سردار سلیمانی احمد کاظمی را عصاره و چکیده فرماندهان شهیدی مانند محمدابراهیم همت، مهدی باکری، حسین خرازی و ... میدانست و به تعبیر او هرگاه دلش برای آنها تنگ میشد، به احمد نگاه میکرد.
دعوت آقا مهدی باکری به آرامش قبل از شهادت هرگز از یاد و خاطره احمد نرفت و بارها شعله شوق شهادت را به جانش انداخت تا آنجا که هراز گاهی آن را به زبان میآورد و ناخواسته قطره های اشک از گوشه چشمانش سرازیر میشد.
گفتم آن روزى كه خبر شهادت صياد را به من دادند، من گفتم صياد، شايستهى شهادت بود؛ حقش بود؛ حيف بود صياد بميرد. وقتى اين جمله را گفتم، چشمهاى شهيد كاظمى پُرِ اشك شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند!