باشگاه خبرنگاران جوان؛ ابوالفضل هاشمی – جنگ و ناآرامیهای سوریه از سال ۲۰۱۱ آغاز و با مداخلات خارجی، گروههای تروریستی متعدد در این کشور مجال ظهور یافتند. گرچه دولت بشار اسد موفق شد پس از دریافت کمکهایی از ایران، روسیه و نیز بازیگران غیردولتی همانند حزب الله و گروههای شیعه عراقی دست آوردهایی در برابر تروریستها بدست آورد، اما در ادامه شرایط این کشور به سمت و سویی رفت که در نهایت منجر به سقوط دولت مرکزی سوریه شد.
حب و بغضها و جانبداریهای رسانهای طی روزهای اخیر پردهای از ابهام را بر روی این رخداد افکنده که همین موضوع باعث شده حقایق تلخ، اما عبرت آمیز درباره سوریه و سقوط دولت مرکزی این کشور نادیده گرفته شود و تحلیلهایی غیرواقع گرایانه از مهمترین رخداد نیم قرن اخیر در سوریه ارائه شود. این مقاله میکوشد به دلایل ریشهای سقوط دولت بشار اسد براساس واقعیات موجود بپردازد.
سوریه؛ دولتی ناکام
سوریه تا سال ۲۰۱۹ درگیر مقابله با گروههای تروریستی و در راس آنها گروه تروریستی داعش بود. با پیروزیهای پیاپی ارتش سوریه و حمایتهای گسترده روسیه و ایران، دمشق در نهایت موفق شد بار دیگر بخش اعظمی از خاک کشور را تحت کنترل خود درآورد. با این حال، واقعیت فراموش شده درباره سوریه این بود که گروههای تروریستی تنها بخشی از مشکلات این کشور بودند که با تضعیف آنها نباید انتظار حل تمامی مشکلات سوریه را داشت.
سوریه پس از سرنگونی داعش به دلیل ناتوانی در کنترل کشور و نیز اقتصاد ویران شده خود رسما یک دولت ناکام (Failed State) بود. دولت ناکام دولتی است که قادر به گرفتن مالیات و اداره جمعیت، کنترل قلمرو، پر کردن دفاتر سیاسی یا مدنی یا حفظ زیرساختهای خود را ندارد. هنگامی که این امر اتفاق میافتد، فساد و جنایت به طور گسترده رخ داده و شاهد مداخله بازیگران دولتی و غیردولتی، ظهور پناهندگان و جابجایی غیرارادی بیشتر جمعیت خواهیم بود.
برای پی بردن به عمق مشکلات سوریه باید به ابعاد مختلف ناکامی آن پرداخت که مهمترین آنها شامل این موارد میشود:
۱- اقتصاد ویران شده و نبود افق روشن
سوریه پیش از آغاز جنگ شرایط اقتصادی معقولی داشت. تولید ناخالص داخلی این کشور در سال ۲۰۱۰ بیش از ۲۵۰ میلیارد دلار بود. با این حال، جنگ به طور کامل زیرساختهای اقتصادی سوریه را نابود کرد و این کشور در سال ۲۰۲۳ با کوچک شدن ۸۵ درصدی اقتصاد خود، تولید ناخالص داخلی ۹ میلیارد دلاری را تجربه کرد.
صادرات سوریه در همین سال با ۸۹ درصد کاهش نسبت به پیش از جنگ، به زیر یک میلیارد دلار سقوط کرد. از طرفی، دولت به دلیل نبود منابع کافی توانایی واردات اقلام مورد نیاز را نداشت و میزان واردات سوریه در سال ۲۰۲۳ به تنها ۳ میلیارد دلار محدود شد.
ویرانی کشور به دست تروریستها و آواره شدن میلیونها سوری به عنوان نیروی انسانی لازم برای توسعه، منجر به سقوط آزاد اقتصاد سوریه شد. در این میان، کشورهای غربی به رهبری آمریکا موجی از تحریمها را علیه سوریه وضع کرده و همین مسئله بیش از پیش به وخیم شدن اوضاع دامن زد. دمشق طی این مدت از تبادلات با اقتصاد جهان محروم شده و مراودات تجاری اش تنها به شماری از کشورهای دوست خلاصه گشت.
سوریه پیش از جنگ به میادین نفتی خود در شرق کشور وابستگی داشت. این میادین نفتی روزانه ۳۵۰ هزار بشکه نفت تولید و پتانسیل رساندن سقف تولید به ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار بشکه نفت در روز را دارد. با احتساب نفت ۷۰ دلاری، دولت سوریه توان درآمدزایی ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار از این میادین نفتی را دارد. گرچه این میزان، درآمد زیادی تلقی نمیشود، اما دمشق با اتکا بر آن میتوانست بخشی از مشکلات مربوط به تامین بودجه خود را حل کند.
با این وجود، دولت آمریکا به بهانه مبارزه با گروه تروریستی داعش و در راستای حمایت از نیروهای کُرد موسوم به نیروهای دموکراتیک سوریه، با حضور در این کشور بر میادین نفتی در دیرالزور مسلط شد. دونالد ترامپ در دوره نخست سکانداری خود بر کاخ سفید به صراحت دلیل حضور نیروهای آمریکایی در سوریه را حفظ میادین نفتی این کشور عنوان کرد. دولت ناکام سوریه توانایی مقابله با اشغالگری آمریکا در شرق کشور را نداشته و این مسئله به معنای محروم شدن دمشق از درآمدهای نفتی بود.
اقتصاد ویران شده و نبود درآمد پایدار نشان دهنده یک حقیقت تلخ بود؛ دولت سوریه بودجه کافی برای اداره کشور در اختیار نداشت. پوند سوریه، واحد پول این کشور از زمان شروع جنگ در سال ۲۰۱۱ تاکنون ۲۷۰ برابر ارزش خود را در برابر دلار آمریکا از دست داده است.
پس از فروپاشی خلافت خودخوانده داعش، دولت سوریه نیازمند آن بود که با افزایش هزینههای خود و اتخاذ اقتصاد انبساطی، کشور را بازسازی کند. با این حال، کاهش شدید درآمدهای دولت، دمشق را به ناچار مجبور به کاهش شدید هزینههای خود و اتخاذ اقتصاد انقباضی کرد. هزینههای دولت سوریه در سال ۲۰۲۳ نسبت به پیش از جنگ ۸۷ درصد کاهش را نشان میدهد که بخش اعظم همین بودجه محدود نیز صرف تقویت قدرت نظامی کشور میشد و در عمل بودجهای برای توسعه زیرساختها و جهش اقتصادی وجود نداشت.
ناتوانی در تولید ثروت اکنون ۱۴ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر از جمعیت سوریه را به زیر خط فقر کشانده است و یک نفر از هر چهار سوری در فقر مطلق زندگی میکند. ناتوانی دولت در رونق بخشی به اقتصاد، نبود امنیت و فرار سرمایه، و نیز تحریمهای گسترده غرب و مداخله آمریکا در روند درآمدزایی نفتی، باعث شد فقر به مسئلهای عمومی و فراگیر در سوریه تبدیل شود.
دادههای آماری نشان میدهد، در یک سال اخیر سوریه از تورم صد درصدی رنج میبرد و این به معنای توزیع بیشتر فقر در کشور بود. براساس گزارش سازمان ملل، اکنون ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در حلب و ۲ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر در ادلب به دلیل فقر شدید نیازمند دریافت کمکهای بشردوستانه هستند. حقیقت تلخ این است که پیش از تسلط تحریر الشام بر حلب و ادلب، این دو شهر بزرگ سوریه در فقر مطلق سقوط کرده بودند و دولت مرکزی نیز به دلیل ویرانی کشور و ناتوانی در تامین بودجه، برنامهای عملی برای آینده بهتر و بیرون کشیدن شهروندانش از فلاکت نداشت.
۲- ناتوانی دولت مرکزی در کنترل قلمرو و مداخلات خارجی
سقوط خلافت خودخوانده داعش تنها بخش کوچکی از مشکلات سوریه را حل کرد. با نابودی این گروه تروریستی گرچه دولت سوریه مناطق بیشتری را به کنترل خود درآورد، اما سقوط داعش به معنای ایجاد فضای لازم برای سایر گروههای تروریستی و مسلح در داخل این کشور بود.
دولت سوریه گرچه موفق شد پس از داعش، عناصر تروریستی را مجبور به ترک حلب، دومین شهر بزرگ این کشور کند، اما این مسئله به فعالیت گروههای تروریستی و سایر گروههای مسلح در کشور پایان نداد. پیش از سقوط بشار اسد چندین گروه در این کشور فعالیت داشتند. استقرار هیات تحریر الشام (که خود از تلفیق چند گروه تروریستی شکل گرفته بود) در مناطق شمالی، نیروهای کُرد موسوم به نیروهای دموکراتیک سوریه در شرق کشور، نیروهای موسوم به ارتش ملی سوریه مورد حمایت آنکارا در نوار مرزی میان سوریه و ترکیه، و نیز بقایای گروه تروریستی داعش و گروههای تروریستی کوچکتر در مناطق مختلف، قدرت حاکمیت سوریه را تضعیف میکرد.
دولت مرکزی به دلیل ناکامی در سر و سامان دادن به شرایط و اعمال حاکمیت خود در کشور، عرصه را به مخالفان در مناطق مختلف سوریه باخته بود و هر یک از این گروهها و عناصر مسلح مجال آن را یافته بودند که به پشتوانه کمکهای خارجی، اقدام به عضوگیری از میان شهروندان و تقویت خود کنند. ناکارآمدی مستمر دولت به ابزاری در دست مخالفان برای تبلیغ ایدئولوژی خود در میان مردم و ایجاد مقبولیت عمومی بدل شده بود.
در این میان، ترکیه به عنوان یکی از مداخله گران فعال به خوبی توانست مواضع افراطی تروریستها را تعدیل کند و آنها را حول هدف مشترک سرنگونی بشار اسد، گردهم آورد. از این رو، برخلاف آنچه در سالهای نخست جنگ در سوریه رخ داد، ظهور تروریستها این بار با خبرهایی از سربریدن ها، تهدید به نابودی اماکن مقدس شیعیان در دمشق، و قتل عام طرفداران اسد همراه نبود. فرمان عفو عمومی از سوی هیات تحریر الشام پس از تسلط بر دمشق، خود گویای تلطیف مواضع پیشین تروریست هاست.
ابومحمد جولانی، سرکرده تحریر الشام که خود از اعضای پیشین القاعده به شمار میرود و سازمان اطلاعات جاسوسی آمریکا برای او ۱۰ میلیون دلار جایزه تعیین کرده بود با ملقب ساختن جریان خود به دولت نجات ملی سوریه، اقدام به جذب افراد مسلح بیشتری کرد. کمکهای تسلیحاتی ترکیه و حمایتهای واشنگتن و همگامی اسرائیل در این روند؛ و نیز چراغ سبز کشورهای عربی همانند قطر و عربستان، روز به روز بر قدرت تحریر الشام و ارتش ملی سوریه (مورد حمایت ترکیه) میافزود.
این در حالی بود که دولت سوریه به دلیل ناتوانی در کنترل قلمروی خود، راه را بر مداخلات گسترده بازیگران خارجی باز گذاشته و توان مقابله با آنها را نداشت. در عین حال، ارتش سوریه به شدت به کمکهای تسلیحاتی روسیه و سایر دوستان خود وابسته بود. نباید فراموش کرد مسکو از سال ۲۰۲۲ درگیر جنگ اوکراین بوده و سایر دوستان سوریه نیز مشکلات مهمتر از این کشور داشتند که باید توان مالی و نظامی خود را معطوف به آنها میکردند.
ارتش سوریه گرچه هنوز هم از برخی جنبهها همانند توان نیروی هوایی و قدرت پدافندی بر تحریر الشام برتری داشت، اما تضعیف روحیه، ۱۳ سال جنگ مستمر، و نیز تغییر ظاهری در ماهیت دشمنان که اکنون موفق به جذب افکار عمومی برخی از مردم نیز شده بودند به شکستهای پی درپی و سریع آنها دامن زد. نباید فراموش کرد ارتش سوریه متشکل از افسران و نظامیانی است که خود بخشی از جامعه بوده و مشکلات دائمی در کشور بر روی آنها نیز تاثیر میگذارد. برای مثال، تورم بالا در سوریه حقوق نظامیان ارتش را به نصف کاهش داده بود و آنها با بیش از یک دهه درگیری در جنگ داخلی، اکنون در دهانه گرداب یک جنگ فرسایشی دیگر قرار داشتند بدون آنکه افق روشنی برای پایان این منازعه قابل تصور باشد.
۳- نبود وفاق ملی
بزرگترین مشکل دولت بشار اسد این بود که درک درستی از واقعیات موجود نداشت. درک درست از جهان پیرامون و سنجش مقتضیات سیاسی موهبتی است که دولتها با اتکا بر آن میتوانند بقا و دوام خود را تضمین کنند. حل مشکلات گاهی نیازمند تساهل در سیاستهای گذشته و تغییر رویکرد به منظور همگرایی بیشتر است.
گرچه دولت مرکزی سوریه پس از سال ۲۰۱۹ با از بین بردن خلافت خودخوانده داعش و بیرون راندن تروریستها از حلب، به قدرتمندترین جریان داخلی کشور بدل شد، اما سایر مشکلات کشور از جمله مسائل اقتصادی و مشکلات امنیتی نیازمند مشارکت تمامی مردم و جریانات سیاسی بود. دمشق نتوانست این مسئله را به درستی درک کند که با توجه به مداخلات گسترده خارجی، تحریمهای بین المللی، حضور نظامی آمریکا در میادین نفتی، نبود سرمایه گذاری، و عدم یکپارچگی کشور، نمیتوان بر مشکلات گسترده فائق آمد.
این در حالی بود که انگیزه کافی در مخالفان اسد برای مذاکره وجود داشت. کشورهای غربی و در راس آن اروپاییها با آنکه پس از سال ۲۰۱۱ به شدت به دنبال سرنگونی بشار اسد بودند، اما تبعات مخرب بی ثباتی در سوریه که به بحران پناهجویان در اروپا در سال ۲۰۱۵ منجر شده و داعش را به قاره سبز کشاند، به درس عبرت بزرگی برای آنها تبدیل شد. از این رو، کشورهای غربی از مواضع اولیه خود درباره کناره گیری اسد از قدرت عقب نشینی کردند.
ترکیه نیز به عنوان یکی از فعالترین طرفهای خارجی در مداخلات سوریه به شدت از خودمختاری کُردها در شرق سوریه واهمه داشته و آن را در تضاد کامل با امنیت ملی خود میدانست. از این رو، آنکارا نیز حاضر به حمایت از دولت مرکزی قدرتمند در دمشق برای جلوگیری از قدرت یافتن کُردها در نوار مرزی با خود بود؛ به ویژه آنکه دولت اردوغان تفاوتی میان حزب کارگران کردستان (پ ک ک) و کردهای سوریه نمیدید.
بشار اسد میتوانست با وعده بازگرداندن بیش از ۶ میلیون پناهجو از ترکیه، کشورهای خاورمیانه، و اروپا علاوه بر بازگرداندن سرمایههای انسانی به میهن، این کشورها را نیز مجاب به قطع مداخله در امور سوریه کند. همچنین کنترل کامل دولت مرکزی سوریه بر مناطق شرقی، علاوه بر تقویت مواضع اسد، نگرانیهای ترکیه درباره خودمختاری نیروهای کُرد را از بین میبرد.
ظهور چین در شرق آسیا، جنگ اوکراین در اروپا، و تبعات مداخلات پرهزینه در عراق و افغانستان، جملگی آمریکا را بر آن داشته بود که از مداخله در کشورهای خاورمیانه بر حذر باشد. بی تردید در صورت تحقق روند وفاق ملی در سوریه، اروپاییها میتوانستند برای خلاصی از پناهجویان سوری هم که شده، واشنگتن را مجاب به تعدیل سیاست هایش درباره دمشق کنند.
سالهای پس از شکست داعش در سوریه زمانی بود که محمد بن سلمان، ولیعهد جوان سعودی پس از ناکامی در جنگ یمن به اندازه کافی پخته شده بود که از ادامه مداخلات نظامی در منطقه منصرف شود. قطر نیز پس از بحران دیپلماتیک سال ۲۰۱۷ با سایر کشورهای عربی، از بلندپروازیهای خارجی خود دست کشیده و در تلاش برای دور زدن تحریم کشورهای عربی به تهران نزدیکتر شده بود؛ امری که منجر به کاهش حمایتهای دوحه از عناصر مسلح سوری شد.
مذاکره با طرفهای داخلی نیز میتوانست در نهایت منجر به سازوکاری برای برگزاری انتخابات سراسری و یکپارچگی دوباره کشور شود. این مسئله به قدرت دولت مرکزی کمک کرده و روند بازسازی سوریه را تسریع میکرد. دولت اسد میتوانست در سایه گفتوگوهای وفاق ملی، نظام سیاسی را سامان بخشیده و در پرتوی آن درآمدهای دولت را افزایش دهد.
با این وجود، حقیقت تلخ آنکه دولت اسد به دلیل فاصله گرفتن با واقعیات، نتوانست به این مهم دست یابد. از این رو، ناکامی اقتصادی و در عین حال، ناتوانی در اعمال حاکمیت سراسری در کشور، در گام نخست به کاهش مقبولیت وی دامن زده و در گام بعدی، عرصه را برای مداخلات گسترده خارجی محیا کرد. گرچه ارتش سوریه توانست با کمک مستقیم روسیه و دوستان خود گروههای تروریستی همانند داعش را شکست دهد، اما قرار نیست در سایه فروپاشی داخلی، مسکو و سایر متحدان دمشق جای ارتش سوریه را گرفته و به جای آنها با مخالفان بجنگند. از این رو، ارتش سوریه به سهولت پایتخت را به هیات تحریر الشام واگذار کرد.
حقیقت آن است که با توجه به اقتصاد ویران و درماندگی دولت سوریه، حتی اگر دولت مرکزی این کشور طی حوادث اخیر نیز سقوط نمی کرد، با توجه به حقایق موجود هیچ امیدی برای تغییر شرایط اسفناک این کشور وجود نداشت. مردم سوریه که از ورود تحریر الشام به دمشق در حال شادمانی بودند پیش از آنکه این گروه تروریستی برای آنها اهمیتی داشته باشد، روشن شدن بارقه امید برای ایجاد تغییرات در آنها ایجاد شعف می کرد.
آینده سوریه چگونه خواهد بود
برکناری اسد از قدرت نقطه اشتراک گروههای داخلی و بازیگران خارجی در سوریه بود. اکنون با از بین رفتن این نقطه اشتراک، قابل انتظار است که سوریه بار دیگر شاهد موج جدیدی از ناآرامیها باشد. ساقط کردن دولت مرکزی سوریه مداخله گران خارجی و گروههای داخلی را به یکدیگر پیوند داده بود و اکنون با پاره شدن این نخ ارتباطی، نفاق و اختلاف میان آنها بروز خواهد کرد.
از یک سو، اسرائیل به دلیل اشغال بلندیهای جولان به دنبال یک دولت ضعیف در سوریه است. نابودی گسترده توان نظامی سوریه طی حملات ارتش رژیم صهیونیستی بخشی از همین استراتژی تل آویو به حساب میآید. با این حال، اسرائیل و ترکیه با یکدیگر رقابتهای امنیتی دارند و آنکارا نمیخواهد شاهد مداخله دائمی تل آویو در سوریه پس از تضعیف نظامی این کشور باشد. تضعیف سوریه به ویژه نابودی پدافند هوایی این کشور زنگ خطر را برای بغداد نیز به صدا درآورده، زیرا تل آویو اکنون با آزادی عمل بیشتری میتواند به تهدید عراق و بمباران احتمالی مواضع نیروهای مقاومت اسلامی عراق مبادرت کند.
از سوی دیگر، ترکیه به عنوان حامی اصلی تحریر الشام و آنچه ارتش ملی سوریه خوانده میشود، به دنبال سرکوب نیروهای کُرد موسوم به نیروهای دموکراتیک سوریه در شرق این کشور است. این در حالی است که آمریکا از حامیان کُردها به شمار رفته و تسلیحاتی که این گروه اکنون در اختیار دارد به طور مستقیم از سوی واشنگتن تامین شده است. آنکارا و واشنگتن در زمینه مقابله با نیروهای کُرد دچار اختلاف جدی هستند زیرا واشنگتن حفظ نیروهای کُرد را برای مقابله با ظهور دوباره داعش ضروری می داند. همچنین کشورهای عربی در منطقه به ویژه عربستان و امارات متحده عربی از تفکر اخوانی دولت اردوغان و احیای امپراطوری عثمانی واهمه دارند و دوست ندارند آنکارا در سوریه به نفوذ گسترده دست یابد. اردوغان پیشتر نیز با حمایت از روی کار آمدن اخوانیها در مصر منجر به نگرانی اعراب شده بود. با این حال، قطر تنها کشور عربی است که در کنار ترکیه قرار میگیرد.
از طرفی، آمریکا به عنوان یکی از بازیگران فعال خارجی، پایگاههای نظامی در شرق سوریه احداث و قصدی برای خروج از این کشور ندارد. واشنگتن در سوریه به طور کامل در راستای منافع اسرائیل عمل کرده و این توان را دارد که با تشدید یا تسهیل تحریمها و در صورت لزوم مداخلات نظامی محدود، دولتی در راستای منافع خود در سوریه شکل دهد.
ایران و روسیه دیگر بازیگران این عرصه محسوب میشوند و بر حسب آنکه کشورهای دیگر چه تدابیری در سوریه اتخاذ کنند، تهران و مسکو نیز آماده تنظیم سیاستهای خود هستند. روسیه به ویژه به حفظ ناوگان دریایی خود در بندر طرطوس در شرق دریای مدیترانه وابسته است و علاقه دارد همچنان به حضور در سوریه ادامه دهد. سقوط دولت مرکزی سوریه در کوتاه مدت گرچه بر روابط میان تهران و محور مقاومت در منطقه تاثیر میگذارد، اما ایران در نهایت به دنبال یافتن استراتژیهای جدید در این زمینه است. با توجه به حمایت تهران از دولت اسد پس از سال ۲۰۱۱، بدیهی است حساسیت نسبت به ایران در سوریه بالا باشد.
درباره جریانات داخلی سوریه نیز باید گفت نیروهای موسوم به ارتش ملی سوریه که مورد حمایت ترکیه هستند همپیمان هیات تحریر الشام به شمار میروند، اما سایر گروهها از جمله کُردها در تضاد با این دو جریان قرار دارند. کُردهای مورد حمایت آمریکا موسوم به نیروهای دموکراتیک سوریه به دنبال ایجاد منطقه خودمختار در شرق سوریه هستند؛ مسئلهای که ترکیه و تحریر الشام آن را نمیپذیرند. از این رو، احتمال درگیری میان آنها وجود دارد.
به دلیل فعالیت جریانات متعدد داخلی و نیز بازیگران خارجی که هر کدام انگیزه متفاوتی دارند، رسیدن به یک توافق جامع به منظور استقرار یک دولت فراگیر در سوریه در آینده نزدیک بعید به نظر میرسد. اینکه تحریر الشام متشکل از گروههای تروریستی مختلف و دارای تفکرات تمامیت خواهانه پس از تصرف دمشق حاضر به تقسیم قدرت با سایر جریانات سیاسی در سوریه باشد کمی دور از انتظار است.
سوال اصلی که درباره آینده سوریه باید به آن پاسخ داد، این است؛ آیا در صورت برگزاری انتخابات آزاد در سوریه و شکست نامزدهای تحریر الشام و سایر گروههای مسلح، شاهد واگذاری قدرت از سوی این جریانات به مخالفان خود خواهیم بود؟
تاریخ نشان داده است فاتحان جنگهای داخلی در نهایت قدرت را در دایره نزدیکان خود محدود کرده و حاضر به تقسیم آن با دیگران نیستند. با توجه به شمار بالای بازیگران داخلی و مداخله گران خارجی با انگیزههای مختلف، اجماع بر روی یک دولت فراگیر بسیار دشوار است و مشخص نیست آینده سیاسی سوریه به کدامین سو حرکت میکند. استراتژیستهای صهیونیست نیز با همین استدلال به دنبال نابودی توان نظامی سوریه هستند تا فارغ از آنکه چه دولتی بر این کشور حاکم شود، هیچ مخاطره امنیتی تل آویو را تهدید نکند.