باور به شایسته‌سالاری ممکن است به جای آنکه برای همه فرصتی برابر ایجاد کند، به توجیهی در دست موفق‌ها تبدیل شود که همه‌چیز را برای خودشان بردارند.

شایسته‌سالاری به یک آرمان اجتماعی تبدیل شده که سیاستمداران در هرلباسی و در پوشش هر ایدئولوژی همیشه در تلاش‌اند تا این ایده را که که دستاورد‌های زندگی، پول، قدرت، شغلی و قبولی دانشگاه باید بر اساس مهارت و تلاش افراد توزیع شود. معمولا شایسته‌سالاری روبروی اشرافیت ارثی قرار می‌گیرد که در این نظام اشرافی، موقعیت اجتماعی قرد با قرعه‌کشی تولدش تعیین می‌شود، اما در نظام شایسته‌سالاری، ثروت و امکانات نه بخاطر اتفاقاتی تصادفی بلکه به خاطر شایستگی افراد تقسیم می‌گردد. رایج‌ترین اصطلاح در این زمینه، «زمین بازی یکسان» است که بر اساس این وضعیت، افراد می‌توانند به جایگاهی برسند که واقعا لیاقتش را دارند.

اگرچه این باور که شایستگی موفقیت و شکست افراد را مشخص می‌کند نه خوش‌اقبالی، به شکل گسترده‌ای رایج است، اما آَشکارا باور غلطی است. به ویژه به این دلیل که شایستگی خودش تا حد زیادی محصول خوش‌اقبالی است. حتی استعداد و ظرفیت فرد برای پرتلاش و مصمم بودن که گاهی به آن «سرسختی و ثبات» گفته می‌شود؛ بسیار زیاد به استعداد‌های ژنتیکی و تربیت فرد بستگی دارد. خوش‌اقبالی و شانس به افراد ویژگی‌های شایستگی را می‌دهد و دوباره اقبال، با فراهم کردن شرایطی که شایستگی در آن شکوفا شود، این‌چرخه را به وجود می‌آورد.

علاوه بر نادرست بودن باور به شایسته‌سالاری، تعداد فزاینده‌ای از تحقیقات در روانشناسی و علوم اعصاب نشان می‌دهد که اعتقاد به شایسته‌سالاری باعث می‌شود افراد خودخواه‌تر شوند، کمتر به ایرادات خود توجه کنند و حتی تمایل بیشتری به رفتار‌های تبعیض‌آمیز داشته باشند. به این خاطر که اعتقاد به شایسته‌سالاری نه تنها اشتباه، بلکه غلط است.


بیشتربخوانید


در مقابل، تحقیقات در مورد قدردانی نشان می‌دهد که یادآوری نقش خوش‌اقبالی، سخاوت را افزایش می‌دهد. با توجه به یافته‌های یک پژوهش که در آن، از گروه آزمایش خواسته شد که عوامل خارجی (شانس، کمک دیگران) که در موفقیت آن‌ها نقش داشته‌اند را یادآوری کنند. صرفا همین یادآوری باعث شد که این افراد بیشتر به امور خیریه کمک کنند.

مسئله‌ی نگران کننده‌ای وجود دارد. اگر شایسته سالاری تنها یک ارزش باشد، باعث گسترش رفتار تبعیض آمیز می‌شود. پژوهشگر حوزه مدیریت، امیلیو کاستیا در موسسه فناوری ماساچوست و استفن بنارد، جامعه‌شناس دانشگاه ایندیانا، به سراغ {مدیرانی}رفت که در پی راه‌اندازی ساز و کار‌های شایسته سالارانه بودند، مثلا جبران خسارت مبتنی بر عملکرد در شرکت‌های خصوصی. آن‌ها متوجه شدند که شرکت‌هایی که صراحتا شایسته‌سالاری را یک ارزش می‌دانستند، مدیرانشان پاداش‌های بیشتری را به کارمندان مرد نسبت به کارمندان زن با وجود ارزیابی‌های یکسان اختصاص می‌دهند. در جایی که شایسته‌سالاری به صراحت به عنوان ارزش پذیرفته شده نبود، این تبعیض وجود نداشت. این نتایج بسیار تعجب‌آور است.

زیرا بی‌طرفی هسته جذابیت اخلاقی شایسته‌سالاری است. اصلا مفهوم زمین بازی یکسان همان جلوگیری از نابرابری‌های ناعادلانه بر اساس جنسیت، نژاد و مواردی از این دست است. با این حال محققان دریافتند که از قضا، تلاش‌ها برای اجرای شایسته‌سالاری منجر به انواعی از نابرابری می‌شود که هدف شایسته‌سالاری حذف آنهاست. آن‌ها پیشنهاد می‌کنند که این «پارادوکس شایسته‌سالاری» به این دلیل اتفاق می‌افتد که پذیرش صریح شایسته‌سالاری به عنوان یک ارزش، افراد را متقاعد کرده که اصول اخلاقی خودشان را درست بدانند و با خیالی راحت از عادل بودن، میل کمتری به بررسی و بازنگری رفتار خود برای نشانه‌های تعصب پیدا می‌کنند.

با این حال، شایسته سالاری علاوه بر مشروعیت، خودبرتربینی نیز به بار می‌آورد. در جایی که موفقیت با شایستگی تعیین می‌شود هر پیروزی را می‌توان به عنوان بازتابی از فضیلت و ارزش خود در نظر گرفت. شایسته‌سالاری خود مهم‌ترین اصل توزیع است. در واقع کیمیاگری ایدئولوژیک باور به شایسته‌سالاری دارایی را به ستایش و نابرابری مالی را به برتری شخصی تبدیل می‌کند. این به افراد ثروتمند و قدرتمند اجازه می‌دهد تا خود را به عنوان نابغه‌های سازنده ببینند. در حالی که این تاثیر در میان نخبگان بسیار دیدنی است، تقریبا هر دستاوردی را می‌توان از طریق چشمان شایسته‌سالار مشاهده کرد. فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، موفقیت هنری یا پولدار بودن را می‌توان نشانه‌ای از استعداد و تلاش دانست.

به همین ترتیب، ناکامی‌های دنیوی به نشانه‌ای از نقایص شخصی تبدیل می‌شوند و دلیلی را ارائه می‌دهد که چرا آن‌هایی که در پایین‌ترین مراتب اجتماعی هستند، شایسته ماندن در آنجا هستند. اینجاست که بحث در مورد میزان خودساخته بودن افراد خاص و تاثیر اشکال مختلف امکانات و شرایط، داغ می‌شود. این بحث‌ها فقط در مورد این نیست که چه کسی چه چیزی را به دست می‌آورد بلکه در مورد این است که افراد چقدر می‌توانند به آنچه دارند افتخار کنند و در مورد اینکه افراد موفقیت‌هایشان به آن‌ها اجازه می‌دهد به ویژگی‌های درونی خود باور داشته باشند. به همین دلیل است که با فرض شایسته‌سالاری، این تصور که موفقیت شخصی نتیجه خوش‌اقبالی و شانس است، می‌تواند توهین‌آمیز باشد. تصدیق تاثیر عوامل خارجی به نظر می‌رسد وجود شایستگی فردی را کم اهمیت یا انکار می‌کند.

علیرغم اطمینان اخلاقی و تملق شخصی که شایسته‌سالاری به افراد موفق ارائه می‌کند، باید آن را هم به عنوان یک باور در مورد چگونگی کارکرد جهان و هم به عنوان یک ایده‌آل عمومی اجتماعی کنار گذاشت. این باور نادرست است و اعتقاد به آن خودخواهی، تبعیض و بی‌تفاوتی را نسبت به مصیبت افراد بداقبال تشویق می‌کند.

منبع: خبرآنلاین

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.