نورمحمد چند سالی میشد که به تهران آمده بود و از راه سرایداری یک ساختمان گذران زندگی میکرد، اما وقتی فهمید در سوریه چه خبر است، لحظهای آرام نگرفت و میخواست هر طور شده مدافع حرم شود.
بعد از شهادت برادرم افراد زیادی از شوش و شهرهای اطراف به سوریه رفتند که حدود ۲۰ نفر از آنها به شهادت رسیده اند. شهید حیاری راه را برای دیگر شهیدان استان باز کرد.
همسر شهید پورهنگ گفت: توی روضههای امام حسن و امام رضا علیهم السلام از بچگی شنیده بودیم که میگفتند پارههای جگرشان توی تشت میآمد و عزیزانشان میدیدند.
آقازاده شیکپوشی بود، با اینکه میتوانست انتخابهای دیگری برای زندگیاش داشته باشد، اما، چون از بچگی شیفته راه شهدا بود مسیر دفاع از حرم عمه سادات را انتخاب کرد.
هر بار که شانسش را برای اعزام امتحان میکرد، به در بسته میخورد. از پدرش خواست تا پادرمیانی کند، اما باز هم افاقه نکرد تا اینکه دست به کاری زد که حاج قاسم قبولش کرد.