این تاثیرات همواره آن طور که به نظر میرسد مثبت نیست. در ادامه این مطلب قصد داریم به برخی از ترفندهای این رسانهها برای داشتن بیشترین اثر بر روی مخاطب اشاره نماییم:
۱. ایجاد انحراف
ایجاد انحراف مطلوبترین و پُر استفادهترین روش رسانهها برای تحت تاثیر قرار دادن باورها و عقاید مخاطبان است. در واقع یک خبر بزرگ و قابل توجه در میان تعداد زیادی از داستانهای کوچکتر و کم اهمیتتر گم خواهد شد. اگر چه این استراتژی به طور ویژه در رسانههای خبری مورد استفاده قرار میگیرد، اما ورود رسانههای آزاد و اینترنت نیز نتوانسته این مشکل را حل کند، زیرا اگر چه میتوانیم اطلاعاتی که میخواهیم از دریافت آنها دوری کنیم را فیلتر نماییم، اما در هر صورت گرایش به جوک، تصاویر و داستانهای مضحک و خندهدار توجه ما را از واقعیات مهمتر و جدیتر زندگی دور نگه داشته است.
۲. بزرگنمایی مسئله
گاهی اوقات یک مسئله خیالی یا بزرگنمایی شده عکس العملهای شدیدی را از جانب مخاطبان در پی خواهد داشت. در سال ۲۰۱۶، سازمان ناسا مقالهای منتشر کرد که در آن ادعا شده بود اگر طالع بینی علمی میبود بدون شک برجهای فلکی موقعیت خود را همواره تغییر میدادند؛ برای مثال برج سنبله به برج اسد تبدیل میشد. رسانهای از این کشف به عنوان کشفی علمی یاد کرده و ادعا کرد که بیش از ۸۰ درصد از مردم باید برج فلکی خود را تغییر دهند. این مقاله چنان سروصدا کرد که ناسا مجبور شد از اظهارات خود عقب نشینی کند.
۳. سیاست تدریجی
برای شکل دادن به یک باور خاص، رسانهها از انتشار مطالبی به صورت تدریجی و مداوم در مورد یک موضوع خاص استفاده میکنند. این استراتژی برای شکل دادن به تصویر یک شخص، یک محصول و یا یک واقعه خاص به کار برده میشود. برای مثال در برخی از رسانههای کشورهای مختلف تنها از برندهای خاصی حمایت میشود یا در حوزه سیاسی برای بدنام کردن یک شخص، گروه یا یک اتفاق و یا بزرگنمایی در مورد یک شخصیت، جریان یا یک باور سیاسی/مذهبی به طور مکرر در مورد موضوعی خاص خوراک رسانهای تولید میشود که مصرف آن توسط مخاطبان در طول یک برهه زمانی باعث شکل گیری یک ذهنیت جدید مطلوب رسانهها و یا تغییر باورهای نامطلوب آنها میشود. یکی از بهترین نمونههای این استراتژی مرسوم کردن سیگار کشیدن در اواسط قرن بیستم بود.
۴. سیاست به تعویق انداختن
برای وادار کردن مخاطبان برای گرفتن تصمیمهای سخت یا غیرمعمول، رسانهها این تصمیمها را سخت و دردناک، اما شدیداً ضروری و حیاتی به تصویر میکشند. حتی گفته میشود که این تصمیمات باید فردا اتخاذ شوند و نه امروز. فداکاری در آینده (فردا) بسیار آسانتر از فداکاری است که شما باید در زمان کنونی انجام دهید. از نمونههای رایج این استراتژی میتوان به همه پرسیهای استقلال یا دیکتاتوری در کشورهای در حال توسعه اشاره کرد که بر اساس پروپاگاندا و یکجانبه گرایی و تمامیت خواهی انجام میگیرد.
۵. دایه مهربانتر از مادر بودن
برخی از تبلیغات رسانهای از زبان، بحثها، نمادها و کلام آهنگین برای تحت تاثیر قرار دادن کودکان استفاده میکنند. چنین سبکی از تعامل باعث میشود که احتمال انتقاد مخاطبان به شدت کاهش یابد. برای مثال برندهای تجاری از سبک گفتاری دستوری استفاده میکنند و ساده.ترین احساسات و انگیزهها را مورد هدف قرار میدهند. رسانه معمولاً لحنی سرپرستانه و ریاستی به خود میگیرد و به مخاطب القا میکند که بیشتر از او دانسته و بیش از خود او در مورد منافعش حساسیت دارد.
۶. احساسات بیشتر، تفکر کمتر
اخبار بدون احساسات تاثیرگذاری چندانی ندارد و این دو همیشه در کنار هم قرار دارند تا عملکرد مناسب و مطلوبی داشته باشند و البته هیچ نکته مثبتی در این ارتباط وجود ندارد. احساسات باعث میشود که مخاطب نتواند واقعیات را با تفکر انتقادی و عینی درک نماید. در واقع احساساتی شدن بخش منطقی مغز را متوقف میسازد که در اکثر موارد به تحریف واقعیت منجر میشود. به همین دلیل است که عبارت «جنگ اطلاعاتی» هیچگاه از ذهن دور نشده و همواره مورد استفاده قرار میگیرد.
۷. بیخبر نگه داشتن مخاطبان
رسانهها و دولتهای حاکم در صورتی که مخاطبان تکنیکها و استراتژیهای آنان را درک نکنند میتوانند باورها و عقاید آنها را تحت تاثیر قرار دهند و این موضوع بدیل عدم آموزش صحیح رخ میدهد. دسترسی نخبگان و افراد عادی به اطلاعات بسیار متفاوت است. در واقع اخباری که بدست افراد عادی جامعه میرسد از فیلتر نخبگان رسانهای و حکومتی رد شده و علاوه بر حذف برخی خبرها و بزرگ نمایی یا کم اهمیت جلوه دادن خبرهای دیگر، برخی خبرهای چالش برانگیز نیز بزک شده و با ظاهری متفاوت برای مخاطبان از همه جا بیخبر سرو میشود. البته دسترسی به اینترنت و دنیای تبادلات آزاد اطلاعاتی تا حدودی این مشکل را مرتفع کرده است.
۸. تشویق مخاطبان به دوست داشتن محصولات متوسط
رسانه در تلاش است که به مخاطبان القا کند که احمق بودن، بیپروایی، بیادبی و بیملاحظگی بسیار هم مطلوب و دوست داشتنی است. در واقع تنها هدف رسانهها از این کار خلق هنر و بدیع سازی نیست بلکه در بسیاری از موارد، هدف رسانه به منحرف کردن اذهان عمومی از مشکلات و مسائل مهمتر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خلاصه میشود.
۹. ایجاد حس گناه در مخاطبان
هدف از این استراتژی این است که مخاطبان به خاطر مشکلات محلی و جهانی خود را سرزنش کنند. مردم خود را به خاطر جنگهایی که باعث و بانی شروع آن دولتها بودهاند سرزنش کرده و بدین ترتیب سعی میکنند در حل آن مشکل (ظاهراً) مشارکت کنند. در سال ۲۰۱۴ تصویری از یک پسربچه که بین قبر پدر و مادرش خوابیده بود در رسانههای اجتماعی رد و بدل شد که گفته میشد در یک منطقه جنگی گرفته شده است. در واقع این تصویر بخشی از یک پروژه عکاسی برای نشان دادن علاقه به بستگان بود. کسی که این عکس را گرفته و مسئول پروژه تبلیغاتی مربوط به آن بود از این تفسیرهای احساسی و زودباورانه شگفت زده شده بود.
۱۰. بیشتر دانستن در مورد مخاطبان، حتی بیشتر از خودشان
رسانهها همواره سعی میکنند که همه چیز را در مورد همه افراد جامعه بدانند، اما اغلب از این نیز فراتر میروند. در سال ۲۰۰۵ مشخص شد که یک رسانه بریتانیایی به استراق سمع تماسهای سلبریتیها، سیاستمداران و حتی برخی از اعضای خانواده سلطنتی دست زده است. چنین شرایطی در مورد رسانههای غیرمستقل و حکومتی بسیار بدتر است. در واقع از اطلاعاتی که بدین طریق بدست میآید برای تولید برنامههای خاص استفاده میشود تا تعداد بینندگان به شدت افزایش پیدا کند.
منبع: فارس