یوزف فریدریش اشمیت، در سال ۱۸۷۱ میلادی، در اَمبِرگ آلمان متولد شد و در سال ۱۹۴۸ میلادی، در مونیخ درگذشت…، امّا او، نه آهنگساز بود و نه فیلسوف… او، طرّاح بازیهای فکری و بنیانگذارِ کمپانی بزرگ «اشمیت» بود!
بازی مِنچ، بازیِ دوستداشتنی و سادهای که -بههمراه مار و پلّه- بخشی از کودکیِ بسیاری از ما را رنگآمیزی میکرد، نخستین ساختهی یوزف فریدریش اشمیت بود! اشمیت، منچ را در سالهای ۱۹۰۸-۱۹۰۷ و با الهام از چندین بازی بسیار قدیمی (از جمله: بازیِ هندیِ پاچیسی) طرّاحی کرد. منچ، در سال ۱۹۱۴، یعنی چند سال پساز تأسیسِ کمپانی اشمیت، روانهی بازار شد و از آن روزگار تا به امروز، در حدود ۷۰میلیون نسخه، فروش داشته است.
بیشتر ما، دستِکم یکبار منچ را تجربه کرده و لذّت آن را چشیدهایم. منچ (یا با تلفّظِ صحیحتر: مِنش) جزو بازیهای صلیب و دایره محسوب میشود؛ بازیهای صلیب و دایره، بازیهایی هستند با تِمِ مسابقه که صفحهی آنها، شبیه دایرهای است که با یک صلیب (در وسطِ دایره) به ۴ بخش مساوی تقسیم شدهاست (یکیاز مشهورترین و قدیمیترین نمونهی بازیهای صلیب و دایره، بازیِ کُرهایِ «نیوت» یا «یوت» است). البته سیستم یا فُرمِ صلیب و دایره، در گذرِ زمان، تغییراتی نیز داشتهاست.
واژهی Mensch (مِنچ یا مِنش)، بهمعنای “مرد” یا “انسان”، بهعنوان نامِ بازی، در حقیقت، مخفّف و کوتاهشدهی عبارت آلمانیِ “Mensch, ärgere dich nicht! ”، بهمعنای “عصبانی نشو، مرد! ” یا “عصبانی نشو، رفیق! ” و اشارهای است به عصبانی شدنهای مُحتمل و مکرّرِ منچبازان، پساز هربار که یکیاز مُهرههای رقیب، یکیاز مُهرههایشان را زده و به خانهی آغاز برمیگرداند و روز از نو و روزی از نو! (قطعاً همهی ما با این احساس تلخ آشنا هستیم؟!)
منچ، یکیاز چندین و چند بازی صلیب و دایرهای است که بهنظر میرسد همگی، از بازیِ هندیِ Pachisi برداشت شدهاند -که قدمتی احتمالاً بیشاز هزارسال دارد. از آنجا که پاچیسی و سایرِ نمونههای باستانیِ مشابه، در بسیاری از کشورها، مورد اقتباس قرار گرفتهاند، میتوان گفت که منچ، خواهران و برادرانِ تَنی و ناتَنیِ و عموزادههای بزرگتر و کوچکتر از خود، زیاد دارد! نمونهی انگلیسیِ منچ، لودو نام دارد (برگرفته از عبارتی بهزبانِ لاتین، بهمعنای “بازی میکنم”). ایتالیاییها آن را “Non t’arrabbiare” مینامند که همان “عصبانی نشو! ” است و یونانیهای طنّاز، نام “Griniaris” یا “غُرغُرو” را برایش انتخاب کردهاند! در استونی، “سفر بهدُورِ دنیا” نام دارد و در چین، مالزی و سنگاپور، “شطرنج هواپیمایی” (Aeroplane Chess)! سوئدیها، نام “فیا” را برایش انتخاب کردهاند که بازهم ریشهای لاتین (“Fiat”، بهمعنای “هرچه بادا باد! ”) دارد و مَجارها، نامِ “کسی که در پایان میخندد! ” را برایش برگزیدهاند که یادآورِ ضربالمثلِ بانمکِ خودمان، “جوجه را آخرِ پاییز میشمارند! ” است! فرانسویها، منچ را با مُهرههایی شبیه به سَرِ اسب، بازی میکنند و آن را “اسبهای کوچک” (Little Horses / Petits Chevaux) یا “بازی اسب” (The Game of Dada / Le Jeu de Dada) مینامند! در آمریکای شمالی، کلمبیا و اسپانیا، نامهایی نزدیکتر به نامِ جدّ هندیِ منچ، یعنی پاچیسی، رایج هستند: نامهایی همچون “Parcheesi، Parchís، Parxis و Parqués”.
در پایان، تحلیلی را که سایت ویکیپدیا از بازی منچ، ارائه کردهاست، باهم مرور میکنیم -که خالی از لطف نیست:
بازی منچ، در یک مربع انجام میشود. مربع، نماد زمین است، زیرا پیشینیانِ ما، تصور میکردند که زمین، مربعشکل است در وسط این مربع (زمین)، علامت + را میبینیم؛ این علامت، نشانه و نماد خورشید است که امتدادِ آن، به چهار سوی زمین میرسد. علامت + را میتوان در بناهای تاریخی، مانند نقش رستم و فرشهای قدیمی ایران نیز دید.
چهار گروه مُهرهی رنگی، نماد چهار عنصر اصلی حیات هستند: آبی، نماد آب؛ زرد، نماد باد؛ قرمز، نماد آتش و سبز، نماد خاک. طبق عقیدهی زمینمحوری، زمین ثابت است و خورشید، بهدُورِ آن میچرخد پس هر مُهره باید روی علامت + دُورِ زمین بچرخد تا به مرکز -که منطقهای ماورایی و نمادِ رهایی و آزادی از جهان خاکی است- برسد. اگر تاسی که سَمبُلِ سرنوشت است، با او یاری نکند، همچنان باید چرخه را ادامه دهد تا به پیروزی برسد. اگر چهار مُهره در مرکز جمع شوند، یعنی به اتحاد رسیدهاند. تاسِ سرنوشتساز، مکعبی است لغزان با شمارههای ۱ تا ۶؛ طبق تصورِ پیشینیان، خداوند، جهان را در ۶ روز آفریدهاست: روز نخست، آسمان روشن؛ روز دوم، آب؛ روز سوم، گیاه؛ روز چهارم، آتش؛ روز پنجم، حیوان و روز ششم، آدم را…
منبع: صبح من