب می‌دهند، آن‌ها هم از روی نفهمی‌شان تبعیت می‌کنند.

عامل روان‌شناختی و اجتماعی انحراف در دین اسلام

کسانی بودند که از روز اول یک اختلاف خانوادگی عشیره‌ای داشتند و از این‌که پیغمبر، پیروان و یاران و جانشین ایشان، بناست از بنی‌هاشم باشند، حسد می‌بردند؛ ام یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ. شاید بزرگ‌ترین عامل برای تحریف و منحرف کردن اسلام، حسد بوده است. حتی می‌توان گفت در طول تاریخ همین‌گونه بوده است. ریشه اولین جنایتی که در بین انسان‌ها اتفاق افتاد، حسد بود.

چرا قابیل، هابیل را کشت؟ پسر بی‌واسطه حضرت آدم، گفت: چرا قربانی او باید قبول بشود و قربانی من قبول نشود؟ حسد برد. برادران یوسف چرا یوسف را در چاه انداختند؟ إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَیأَبِینَا گفتند چرا پدر، یوسف را بیشتر دوست می‌دارد؟ چون بیشتر دوستش می‌دارد باید او را بکشیم؛ اقْتُلُواْ یُوسُفَ. [۵]خب جرمش چیست؟ چه گناهی کرده؟ پدر بیشتر دوستش می‌دارد، پس او را بکشید.

یک طایفه‌ای دیدند بزرگ‌ترین افتخارات نصیب بنی‌هاشم می‌شود؛ پیغمبر از این‌هاست، بعد جانشینش هم بناست از این‌ها باشد. نقشه‌ای کشیدند که این کار نشود. حالا چه کار‌هایی شد، در تاریخ ثبت شده حالا نمی‌خواهم آن‌ها را بازخوانی بکنم، همه ما می‌دانیم چه شد. بالاخره در فرصت کوتاهی، کمتر از پنجاه سال از رحلت پیغمبر، مسیر اسلام عوض شد. مسیر اسلام به آنجا کشیده شد که کسی که خودش را جانشین پیغمبر معرفی می‌کرد از این‌که اسم پیغمبر در اذان برده می‌شود ناراحت بود. می‌گفت من جانشین پیغمبرم؛ اما این‌که اسم پیغمبر را در اذان می‌بردند می‌گفت عجب! این به جایی رسیده که اسمش باید کنار اسم خدا باشد؟ یعنی بینش مردم و ارزش‌ها تغییر کرد.

باز ارزش‌های جاهلی، قومی، ملی و ناسیونالیستی جای ارزش‌های الهی و معنوی را گرفت. این قدم اول بود. عامل روان‌شناختی‌اش حسد بود، عامل اجتماعی‌اش ناسیونالیست بود؛ ناسیونالیسم قومی، قوم‌گرایی، قبیله گرایی و بالاخره معداتش، کاتالیزورهایش منافع دنیا بود. معاویه به اطرافیانش بی‌حساب پول می‌داد، حالا این پول‌ها حق چه کسی است؟ آیا این‌ها حق ضعفا و فقرا نبود؟! معاویه می‌گفت طرفدار من باشید دیگر مهم نیست. حتی سعی می‌کرد یاران علی را بخرد، برایشان هدایا می‌فرستاد برای این‌که این‌ها را بخرد، گاهی هم تا حدی موفق می‌شد.

آن طرف برادر امیرمؤمنان‌علیه‌السلام آمده بود از ایشان یک صاع معادل سه کیلو گندم، اضافه بگیرد، میله آهنی را داغ کرد و نزدیکش برد و گفت این آتش جهنم است من را می‌سوزاند، من تحملش را ندارم، ببین آتش چه طور است؟ برادر خودش را؛ همانی که برای همه می‌دهم برای تو هم می‌دهم، نمی‌توانم برای تو بیشتر بدهم، تو برادر منی، می‌دانم بچه‌هایت هم احتیاج دارند، اما سهم‌شان از بیت‌المال همین است؛ یکی این طور بود، یکی آن طور. آن به خیال خودش مردم‌دار بود، هر کسی را یک طوری نگه می‌داشت برای روز مبادایی، فرماندهی لشگر، برای کس و کار‌های دیگر، مدیریت، برای اینکه مدحش را بکنند، شعر برایش بگویند، هر کسی را برای خودش نگه می‌داشت، اما علی برای برادر خودش که سه کیلو گندم اضافه می‌خواست موافقت نکرد؛ همین‌که حقت است و به همه داده می‌شود به تو هم داده می‌شود. برادر من بودن باعث این نمی‌شود که شما از بیت‌المال بیشتر مصرف کنی.

معیار شناخت ارزش واقعی

این دو جور ارزش است. سیدالشهدا برای این کشته شد که این ارزش‌ها در جامعه رواج پیدا کند. دیگر بساط خویش‌وقوم‌بازی و حمایت از فرزند و پدر و این حرف‌ها برچیده بشود. در طرف مخالف ایشان، هم اسم اسلام و این حرف‌ها بود؛ مگر صبح عاشورا عمرسعد نماز جماعت نخواند؟! همه لشگر کوفه آمدند پشت سرش در بیابان نماز جمعت خواندند یک نماز جماعت عجیبی! ده‌ها هزار جمعیت! شما چنین نماز جماعتی کجا دیده‌اید؟! یک چنین نماز جماعت‌خوان‌هایی آمدند که بروید امام حسین را بکشید و بهشت بروید. آن‌ها هم دم از اسلام و نماز و این حرف‌ها می‌زدند، اما آن‌ها دکان بود. آن کسی عاشق نماز بود که برای شهادتش گفت یک شب به من مهلت بدهید با نماز و با قرآن وداع کنم. او نماز را دوست می‌داشت. آن‌ها شب راحت خوابیدند، حالا با چه کیفیتی، صبح هم بلند شدند نماز جماعت خواندند و آماده شدند که بروند و امام حسین را بکشند.

پس گول هر نمازخواندن را نخورید! به ادعای اسلام و ولایت و چیز‌هایی از این قبیل فریب نخورید! معیار، پیغمبر اکرم و اهل‌بیتش‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است. هر رفتاری را با آن‌ها بسنجید. محک، آن است؛ آن که طلای اصل را از طلای بدلی نشان می‌دهد آن محک است؛ محک ما اهل‌بیت‌صلوات‌الله‌علیهم هستند. هر کاری دیدید کار آن‌هاست، سیره آن‌ها بوده، سفارشات آن‌هاست، در میدان جنگ‌شان، از روز تولدشان تا روز شهادت‌شان، همه از آن دم می‌زدند؛ خدا، سعادت ابدی، قرب خدا، اطاعت خدا، خدمت به خلق خدا. هر جا از این صحبت‌هاست بدانید مایه‌ای از آن مکتب دارد البته باز به صورتی که ظاهرسازی و فریب‌کاری نباشد و واقعیت داشته باشد.

اولین گام برای ارادت به امام حسین‌علیه‌السلام

پس درسی که ما باید از اربعین و از شهادت سیدالشهدا باید بگیریم، یکی شمایی که دانشجو هستید، قشر فرهیخته جامعه هستید، مثل عوام نیستید که حالا یک کسی یک راهی رفت ما هم می‌رویم ببینیم چه طور می‌شود؟ برای کارتان فکر می‌کنید، هدف تعیین می‌کنید، بررسی می‌کنید که چه‌کاری ارزشش بیشتر است؟ در این کار هم باید فکر کنید که برای چه مردم این کار‌ها را می‌کنند؟ چرا این‌قدر جان‌شان را به خطر می‌اندازند؟ شما خیال می‌کنید رفتن این روز‌ها به عراق با این‌که داعشی‌ها، آمریکا و سایر اصحاب فتنه و شیاطین در عراق هستند، کار آسانی است؟! این‌هایی که پیاده کربلا می‌روند این‌ها مطمئن‌اند که سالم برمی‌گردند؟! برای همه‌شان خطر هست.

همان هواپیمایی که از اسرائیل آمد سوریه را زد اگر می‌آمد در این جمعیتی که در بیابان دارند می‌روند، صد نفر را می‌کشت. این‌ها برای این آماده هستند، افتخار هم می‌کنند. چرا؟ چون فطرت این‌ها این را می‌پسندد که اگر کسی خودش را فدای خدا و راه خدا و بندگی خدا و خدمت به خلق خدا کرد آن‌قدر ارزش دارد که اگر همه‌چیز در راه او داده بشود باز هم کم است.

درس عملی که باید بگیریم این است که سعی کنیم تا می‌توانیم در درجه اول، آن‌چه از اسلام یاد گرفتیم عمل کنیم، چون سیدالشهدا برای اسلام کشته شد. آخرین یارانش را که در کنارش داشت گفت اول نماز می‌خوانیم. به نماز ایستادند، چند نفر جلوی سیدالشهدا، چند نفر عقب، در آن حال این‌ها را تیرباران کردند و بعضی از اصحابشان جلوی سیدالشهدا به شهادت رسیدند. پیام این بود که عاشورا برای احیای نماز است، به نماز اهمیت بدهید، به سایر احکام دین اهمیت بدهید؛ این اولین درس. دوم شما هم مثل سیدالشهدا تلاش کنید دیگران را هدایت کنید. او برای هدایت مردم جانش را داد؛ وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ. اگر ما پیرو او هستیم ما هم باید همین کار را بکنیم. مراتبش خیلی ساده است، ولی حتی حاضر باشید تا پای جان برای هدایت دیگران تلاش کنید.

امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق بدهد که بهترین درس را از عاشورا بگیریم و بیشترین تلاش را در راه اهداف سیدالشهدا انجام بدهیم. خدا در دنیا دست‌مان را از دامان ولایت اهل‌بیت و در آخرت از شفاعت‌شان محروم نکند.

منبع: مهر

برچسب ها: امام حسین(ع) ، محرم
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.