گزیدهای از بیانات مقام معظم رهبری در خصوص «چگونگی نقشه ترور شخصیتی و شهادت امام رضا (ع) توسط مأمون» تقدیم علاقهمندان میشود.
مأمون علی بن موسی الرضا علیهما السلام را از امکانات و حرمت بی حد و مرز برخوردار کرده است.
اما همه میدانند که این ولیعهد عالی مقام در هیچ یک از کارهای دولتی یا حکومتی دخالت نمیکند و به میل خود از هر آنچه به دستگاه خلافت مربوط میشود روگردان است.
همه میدانند که او ولیعهدی را به همین شرط که به هیچ کار دست نزند قبول کرده است.
مأمون چه در متن فرمان ولایتعهدی و چه در گفتهها و اظهارات دیگر، او را به فضل و تقوا و نشب رفیع و مقام علمی منبع ستوده است و او اکنون در چشم آن مردمی که برخی از او فقط نامی شنیده و جمعی به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهی بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یک چهره درخور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته خلافت که از خلیفه به سال و علم و تقوی و خویشی با پیغمبر بزرگتر و شایستهتر است شناخته اند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد، بلکه حتی علی بن موسی علیهما السلام مایه امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است.
در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام امام به تهمت حرص به دنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده، بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
کوتاه سخن آنکه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی به دست نیاورده که بسیاری چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد.
اینجا بود که مأمون احساس شکست و خسران کرد و درصدد برآمد که خطای فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از این همه سرمایه گذاری، سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی ناپذیر دستگاههای خلافت یعنی ائمه اهل بیت علیهم السلام به شیوهای متوسل شود که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند، یعنی قتل است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود.
قراین نشان میدهد که مأمون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به کارهای دیگری دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به کار برد.
شایعه پراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که علی بن موسی همۀ مردم را بردگان خود میداند و این جز با دست اندرکار عمال مأمون ممکن نبود.
هنگامی که ابیالصلت این خبر را برای امام آورد حضرت فرمود: «بار الها،ای پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدی که نه من و نه هیچ یک از پدرانم، هرگز چنین سخنی نگفته ایم و این یکی از همان ستمهایی است که از سوی اینان به ما میشود.».
تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسی که کمتر امیدی به غلبه او بر امام میرفت، نیز از جمله همین تدابیر است.
هنگامی که امام مناظره کنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید، مأمون درصدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادلهای را به مجلس مناظره با امام بکشاند تا شاید یک نفر در این بین بتواند امام را مجاب کند، البته چنان که میدانیم هر چه تشکیل مناظرات ادامه مییافت قدرت علمی امام آشکارتر میشد و مأمون از تأثیر این وسیله نامیدتر.
مأمون بنابر روایات یک یا دوبار توطئه قتل امام به وسیله نوکران و ایادی خود را ریخت و یک بار هم حضرت را در سرخس به زندان افکند.
اما این شیوهها هم نتیجهای جز جلب اعتقاد همان دست اندرکاران به رتبه معنوی امام را به بار نیاورد و مأمون درماندهتر و خشمگینتر شد.
در آخر چارهای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچگونه واسطهای امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست و سه هجری یعنی قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.
منبع: حوزه