این بار کربلا را در همین نزدیکی دیدیم، جوانی را مظلوم گیر آوردند و آن قدر با سنگ و چوب و چاقو و لگد به او زدند که کمجان روی زمین افتاد. حتی به پیکر کم جانش رحم نکردند. انگار میخواستند سهمی داشته باشند. مانند همان درندهخوهایی که در کربلا هر طور میتوانستند، میزدند و حتی به پیکر شهدای کربلا هم رحم نمیکردند.
یکی لباسش را میبرد و یکی انگشت و انگشترش را؛ و این داغ شهادت «سیدروح الله عجمیان» داغ دیگری شد و برای همیشه در دلمان ماند؛ اما روحالله که بود؟ به چه جرمی این جوان را به قصد کشت، میزدند؟ آیا او نباید نگران مردم در خیابان میشد و بیتفاوت از گرفتاری مردم و ناامنی در شهر و خیابانهایمان میگذشت؟
سیدروحالله عجمیان، فقط ۲۷ سال داشت و کارگر گچکار بود. پدرش هم کارگر بود و فقط نان حلال سر سفره گذاشته بود. سیدروحالله ۱۲ آبان ماه آماده شده بود که برود به محل کارش، اما پیش از رفتن دوستانش در بسیج به او میگویند که اغتشاشگران میخواهند در کمالشهر کرج آشوب به پا کنند.
او میتوانست بیتفاوت از این مسئله بگذرد و دنبال کارش برود. اما غیرتش نمیگذاشت که به راحتی از این مسئله بگذرد. او رفت تا جلوی ناامنی را بگیرد. حدود ساعت ۱۲ ظهر عدهای از اغتشاشگران سید روح الله را که در خیابان ایستاده بود، محاصره کردند و با اینکه او ورزشکار رزمی بود، اما در مقابل جمعیتی ۳۰ ـ ۴۰ نفره نتوانست از خودش دفاع کند.
آشوبگران هر طور میتوانستند میزدند و اگر فیلمی از حمله به این جوان مظلوم پخش نمیشد، شاید نمیتوانستیم باور کنیم، درندهخوها چه بلایی سر روحالله آوردند. یکی از دوستان روحالله آنچه را که دیده اینطور روایت میکند:
«دستهای روحالله را مثل صلیب بازکرده بودند و نیمه برهنه روی آسفالت رها بود. صدایش کردم، جوابی نشنیدم؛ اما هنوز شهید نشده بود. آمبولانس رسید. راننده گفت با این شلوار نظامی نمیتوانیم مجروح را به جایی برسانیم. اگر اغتشاشگران بفهمند که مجروح نظامی است، سد راهمان میشوند و شاید هم به او آسیب بیشتری برسانند. به هر زحمتی بود شلوار نظامی را بیرون آوردیم. راننده راست میگفت؛ در طول مسیر اغتشاشگران بارها به آمبولانس سنگ زدند، جلویمان را گرفتند و داخل آمبولانس را بررسی کردند تا نکند مجروح، نظامی باشد.
در مسیر بیمارستان بودیم که روح الله «شهید» شد. روحالله که شهید شد، خیلیها دوست داشتند بدانند این جوان بسیجی در چه خانه و خانوادهای بزرگ شده است. اما وقتی که خبرنگارها به منزل او رفتند، مصداق این جمله از امام خمینی (ره) که فرمودند، انقلاب ما انقلاب مستضعفان است را مشاهده کردند؛ و خانوادهای که با دلی شکسته، افتخار میکردند به راهی که روحالله رفت. حتی پدر روحالله برای فرزند شهیدش لباس سیاه نپوشید و گفت: «من فقط برای امام حسین (ع) لباس سیاه میپوشم.»
منبع: آنا
خدا به شما خانواده شهید صبر و اجر دهد ،روحش شاد ونامش گرامی باد
خدا آنان که در شهادت این شهید عزیز و سایر شهدا نقش داشتند ،انشاالله به عذاب الهی گرفتار شوند.