سردار سلیمانی احمد کاظمی را عصاره و چکیده فرماندهان شهیدی مانند محمدابراهیم همت، مهدی باکری، حسین خرازی و ... می‌دانست و به تعبیر او هرگاه دلش برای آن‌ها تنگ می‌شد، به احمد نگاه می‌کرد.

احمد کاظمی زاده سال ۱۳۳۷ در شهرستان نجف‌آباد استان اصفهان بود. وی از بدو جنگ عراق علیه ایران در سمت‌هایی چون؛ فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان به مدت دو سال، فرماندهی لشکر ۸ نجف به مدت شش سال، فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) به مدت یک سال، فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) به مدت هفت سال، فرماندهی نیروی هوایی سپاه به مدت ۵ سال، مشغول به فعالیت و خدمت بود.

سرانجام، سردار سرلشکر شهید احمد کاظمی، با مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی سپاه، به همراه جمعی از معاونین و مسئولین این نیرو، روز نوزدهم دی سال ۱۳۸۴، طی یک سانحه هوایی در آسمان شهر ارومیه، به شهادت رسید.

روایت حاج محمدصادق آهنگران

صادق آهنگران، مداح نامی هشت سال جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس در کتاب تاریخ شفاهی خود درباره خصوصیات فردی و فرماندهی سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی می‌گوید:

احمد یک فرمانده دقیق و با اقتدار بود. این را از نظم و انضباطی که بر لشکرش حکم‌فرما بود، می‌شد فهمید.

در بحث عملیات با کسی تعارف و رودربایستی نداشت. وقتی با اجرای عملیاتی مخالف بود، خیلی صریح و واضح اعلام می‌کرد که حاضر نیست یگانش را به عملیات بیاورد.

احمد کاظمی از جمله فرماندهانی بود که برای حضور در یک عملیات، ساعات زیادی با فرماندهی بحث‌وجدل می‌کرد. او معتقد بود که بسیجی‌ها امانت مردم دست او هستند و باید با حداقل تلفات بتواند به اهداف عملیات برسد. سردار سلیمانی احمد کاظمی را عصاره و چکیده فرماندهان شهیدی مانند محمدابراهیم همت، مهدی باکری، حسین خرازی و ... می‌دانست و به تعبیر او هرگاه دلش برای آن‌ها تنگ می‌شد، به احمد نگاه می‌کرد.

عشق به باکری و خرازی

حاج احمد خوش‌اخلاق بود. تقریباً با همه فرماندهان لشکر‌ها دوست بود، اما با چند نفر رفیق‌تر بود. هر وقت دلش می‌گرفت، پیش آن‌ها می‌رفت که سبک شود. یکی از آن‌ها مهدی باکری بود.

داستان وداع تلخ احمد با آقا مهدی را اکثر رزمندگان می‌دانند که چگونه در عملیات بدر این دو بزرگوار از هم جدا افتادند.

شهادت آقا مهدی خیلی حاج احمد را آزار می‌داد. شاید از آن موقع، روح او هم آماده پرواز شد، اما تقدیر الهی بر این قرارگرفته بود که احمد کاظمی چند سال بعد از جنگ تحمیلی هم زنده بماند و اقدامات ارزنده‌ای برای سپاه پاسداران و امنیت کشور انجام دهد.

هر وقت او را می‌دیدم و حرف مهدی باکری پیش می‌آمد، چشمانش پر از اشک می‌شد و می‌گفت: حاج صادق، دعا کن خداوند شهادت را نصیبم کند و به دیدار مهدی بروم.

حاج احمد به حاج حسین هم خیلی علاقه داشت. جایی خواندم که وصیت کرده بود او را کنار مقبره خرازی دفن کنند، چون معتقد بود که آرامگاه خرازی یکی از در‌های ورود به بهشت است.

حاج احمد خودش آدم مخلصی بود، اما اخلاص و ایثار را در وجود خرازی می‌دید و به او غبطه می‌خورد. احمد بار‌ها در کنار خرازی در یک محور جنگیده و شجاعت و مردانگی او را به چشم دیده بود. آن‌ها از اولین فرماندهانی بودند که در عملیات بیت‌المقدس وارد خرمشهر شدند و نوید فتح و ظفر را به آقا محسن دادند.

عصاره فرماندهان شهید از نگاه حاج قاسم

با شهادت باکری و خرازی، دوستی حاج احمد با حاج قاسم سلیمانی عمیق‌تر شد. این دوستی بعد از دوره دفاع مقدس وارد مرحله جدیدی شد و تا پایان حیات پر برکت کاظمی ادامه پیدا کرد.

سردار سلیمانی احمد کاظمی را عصاره و چکیده فرماندهان شهیدی مانند محمدابراهیم همت، مهدی باکری، حسین خرازی و ... می‌دانست و به تعبیر او هرگاه دلش برای آن‌ها تنگ می‌شد، به احمد نگاه می‌کرد.

فرماندهی حاج قاسم بر نیروی قدس سپاه و فرماندهی حاج احمد بر نیروی هوایی و سپس نیروی زمینی سپاه پاسداران، ارتباط کاری این دو بزرگوار را بیشتر و دوستی‌هایشان را عمیق‌تر کرد.

شهادت حاج احمد تأثیر زیادی بر حاج قاسم گذاشت. او تا مدت‌ها از دوری دوست دیرینش غمگین و ناراحت بود.

فاتح خرمشهر از نگاه حاج قاسم

سردار قاسم سلیمانی هنگام شهادت احمد کاظمی گفته بود: زمانی که احمد به شهادت رسید، تصورم این بود که تمام روزنامه‌ها این‌گونه تیتر بزنند که فاتح خرمشهر به شهادت رسید؛ همان‌طور که به‌طور مثال، وقتی نابغه‌ای در حوزه ریاضیات فوت می‌کند، روزنامه‌ها تیتر می‌زنند: پدر علم ریاضیات دار فانی را وداع گفت.

فکر می‌کنم حقی که او بر گردن مردم ایران دارد، از دیگر اندیشمندانی که مورد تجلیل قرار گرفتند، نه‌تن‌ها کمتر نبوده، بلکه بیشتر نیز بوده است.

روایت سرلشکر رحیم صفوی

روز اول عملیات (بیت‌المقدس)، تیپ ۸ نجف از قرارگاه فتح، هزار عراقی را اسیر کرد. ترکش به سر احمد کاظمی؛ فرمانده تیپ نجف اشرف خورد. باندپیچی کرد و کار را ادامه داد.

صبح روز اول که توی خط رفتم دیدم با یک لباس ساده دارد این‌طرف و آن‌طرف می‌رود. توی یک‌شب سرپلی به وسعت ۸۰۰ کیلومتر را گرفته بود و چند هزار نیرو را از کارون عبور داده بود.

منابع:

۱-بهداروند، محمدمهدی، با نوای کاروان، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۹، صص، ۲۷۳، ۲۷۴،

۲-آقا میرزایی، محمدعلی، یحیی (روایتی از زندگی سید یحیی (رحیم) صفوی)، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۰، ص ۳۳۳

منبع: ایسنا

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.