هرچند رسم و سنت و حتی نوستالژیهای ۵۰ سال اخیرمان اقتضا میکند هرساله و با آغاز سال تحصیلی از شور و شوق دانشآموزان و معلمان، بوی ماه مهر، خاطرات شیرین مدرسه و... بنویسیم، اما واقعبینی و انصاف حکم میکند جنبهها و لایههای پیدا و پنهان فصل مدرسه را هم ببینیم.
ماجرا این است که برای برخی از دانشآموزان از شور و شوق و هیجان همهگیر ماهمهر خبر چندانی نیست! حتی برعکس، برای برخیها ممکن است مهرماه، یادآور روزهای خستهکننده و زجرآوری باشد که مدرسه برایشان رقم میزند! به اینها اضافه کنید دانشآموزانی که هیچوقت با مدرسه کنار نمیآیند و درس خواندن و انجام تکالیف را بیهودهترین کار جهان میدانند. حالا به معلمانی فکر کنید که قرار است یک سال تمام با چنین دانشآموزانی سر و کله بزنند، برای برقراری نظم در کلاس، دندان روی جگر بگذارند، حرص بخورند و... تا بتوانند سال تحصیلی را با خیر و خوشی به پایان ببرند. اگر بهعنوان یک معلم، بهخصوص اگر تازهکار هم باشید و تا اینجای کار دچار ترس و ناامیدی شدهاید، نگران نباشید... شاید آخر مطلب احساس کنید ترس و ناامیدیتان جایش را به شجاعت و امیدواری داده است.
حس جذاب سرکشی!
این نکته بدیهی را همه قبول دارند که درسدادن به دانشآموزان منضبط بسیار راحتتر است، چون هروقت از آنها بخواهی، ساکت میشوند و معمولاً کارهایی که از آنها درخواست میشود را با همکاری و بهخوبی انجام میدهند. خیلی از معلمها و دستاندرکاران آموزش و پرورش هم ممکن است معتقد باشند و تضمین کنند که دانشآموزان منضبط، آرام و درسخوان، همان افراد موفق جامعه آینده اند. اما «خانم اشلی لم-سینکلر» (معلم نمونه سال۲۰۱۶ ایالت کنتاکی) در مقالهای که در «آتلانتیک» نوشته و در ایران «ترجمان» آن را منتشر کرده است، نظری کمطرفدارتر را مطرح میکند. البته این خانم معلم مانند بسیاری از معلمان، رفتار دانشآموزان خوب و منضبط را با پاداشهای بیرونی و تعریف و تمجید تأیید میکند، اما به نکته دیگری هم توجه دارد: «اینکه گاهی دانشآموزانی که نامنضبط، فاقد روحیه همکاری و حتی گستاخاند، در آینده پیشرو و موفقتر هستند». به گفته این معلم ادبیات انگلیسی تحقیقات نشان داده است کسانی که در کودکی گستاخ و قانونشکن بودهاند معمولاً در بزرگسالی تبدیل میشوند به چهرههای دانشگاهی بسیار موفق و بزرگسالانی با درآمدهای بالا شدهاند!
در مواجهه با چنین دانشآموزانی، نخستین دردسر معلمان این است که برخی از این دانشآموزان جایگاه خاصی در کلاس و مدرسه پیدا کردهاند و معمولاً هم اینطور است که همکلاسیها بیشتر جذب آنها میشوند و به گستاخیها، حاضرجوابیها، طعنهها و پوزخندها و به اصطلاح سر کار گذاشتن معلمها توسط این دانشآموزان میخندند؛ بنابراین برای بیشتر دانشآموزان «شیطنت و لودگی در کلاس درس» فعالیتی هیجانانگیز است که کسی بهخاطر انجام آن احساس شرمندگی ندارد! گواهش اینکه حتی بزرگسالانی که امروز در موقعیتهای اجتماعی مطلوبی قرار گرفتهاند باز هم در صورتی که خاطرهای از دست انداختن معلمها داشته باشند بیمحابا آن را تعریف میکنند! انگار همیشه چیزی جذاب در سرکشی وجود دارد. البته باید این نکته را در نظر داشت که در بسیاری موارد، مشکل دانشآموز فقط بیعلاقگی و ناسازگاری اش با محیط و فضای رسمی کلاس و درس است و واقعاً قصدی برای آزار معلم ندارد. اما واکنش معلمان در برابر چنین دانشآموزانی تعیینکننده اهداف بعدی آنهاست که مثلاً بخواهند با لشکرکشیهای حسابشده، حساب معلم را برسند یا فقط در پیله تنهایی خود به بیتوجهی به درس و کلاس ادامه بدهند!
کلاسهای استعدادمحور
خانم «اشلی لم-سینکلر» که برنامهریز آموزشی برای دوره دبیرستان به حساب میآید معتقد است با وجود همه مسائل که گفتیم، روشهایی وجود دارد تا معلمها بتوانند نقاط مثبت چنین رفتارهایی را به صورت هدفمند تقویت و جنبههای منفیاش را محدود کنند. او میگوید: «معلمها میتوانند کلاسهای درس استعدادمحوری درست کنند تا همه دانشآموزان بتوانند توانایی و استعدادشان را در خلال این کلاسها پیدا کنند و آنها را بهنحوی مثبت، از نو بهکار گیرند، نه اینکه تنها به جلب توجه منفی علاقهمند باشند».
خانم سینکلر مثال میزند که در سالهای تدریس با استفاده از همین روش متوجه شده یکی از دانشآموزانش به کار اجرا علاقهمند است و بعدها در اجرای نمایشنامههای حرفهای و در گرداندن و رهبری یک گروه تئاتر بسیار موفق عمل کرده است. یا دانشآموزی را مثال میزند که با وجود مردود شدن در دو درس اصلی دبیرستان، اما به مرور به یک داستاننویس خلاق و حرفهای تبدیل شده است.
یعنی اگرچه دانشآموزان لوده، تنبل، جسور، نامنظم و بدقلق اغلب میتوانند برای معلم و مدرسه دردسر ایجاد کنند، اما آنها معمولاً تواناییهایی دارند که یا شناخته نشده و یا توسط معلم و مدرسه به رسمیت شناخته نمیشود. مثلاً برخی از آنها معمولاً انسانهایی باشهامت، صریح و خلاق هستند پس میتوانند ازجمله افرادی باشند که توانایی رهبری یک جمع یا گروه را دارند و قادرند در آینده مسیرهای جدیدی را برای دیگر افراد باز کنند.
دردسر اصلی چیست؟
در حقیقت این مدل دانشآموزان و رفتارهای خاصشان به هیچوجه دردسر نیستند؛ بلکه دردسر اصلی انتظارات سنتی از رفتار دانشآموزان و تعریف قدیمی از مفهوم موفقیت است که نگاه معلمها را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد. یادمان باشد امروزه با توجه به تغییر نسلها، فاصلهای که میان نسلها ایجاد شده، ظهور نسلهای زِد و آلفا و... ممکن است برخی از ارزشها و مقولاتی که نسلهای قبلی به آنها معتقد بودند، دیگر کارآمد نبوده یا نیاز به بازتعریف داشته باشند. برای نسل جدید، حتی مفاهیمی مانند شکست یا موفقیت بسیار متفاوت از مفهومی است که در گذشته وجود داشته است. اگرچه امروزه توافق بر این است که افراد «وظیفهشناس» و «سازگار» معمولاً در محیط کار موفقترند، ولی شاید مسئله تعاریف مختلف «موفقیت» است که موجب شده نسل جدید اصلاً تمایلی به بودن در چارچوبهای مطلوب یک «کارمند سازگار» یا حتی «مدیر نمونه» نداشته باشد. احتمالاً این را همه شنیدهاند که انیشتین کسی بود که ترک تحصیل کرد، اما عده بسیاری از این واقعیت بیخبرند که انیشتین در واقع از مدرسه اخراج شد، چون نهتنها تنبل و بیعلاقه به تحصیل بود، بلکه شر هم بود و با ناسازگاریهای رفتاری حرص معلمهایش را هم درآورده بود. بیتردید پس از ترک تحصیل، همه او را فرد ناموفقی میدانستند، اما شک دارم الان هم کسی چنین اعتقادی درباره یکی از بزرگترین دانشمندان قرن بیستم داشته باشد.
منبع: روزنامه قدس